eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
38.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻آفات زبان🔻 💡غیبت به چه قیمت؟😔😔 🎥حجت الاسلام دانشمند @delkade_matn
❤️‍🔥✨تربیت ده قسمت دارد! ✍🏻 ۹ قسمتش به عهده‌ی مادر خانواده است، آن یک قسمت باقیمانده که از ۹ قسمت مهمتر است به عهده ی پدر می‌باشد‌. •● و آن این است که مرد به مادر خانواده "توجه" کافی را داشته باشد. ❤️ @delkade_matn
❌به این مردان وابسته نشوید: 🔹تحقیر مردم حتی اعضای خانواده و دوستان شما 🔹نادیده گرفتن دیگران 🔹دستور درباره پوشش و رفتار 🔹دمدمی مزاج بودن شدید 🔹همیشه عصبانی بودن 🔹گم شدن‌های چند روزه 🔹سابقه آسیب به خواهر و برادر یا دیگر اعضای فامیل 🔹حق به جانب همیشگی بودن 🔹وفادار نبودن 🔹خواسته‌های نابرابر 🔹فشار به دلیل خواسته‌های نا‌معقول ❤️ @delkade_matn
💠پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 🔹إنَّ لِكُلِّ شَى ءٍ ثَمَرَةً، و ثَمَرَةَ القَلبِ الوَلَدُ 🔸هر چيزى ميوه اى دارد و ميوه دل ، فرزند است 📗كنز العمّال ح 45415 👆چه خوب است در نشر خوبی‌ها سهیم باشیم. @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت‌کارن👇 @delkade_matn
یهو سرم به عقب پرتاب شد، چشمام ناخداگاه بسته شد، صدای هراسون کارن و بغل گوشم شنیدم. - زهرا؟...یا خدا! دستش پیشونیم و لمس کرد، صدای در و شنیدم، لای چشمام و به سختی باز کردم، دیدم داره به سمت در سمت من میاد، چشمام و دوباره بستم. نمی دونم چرا اینقدر بی حال شده بودم، در سمتم و بالاخره باز کرد. - زهرا! تو رو خدا چشماتو باز کن! تو رو جون من! باورم نمی شد داره التماسم می کنه! با این که حال خوشی نداشتم، اما تو این زمان بدم نمیومد یه کم آزارش بدم، تلافی همه ی کارایی که سرم در آورد. دستش دوباره روی پیشونیم نشست، زیر لب با خودش‌می گفت: - خدایا غلط کردم، این طوریش نشه، داییم من و می کشه! صدای گوشیش که در حال زنگ زدن بود بلند شد، صدای مردی از پشت خط بلند شد، یه کمی که حرف زدن فهمیدم که اورژانسه، صدا و حرفهای کارن نشون می داد که چقدر ترسیده و نگران جون من شده! لحظه ی کوتاهی دلم به حالش سوخت، خواستم چشمام و باز کنم، بدنم انگار حس نداشت. لای چشمام و دوباره به سختی باز کردم، کارن و با پیشونی زخمی رو به روم دیدم، صدای آژیر آمبولانس نزدیک شد، نگرانی تو چشاش دو دو می زد. - الان آمبولانس میاد! آمبولانس که رسید، از ماشین من و بیرون کشیدن، روی برانکارد گذاشتن، توی ماشین آمبولانس جا دادن، کارن داخل اومد و نشست، نگران ماشینش نبود که اونجوری ولش کرد؟ - ماشینت؟! خیره ی چشمام گفت: - فدای سرت، تو خوب شو!
همسر برای همسر لباس است یعنی مگذاری: عیب هایش آشکار شود یعنی اگر خطایی از او سر زد، مانند لباس گ؛ مهربانانه بپوشانی اش اینجاست که خدا عاشقانه نظاره میکند مهربانی های از جنس خودش را. @delkade_matn
❌ گفت: بعد از بهتره زوجین بچه دار شدن رو برای چند سالی به تاخیر بیاندازند؛ تاهم مطمئن بشن باهم سازگارن، هم چندسالی به دور از دردسرای بچه، به راحتی به درس و فعالیت و تفریح و مسافرت بپردازند. ✅ پاسخ رهبر انقلاب: کسانی که در سالهای اولیه بعد از ازدواج بچه دار شدن را به عقب میاندازند، این ناشکری است و باعث می شود خدای متعال، بعد یک جواب سختی به انسان بدهد.😱 از طرفی فرزند مایه گرمی کانون زندگی زن و شوهر میشه و مسئولیت پذیری هریک رو در قبال زندگی افزایش میده. 🌹👈فرزند آوری باعث میشه انسان ها از حصار ( من) خارج بشن و برای فرد دیگه ای به جز خودشون تلاش کنن. بیدار خوابی بکشن، خرج کنن، بچه داری باعث رشد میشه، چون گذشتن از هوای نفس و تقسیم دنیا با دیگرانه. ‌‌‌‌ @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
من پری_ام به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن. حتی مادر خودم! هروقت منو می دیدن
من پری_ام به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن. حتی مادر خودم! هروقت منو می دیدن بسم الله می گفتن و جوری فرار می کردن که انگار جن دیده باشن! تا این که یه روز یه مرد جذاب من و دید و عاشقم شد و.... شروع سرگذشت واقعی پری👇👇 @delkade_matn
بعد از کلی معذرت خواهی ، برگشتم و به سمت اتاق مون رفتم . علم تاج صدام کرد. برای یک لحظه قلبم ایستاد ، با ترس برگشتم و نگاش کردم. ابروهاش رو بالا برد و گفت : برو جعبه ها رو بردار. اما فقط جعبه ها رو بردار . فردا نیای جلو در ، بگی که من ، تو انباری اینو دیدم، اونو دیدم ، برم بردارم !!! از ذوق جیغ بلندی زدم و رفتم که علم تاج رو بغل کنم داد زد و دستش رو دراز کرد و گفت برو دنبال کارت، من از کارا خوشم نمیاد !! از پله ها پایین اومدم و به سمت انباری رفتم . ته انباری ، چهار تا جعبه بود اونها رو برداشتم و با خوشحالی به اتاق مون برگشتم. انگار تمام دنیا مال من بود و از ذوق توی اتاق می چرخیدم تا جای مناسبی برای جعبه ها پیدا کنم. دو تا از جعبه ها رو کنار دیوار ، نزدیک کرسی، گذاشتم و بقچه ی لباس هامون رو باز کردم و تو یکی از جعبه ها لباسهای بی بی و تو اون یکی لباسهای خودم رو گذاشتم. بعد روسری ، گل گلی خودم رو برداشتم و روی جعبه کشیدم و با ذوق با خودم گفتم . اتاق مون چقدر قشنگ شد . دو تا دیگه از جعبه ها ورودی اتاق گذاشتم و پاکتهایی که هادی آورده بود رو توش چیدم . دیگه کارم تموم شده بود. با خوشحالی رفتم و زیر کرسی نشستم و منتظر بی بی شدم تقریباً غروب شده بود، اما بی بی هنوز برنگشته بود . بلند شدم و به مطبخ رفتم و یک بشقاب و قاشق از کمد ملکه برداشتم و دوباره به اتاق برگشتم . هوا کاملا تاریک شده بود . بی بی هنوز نیومده بود و من دلشوره گرفته بودم . بلند شدم و داخل حیاط رفتم و توی حیاط منتظر موندم چند باری سر کوچه رفتم و برگشتم . نمیدونستم چیکار کنم و از ترس نیومدن بی بی گریه میکردم.
👸 🦋مردها دوست دارند همسرشان اعتماد بنفس بالایی داشته باشد!✨ 🦋این یک دلیل  برای تمایل مردها به دخترهایی که به دست آوردن‌شان سخت است. همه دوست دارند با کسی باشند که متکی به خود است و می‌تواند یک حامی قوی باشد.🔥👌 🦋مردها عاشق زن هایی هستند که اعتماد بنفس بالایی دارند و با روح والای خود، زندگی را متکی به خود پیش می‌برند☘ @delkade_matn
💝 💕 فانتزی‌های سرگرم‌کننده و خلاقانه به زوجین این اجازه را می‌دهد تا چیزهای جدید، متفاوت و هیجان‌انگیزی را به رابطه زناشویی خود تزریق کنند. 😍شاید بعضی زن و شوهرها از اول ازدواج تاکنون هیچگاه ماساژ دادن همدیگر را تجربه نکرده‌اند و نمی‌دانند این فانتزی و تکنیک چه لذتی برای هر دو به ارمغان می‌آورد. ❣لمس، نوازش و نقاط مختلف بدن زن و مرد باعث تحریک آنان و مهیا شدن برای یک رابطه دل‌انگیز و رویایی گردیده و به دنبال آن کانون زندگی شما صمیمانه‌تر خواهد شد. @delkade_matn
❌مامان رو بيشتر دوست داری يا بابا؟ سوالی كه پدر بزرگ‌ها، مادربزرگ‌ها، عمو و عمه و دايی و خاله ممكن است بپرسند! 📍گاهی اين سوال را پدر يا مادر به شوخی از كودک می‌پرسد و انتظار دارد فرزند، او را انتخاب كند. 🔹پدر یک نيمه از بدن روانی كودک است و مادر نيمه ديگر بدن روانی كودک. بدن روانی كودک را با اين سوالات دو پاره نكنيم. 🔹ترس از اجبار به انتخاب بين پدر و مادر، كودک را مضطرب و وحشت‌زده خواهد كرد. اولين نياز روانی كودک و آرامش است. 💠 هرگز حتی به شوخی اين سوال را نكنيد و اجازه ندهيد كسی فرزندتان را در چنين موقعيتی قرار دهد. ❤️ @delkade_matn
43.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥱😒تنبلی در کودکان ⁉️چرا کودکان، امروزه به شدت دچار تنبلی و کسلی هستند؟! راهکار درمان این معضل چیست؟! @delkade_matn
🔵يه عادت اشتباه ما خانوم ها اينه كه گاهاً دعواهاى بين خودمون و همسر رو براى اطرافيان تعريف ميكنيم. 🔵درسته اون لحظه سبك ميشيم و حتى ممكنه راهكار هم بگيريم ولى در بلند مدت تمام وجهه همسرمون و زندگى دو نفره مون رو در نگاه اطرافيان خراب ميكنيم. 🔵اگر برخوردى باهامون شد كه ناشى از حس بى اعتمادى اونها به زندگى دو نفره ما بود ديگه جاى ناراحت شدن نداره! چون خودمون اين نگاه رو ساختيم! ❤️ @delkade_matn
🙆 ! 👈 از زبان یک مرد 🔻۱- بوی خوش زن! من در مورد عطر سیصد هزار تومانی شما صحبت نمی کنم بلکه بویی شیرین، واقعی و اصیل که از یک خانم برمی خیزد؛ مردان این بو را دوست دارند. 🔻۲- موهای خیس: ممکن است موهای خیس برای شما کلافه کننده باشد چون به هرجایی می چسبد. اما برای مردان نشان دهنده یک چهره جذاب و تحریک کننده است. 🔻۳- زمانی که پیراهن مردانه همسرتان را به تن می کنید. اوکی، مسئله ای نیست اما فقط آن را از ما ندزدید و برای خودتان نکنید. ما آنها را به دلایل خاصی خریده ایم و چون شما لباس دیگری ندارید که در خانه بپوشید، دلیل نمی شود پیراهنی که ما برای مهمانی های رسمی خریده ایم به تن کنید. اگر این روال عادی و تکرار شود ، دیگر کسی برای خودش خرید نمی کند! 🔻4- زمانی که سرتان را روی گردن مان می گذارید و نفس می کشید: از بعضی ها شنیده ام که این کار را ناراحت کننده می دانند و نمی توانند به خواب بروند اما اغلب مردان زمانیکه شما سرتان را روی شانه یا گردن شان می گذارید احساس صمیمیت و نزدیکی و مالکیت می کنند. 🔻5- پوشیدن لباس خوابهای ساتن. اقایون از تماس جنس ساتن با بدنشون احساس لذت میکنند.و محرک است. ❤️❤️ @delkade_matn
