eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی_آنلاین_اثر_عجیب_ناراحتی_و.mp3
1.15M
🌸 (س) ♨️اثر عجیب ناراحتی و دلخوری مادر از فرزند 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @hedye110
موضوع انشاء: خوش بختی … به نام خدا خوش بختی یعنی قلب مادرت بتپد … پایان !!! 💖 💚 @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گاهى گریه‌ام می‌گیرد از اینکه مردم شهر چقدر راحت بدون تو می‌خندند و گاهے می‌خندم به گریه‌هایی که آنان به پاى غیر تو می‌کنند ای دلیل محکم خنده‌ها و گریه‌هایمان...!! @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ امام موسی بن جعفر علیه السلام امام رضا علیه السلام امام جواد علیه السلام امام هادی علیه السلام يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ، أَيُّهَا الْكاظِمُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىَّ بْنَ مُوسىٰ، أَيُّهَا الرِّضا، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
🪴 🌿﷽🌿 يادت مي آيد چه قدر بي رحمانه به من گفتي كه مرا نمي خواهي؟ كه يك شاگرد نجار را به من ترجيح داده اي؟ - مي داني چه به روزم آوردي؟ نه. تو فقط به فكر خودت بودي. فقط تو مهم بودي و خواسته هايت. دلم مي خواست اختيارت را داشتم و نمي دانستم چرا اين را مي خواهم؟ براي اين كه زير پا خردت كنم يا در آغوشت بكشم؟ مي داني كه آن روز سوار بر اسب شدم و تا عصر تاختم؟ و وقتي صورتم از اشك تر شد خودم هم تعجب كردم؟ مي داني دلم نمي خواست به خانه برگردم؟ با شاه عبدالعظيم رفتم و دو روز آن جا ماندم. مي خواستم جايي باشم كه غريب باشم. كه كسي از من سوال و جواب نكند. كه دردم، درد غرور جريحه دار شده ام، درد عشق بي رحم تو آرام آرام فروكش كند. مي داني كه دو ماه پاييز آن سال را در باغ شميران سپري كردم؟ روزها با تظاهر به بي خيالي سراغ مادرم مي رفتم تا از كنجكاوي ها و سوال و جواب هايش آسوده باشم. كه نگاه غم گرفته و حيرت زده پدرم را نبينم. و شب ها به شميران باز مي گشتم. اين همه راه مي آمدم و مي نشستم و تار مي زدم. پدر نيمتاج كه چراغ خانه ما را روشن ديده بود از باغ مجاور به سراغم مي آمد. مي نشستيم و گفت و گو مي كرديم. يا من به خانه آن ها مي رفتم. مرد فاضلي بود. از من نپرسيد چه ناراحتي دارم. چه دردي در سينه دارم. ولي سخنان عارفانه مي گفت. فلسفه :مي بافت. مي گفت بگذرد اين روزگار تلخ تر از زهر بار ديگر روزگار چون شكر آيد :من مي خنديدم و مي گفتم .آري شود ولي به خون جگر شود كم كم از مصاحبتش آرامش مي گرفتم و دوباره بر خود مسلط مي شدم. سپس برايم از بدبختي هاي چاره ناپذير - صحبت مي كرد. مي خواست درد مرا آرام كند. مي خواست به زبان بي زباني به من بگويد درد تو كه درد نيست. درد يعني اين. اندوه يعني اين. يعني دختري كه مثل پنجه آفتاب باشد و در دوازده سالگي آبله بگيرد. كه پدر و مادر روزي صد بار مرگ خود و مرگ او را از خدا بخواهند. درد يعني اين. بقيه اش ناشكري است. نيمتاج از من رو نمي گرفت. اصلا به فكرش هم نمي رسيد كه من از او بخواهم كه همسرم بشود. مي آمد و مي رفت و با ترحم به من نگاه مي كرد. دلش به حال من و دردي كه نمي دانست از چيست مي سوخت. ناگهان، خودم هم نمي دانم كه چه طور شد كه نيمتاج را از پدرش خواستگاري كردم. شايد در دل گفتم من كه بدبخت شده ام، بگذار يك نفر ديگر را خوشبخت كنم. شايد مي خواستم از تو انتقام بگيرم. از خودم انتقام بگيرم. با زمين و زمان لج كرده بودم. چشمانم را بستم و تصميم گرفتم. نه مخالفت هاي پدرم و نه ناله و نفرين هاي مادرم، هيچ كدام اثري نداشت. آخر خون تو در رگ هاي من هم بود ولي وضع من از وضع تو بدتر بود. نمي داني شب ها كه كنار نيمتاج بودم از حسد اين كه تو در خانه آن مردك نجار خوابيده اي چند بار تا صبح از خواب مي پريدم و زجر مي كشيدم! خدا لعنتت كند محبوبه. چرا باعث مي شوي اين چيزها را برايت بگويم؟ مي خواهي خردم كني؟ :روي مبل افتاد و به زمين خيره شد. كنارش زانو زدم تا به چشمانش نگاه كنم. سر بلند نكرد. پرسيدم با من قهري منصور؟ - :جوابم را نداد. بغضم تركيد و گفتم .با تو درد دل كردم تا سبك شوم. بگذار درددل كنم منصور جان، بگذار گاهي درددل كنم. وگرنه دق مي كنم - :هق هق مي كردم و پرسيدم به من نگاه نمي كني؟ - .نه. نمي خواهم اشك هايت را ببينم - :در حالي كه اشك از چشمانم فرو مي ريخت، لبخند زدم و گفتم .حالا چه طور؟ حالا كه مي خندم :به رويم خنديد نگفتم مهره مار داري؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان @hedye110 🏴🏴🏴🏴🏴
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🪴 🌿﷽🌿 خواب ديدم كه مي دويدم. كوچه خانه مان را تا زير گذر دويدم. چادر به سر داشتم و نداشتم. اشك به چشم داشتم و نداشتم. كسي نگاهم مي كرد و هيچ كس نبود. نفس زنان به دكان رحيم رسيدم. هوا تاريك و روشن بود. نسيم .ملایمي مي وزيد. مثل اين كه بهار بود. بوي گل مي آمد. بوي محبوبه شب رحيم در سايه ايستاده بود. پشت به من داشت. به خودم گفتم خدا را شكر. ديدي همه اين ها را در خواب ديده بودم! من كه هنوز با رحيم ازدواج نكرده ام. تازه مي خواهيم عروسي كنيم. آنچه اتفاق افتاده همه كابوس بوده. كابوسي هولناك. رحيم اين جا ايستاده. معصوم و بي گناه. بي خبر از همه چيز. بي خبر از همه جا. آهسته، به :آهستگي يك آه، التماس كنان صدا زدم .... رحيم - و صدايم مانند نفسي كه از سينه برآيد، يك نفس عميق، كشيده شد. آرام برگشت و به سويم آمد. رحيم نبود. :منصور بود. جلو آمد و دستش را به سويم دراز كرد و با اشتياق گفت .آمدي كوكب؟ بيا - از خواب پريدم و واقعيت را ديدم. همه چيز را همان طور كه بود ديدم. همان طور كه بود پذيرفتم. منصور را قبول كردم. وضع خود را قبول كردم. حاملگي نيمتاج خانم را پذيرفتم. واقعيت اين بود كه من كوكب بودم. كه كم كم دلبسته و وابسته منصور شده بودم. كه اين سرنوشتي بود كه بر پيشاني ام رقم خورده بود. كه بهتر و بيشتر از اين .زندگي برايم ميسر نمي شد كلفت نيمتاج آمد و با اين كه مي دانست مي دانم، او نيز به نوبه خود با موذيگري مژده حاملگي نيمتاج را به من داد. به او پول دادم. مژدگاني دادم. مژدگاني آن كه سعادت رقيبم را به اطلاعم رسانده بود. براي نيمتاج آش رشته پختم. .كاچي پختم. ويارانه پختم. منتظر نشستم تا نيمتاج يك پسر زاييد. ناهيد نور چشم منصور شد خانه پدري را فروختيم و دو سه سال بعد منوچهر به اروپا سفر كرد. براي مادرم خانه اي در يكي از خيابان هاي شمالي تر شهر خريديم كه با دايه كه پير شده بود به آن جا نقل مكان كرد. بعد از منوچهر پسر منصور به خارج سفر كرد. به انگلستان رفت. پسر اشرف خانم ذات مادرش را داشت. ياغي بود. درس درست و حسابي نخواند. تمام دار و ندار خود و مادرش را به باد داد. هميشه مايه عذاب بود و هست. منصور از دست او زجر مي كشيد و او عين خيالش نبود. مي ديد كه پدرش نگران آينده اوست و ترتيب اثر نمي داد. بعد وضع قلب نيمتاج خراب شد. حالش روز به روز وخيم تر مي شد. هر چه او بدحال تر مي شد بچه ها بيشتر به دور من جمع مي شدند. جوجه هايي بودند كه مي :خواستند به زير پر و بال من پناه بياورند. نيمتاج خانم مرا خواست و بچه هايش را به دست من سپرد و گفت ناهيد را محبوبه خانم، ناهيد را درياب. آن سه تا پسر هستند، مرد هستند. گليم خودشان را از آب مي كشند. - .... ناهيد جوان است. چند سال ديگر وقت ازدواجش مي رسد. بي مادر :گفتم !نيمتاج خانم، اين حرف ها چيست كه مي زني؟ شما كه چيزيتان نيست نه. تعارف كه ندارد. به حرف هايم گوش كن. دستم از قبر بيرون است. به خاطر ناهيد ... وقت ازدواج در حقش - .مادري كن :گفتم راستش را بگويم. دلم مي خواهد ناهيد زن منوچهر بشود. نمي دانم شما رضا هستيد يا نه؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
