هدایت شده از نویسندگان حوزوی
💠 من از اول هم خیلی دانشجوع بودم
✍️زهرا کبیری پور
از اول ابتدایی که خواندن و نوشتن را یاد گرفتم تا امروز هیچ کتابی نمیتوانست از چشم من پنهان بماند.
در خانهی ما از همان بچگی بیشتر کتابهای مذهبی در دسترس بود، ولی به اندازهی دو تا طاقچه و خوب این برای منِ کتابخوار خیلی ناچیز بود، یادم میآید سیرهی پیشوایان را دو بار خوانده بودم، رسالهی آیةالله لنکرانی را هم همینطور؛ با اینکه پدرم مقلد امام بود من هنوز هم نفهمیدم چرا ما در خانهمان رسالهی آیةالله لنکرانی را داشتیم؟! بگذریم... این کتاب خوان بودنِ من برای خانوادهام دردسر شده بود، چون تأمین کتاب برایشان خیلی سخت شده بود، دیدم اینطور فایده ندارد هجوم آوردم به روزنامهخوانی تا این ولع را هرطور شده برطرف کنم، حالا شاید با خودتان بگویید چرا روزنامه؟!
چون در دورهی ما دهه شصتیها روزنامه خیلی جایگاه ویژهایی داشت، مثلا بابا وقتی کباب میخرید دورش را روزنامه پیچیده بودند، مادرم وقتی سبزی میخرید دورش روزنامه پیچیده شده بود، وقتی از اتوشویی لباس میگرفتیم با روزنامه تحویلمان میدادند، حتی گوشت را بعد از گذاشتن در پلاستیک با روزنامه میپیچیدند، در واقع در آن دوره هر طرف را که نگاه میکردید روزنامه میدیدید، از بس که ما نسل فرهیختهایی بودیم و من تمام آنها را میخواندم، از صفحهی اقتصادی گرفته تا ورزشی.
وقتی همه به سمت کباب هجوم میآوردند من حمله میکردم تا روزنامهی آغشته به بوی کباب را از پاره شدن احتمالی نجات دهم.
این ولع خواندن ولو هر چیزی حتی نوشتههای روی دیوارها با من بود و از من یک دختر سر به هوا ساخته بود تا اینکه شانزده آذر سال ۷۹ من شدم کتابدار کتابخانهی دبیرستانمان و از همان روز این شانزده آذر برایم مقدس شد و من حتی روحم خبر نداشت که آن روز، روز دانشجوع است.
من هر سال با یک عدد کیک یزدی و یک شمع کوچک این روز را برای خودم جشن میگرفتم؛ تا شانزده آذر ۹۲ آن روز وقتی از بوفهی دانشگاه داشتم برای بزرگداشت این روز عزیز کیک میخریدم، فروشنده به من گفت: تبریک میگم، با یک علامت سؤال بزرگ روی سرم مات و مبهوت به او خیره شده بودم و درحالی که داشتم در مغزم آنالیز میکردم که این آقای محترم از کجا و چگونه پی به این راز برده است، دیدم به یک نفرِ دیگر هم همین را گفت و من تازه آن روز بعد از نگاه کردن به رویدادهای تقویم بادصبا فهمیدم که شانزده آذر روز دانشجوع است، روزی که من سالها بود به یُمن کتابداری از کتابهایی که تا سال آخر دبیرستان ولع من را به خوندن تأمین کرده بودند، برای خودم جشن میگرفتم.
#شانزده_آذر
#روز_دانشجو
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
5️⃣#خبرنامه #ویژه_نامه
•┈┈┈••✾••┈┈┈• •┈┈┈••✾••┈┈┈•
🔔خاطره و تجربه
✍️ گزارش کوتاه زهرا کبیریپور، نویسنده حوزوی از سخنان استاد محدثی در آیین افتتاحییهی تحریریه بانو مجتهده امین:
🔆جناب استاد جواد محدثی با ایراد سخنانی به تبیین اهمیت کار تشکیلاتی پرداختند.
🔻در این محفل صمیمانه حضرت استاد با خواندن یادداشت کوتاهی دربارهی اخلاق کرونایی صحبتهای خود را آغاز نمودند.
🔺در ادامه ایشان با بیان خاطرات شیرینی از فعالیتهای خودشان در حوزهی نویسندگی به اولینهایِ کارهای تشکیلاتی در حوزهی قلم اشاره نمودند.
🔻در ادامه استاد جواد محدثی به چند نکته دربارهی نوشتن یک یادداشت اثرگذار اشاره نمودند، از جمله:
🔅نوشتهها در یک یادداشت اثرگذار باید کوتاه باشد.
🔅یک متن اثرگذار باید دارای متنی قوی، پر از جاذبه و همراه با نوآوری باشد.
🔅مخاطب شناسی به لحاظ زمان، مکان و موقعیت.
🔅 به روز بودن مسائل و مباحث مهم.
🔅مطالعهی ادبیِ قویِ نویسنده برای نوشتن یک یادداشت اثرگذار.
🔺و در ادامهی مباحث حضرت استاد اشاراتی به انواع فراوان همکاریهای خود در حوزهی نویسندگی با حوزهها و نهادهای مختلف از ابتدای انقلاب تاکنون داشتند.
#حاشیه_نگاری
#پویش_نوشتن
#تحریریه_مجتهده_امین
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر_خوب
✍️ پیش به سوی پویش نوشتن
💠 آیین افتتاحیه تحریریه بانو مجتهده امین در قم
به همت اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم، انجمن سواد رسانه طلاب و کانون مدادالفضلاء برگزار شد.
این مراسم، بخشهای مختلفی را در برگرفت؛ شامل:
✅حضور مهمانان ویژه، استاد جواد محدثی و خانم دکتر طیبی
✅دوازدهمین دوره محفل یادداشتخوانی با حضور نویسندگان حوزوی
✅بررسی چالشها و دغدغههای نویسندگان
امید است این تحریریه، گام بزرگی در راستای هنر و دانش نویسندگی بردارد و برای نویسندگان حوزوی پلی برای پیشرفت در راه نشر اسلام باشد.
#جنگ_روایت
#فضای_مجازی
#جنگ_شناختی
#نویسندگان_حوزوی
#انجمن_سواد_رسانه_طلاب
@HOWZAVIAN
@savad_rasaneh
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
☕️چایی رو بذار، دارم میآم
✍️ زهرا کبیری پور، عضو تحریریه مجتهده امین
چند وقتِ پیش در یک گروه تاریخی یکی از اساتید متنی گذاشت با این عنوان "چایی را بذار دارم میآم" و شروع کرده بود به توصیف اینکه یک جمله چقدر میتواند با خودش محبت و عشق به ارمغان بیاورد. من اما قبل از اینکه متن را کامل بخوانم به یاد مادر افتادم و جملهی معروف او که میگفت: چاییاَم آمادهی آماده است، نمییای؟!
و من دوباره پرت شده بودم به روزهایی که مادر داشتم و یک خانهی امید.
روزهایی که وقتی خسته بودم، میرفتم و در کنارش خستگیام را درمیکردم.
میرفتم تکیه به پشتیِ اتاقش میدادم، پایم را دراز میکردم و میگفتم: آخیش.
مادرم هم برایم یک لیوان چای میریخت، تا جانی به جانم اضافه شود.
آدمیزاد چه چیز غریبی است.
چقدر میتواند از خودش خاطره بسازد، حتی به اندازهی درست کردن یک چای.
#پویش_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
3️⃣ #خبر_ویژه #نخستین_اردوی_تولیدمحور_مدادالفضلاء
•┈┈┈••✾••┈┈┈• •┈┈┈••✾••┈┈┈•
📝 بازدید "مجمع نویسندگان حوزوی " از نمایشگاه مسجد جامعه پرداز و برگزاری سیزدهمین محفل یادداشت خوانی کانون فرهنگی تبلیغی مداد الفضلاء
🔻منار| در این بازدید که با روایت حجت الاسلام والمسلمین موحد همراه بود، نویسندگان خواهر و برادر طلبه، با قسمت های مختلف نمایشگاه آشنا شدند.
