14.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺مادر دکتر عزيزی، بسیار زیبا راز شهرت او را برملا کرد
اگر چشمت بارونی شد التماس دعا
به حق حضرت مادر اللهم عجل لولیک الفرج 🌺
😭😭😭
@delkade_matn
21.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌کاش قبل از اینکه وارد زندگی مشترک می شدیم یه ذره روی خودمون کار میکردیم ....
❌مجردها تا فرصت دارید خودتون و اصلاح کنید
#علی_بورقانی_مدرس_دانشگاه
@delkade_matn
دلکده متن(پرسشوپاسخ)^_^❤️🍃
🌙❤️🩹 سرگذشت دختری که شب عروسیش بهش تهمت میزنن...... @delkade_matn
🌙❤️🩹 سرگذشت
دختری که شب عروسیش بهش تهمت میزنن......
@delkade_matn
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
موهای نم دارم رو خشک کردم و گفتم: خبر خوبت چی بود؟ گولم که نزدی؟
-از اون حرفا بود ماهی خانوم! معلومه که نه!
یکم مکث کرد و گفت: مدرسه ثبت نامت کردم! بری درس بخونی، اگرم برگشتیم روستا؛ خودم یادت میدم هر سری میارمت امتحان بدی!
شوکه گفتم: را... راست میگی؟!
-ای بابا! دروغم چیه دختر؟! خوشحال شدی؟!
ذوق زده گفتم: وای خدا، فکر میکنم خوابه!
بغض کردم و گفتم: فکر میکردم دیگه روی درس خوندن رو نمیبینم!
-گریه نکن واسه بچه ام خوب نیست
مشتی به شونه اش زدم و گفتم: چه هولی مَرد! کو بچه؟!
-جلو جلو میگم که حواس جمع باشی!
با خنده سر تکون دادم و گفتم: حالا درسم چی میشه؟ باید از کی بخونم؟!
-کتاب میگیرم برات، باید زودی شروع کنی که به امتحانا برسی.
سر تکون دادم و باشه ای گفتم، خدا میدونه چقدر شور و شوق داشتم واسه مدرسه و درس خوندن؛ دوست داشتم وقتی درسم تموم شد کسی بشم واسه خودم، چیزی از دیار کم نداشته باشم.
با شوقی که داشتم رفتم تو آشپزخونه و غذایی سر هم کردم و باهم خوردیم، ازش پرسیدم: صبح کجا بودی؟
-دنبال کارام، یکمم به خودم رسیدم به چشم بانو بیام.
سر تکون دادم و گفتم: بعد برگشتی خونه و منُ زهره دَر کردی؟!
+من اگه تورو حرص ندم که روزم شب نمیشه که!*
فردای اون روز باهم رفتیم بیرون برام کتاب گرفت و چند جا رفتیم واسه خرید و لباس؛ انقد خرت و پرت برام خرید که دستامون پر شد، تهشم گفت: تو این چند وقت فرصت نشد چیزی برات بخرم، قولمم نتونستم عملی کنم! اگه با چاقو خط خطیم نمیکنی بگم که عملیش کردم دیگه!
منظورش به اون دو دست لباس بود، عوض اون برام چندین دست لباس خریده بود که واسه تک تکشون ذوق داشتم.
یک هفته ای گذشته بود، همه چی خوب بود، صبحا دیار و افشار بیرون میرفتن دنبال کارشون، ظهر که برمیگشت یکی دو ساعتی از درسا واسم میگفت و هر چند روز هم میبردم بیرون، تو این مدت طوبی خانوم هم هر از گاهی میومد و بهمون سر میزد. اوضاع زندگی به کام بود و دیار هر روز از بچه میگفت، میترسیدم از پس بچه برنیام، هر چند که همسن و سال های من دو سه تا بچه قد و نیم قد داشتن اما من میترسیدم به سرنوشت مادرم دچار بشم و سر زا بمیرم!
هر دفعه که دیار حرف از بچه میزد در ظاهر میخندیدم اما تو دلم آشوب میشد! عصر یه روز بارونی بود دیار از صبح که رفته بود برنگشته بود و وقتی برگشت از سر و روش آب چکه میکرد، دستی بین موهای خیسش کشید و گفت: ماهی جمع کن وسیله های ضروری رو فردا صبح برمیگردیم آبادی!
-چرا چیشده؟!
-خبر دادن حال آقام خوب نیست، شاهرخم نیست که کمک حال باشه، باید برگردم و باشم.
-ای وای! چش شده احمد خان؟ اونسری که اومده بود خوب بود حالش!
-نمیدونم! فقط جمع کن که وقت نیست، زیاد بار و بندیل نبندی ها!
چشمی گفتم و رفتم تو اتاقمون، از هر لباسی چند تا برداشتم و بقچه پیج کردم، حسابی به شهر و شهر نشینی عادت کرده بودم و دلم نمیخواست برگردم به عمارت و پیش یکی مثل خدیجه خانوم!
#تجربه
#واقعی
دلکده متن(پرسشوپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم.
بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده...
اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود.
پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍...
فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط...
سرگذشتکارن👇
@delkade_matn
#سرگذشتکارن
بلند خندید، به نیم رخش چشم دوختم. با همون حال گفت:
- هدیه؟! با خودت چی فکر کردی که من برات هدیه بخرم؟
حسابی کم آوردم، پس اون کارتون لعنتی چی بود؟ دید هیچی نمیخوام با تشر گفت:
- چرا لال شدی؟! جواب بده دیگه!
لب جویدم و نگام و شیشه ی سمتم دادم تا بیشتر از این ضایعم نکنه.
- فکر کردم هدیه اس!
- فکرت هزار بار غلطه، من برا دوست دخترم هدیه نمی گیرم برا تو بگیرم؟
لحنش پر از تمسخر بود، قلبم از شنیدن حرفش مچاله شد.
دوباره کارتون و روی چادرم گذاشت و گفت:
- گوشیته، درستش کردم!
تا چند دقیقه چیزی نگفتم، حتی گوشیم و بیرون نکشیدم، خیلی کم آورده بودم و دیگه دلمنمی خواست حرف بزنم تا کارن باز تو برجکم بزنه!
- این یارو کی بود؟ واقعا مسافرش بودی؟
بدون این که برگردم، از عقده ی دلم بود که گفتم:
- چه لزومی داره که بخوام برای تو بگم؟ مفتش محله ای!
یهو گوشه ی خیابون آنچنان ترمز کرد که بی اختیار به جلو پرتاب شدم، صدای بوق مکرر ماشین های پشت سرمون بلند شد، صورت عصبانی و رگ های متورم گرونش من و ترسوند. محکم روی فرمون کوبید.
- یه بار دیگه با من اینجوری صحبت کنی باهات کاری می کنم که تا عمرداری فراموش نکنی، جواب من و مثل آدم میدی وگرنه برات بد تموم میشه!
این دیگه کی بود، نکنه فکر می کرد کاره ایه؟ می خواست حرف بزنم اما ازش ترسیدم و حرفامو تو گلوم خفه کردم. خیره ی چشمام با چشمای قرمزش گفت:
- گفتماین یارو کیه؟
همونطور که نگام بهش بود، دستمسمت دستگیره رفت، دیگه تحمل این خفت و نداشتم، نه شوهرم نه نامزدم، این چه رفتاری بود که می کرد؟
دستگیره رو بالاکشیدم، در باز نشد و دستگیره به حالت اولش برگشت نگاه کارن به دستم که روی دستگیره بود، خیره شد و گفت:
- قفله، جایی تشریف میبری؟
#تجربه
#واقعی
#کپیازاینسرگذشتحرام
19.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پندی از دکتر انوشه ...👌
🖌#دڪتر_انوشه
@delkade_matn
#آقایان_بدانند
🌷راه های ساده ای برای ابراز علاقه به همسرتان وجود دارد و نیازی نیست که عشق و علاقه خود را به همسرتان ثابت کنید و کارهای محیرالعقولی انجام دهید.
🔰برخی از روش های به ظاهر کوچک ولی تاثیر گذار عبارت هستند از:
🍀 برای او پیام های محبت آمیز بفرستید
🍀 یکی از کارهای مشکل او را انجام دهید
🍀 حس قدردانی خود را ابراز کنید
🍀 برای او دعا کنید
🍀 با هم به پیاده روی و گردش بروید
🍀 انتظار نداشته باشید آنچه در ذهنتان می گذرد بخواند
🍀 از جاسوسی کردن بپرهیزید
🍀 با هم بخندید
🍀 کارت پستال های عاشقانه به او بدهید
🍀 با او در رابطه با آینده گفت و گو کنید
🍀 گذشته ها، گذشته!
🍀 در برابر دوستانش به او افتخار کنید.
🍀 با هم عبادت کنید.
🍀 هر از گاهی غذایتان را زیر نور شمع بخورید
🍀 در چشمان او بنگرید
🍀 حداقل روز یک با به او بگویید دوستت دارم
🍀 و..
@delkade_matn
♥️🌱💫
#کام_شیرین_زندگی
همواره سعی کن هم تو خلوت هم جلوی دیگران از همسرت تقدیر و تشکر کنی.
#دیگران_یعنی:
اقوام همسرت...
اقوام خودت...
دوستانتون...
فرزندانتون...
و .........
🔹🔹با این کار
هم ارزش همسرت رو جلوی بقیه بالا بردی
هم همسرت احساس ارزشمند بودن می کنه
هم همسرت خوب متوجه میشه که چقدر دوستش داری
❗️#نکته❗️
مراقب باشید تو تقدیر و تشکر از همسرتون افراط نکنید!!
هم تو تعداد دفعات
هم تو کمیت هر دفعه
#چون.....
🏷باعث عادی شدنش میشه (میگن دیگه لوس شده)
🏷باعث ایجاد حساسیت تو همسرتون یا اطرافیان میشه
👌پس هر چند وقت یکبار خوبه!
فاصله زمانیش بسته به شرایط، به اختیار خودتونه؛
👌و فقط با یه اشاره یا جمله کوتاه
♥️
🌱
💫
@delkade_matn
♥️💫
#غرزدن_ممنوع
🚫زندگیتان را به میدان غر زدنهای دائمی تبدیل نکنید.
⚠️#میدانیم که همسرتان باز هم کمد را به هم ریخته اما به جای غر زدن یا جنجال به پا کردن برای موضوعات ساده، به این فکر کنید که آیا خودتان بیعیب و پنقصید؟
⚠️ #مطمئن_باشید که همه ما گاهی به خاطر کاستیهایمان دیگران را رنجانده یا ناامید میکنیم.
⚠️پس به جای آنکه مدام خودتان را در مقام قاضی یا معلم قرار دهید، از کنار مشکلات کوچک آسانتر بگذرید و صحبت کردن در مورد آنها را به زمانی که آرامترید موکول کنید.
باور کنید انتخاب کلمات بهتر در زمان آرامش تاثیر حرف شما را چند برابر خواهد کرد.
♥️
🌱
💫
@delkade_matn
🌱❤
❤
#لطافت_زنانه
💠استقبال از همسر
#خانوما وقتی آن خسته !آن کوفته!
از سر کار اومد خونه !
سعی کن اگه خسته ای ! داغونی ! ناراحتی ! عصبانییی!
نیم ساعت اول مخصوصا چند ثانیه اول اون نیم ساعت خودت رو کنترل کنی و حتما لبخند بزنی و مهمتر غررر نزنی !
#اولین تصویر از چهره شما تو ذهن همسرتون وقتی از راه میرسه خیلی خیلی مهمه !
#مگه نمی خواین همسرتون شما رو زیباترین زن دنیا ببینه !(حالا نگیم زیباترین! خوشگلم ببینه کافیه)پس لبخند بزن چون :
#تحقیقات نشان داده است از نظر ۶۸ درصد از مردان، زنان به هنگام لبخند زدن حتى از زمانى که آرایش مى کنند هم زیباتر هستند.
محتمل تعداد بسیار زیادی از همسران شما در زمره اون ۶۸ درصد هستن که با یه لبخند حله !
حالا برای اون ۳۲ درصد چه کنیم ؟
فعلا همون آرایش رو داشته باشین تا بعد
راستی برین جلوی آینه رو لبخندتونم کار کنین زیبا لبخند زدن هم تمرین می خواد.
@delkade_matn