▪️بکشید ما را، ملّت ما بیدارتر می‌شود! همان ملّتی که بیداری تمام دنیا، به سبب تزریق روح مقاومتی است که مولود مبارک انقلاب اسلامی‌شان است. ▪️ایرانِ ایستاده و مقام؛ تسلیت...   @hedye110 🏴🏴🏴🏴
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم بعضی از عزیزان یادشون رفته که😊😊 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه ب امام رضا علیه‌السلام و حاج قاسم سلیمانی و شهدای تروریستی کرمان🌸🌸🌸 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
مے آیے از تمامِ جهان مهربانترین روزے بہ ربناے زمین، آسمانترین رخ میدهے میانِ تپشهاے روز ها اے اتفاقِ خوبِ من اے ناگهان ترین @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ 🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
🪴 🌿﷽🌿 منوچهر در اروپا، خوب درس مي خواند. جوان بود. از عكس هايش چنين برمي آمد كه زيباست. دستش به دهانش مي رسيد. مي دانستم كه نيمتاج به اين ازدواج بي ميل نيست، گرچه ناهيد هم دست كمي از منوچهر نداشت. خوشگل، خوش لباس، درس خوانده و فرانسه را بسيار روان صحبت مي كرد. نقاش خوبي بود. اهل ورزش بود. منصور تمام آرزوهايش را در او خلاصه كرده بود. علاوه بر اين ها و مهم تر از همه اين ها، دختر باشعور و فهميده و مهرباني بود. سنجيده صحبت مي كرد. سنجيده رفتار مي كرد. محبت مخصوصي به من داشت بدون آن كه مادرش را .بيازارد :نيمتاج ساكت بود و فكر مي كرد. پرسيدم شما راضي هستيد خانم؟ - .اگر خودش بخواهد. اگر خودش بخواهد - :سپس دستم را به التماس گرفت و گفت به زور نه محبوبه جان. به زور نه. راهنماييش بكن ولي به هيچ كار مجبورش نكن. اين را از تو مي خواهم چون مي دانم هر چه تو بخواهي منصور هم همان را مي خواهد. نظر او نظر توست. مي ترسم يك وقت خداي ناكرده به خاطر .دل تو به زور به او بگويد كه بايد زن منوچهر بشود. آخر منصور تو را خيلي دوست دارد. نمي خواهد ناراحت بشوي :خنديدم و گفتم اولا ناهيد از آن دخترها نيست كه زير بار زور برود. ديگر زمان اين حرف ها گذشته است. ثانيا منصور نه شما را - دوست دارد نه مرا. تا آن جا كه من مي دانم، منصور در تمام دنيا فقط يك زن را دوست دارد. يك زن را مي پرستد. .آن هم ناهيد است. شما خيالتان راحت باشد .لبخند زد و آرام شد. باز هم من وصي شدم من بودم و منصور. من بودم و بچه ها و آن خانه بزرگ. هنوز حسرت بچه داشتم. ولي حالا منصور را داشتم. تمام و كمال. ديگر لازم نبود او را با كس ديگري تقسيم كنم. بچه ها پس از مرگ مادرشان دامن مرا رها نمي كردند. انگار مي ترسيدند كه مرا هم از دست بدهند. ناهيد كه از مدرسه مي آمد، ناهيد كه از مهماني مي آمد، خواستگار كه مي آمد، مي دويد دنبالم و مرا پيدا مي كرد. برايم حرف مي زد. از اين اتاق به آن اتاق هر جا كه مي رفتم دنبالم مي آمد. :بعد كه خسته مي شد داد مي كشيد .اه، بس است ديگر. بنشينيد. مي خواهم چهار كلمه جدي حرف بزنم. خسته شدم بسكه دنبالتان دويدم - :مي گفتم پس تا به حال شوخي مي كردي؟ و خنده كنان هر كار كه داشتم مي گذاشتم و مي نشستم. هرگز عيب ناحق روي خواستگارهايش نگذاشتم. نظرم را :مي گفتم. خوبشان را مي گفتم، بدشان را هم مي گفتم. بعد مي گفتم .حالا برو با پدرت بنشين و تصميم بگير - .او نمي دانست در دل من چه آشوبي برپاست و وقتي جواب رد مي دهد چه قدر آرام مي شوم 👩‍⚖👩‍⚖👩‍⚖👩‍⚖ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef