eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
34.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢زن غرغرو برای مرض قند خوب است! تحقیقات نشان می دهد مرداني كه زن غرغرو دارند كمتر به مرض قند مبتلا می شوند و اگر هم مبتلا شوند، بهتر می توانند آن را كنترل كنند! بماند که زن غرغرو باعث پیری و مرگ زودرس آقایون میشه !😂 @delkade_matn
.👸🍃👸🍃👸🍃👸🍃👸🍃 سلام‌ خانم‌ های‌ گل‌ من‌ 20سالمه‌ 9ماهه. خونه‌ داریم‌ و‌ عشقم‌ 26 سالشه‌ اوایل‌ خونه‌ داری‌ همسرم‌ هرموقع‌ مهمون‌ برامون‌ میومد‌ پیش‌ اونا‌ میرفت‌ خرید‌ و‌ میاور‌د و‌ حتی‌ قیمتش‌ هم‌ میگفت😳من‌ خیلی‌ خجالت‌ میکشدم‌ و‌ ناراحت‌ بودم‌ ولی‌ بازبون‌ تند‌ و تیز‌ میگفتم‌ که‌ آبرومونو‌ بردی‌ خجالت‌ بکش‌ خلاصه... تا‌ که‌ یکی‌ از‌ دوستام‌ که‌ صمیمی‌ بودیم‌ بهم‌ گفت‌ که‌ بهش‌ چجوری‌ بگم‌ حرفمو...بهش‌ گفتم‌ عزیزم‌ میشه‌ لطف‌ کنی‌ و‌ هنوز مهمونا‌ نیومدن‌ بری‌ خرید‌ نمیخام‌ پیش‌ خودشون‌ فکرکنن‌ خونمون‌ هیچی‌ نداریم‌‌ از‌ اون‌ موقع‌ به‌ بعد حتی اگه‌ دیر‌ میومد‌ و‌ پیششون‌ میرفت‌ خرید‌ بیرون‌ تو راه‌ رو‌ میذاشت میومد‌ بهم‌ میگفت ‌ برو‌ بعدن‌ بیارتو😊به‌ نظرم‌ زبون‌ خیلی‌ مهم‌ تو‌ زندگی😉کم‌کم‌ داریم‌ یاد‌ میگیریم‌ زندگی‌ رو‌ مرسی‌ از‌ کانال‌ خوب‌تون🙏😘 --------------------------------------------------------- تجربه‌هاتونو برام بفرستید @zarigoli9500
💕🌱 کمی محبت میتواند زندگی شما را دگرگون کند گاهی آقا و خانمی هیچ کدام نه اهل خیانت هستند و نه آدم های بدی، بلکه فقط سرد و بی توجه به زوج خود هستند که این باعث شک، بدبینی،  عصبانیت و پرخاشگری میشود! امیدوارم را هیچ وقت فراموش نکنید و همیشه برای کردن پیش قدم باشید. @delkade_matn
من پری_ام به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن. حتی مادر خودم! هروقت منو می دیدن بسم الله می گفتن و جوری فرار می کردن که انگار جن دیده باشن! تا این که یه روز یه مرد جذاب من و دید و عاشقم شد و.... شروع سرگذشت واقعی پری👇👇 @delkade_matn
مریم با عصبانیت گفت _نکنه تو ازش خبر داری و به من نمیگی؟ آره ، ننه ام میگفت تو اون روز برای عبدالله پشت چشم نازک میکردی ! نکنه خان ، تو رو به عقدش درآورده ؟ بلند گفتم : چی داری میگی تو دیونه شدی ؟؟ هیچ میفهمی چی میگی؟ اصلا تقصیر منه که بعد از اون ماجرا دوباره باهات حرف زدم . مریم دوباره زد زیر گریه ، پشتم رو بهش کردم و بدون حرف ، مشغول خورد کردن پیازها شدم. بتول خانم اومد تو مطبخ و با غر وغر گفت : معلومه چتونه ، صداتونو انداختید ته حلقتون ؟ پری پاشو برو خانم بزرگ کارت داره ! و رو به مریم گفت : خاک تو سرت مریم ، این دختره نیومده خودشو تو دل خانم بزرگ و فخرالنسا خانم جا کرده، از اتاق این به اتاق اون در رفت و آمده ، فردا هم میدنش به یه جوون خوش قد و بالای مکتب رفته بره بری خودش خانومی کنه !!! اونوقت توی ذلیل مرده ، از بچگی اینجا بزرگ شدی ، با کاری که کردی، خان تا چند روز دیگه پرتمون میکنه بیرون ، تو رو هم میبنده به خیک یه پیرمرد که تا گیست مثل دندونات سفيد بشه ، باید حمالی اونو و زن و بچش رو بکنی و خم شد و دوتا مشت محکم تو سر مریم زد. نگاهی به مریم کردم که زیر اون مشتهای سنگین ، حتی تکونی نخورد و فقط آروم آروم، اشک میریخت و تو دلم گفتم: تو چه خوش خیالی بتول خانم ، من خودمو تو یه بازی انداختم که معلوم نیست فردا زنده بمونم یا نه ! و از مطبخ خارج شدم پاهام هنوز درد میکرد و لنگ لنگان راه میرفتم. وارد اتاق خودمون شدم و از داخل بقچه، یک جفت از جورابهای بی بی رو برداشتم و زیر کش دامنم گذاشتم و به سمت اتاق خانم بزرگ حرکت کردم!!! نزدیک اتاق که شدم ایستادم و به اتاق فخر النسا خانم نگاه کردم که درست روبروی اتاق خانم بزرگ بود ، نتونستم بفهمم از پست پنجره منو میبینه یا نه ! در زدم و گفتم : خانم بزرگ با من کاری داشتید ؟؟ خانم بزرگ گفت : وایستا همونجا الان میام . دلم میخواست بگه بیا تو تا فخرالنسا منو ندیده گفتم : —من میتونم بیام داخل ؟ داد زد و گفت : نه ، همونجا وایستا !! چشمی گفتم و منتظر موندم ؛ بعد از مدت نسبتاً طولانی ، خانم بزرگ در اتاق رو باز کرد و بیرون اومد ، سلام دادم جوابی نداد و گفت : برای فخرالنسا آب بردی ؟ جواب دادم : بله خانم هم آب و هم میوه بردم، خیالتون راحت باشه از این به بعد دیگه حواسم بهشون هست • خانم بزرگ اخم هاش رو تو هم کرد و گفت : ازت چی پرسید؟ سرم رو پایین انداختم و گوشه چشمی به اتاق فخر النسا نگاه کردم، از تکون خوردن پرده میشد فهمید که داره ما رو نگاه میکنه !
یکی تو بیست و سه سالگی ازدواج می‌کنه و اولین بچه شو ده سال بعد به دنیا میاره،اون یکی بیست و نه سالگی ازدواج می‌کنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره. یکی بیست و پنج سالگی فارغ التحصیل می‌شه ولی پنج سال بعدش کار پیدا می‌کنه،اون یکی بیست و نه سالگی مدرکشو می‌گیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا می‌کنه. یکی سی سالگی رئیس شرکت می‌شه و در چهل سالگی فوت می‌کنه، اون یکی چهل و پنج سالگی رئیس شرکت می‌شه و تا نود سالگی عمر می‌کنه. "تو نه از بقیه جلوتری نه عقب تر" "تو توی زمان خودت زندگی می‌کنی" پس آروم باش، از زندگی لذت ببر و خودت را با دیگری مقایسه نکن! 💖 @delkade_matn
آقایون هم نیاز به تایید شدن دارن مهم ترین حسی که یه مرد نیاز داره که از خانومش دریافت کنه اینه : .. 👈من تو و قبول دارم . 👈علاقمندی هات برام مهمه . 👈ادعاهایی که در مورد دونستن و بلد بودن داری تماما درسته!. 👈و در مقابل دیگران حق با تو هست. در واقع یه تایید تمام و کمال با این رفتار به خصوص در سال های اول زندگی تون بذارید عطش پذیرفته شدن اونها فروکش کنه و خیالشون راحت بشه! 👈شاید این نکته رو خیلی شنیده باشید ولی واقعا این حس رو منتقل میکنید؟ یه نظریه جدید هست که میگه : ❇️ هفت سال اول زندگی تایید کن هفتاد سال تایید و تمجید بشنو! حالا وقتی کار اشتباهه الکی تایید کنیم؟ بستگی داره! وقتی قضیه تاثیر بلند مدت نداره و خیلی مهم نیست بله و اگر اره حداقلش سکوته ! @delkade_matn
🎀سیاست های زنانه🎀👠 با همسرتون جلوی دیگران نباید بحث کنید حتی به حق یه جمله بگو قبول نکرد تماااااااام وقتی بحث میکنن جلوی کسی یعنی این حق رو برای اون قائل شدین که شاهد مشاجره باشه. غرور شوهرتون وقتی جلوی یکی از اقوام ( به خصوص اقوام خانمش ) مورد جدل قرار بگیره میشکنه ! اون مرده و نمیخواد به راحتی بپذیره حق با اون نیست... ممکنه اونجا حرفی بزنه یا رفتاری کنه که شما رو هم بشکنه ! 👈ما میگیم جلو دیگران اگر شوهرت محل اتهام بود تو ازش دفاع نکن ! نه اینکه جلو دیگران خودت حرفشو مورد اتهام قرار بده خودتون احترام خودتونو جلو بقیه حفظ کنید خیلی مراقب رفتارهاتون به خصوص جلوی دیگران باشید. 👈جلو بقیه چیزی نگید اومدید خونه هم فضا منطقی تر شده و هم تاکید میکنید که جلوی دیگران نمیخواین بحث کنید ولی به این دلیل نظرتون اینه ... 👇👇👇   ‌⁣⁣⁣⁣‍‌‎‎‌‎‌@delkade_matn
🎀سیاست های زنانه🎀👠 🔵مردها باید مورد قرار بگیرند. وقتی تصمیمی می گیرد، او را تأیید نمایید بعد نتیجه آن را ببینید. 👈🏻 اما اگر مرد حرف زد یا تصمیم اشتباهی گرفت، تأیید نکنید اما تکذیب هم نکنید، هم نکنید بلکه حالت جریان را عوض کنید. 🔵 توجه نمایید که مردها شعاراشون یادشون میره. مردها خیلی از مواقع که حرفی میزنند، ، میدهند 👈🏻 اگه شما برخورد لحظه ایی کنید به اون شعارشون عمل می کنند بنابراین موقعی که شعار میده و تصمیم اشتباهی گرفته شما بالافاصله جریان را عوض کنید. 👇👇👇 @delkade_matn
مردی که یک ملت بود.mp3
8.22M
| نسلی در حال بلوغ است؛ که اولین فتوحاتش «قدس» خواهد بود! کدام نخِ تسبیح در حال جمع کردنِ صفوف تمام جبهه‌ی حق، از سراسر دنیاست؟ @delkade_matn
🔹امیرالمؤمنین علی علیه السلام: به خدا سوگند در سراسر زندگی مشترک با حضرت فاطمه سلام الله علیها تا زمانی که خدای عزیز و جلیل او را قبض روح فرمود هرگز او را خشمگین نساختم و بر هیچ کاری او را اکراه و اجبار نکردم و او نیز مرا هرگز خشمگین نساخت و مرا نافرمانی نکرد هر گاه به او نگاه می‌کردم رنج‌ها و اندوه‌هایم برطرف می‌شد. (بحارالانوار📚ج43✨ص 134) 🔗 بله عزیزان همسران می توانند در طول زندگی مشترک به جای اینکه مایه فشار و اذیت یکدیگر باشند مایه ی آرامش روح و روان هم و آرامبخش یکدیگر باشند. @delkade_matn
​"نخواستن" با"نتوانستن" متفاوت است! وقتی همسرتان تمام تلاشش را می کند که به قولش عمل کند، شمارا سورپرایز کند، خوشحالتان کند ولی موفق نمی شود از او دلخور نشوید؛ او خواسته ولی نتوانسته. @delkade_matn
ملاکهای انتخاب همسر💍 🔹انتخاب همسر، مهمترین انتخاب هر انسان در زندگی اوست چون انتخاب یک شریک دائمی در تمام امور زندگی است؛ 🔹انتخاب شایسته و با معیارهای صحیح بسیار مهم و ارزشمند است و در مقابل خسارت‌های ناشی از انتخاب عجولانه و بر اساس ملاک‌های غلط بسیار فجیع و گاهی غیر قابل جبران است. @delkade_matn
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت کارن👇 دوستان به جای سرگذشت مهدا سرگذشت کارن رو بخونید، مهدا پاک شده @delkade_matn
توی چارچوب در دست به سینه نگام می کرد، با خداحافظی از کنارش رد شدم و سریع کفشام و پوشیدم و از خونه بیرون زدم. امروز با خودم لَج کرده بودم و لباس گرم برنداشتم، سردم شده بود، خودم و بغل کردم و تا ایستگاه خط همه ی وجودم یخ بست، روی میله های سرد آهنی سفید نشستم و دعا دعا کردم که زودتر بیاد، چون اونقدر حالم خراب بود که هرلحظه امکان می دادم که به خونه برگردم، با این که دلم نمی خواست، اما شرایط بد غالب می شد! دستام و جلوی دهانم گرفتم و ها کردم، منِ احمق هنوز پدر و مادرم و نشناخته بودم که می خواستم دو روزی خودم و گوشه ی خونه بندازم، نفهمیده بودم که هراتفاقی هم بیوفته اونا دست از این حرفا نمیکشن! خط واحد که ایستاد، سریع سوار شدم، روی صندلی نشستم و اولش اونقدر لرزیدم تا کم کم استخونام گرم شدن و حالم بهتر شد. ضعف هم کرده بودم و احساس می کردم که فشارم افتاده و دلم دوباره خوابیدن می خواست. من که این همه به آتنا می گفتم از سلف و بوفه نگیر و خونه صبحونه بخور، امروز با وارد شدن به محیط دانشگاه به اولین چیزی که بهش فکر کردم فقط بوفه بود! شدید گرسنه ام شده بود. دوتا کیک و یه آبمیوه گرفتم و همونطور که وارد ساختمان دانشگاه می شدم، کیک و آبمیوه امو خوردم. ساعت مثل برق و باد جلو رفت، هوا دم ظهر گرم شده بود، با حرفهای مادرم چاره ای جز خرید نمی دیدم! نمی شد که چادر نپوشم، پس تصمیم گرفتم که شومیز و شال بخرم و از بین رگال های مغازه ها دنبال رنگی بودم تا به یکی از چادرهایی که داشتم بیاد و سریع بخرم و به خونه برگردم! آخر کار بالاخره دلخواهم رو پیدا کردم، شومیز و ال ست رنگ سرمه ای با گلهای ریز به رنگ صورتی و سفید، راضی از خریدی که کرده بودم، تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم. کلید انداختم، پشت در ورودی دو جفت کفش غریبه دیدم، دو خانم تقریبا مسن که به جون هال افتاده بودن رو دیدم،سلام کردم. مادرم اونهارو آورده بود تا کارهای گردگیری و جارو رو انجام بدن! @delkade_matn
💢 اگر حالتون بده و همسرتون دوس داره باهاش برین مهمونی مثلاً خونه مادر شوهرتون ؛ جزء بدترین راه ها اینه که بگین : 🌸 - نمیام و تو تنهایی برو ! این بدترین راه حل ممکنه ؛ ولی یه راه حل خوب اینه که بعد از آه و ناله و ناز البته به اندازه کافی بگین : 🌸 _ من حالم اصلا خوب نیست، اما چون خیلی دوس داری به خاطر تو میام ؛ ولی اونجا حواست بیشتر بهم باشه و اگر دیدی خوب نیستم زودتر بر گردیم. ( یا بر حسب موقعیتتون یه جمله ای تو همین مایه ها) 🌸 اینجوری هم اینکه حواسش بیشتر بهتون هست و هم متوجه میشه که برای خاطر اون ارزش قائلین که به خاطرش با حال مریض حاضرین بیاین @delkade_matn
🔵یکی از راه‌ها برای اینکه همسرتون رو متقاعد کنین که کار خوبی انجام میده و به کارش ادامه بده و یا متقاعدش کنین که کاری که انجام میده خوب نیست و بهتره که انجامش نده استفاده از این جمله است: ❣"فلان کار خیلی با شخصیتت میکنه، باعث میشه دیگران خیلی بیشتر روت حساب کنن ." یا ❣"فلان کار در شأن شما نیست، سطح شخصیتت رو میاره پایین." @delkade_matn
✅خانوم گلی قِری باش😌 نه غُری😖 یه بارم وسط دعواهاتون بهش بگو😁👇🏼 🧕حالااینارو ول‌کن‌😁 شُمامیدونی‌🤔 چرا چشاتون‌ اینقده قشنگه🙊😍:))!!؟؟؟ 👱‍♂هر چی گفت... 🧕شما ادامه بدین بگین😜👇 آخه فهمیدن‌ حرفای‌ کسی‌ که‌ چشاش‌ اینقده قشنگه‌ واقعا‌ سخته🙈🫀 @delkade_matn
