eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
قال رسول الله: آیا شما را از بهترین افرادتان خبر ندهم؟ خوش اخلاق ترین شما؛ آنان که نرم خو و بی آزارند با دیگران انس می گیرند و از دیگران انس والفت می پذیرند. eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9           ○●○●○
امام علی علیه السلام کسی که در کودکی نیاموزد، در بزرگسالی پیش نمی افتد... eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9           ○●○●○
دکتر نوار قلب مرا با وضو بگیر... دندانه های سین «حسین» است، این خطوط.... ♡ eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9           ○●○●○
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @delneveshte_hadis110 ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ دعا کنیم برای پیروزی جبهه مقاومت در مقابل اسرائیل جنایتکار
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد الهی به امید تو💚   @hedye110 🏴🏴🏴🏴🏴
براےدیدن دلبر،همین دو دیده بس است دلیل این همه دورے،فقط هوا،هوس است هزار بار گفته ام اینرا دوباره میگویم جہان بی تو حبیبا به مثل یک قفس است آقا جان شهادت مادر تسلیت🏴🏴 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْمُجْتَبىٰ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🦋 يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، يَا حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الشَّهِيدُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ، اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
🪴 🌿﷽🌿 .سلام محبوبه خانم. چرا اين جا ايستاده ايد؟ بفرماييد تو. خوش آمديد - در مياني را كه به مهمانخانه اي كوچك ولي بسيار تميز با نيم دست مبل سنگين و قالي هاي ارزانقيمت باز مي شد، .گشود. معلوم بود كه از آن اتاق كمتر استفاده مي شود .ببخشيد محبوبه خانم. بفرماييد تو. صبحانه ميل كرده ايد؟ هادي جان بدو يك چيزي بياور - :به دروغ گفتم .بله خانم. لطف شما كم نشود. نه هادي خان. زحمت نكشيد :دلم از گرسنگي مالش مي رفت. گفت .حالا يك پياله چاي هم اين جا ميل كنيد. قابل نيست - .چنان لبخند مهرباني به رويم زد كه لبم را گاز گرفتم تا بغضم نتركد در اتاق را باز گذاشت. من توي اتاق نشستم. روي يك مبل كنار پنجره. او پشت دري را كنار زد تا آفتاب بيشتر به درون بتابد. نور خورشيد بر نيمه چپ بدن من افتاد. چه قدر لذت مي بردم. دست گرمي بود كه نوازشم مي كرد و به .بدن سرد و خسته ام حرارت مي بخشيد مدتي به رفت و آمد و فعاليت گذشت. هادي آمد، يك سيني مسي گرد نسبتا بزرگ در دست داشت. مادرش كه به :دنبالش بود يك ميز عسلي را جلوي من كشيد. گفتم .زحمت نكشيد - .چه حرف ها! زحمت چيست؟ كاري نكرده ايم! مايه خجالت است - .هادي سيني را روي ميز گذاشت. چاي و قند و شكر و نان و كره و مرباي آلبالو :عصمت خانم انگار درس روانشناسي خوانده بود. گفت .تا شما ميل بفرماييد، من دو دقيقه مي روم مطبخ. الان برمي گردم خدمتتان - با هادي بيرون رفتند. توي حياط با هم پچ پچ كردند. ظاهرا هادي را كه از بيرون رفتن منصرف شده بود، به دنبال .خريد فرستاد و خود به آشپزخانه رفت تا عصمت خانم از نظرم ناپديد شد، مثل يك گربه چاق شكمو زير آفتاب نشستم. لبه چادرم را رها كردم و در حالي .كه به حياط، به گل ها و به آفتاب درخشان پاييزي نگاه مي كردم سير خوردم عصمت خانم آمد و سيني صبحانه را برد. آرامش آن ها مرا به حيرت مي افكند. سير طبيعي زندگي از يادم رفته بود. عصمت خانم برگشت و كنارم نشست. دوباره رويم را محكم گرفته بودم و او با تعجب نگاهم مي كرد. معلوم بود از خودش مي پرسد چرا از او هم رو مي گيرم. مي دانستم هزار سوال بر لب دارد. چرا من آن جا هستم؟ شوهرم كجاست؟ بدون شك بو برده بود حدس هايي مي زد ولي با نزاكت تر از آن بود كه به روي خود بياورد. حد خود را :خوب مي دانست. با متانت پرسيد آقا چه طور هستند؟ چه طور ايشان تشريف نياوردند؟ - :رشته افكارم پاره شد. گيج بودم. با حواس پرتي پرسيدم بله؟ چي فرموديد؟ - شوهرتان. پرسيدم شوهرتان چه طور هستند؟ - :گفتم .ديگر شوهر ندارم - .اشك در چشمانم حلقه زد. سرم را زير انداختم كه او آن ها را نبيند :چشمانش گرد شده بود. دهانش باز مانده بود. با شگفتي پرسيد اي واي، چرا؟ مگر چه شده؟ بينتان شكرآب شده؟ قهر كرده ايد؟ - :همچنان كه سر به زير داشتم گفتم .كار از اين حرف ها گذشته - چرا؟ مگر چه كار كرده؟ - چادر را از سر انداختم و صورت كبود و متورمم را به طرف او برگرداندم. با دست راست به پشت دست چپ كوبيد و :گفت .آخ، خدا مرگم بدهد. الان مي گويم هادي برود دكتر بياورد .نه عصمت خانم. تو را به خدا اين كار را نكنيد. دكتر لازم نيست. خودش خوب مي شود. دفعه اول كه نيست - !دفعه اول نيست؟ باز هم دست روي شما بلند كرده بوده؟ واي خدا مرگم بدهد. اي بي انصاف. ببين چه كرده - :گفتم .عيبي ندارد. من به اين چيزها عادت دارم. بگذاريد هادي خان برود سر درس و مدرسه اش .امروز كه مدرسه تعطيل است. روز عيد مبعث است. هادي داشت مي رفت جاي ديگر. كار مهمي هم نبود - :پس امروز عيد بود. ديگر حساب عيد و عزا هم از دستم در رفته بود. پرسيدم امروز تعطيل است؟ حسن خان هم خانه هستند؟ - داداشم رفته اند بيرون. ولي براي ظهر برمي گردند. اي كاش زودتر برگردند ببينم بايد چه كار كنم! خيلي درد - دارد؟ .صورتم؟ نه. اين جا درد دارد - و به قلبم اشاره كردم و ناگهان اشكم مانند چشمه جوشيد. ديگر نتوانستم جلويش را بگيرم. مي ريخت و من حريفش نبودم. بدون آن كه بخواهم مظلوم نمايي كنم. بدون آن كه بغض كرده باشم. بدون آن كه هيچ ميلي به گريستن داشته باشم. مي ريخت و مي ريخت و مي ريخت. نمي خواستم جلوي اين زن گريه كنم. نمي خواستم اظهار عجز كنم. از اين كه ضعف و بدبختي خود را به نمايش بگذارم شرم داشتم. مي ترسيدم اين اشك ها مرا در چشم او خوار و خفيف كنند. ولي دست خودم نبود. مني كه شمر جلودارم نبود. مني كه از غرور سر به آسمان مي ساييدم، حالا مايه ترحم اين و آن شده بودم. كاش چشمه اشكم مي خشكيد. كاش پايم مي شكست و به اين جا نمي آمدم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷
ای که شد از سیلی تو صورت زهرا کبود پست فطرت تر ز تو در عالم امکان نبود گردنت را مجتبی نشکست در آن کوچه ها چون که‌زهرا مادرش‌دستورصبرش داده‌بود eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 ○●○●○
mehdi-rasouli-madare-ghamkhar(128).mp3
4M
. 🎧حاج مهدی رسولی مظلوم مادر... @delneveshte_hadis110
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان @hedye110 🏴🏴🏴🏴🏴
الا که صاحب عزای تمام غم هایی دوباره فاطمـیـــــہ آمـد نمی آیی؟😔 🔸شاعر: محمدبیابانی @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🌹 يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
🪴 🌿﷽🌿 چه مجازات سنگيني بود براي چشمي كه ديد و دلي كه خواست. حالا اين جا، توي اين خانه بنشين، توي خانه اين زن، هووي مادرت، اين زن از همه جا بي خبر بنشين تا او با دهان باز و مبهوت نگاهت كند. تا پسرش از توي حياط معذب دست ها را به يكديگر بگيرد و زير چشمي با افسوس و ترحم تماشايت كند. تا حسن خان بيايد و فكري به حالت بكند. خود كرده را تدبير نيست. گريه كن تا خوب براندازت كنند. ولي نه، عصمت خانم بيشتر از من اشك مي :ريخت. گريه امانش نمي داد. گفتم ببينيد روز عيدي چه طور مزاحمتان شده ها! اوقات شما را هم تلخ كردم. هيچ يادم نبود كه امروز عيد است. من - .رفع زحمت مي كنم :گفت اختيار داريد. اين چه فرمايشي است. اين جا منزل خودتان است. مگر من مي گذارم شما برويد؟ به خدا اگر از - اين حرف ها بزنيد دلگير مي شوم. پدرتان كم به ما خوبي كرده؟ .... و حالا كه دخترش يك روز مهمان آمده به منزل ما بگذاريم با اين حال برود؟ باز اشكم سرازير شد. چرا ولم نمي كرد. چرا برخلاف ميل من فوران مي كرد؟ ولي با اين همه چه قدر راحت بودم. چه قدر آرام بودم. دلم مي خواست سر بر شانه اش بگذارم و انگار كه سنگ صبور من باشد برايش درددل كنم. چه :قدر اين زن صميمي بود. از من دور و بسيار به من نزديك بود. گفتم مي دانيد اول خودم عاشقش شدم؟ - .مي دانست مي دانيد به زور زنش شدم؟ - .مي دانست. برادر خودش رحيم را برده بود و برايش كت و شلوار خريده بود مي دانيد پسردار شدم؟ - .مي دانست. پدرم برايش گفته بود مي دانيد پسرم توي حوض خفه شد؟ - .مي دانست مي دانيد چه قدر دلم سوخت؟ - .مي دانست. با اشك هايش مي گفت كه مي داند. كه مي فهمد. آخر او هم يك پسر داشت اذان ظهر بود كه ناهار كشيد. هر چه اصرار كردم صبر كند تا حسن خان تشريف بياورند قبول نكرد. به نظر او من :گرسنه بودم. ضعيف شده بودم. از ديشب تا به حال چيزي نخورده بودم. گفت .صبحانه كه چيز قابلي نبود - بايد غذا مي خوردم. بايد كمي جان مي گرفتم. در همان مهمانخانه، روي سفره اي كه بر كف اتاق گسترده شد، با هادي و مادرش ناهار خورديم. هادي زير چشمي به صورت من نگاه مي كرد ولي حرفي نمي زد. بگذار او هم ببيند. .من كه آب از سرم گذشته چه يك ني چه صد ني بعد از ناهار دوباره به اصرار عصمت خانم روي مبل كنار پنجره لم دادم و چاي نوشيدم. راحت بودم. آسوده خاطر و آرام بودم. پاهايم را دراز كرده بودم. سر را به پشتي صندلي تكيه داده بودم و از آفتاب پاييزي لذت مي بردم. ديگر دلشوره آمدن رحيم را نداشتم. ديگر از حرص مادرش دندان ها را به يكديگر نمي ساييدم. همه اين ها خيلي از من .دور بودند. مال گذشته ها بودند. همان جا خوابم برد حدود ساعت سه بعدازظهر نوازش ملايم دست عصمت خانم بر پيشاني ام مرا از خواب بيدار كرد. چشم باز كردم و كوشيدم به يباد آورم كجا هستم. آفتاب از روي بدن شده بود و گوشه اي كه در آن بودم در سايه واقع شده بود. :رحيم است؟ مادرش است؟ نه. آهان، چه قدر خوب، اين عصمت خانم است كه با صداي ملايم مادرانه اش مي گويد .محبوب جان، عزيز دلم بيدار شو. حسن خان مي خواهد با تو صحبت كند - حسن خان جوان تر از آن بود كه تصور مي كردم – گرچه موهايش فلفل نمكي شده بود. قدي متوسط و بيني نسبتا بزرگي داشت. لب هاي او درشت و بالا تنه اش اندكي به جلو متمايل بود. معلوم نبود خم شده يا قوز كوچكي دارد. .صداي بم و پدرانه اي داشت وقتي وارد شد چادر روي شانه هايم افتاده بود. تا به خود بجنبم، به من سلام كرد. جلوي پايش بلند شدم. هنوز :ننشسته گفت خانم، اين مرد چه به روز شما آورده؟ چه طور اين كار را كرده؟ چه طور دلش آمده؟ آن هم با خانم محترمه اي - مثل شما؟ :به خودم گفتم اگر گريه كردي نكردي ها! سخت جلوي خودم را گرفتم. با اين همه چشمانم مرطوب شد. پرسيد حالا چه تصميمي داريد؟ مي خواهيد من پا درمياني كنم؟ - .نه. مي خواهم طلاق بگيرم - .نه يكه خورد و نه مخالفت كرد پدرتان اطلاع دارند؟ - نخير. اول اين جا آمدم. گيج بودم. نمي دانستم چه كار مي كنم. ولي حالا رفع زحمت مي كنم. مي روم منزل - .پدرم نخير خانم، به هيچ وجه صلاح نيست. صلاح نيست خانم مادرتان شما را به اين وضع ببينند. صبر كنيد اول پدرتان !را خبر كنم تشريف بياورند وضع شما را ببينند و خودشان تصميم بگيرند چه كنند :عصمت خانم گفت داداشم راست مي گويند. اگر بعد از اين همه سال شما با اين حال و رنگ و رو جلوي مادرتان آفتابي شويد دور از .جان دق مي كنند. بايد بفرستيم دنبال آقاجانتان 💧💧💧💧💧 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
ما؛ درغیاب‌ِ تو، در این‌جهانِ خاکی‌ و ویران‌ چہ‌ می‌کنیم؟ ⊱ 🍂˓ ⊰ ⊱ ⛅️˓ ⊰
بـسمـ ربِّ مھد؎ فـٰاطمہ 💫 ﴿اَلـسَلام‌ُعَلَیـک‌یـٰا‌بَـقیَة‌اللّٰه﴾🖐🏻✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا