eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
هنگامی‌که‌عشق‌بزرگ‌تردل‌رابگیرد ؛ عشق‌های‌کوچک‌تر‌نردبان‌آن‌خواهند‌بود ! - علی‌صفائی‌حائری نگارھ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
🪴🪴 🪴🪴 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام هم نمازش به دلم نشست و هم زيارتش. وقتي از حرم خارج شدم و راه مسافر خانه را در پيش گرفتم احساس سَبُکي و راحتي مي کردم. هواي تميز صبحگاهي، صداي گوش نواز و روحاني نقّاره خانه ي حضرت و طلوع طلايي خورشيد از سمت مشرق، بهترين و شاعرانه ترين حالاتِ روحي را براي من فراهم کرده بودند. ولي افسوس که اين حال و هوا، زياد دوام پيدا نکرد. از جلوي مسافرخانه چي که رد مي شدم صدايم کرد: - آهاي جوون اصفهوني! به طرفش برگشتم و سلام کردم. جواب سلامم را که داد، پرسيدم: - اتّفاقي افتاده؟! - اتّفاقي که نه، ولي رفيقات ساکهاشونو وَرْداشتند و شناسنامه هاشونو هم تحويل گرفتند و رفتند. گفتند تو دوست داري چند روزي بيشتر تويِ مشهد بموني و دست آخر هم اجاره اتاق رو از تو بگيرم... مسافرخانه چي همچنان داشت يک ريز حرف مي زد که سرم گيج رفت و بقيّه حرفهايش را نشنيدم. زانوهايم سُست شدند و نزديک بود تا بخورند. عرق سردي روي پيشاني ام نشست. مسافرخانه چي پرسيد: - چي شده پسر؟! اتّفاقِ بدي افتاده؟ چرا رنگت شده مثل زعفرون؟! بي آن که جوابش را بدهم از همانجا برگشتم به سمتِ حرم. توي بازارچه که راه مي رفتم هوش و حواس نداشتم و گاهي تنه ام مي خورد به اين و آن. دست کردم توي جيب هايم، همه ي پول هايم را که چند تا سکّه بودند در آوردم و شمردم، هفت يا هشت ريال بيشتر نبود: «خدايا! حالا من توي اين شهر غريب چيکار کنم؟» يکدفعه چشمم افتاد به ساعت وستندواچ نووي که پشت دستم بود. به راحتي صد تومان مي ارزيد. کمي دلَم آرام گرفت.آن را از دستم باز کردم و به چند نفر کاسب مغازه دار نشان دادم: «آقا! اگه ممکنه اين ساعتو از من گرو بگيرين و يه چهل پنجاه تومني به من قرض بدين. به خدا اين ساعت صد تومان مي ارز ه...» امّا طوري به من نگاه مي کردندکه انگار دارند به يک دزدِ حرفه اي نگاه مي کنند! حالم بيشترگرفته شد و اشک داغ به ميهماني نگاههاي سردم آمد و در خانه ي چشمانم سُکني گزيد. نفهميدم کِي رسيدم وسط صحن اسماعيل طلا، کنار سقّاخانه ي حضرت! ديگر جلوتر نرفتم و از همانجا روکردم به امام رضا عليه السّلام و گفتم: آقاجون! اوّلين باريه که به پابوست اومدم. جوونايِ توي سنّ و سالِ من، همين که دوزار و ده شايي دستشون مياد، ميرن دنبال هرزگي! امّا من از بچگي تا حالا کارکردم و پولامو جمع کردم و اومدم زيارتت. سيصد تومن پس اندازمو دادم دستِ اين سيف اللّهِ بي معرفت تا با خيال راحت بتونم ضريحتو توي بغل بگيرم و باهات دردِ دل کنم. اون هم که اين جوري شد. @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
❖ پروردگارا....!!! در این "شب زیبا" به حق کبـریایی ات به حق بـزرگی ات به حق مهـربانیت بهترین ها رو برای همه "دوستانم" مقدر بفرمـا... شبتون بخیر و شادی دوستان ⭐️🌟🌙✨🌻🦋🌴
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... ای نام توشیرین ای ذات تودیرین خوشم که معبودم تویی خرسندم که مقصودم تویی سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 💐🔵🔷🇮🇷🇮🇷🇮🇷           @hedye110 🏴🖤🏴
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @delneveshte_hadis110 <====🍃🦋💖🦋🍃====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🌹 يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ همون موقع نوبت مون شد و وارد شديم. يه ساعت بعد كارمون تموم شد. خداروشكر كه نظر دادگاه به نفع ما بود. كمالي سر ذوق اومده بود از اينكه اتهام به اين سنگيني از گردنش رفع شده بود. با كلي ذوق و شوق از در بيرون اومد و محكم به كمرم كوبيد. - دستت درد نكنه ايراني جان. جبران ميكنم. - وظيفه بود. - ناهار رو بيا در خدمت باشيم. - ممنون جاي ديگه اي بايد برم. - پس من ديگه مزاحمت نميشم. باز هم ممنون. - خواهش ميكنم. به سلامت. گوشيم رو گرفتم و يه راست سوار ماشين شدم. به سمت شركت روندم و به چندتا پرونده رسيدگي كردم. همين كه به خودم اومدم ساعت از يازده گذشته بود. كيفم رو برداشتم و به خانم محمدي گفتم كه بعد از انجام كارهاش ميتونه بره. سمت خونه ي آقاي صالحي روندم. خدا رو شكر اين سمت شهر ترافيك زياد نيست و نيم ساعته دم در خونه شون بودم. سرايدارش در رو باز كرد و با ديدنم لبخند زد. - سلام آقاي ايراني. خوش اومديد. - سلام خيلي ممنون. حياط باصفاشون رو گذروندم و دستگيره ي در رو پايين كشيدم. مستخدم به سمتم اومد و گفت كه آقاي صالحي منتظرتون بودن. به طرف اتاق كار آقاي صالحي رفتم و مستخدم در ورودي با چند ضربه به در و جواب بله ي آقاي صالحي وارد اتاق شد و گفت كه آقاي ايراني اومدن. صداش مياومد كه گفت: - راهنماييشون كن داخل. مستخدم به سمت در اشاره كرد كه با قدمهاي بلند وارد اتاق شدم و سلام كردم. آقاي صالحي پشت ميز پرابهتش نشسته بود و به روبه روش خيره نگاه ميكرد با ديدن من لبخندي به چهره اش داد و گفت: - خوش اومدي احسان جان! بشين. روي مبلهاي جلوي ميز نشستم و كيفم رو كنارم گذاشتم. مستخدمش رو صدا كرد و گفت كه دوتا دمنوش برامون بيار. با رفتن مستخدم. نگاهش رو بهم دوخت و گفت: - خب اوضاعواحوال چطوره؟! آب دهنم رو به زور پايين دادم. هنوز هم با يادآوري اين چند روزه استرس ميگرفتم. - راستش بايد بگم كه خيلي خوب نيست جناب صالحي! نگاهش عوض شد و ابروهاش رو در هم كشيد. همون موقع مستخدم با دو تا فنجون وارد شد و روبه روي من و آقاي صالحي گذاشت و از اتاق بيرون رفت. آقاي صالحي به صندليش تكيه زد و گفت: - خب تعريف كن. سـ*ـينه اي صاف كردم و گفتم: - اوضاع پرونده ي برادر زاده هاتون داشت خوب پيش ميرفت. دنبال وكيل زن برادرتون بودم؛ چون فقط اون ميدونست كه الان اونا كجا هستن. با پيداكردن آدرس ايميلش باهاش در ارتباط بودم تا اينكه توي همين سفر به تركيه، چند روز پيش متوجه شدم كه توي تركيه ساكنه. باهاش قرار گذاشتم؛ اما خودش سر قرار نيومد و بعد از اون اتفاقات خوبي پيش نيومد. انگار كه حس كنجكاويش تحـريـك شده بود. از روي صندلي اش بلند شد و روي مبل روبه روم نشست. فنجون رو به لبهام نزديك كردم و دهنم رو تر كردم. - چه اتفاقي افتاد؟ - من رو بردن خونه ي همون وكيل. انگار از اين كه دنبالش بودم خيلي خوشش نيومده بود، به خصوص وقتي كه فهميده بود من وكيل شما هستم. با كتك ازم ميخواستن كه اعتراف كنم براي چي دنبالش بودم. فكر ميكرد كه شما من رو براي گرفتن انتقام از اون فرستاديد. بعد از اينكه فهميد اين كارا فايده اي نداره گفت كه ميخواد يه معامله اي انجام بده. - معامله؟! يعني چي؟ - گفت كه در صورتي مكان برادرزاده هاتون رو ميگه كه شكايتتون رو پس بگيريد. مدرك وكالت باطل شده اش رو درست كنيد و اون رو توي تهران مستقر كنيد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت های مهم امام خامنه ای در مورد جذب حداکثری: 🔹هر چه میتونید جبهه انقلاب رو گسترش بدید البته منظورم جذبِ منافق نیست،جذبِ آدم بی اعتقاد نیست، جذب آدم معتقدیست که با شما اختلاف سلیقه دارد @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱امام حسین علیه السلام: 🌹هركه مرا پس از مرگم، زيارت كند، روز قيامت زيارتش مى‏ كنم و اگر در آتش هم باشد، او را بيرون مى‏ آورم 📕المنتخب للطريحى، ص۶۹ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕نوشته پشت یک در اروپا : چاقو اسماعیل را نکشت آتش را نسوزاند نهنگ یونس را نخورد دریا موسی را ""با باش تا نگهبانت ...""🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔷 @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
💕 قدرت زیادی به مردها داده اما کلید این قدرت زن هاست 🔸 احترام 🔸 🔸 حفظ اقتدار مرد 👈 سه تا شاه مهم هستن @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
🪴🪴 🪴🪴 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام حالام رويِ اينو ندارم که دست گدايي پيش اين و اون دراز کنم. کسي رو هم که توي اين شهر ندارم، مثل خودت غريبم! يا امام رضاي غريب! تو رو به جان مادرت زهرا عليها السّلام دردمو دوا و مُشْکِلَمُو چار ه کن. تا وقتي مُشْکِلَمُو حل نکني، از اينجا يه قدم هم جلوتر نميام و ديگه هم پامو توي حرمت نمي ذارم. حرف هايم را که زدم، اشک هايم را باآستين کُتِ گشادي که بر تن داشتم پاک کردم و از همان راه بازارچه ي باريک سمتِ بَسْتِ طبرسي برگشتم به طرفِ مسافرخانه. توي راه بدجوري شکمم قارّ و قورّ مي کرد. چشمم افتاد به مردي که روي گاري دستي هويج مي فروخت. دو ريال هويج خريدم و شستم و همانجور که به راهم ادامه مي دادم شروع کردم به گاز زدن به آنها. تويِ عالم خود بودم که ناگاه يک نفر مرا به اسم صدا زد: - حسن آقا! حسن آقا! رويم را که بر گرداندم پيرمردِ تسبيح فروشي را داخل مغازه اش ديدم که پيراهن عربي بر تن، چفيّه اي بر سر و شال سبزِ رنگ سيّدي خوش رنگي برکمر داشت. هرگز او را نديده بودم. به طرفش که مي رفتم با انگشت اشاره، خودم را نشان دادم و پرسيدم: - با من بوديدآقا؟! - بله با شما بودم. مگه شما، حسن آقا، برادرحاج حسين آقا زرگر که شريک حاج سيد مصطفئ خدايي اصفهانيه نيستي؟ - بله درُسته. - همين چند ماه پيش، حاج سيد مصطفي، اينجا پيش من بود. من هم دويست تومن به او بدهکارم. حالا هم که اگه خدا قبول کنه، عازم زيارت خانه اش هستم. خواستم پيش از سفرِ مکّه، همه ي بدهکاريهامو تسويه کرده باشم. خوب شدکه امروز شما رو اينجا ديدم. اگه زحمت نيست اين پول رو برسونين به حاج سيد مصطفي. بعدش هم يک دسته اسکناس بيست توماني تا نخورده ي نوگذاشت روي شيشه ي پيشخوان. اسکناس ها را که شمردم دَه تا بودند. چند قدمي که رفتم برگشتم و پرسيدم: - مي بخشيدآقا سيد. من الان به اين پول ها احتياج دارم، اجازه دارم در اونها تصرّف کنم، بعداً توي اصفهان دويست تومان به دايي ام تحويل بدم؟ وقتي با لبخند جواب داد: - شما صاحب اختياريد... از خوشحالي توي پوستم نمي گنجيدم. @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خدایا🙏 💫دراین شب 🌸 دلهای دوستانم را 💫سرشاراز نور وشادی کن وآنچه را که 🌸 💫به بهترین بندگانت عطا میفرمایی به آنها نیز عطا فرما🙏🌸 💫شبــتون بخیروشادی✨💫 ‌           @hedye110 🏴🖤🏴
زمزمه کنیم اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لی الذُّنُوبَ الَّتی تُحْرِمُنیِ الْحُسَیْن خدایا گناهانی که منو از محروم میکنه رو ببخش... روزها‌ مراقبه، شب ها محاسبه زندگی‌ یعنی‌ همین...!!           @hedye110 🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🔷🔵🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷           @hedye110 🏴🖤🏴