تا هجده سالگی روزی پنجاه بار، تو موقعیت مناسب، به فرزندتون بگید تو خیلی خوبی! (نه تو باهوشی، تو خوشگلی، تو زرنگی، تو پرنسسی، فقط بگید تو خیلی خوبی)! 🔹روزی یکبار بهش بگید "نمیدونم" تا بفهمه ندونستن بد نیست و حداقل هفته ای یکبار ازش معذرت بخواید تا بدونه تنها او نیست که کار اشتباه میکنه. 🔻این نکات برای والدینی که بچه کوچک دارند عالی است (راه های نگهداشتن عزت نفس در کودک)👇 1-شب هر کاری دارید کنار بزارید و برایش قصه بگید 2- اشتباهاش رو راحت ببخشید 3- خوبیهاشو بزرگ کنید 4- به حرفاش خوب گوش بدید 5- بی دلیل بغلش کنید 6- مقایسه ش نکنید 7- "اگه این کارو نکنی وای بحالت" رو نگید 8- گاهی باهاش کارتونهایی که دوست داره ببینید 9- بهش نگید "تو دیگه بزرگ شدی بچگی نکن" 10- اگر اشتباه کردید راحت عذرخواهی کنید. 11- با فرزندتان بازی کنید 12- در سفر تلفن کنید و به او بگویید دلتان تنگ شده. 13- القای بینش: میدانم از عهده ی انجام آن بر میایی 14- مهم: روابطتان را با همسرتان ترمیم و تصحیح کنید. 🔺هنگامی که کودک شما با صدای بلند چیزی را از شما درخواست می‌کند، متقابلاَ شما با صدای بلند با او حرف نزنید. صداها را رنگ‌بندی کنید: صدای آرام= آبی صدای بلند= قرمز 🔸مثلا بگویید: "این صدای بلند قرمز است و من به صداهای قرمز جواب نمی‌دهم" یا اینکه "آفرین! الان این صدا آبی شد و من جواب می‌دهم." 🔹به ‌یاد داشته باشید که لحن شما باید آرام باشد. تا کودک با آرامش حرف زدن تا یاد بگیرد. به هیچ وجه هنگام داد زدن کودک، شما هم داد نزنید. 🗣 دکتر هلاکویی @delkade_matn
شوهرم اول خواهرم و می خواست! یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم.. همین که رفتم بالا و در اتاق رو باز کردم اونا رو با هم دیدم... از اون روز از خواهرم متنفر شدم👇👇👇 سرگذشت واقعی اعظم👇👇 @delkade_matn
♥️. عصبی بودم از دست خیره سری های نازنین خیلی عصبی بودم... رو به فرهاد گفتم: چرا بهش هیچی نمیگی دیگه پررویی رو از حد گذرونده... فرهاد اخمی کرد و گفت: به وقتش میفهمم داره چیکار میکنه... یکروز تصمیم گرفتم دنبالش برم ببینم کجا میره... همینکه خواست بره بدون مخالفت بهش گفتم: میری فقط زود برگرد دخترم... نازنین باشه ای گفت و دوید سمت در خروجی... چادرم رو سر کردم و آروم از در خارج شدم... با فاصله ازش راه افتاده بودم و با دیدن چیزی که روبروم بود شاخام زد بیرون... نازنین تو ماشین یک مرد سن دار نشست و بعد از روبوسی حرکت کردن...
🌸به جز همسر، همسنگر می خواهم 🔻ما مملکتی هستیم که عفت، حیا و از قرن ها پیش بوده و تاریخ نشان می دهد که مردان و زنان ایرانی پوشش داشتند. آقا مصطفی وقتی به خواستگاری رفت و در توافقات اولیه که صحبت می کردند گفت که به جز همسر یک همسنگر می خواهد و پس از خطبه عقد همسرش پرسید که مگر جنگ است که همسنگر خواستی و مصطفی گفت که بله جنگ است، جنگ فرهنگی است و دشمن دنبال نفوذ و تغییر فرهنگ است. ❤️🕊 @delkade_matn