eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🌹 يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ همون موقع نوبت مون شد و وارد شديم. يه ساعت بعد كارمون تموم شد. خداروشكر كه نظر دادگاه به نفع ما بود. كمالي سر ذوق اومده بود از اينكه اتهام به اين سنگيني از گردنش رفع شده بود. با كلي ذوق و شوق از در بيرون اومد و محكم به كمرم كوبيد. - دستت درد نكنه ايراني جان. جبران ميكنم. - وظيفه بود. - ناهار رو بيا در خدمت باشيم. - ممنون جاي ديگه اي بايد برم. - پس من ديگه مزاحمت نميشم. باز هم ممنون. - خواهش ميكنم. به سلامت. گوشيم رو گرفتم و يه راست سوار ماشين شدم. به سمت شركت روندم و به چندتا پرونده رسيدگي كردم. همين كه به خودم اومدم ساعت از يازده گذشته بود. كيفم رو برداشتم و به خانم محمدي گفتم كه بعد از انجام كارهاش ميتونه بره. سمت خونه ي آقاي صالحي روندم. خدا رو شكر اين سمت شهر ترافيك زياد نيست و نيم ساعته دم در خونه شون بودم. سرايدارش در رو باز كرد و با ديدنم لبخند زد. - سلام آقاي ايراني. خوش اومديد. - سلام خيلي ممنون. حياط باصفاشون رو گذروندم و دستگيره ي در رو پايين كشيدم. مستخدم به سمتم اومد و گفت كه آقاي صالحي منتظرتون بودن. به طرف اتاق كار آقاي صالحي رفتم و مستخدم در ورودي با چند ضربه به در و جواب بله ي آقاي صالحي وارد اتاق شد و گفت كه آقاي ايراني اومدن. صداش مياومد كه گفت: - راهنماييشون كن داخل. مستخدم به سمت در اشاره كرد كه با قدمهاي بلند وارد اتاق شدم و سلام كردم. آقاي صالحي پشت ميز پرابهتش نشسته بود و به روبه روش خيره نگاه ميكرد با ديدن من لبخندي به چهره اش داد و گفت: - خوش اومدي احسان جان! بشين. روي مبلهاي جلوي ميز نشستم و كيفم رو كنارم گذاشتم. مستخدمش رو صدا كرد و گفت كه دوتا دمنوش برامون بيار. با رفتن مستخدم. نگاهش رو بهم دوخت و گفت: - خب اوضاعواحوال چطوره؟! آب دهنم رو به زور پايين دادم. هنوز هم با يادآوري اين چند روزه استرس ميگرفتم. - راستش بايد بگم كه خيلي خوب نيست جناب صالحي! نگاهش عوض شد و ابروهاش رو در هم كشيد. همون موقع مستخدم با دو تا فنجون وارد شد و روبه روي من و آقاي صالحي گذاشت و از اتاق بيرون رفت. آقاي صالحي به صندليش تكيه زد و گفت: - خب تعريف كن. سـ*ـينه اي صاف كردم و گفتم: - اوضاع پرونده ي برادر زاده هاتون داشت خوب پيش ميرفت. دنبال وكيل زن برادرتون بودم؛ چون فقط اون ميدونست كه الان اونا كجا هستن. با پيداكردن آدرس ايميلش باهاش در ارتباط بودم تا اينكه توي همين سفر به تركيه، چند روز پيش متوجه شدم كه توي تركيه ساكنه. باهاش قرار گذاشتم؛ اما خودش سر قرار نيومد و بعد از اون اتفاقات خوبي پيش نيومد. انگار كه حس كنجكاويش تحـريـك شده بود. از روي صندلي اش بلند شد و روي مبل روبه روم نشست. فنجون رو به لبهام نزديك كردم و دهنم رو تر كردم. - چه اتفاقي افتاد؟ - من رو بردن خونه ي همون وكيل. انگار از اين كه دنبالش بودم خيلي خوشش نيومده بود، به خصوص وقتي كه فهميده بود من وكيل شما هستم. با كتك ازم ميخواستن كه اعتراف كنم براي چي دنبالش بودم. فكر ميكرد كه شما من رو براي گرفتن انتقام از اون فرستاديد. بعد از اينكه فهميد اين كارا فايده اي نداره گفت كه ميخواد يه معامله اي انجام بده. - معامله؟! يعني چي؟ - گفت كه در صورتي مكان برادرزاده هاتون رو ميگه كه شكايتتون رو پس بگيريد. مدرك وكالت باطل شده اش رو درست كنيد و اون رو توي تهران مستقر كنيد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت های مهم امام خامنه ای در مورد جذب حداکثری: 🔹هر چه میتونید جبهه انقلاب رو گسترش بدید البته منظورم جذبِ منافق نیست،جذبِ آدم بی اعتقاد نیست، جذب آدم معتقدیست که با شما اختلاف سلیقه دارد @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱امام حسین علیه السلام: 🌹هركه مرا پس از مرگم، زيارت كند، روز قيامت زيارتش مى‏ كنم و اگر در آتش هم باشد، او را بيرون مى‏ آورم 📕المنتخب للطريحى، ص۶۹ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕نوشته پشت یک در اروپا : چاقو اسماعیل را نکشت آتش را نسوزاند نهنگ یونس را نخورد دریا موسی را ""با باش تا نگهبانت ...""🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔷 @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
💕 قدرت زیادی به مردها داده اما کلید این قدرت زن هاست 🔸 احترام 🔸 🔸 حفظ اقتدار مرد 👈 سه تا شاه مهم هستن @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
🪴🪴 🪴🪴 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام حالام رويِ اينو ندارم که دست گدايي پيش اين و اون دراز کنم. کسي رو هم که توي اين شهر ندارم، مثل خودت غريبم! يا امام رضاي غريب! تو رو به جان مادرت زهرا عليها السّلام دردمو دوا و مُشْکِلَمُو چار ه کن. تا وقتي مُشْکِلَمُو حل نکني، از اينجا يه قدم هم جلوتر نميام و ديگه هم پامو توي حرمت نمي ذارم. حرف هايم را که زدم، اشک هايم را باآستين کُتِ گشادي که بر تن داشتم پاک کردم و از همان راه بازارچه ي باريک سمتِ بَسْتِ طبرسي برگشتم به طرفِ مسافرخانه. توي راه بدجوري شکمم قارّ و قورّ مي کرد. چشمم افتاد به مردي که روي گاري دستي هويج مي فروخت. دو ريال هويج خريدم و شستم و همانجور که به راهم ادامه مي دادم شروع کردم به گاز زدن به آنها. تويِ عالم خود بودم که ناگاه يک نفر مرا به اسم صدا زد: - حسن آقا! حسن آقا! رويم را که بر گرداندم پيرمردِ تسبيح فروشي را داخل مغازه اش ديدم که پيراهن عربي بر تن، چفيّه اي بر سر و شال سبزِ رنگ سيّدي خوش رنگي برکمر داشت. هرگز او را نديده بودم. به طرفش که مي رفتم با انگشت اشاره، خودم را نشان دادم و پرسيدم: - با من بوديدآقا؟! - بله با شما بودم. مگه شما، حسن آقا، برادرحاج حسين آقا زرگر که شريک حاج سيد مصطفئ خدايي اصفهانيه نيستي؟ - بله درُسته. - همين چند ماه پيش، حاج سيد مصطفي، اينجا پيش من بود. من هم دويست تومن به او بدهکارم. حالا هم که اگه خدا قبول کنه، عازم زيارت خانه اش هستم. خواستم پيش از سفرِ مکّه، همه ي بدهکاريهامو تسويه کرده باشم. خوب شدکه امروز شما رو اينجا ديدم. اگه زحمت نيست اين پول رو برسونين به حاج سيد مصطفي. بعدش هم يک دسته اسکناس بيست توماني تا نخورده ي نوگذاشت روي شيشه ي پيشخوان. اسکناس ها را که شمردم دَه تا بودند. چند قدمي که رفتم برگشتم و پرسيدم: - مي بخشيدآقا سيد. من الان به اين پول ها احتياج دارم، اجازه دارم در اونها تصرّف کنم، بعداً توي اصفهان دويست تومان به دايي ام تحويل بدم؟ وقتي با لبخند جواب داد: - شما صاحب اختياريد... از خوشحالي توي پوستم نمي گنجيدم. @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خدایا🙏 💫دراین شب 🌸 دلهای دوستانم را 💫سرشاراز نور وشادی کن وآنچه را که 🌸 💫به بهترین بندگانت عطا میفرمایی به آنها نیز عطا فرما🙏🌸 💫شبــتون بخیروشادی✨💫 ‌           @hedye110 🏴🖤🏴
زمزمه کنیم اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لی الذُّنُوبَ الَّتی تُحْرِمُنیِ الْحُسَیْن خدایا گناهانی که منو از محروم میکنه رو ببخش... روزها‌ مراقبه، شب ها محاسبه زندگی‌ یعنی‌ همین...!!           @hedye110 🏴🖤🏴