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @delneveshte_hadis110 <====🍃🦋💖🦋🍃====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ امام موسی بن جعفر علیه السلام امام رضا علیه السلام امام جواد علیه السلام امام هادی علیه السلام يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ، أَيُّهَا الْكاظِمُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىَّ بْنَ مُوسىٰ، أَيُّهَا الرِّضا، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
💚✋🏻 چه شود گر تو بیایی و بری غم زِ دل ما💖 که به هر خسته دوایی و به هر بسته کلید✨ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ عصبانيت و خشم توي چهره اش كاملاً ديده ميشد. صورتش قرمز شده بود و مدام نفس عميق ميكشيد. با صداي بلندي كه تابه حال از جناب صالحي سراغ نداشتم غريد: - مرتيكه ي عوضي درمورد من چي فكر كرده؟! فكر كرده به كسي كه زندگيمون رو به آتيش كشيد، زن برادرم رو اغفال كرد و خودش و بچه هاش رو فراري داد باج ميدم؟ من از اين آشغال عوضي شكايت ميكنم. چطور جرئت كرده به وكيل من آسيب برسونه؟ هر جوري شده پيداش ميكنم و به خاك سياه مي‌نشونمش. ليوان آبي براش ريختم و به دستش دادم. كمي از آب داخل ليوان رو خورد تا عصبانيتش فروكش كرد. به مبل تكيه زد و به فكر فرو رفت و گفت: - تو بهش فكر نكن. از اين به بعدش رو خودم درست ميكنم. - ديگه خيلي دير شده. مستقيم بهم نگاه كرد و با تعجب گفت: - يعني چي؟ - تهديدم كرد كه هر اتفاقي عليهم بيفته پاي خونواده ات رو وسط ميكشم. گفت كه بايد هرچي زودتر هم شما رو راضي كنم قبول كنين؛ وگرنه به خونواده ام آسيب ميزنه. پوزخند صداداري زد و گفت: - واقعاً فكر كرده من كمتر از اون آدم دارم؟! - آقاي صالحي! اون حتي ميدونست كه همسر من بارداره، چيزي كه به جز من و همسرم كسي ازش خبر نداشت. - اون چيزي توي دستش نداره. معلومه كه تهديد ميكنه. تو نگران نباش. ديگه هم روي اين پرونده كار نكن. عصبي شده بودم. عكسي رو كه ديشب توي پاكت برام فرستاده بودن از جيب كتم بيرون آوردم و روي ميز روبه روش گذاشتم. با تحكم گفتم: - اين عكس همسرمه توي بيمارستان موقعي كه سر كار بوده ازش گرفتن. پشتش هم نوشتن كه اگه ميخواي زن و بچه ات سالم بمونن بهتره زودتر انجامش بدي. آقاي صالحي عكس رو برداشت و بهش نگاه كرد. از روي مبل بلند شد. كلافه دستي توي موهاش كشيد و گفت: - اون فقط ميخواد ما رو توي منگنه قرار بده. - اما اين منگنه فقط داره من و خونواده ام رو نابود ميكنه. - از امروز دو نفر رو ميذارم كه شبانه روز مراقب خونواده ات باشن. آسيبي نميبينن. - حتي از حرفي كه داريد ميزنيد هم اطمينان نداريد. سري تكون داد و گفت: - اون نميتونه به شما صدمه بزنه. پوزخندي زدم و گفتم: - اگه پاي خونواده ي خودتون هم در ميون بود همين حرف رو ميزديد؟ عصبي شده بود؛ اما به زور جلوي عصبانيتش رو گرفته بود. من هم دست كمي از اون نداشتم. با تأكيد گفت: خونواده ي تو اگه مثل خونواده ي خودم نباشن، كمتر هم نيستن. هر كاري از دستم بر بياد براشون انجام ميدم. سرم رو به چپ و راست تكون دادم و گفتم: - شما فقط در يه صورت ميتونيد به من و خونواده ام كمك كنيد كه خواسته هاش رو بپذيريد. - مطمئن باش راه ديگه اي هم هست. از اينهمه حس خونسرديش كلافه و گيج بودم. از اول هم بايد ميدونستم كه حاضر نيست به خاطر نجات جون يه نفر ديگه غرورش رو زير پا بذاره. از جام بلند شدم. كيفم رو برداشتم و گفتم: - اگه مجبور بشم حاضرم خودم به همه ي خواسته هاش عمل كنم. روز خوش جناب صالحي! عصبانيتر از چيزي بود كه بخواد حرف بزنه. به محض خروج از اتاق صداي شكستني از داخل اتاقش اومد. فوري سوار ماشين شدم و شماره ي مبينا رو گرفتم.🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
هر چی ما شوخی شوخی انجام دادیم اونا جدی جدی نوشته بودند!=) @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>