🎀سیاست های زنانه🎀👠 🔹 گاهی زن در برابر خانواده‌اش باید سپر مرد شود و گاهی مرد باید در برابر خانواده‌اش سپر همسرش شود. 🔸 مثلاً اگر وقت ندارید به مادرتان سر بزنید یا اعتراضی به عملکرد آنها دارید؛ بهتر است این امر با صراحت و احترام متقابل و صمیمیت از طرف فرزند همان والدین به آنها در غیاب همسر بیان شود. از سویی دیگر بهتر است با حفظ حرمت‌ها، زن و شوهر یاری‌گر هم باشند. 🔹 به طور مثال؛ به جای این که مرد از والدینش دعوت کند، عروس این کار را بکند یا داماد روز مادر، هدیه به مادر خانمش بدهد. @delkade_matn
🌸🍃 1_عطر مخصوص خودش رو داره 2_مثل چسب به شوهرش نمیچسبه 3_به اندازه آرایش میکنه 4_وقتی میدونه شوهرش اوضاع مالی خوبی نداره حواسش به جیب شوهرش هست 5_اجازه نمیده مادر و مادرشوهرش تو زندگیش دخالت کنن 6_تحت تاثیر حرفهای دیگران با شوهرش بدرفتاری نمیکنه ‌‌‌ ‌ @delkade_matn
♻️ داروی تقویتی ✍️ با گفتن جملات عاطفی و عاشقانه به همسرتان، به او عشق تزریق کنید؛ محبت کردن، آن هم از نوع کلامی، مانند داروی تقویتی است که اثرات معجزه‌آسایی خواهید داشت. @delkade_matn ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‎‌‎
ادامه...... 🤝♥️ پسر دولتیه سواد داره دستش تو کاره، الان س‌..گم بهت نگاه نمیکنه بدبخت، من واسه خاطر خودت میگم! -لازم نکرده واسه بار دوم بدبختم کنین؛ بذار به درد خودم بمیرم انقد نمک رو زخم من نپاش انقد درد رو درد من نیار! خانومه چادرش رو زد زیر بغلش و گفت: من نون خور اضافه نمیخوام! تا الان گفتم راهی نداری ولی حالا که اومده دنبالت برو سر خونه زندگیت! +تو خونه ننه بابای من نشستی واسه من تعیین تکلیف هم می‌کنی؟ -ای چش سفید، حیف من که واسه بزرگ کردن تو گدایی هم کردم؛ کو سندت که این خونه ننه بابای توئه؟ پرتت میکنم تو خیابون تا حساب کار دستت بیاد! +بمیرمم دیگه پا تو این خونه نمیذارم! -برو ببینم کدوم گورستونی راهت میدن!وسایلت رو جمع کن وگرنه میسوزونم همه رو! افسانه رفت تو خونه و من به دیار نگاه کردم، شونه بالا انداخت و گفت: خاک بر سر افشار! تاییدش کردم و منتظر بیرون اومدن افسانه شدم، چمدون به دست بیرون اومد و رو به دیار گفت: منو تا یه جایی میرسونین! همون خانومه با اخم گفت: رفتی دیگه برنگرد! +اتفاقا برمی‌گردم یه روزی، وقتی که حقه های تو و عموامو رو کنم که مال و اموال ننه بابامو بالا کشیدین یه ابم روش! زنه شیشکی کشید و گفت: برو ببینم چه غلطی میکنی! زنه در رو کوبید، دیار اشاره زد سوار ماشین بشیم، باهم سوار شدیم افسانه یه بند اشک میریخت! سعی کردم آرومش کنم اما بی فایده بود! فقط  به دیار آدرسی داد و گفت: یه خاله پیر دارم، یه مدت میرم پیش اون تا ببینم چیکار میتونم بکنم! دیار همون آدرس رو رفت، یه خونه تو قسمت های حاشیه ای شهر بود! هر چقدر در زد کسی نیومد جلوی در تا اینکه یه مرد از در همسایه بیرون اومد و با اخم و تشر گفت: آسایش نداریم که از دست شماها؛ نزن اون وامونده رو، نیستن، یه هفته ده روز دیگه برمیگردن! افسانه وا رفت؛ خیلی آروم به دیار گفتم بیاریمش پیش خودمونه نمیشه که آواره بشه! اخمی کرد و گفت: خوشم نمیاد انقد دخالت کنیم! با سر کج شده و چشمای ملتمس گفتم: تو خیابون بمونه؟! اینو که گفتم، سر تکون داد و گفت: برو بیارش! لبخندی زدم و این شد شروع اومدن موقت افسانه به خونه ما! سه روزی از اومدنش میگذشت، کمی معذب بود و با خجالت رفتار میکرد؛ باهم کلاس خیاطیمون رو میرفتیم، هر چند افسانه به اون حس و حال قدیم نبود اما بخاطر من همراهی میکرد و منم فقط غصه اینهمه زیبایی و کمالات رو میخوردم که اینطور حیف شده بود! اون روز بعد از کلاس چرخی تو بازار هم زدیم و تا برگشتیم خونه هوا داشت تاریک میشد! کلید انداختم در رو باز کردم و تعارف کردم افسانه بره تو!
🌹 ✅ یه مرد خوب وقتی دعوا میشه، وقتی زنش غر میزنه و عصبیانیش میکنه، وقتی زنش هی نصیحتش میکنه و اونو عصبی میکنه و گاهی منفجر میشه و داد میزنه... 🔹 هرچی به دهنش اومد نمیگه! 🔸 یه نفس عمیق می‌کشه! 🔹 از موقعیت دور میشه! 🔸 یه لیوان آب خنک می‌خوره! 🔹 بعد برمیگرده و دوباره صحبت میکنه. ❎ اون با خودش نمیگه: «این زنم که همش غر میزنه و به هیچ دردی نمی‌خوره!» ✅ اون میدونه زنش خیلی خوبی داره برای همین باهاش ازدواج کرده ولی خب! یه بدی هایی هم داره. @delkade_matn
چند چیز عجیب که نمی‌دانستید پیرتان می‌کنند ✅ ارایش چشم ✅ نور فلورسنت ✅ نوع بالشت ✅ ناخن اکریلیک ✅ رژیم لاغری ✅ بستن مو دم اسبی ✅ چروک کردن صورت حین صحبت @delkade_matn
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ❌شوهرتون رو بار نیارید ✔️خودتونو به یا کار کردن بزنید بزارید همسرتون توی کارای فرزندتون کنه یا حتی مجبور شه بخوابونش... (مثلا یکی میگفت توی گوش بچم میگم بابا کو؟ بعد میرفت سراغ باباش و من خودم مشغول کارا نشون میدادم و همسرم مجبور بود بخاطر آرامش خودش بچه رو بخوابونه 😁 ❤️ @delkade_matn
🌸🌿 برای اینکه همسرتان باشما روراست باشد، درکش کنید وبه احساساتش احترام بگذارید اگر حرف‌هایش مطابق میلتان نیست واکنش تند نشان ندهید زیرا بذر بی‌ اعتمادی را در زندگیتان می‌کارید 🌸 @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت‌کارن👇 @delkade_matn
حتما توهم زده بودم، کارن از من منتفر بود، حالا چی شده بود که‌ماشینش مهم نبود، ولی خوب شدن من مهم بود؟ نگاه خیره اشو نمی تونستم تحمل کنم، ریتم قلبم و انگاری دست کاری کرده بودن. با این که‌گیج بودم متوجه شدم که به بیمارستان رسید و به بخش اورژلنس منتقل شدم، چشمای نیمه بازم کارن رو می دیدم که هرجا من و می بردن دنبالم‌می اومد، بالای سرم ایستاده بود،پرستار اومد کنارش و گفت: - فعلا بیرون باشید! مضطرب به من نگاه کرد. - نمیشه بمونم؟ - نه، بفرمایید، زخمشو پانسمان کنم، دکتر که دید صدا میزنم بیاید داخل! حال عجیبی و غریبی داشتم، این که کارن این جوری نگرانم شده بود،زیادی به مذاقم خوش اومده بود، شایدم دلش برام سوخته بود، شاید نمی خواست چیزی به پدرم بگم، این مهربونی یهویی نمی تونست بی دلیل باشه، همه ی اینا تو سرم‌ میچرخیدن، پرستار زنی بالای سرم وایساد و گفت: - چه اتفاقی برات افتاده عزیزم؟ بی حال و بی جون گفتم: - تصادف! - پیشونیت بدجور زخم شده، الان دکتر میاد، بعدش زخم و برات شستشو میدم و میبندمش! چند دقیقه ای طول کشید که دکتر بالای سرم اومدم، زخممو نگاه کرد، پرسید. - اسمت چیه؟ آروم لب زدم. - زهرا - فامیلت؟ - خسروشاهی! - خیلخب، فکر نکنم مشکلی باشه، سی تی اسکن می نویسم، ببرید انجام بده تا خیالم راحت بشه! پرستار گفت: - چشم آقای دکتر! دکتر رفت، پرستار با روی خندون گفت: - من‌مطمئنم چیزیت نیست، نگران نباش! چیزی نگفتم و اون مشغول زخمم شد، دوباره سر و کله ی کارن پیدا شد، پرستار انگار عصبی شد و گفت: - کی به شما اجازه داد دوباره داخل بشید!