◽️در ادامه حجت الاسلام والمسلمین پشم فروش، مدیر نمایشگاه مسجد جامعه پرداز، ضمن خیر مقدم به میهمانان به تشریح فعالیت ها و اهداف برگزاری این نمایشگاه پرداخت.
◽️در حاشیه این بازدید، اعضای کانون فرهنگی تبلیغی مداد الفضلاء، به بیان تجربیات نویسندگی خود پرداختند.
➕ مشروح خبر؛
https://manariran.com/?p=2185
📸مشاهده و دانلود تصاویر؛
https://manariran.com/?p=2193
🌐کانال رسمی نمایشگاه مسجد جامعه پرداز
eitaa.com/joinchat/2352480443Ca9f58eae82
#ایده_پردازی
#تولید_محتوا
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
💠 من از اول هم خیلی دانشجوع بودم
✍️زهرا کبیری پور
از اول ابتدایی که خواندن و نوشتن را یاد گرفتم تا امروز هیچ کتابی نمیتوانست از چشم من پنهان بماند.
در خانهی ما از همان بچگی بیشتر کتابهای مذهبی در دسترس بود، ولی به اندازهی دو تا طاقچه و خوب این برای منِ کتابخوار خیلی ناچیز بود، یادم میآید سیرهی پیشوایان را دو بار خوانده بودم، رسالهی آیةالله لنکرانی را هم همینطور؛ با اینکه پدرم مقلد امام بود من هنوز هم نفهمیدم چرا ما در خانهمان رسالهی آیةالله لنکرانی را داشتیم؟! بگذریم... این کتاب خوان بودنِ من برای خانوادهام دردسر شده بود، چون تأمین کتاب برایشان خیلی سخت شده بود، دیدم اینطور فایده ندارد هجوم آوردم به روزنامهخوانی تا این ولع را هرطور شده برطرف کنم، حالا شاید با خودتان بگویید چرا روزنامه؟!
چون در دورهی ما دهه شصتیها روزنامه خیلی جایگاه ویژهایی داشت، مثلا بابا وقتی کباب میخرید دورش را روزنامه پیچیده بودند، مادرم وقتی سبزی میخرید دورش روزنامه پیچیده شده بود، وقتی از اتوشویی لباس میگرفتیم با روزنامه تحویلمان میدادند، حتی گوشت را بعد از گذاشتن در پلاستیک با روزنامه میپیچیدند، در واقع در آن دوره هر طرف را که نگاه میکردید روزنامه میدیدید، از بس که ما نسل فرهیختهایی بودیم و من تمام آنها را میخواندم، از صفحهی اقتصادی گرفته تا ورزشی.
وقتی همه به سمت کباب هجوم میآوردند من حمله میکردم تا روزنامهی آغشته به بوی کباب را از پاره شدن احتمالی نجات دهم.
این ولع خواندن ولو هر چیزی حتی نوشتههای روی دیوارها با من بود و از من یک دختر سر به هوا ساخته بود تا اینکه شانزده آذر سال ۷۹ من شدم کتابدار کتابخانهی دبیرستانمان و از همان روز این شانزده آذر برایم مقدس شد و من حتی روحم خبر نداشت که آن روز، روز دانشجوع است.
من هر سال با یک عدد کیک یزدی و یک شمع کوچک این روز را برای خودم جشن میگرفتم؛ تا شانزده آذر ۹۲ آن روز وقتی از بوفهی دانشگاه داشتم برای بزرگداشت این روز عزیز کیک میخریدم، فروشنده به من گفت: تبریک میگم، با یک علامت سؤال بزرگ روی سرم مات و مبهوت به او خیره شده بودم و درحالی که داشتم در مغزم آنالیز میکردم که این آقای محترم از کجا و چگونه پی به این راز برده است، دیدم به یک نفرِ دیگر هم همین را گفت و من تازه آن روز بعد از نگاه کردن به رویدادهای تقویم بادصبا فهمیدم که شانزده آذر روز دانشجوع است، روزی که من سالها بود به یُمن کتابداری از کتابهایی که تا سال آخر دبیرستان ولع من را به خوندن تأمین کرده بودند، برای خودم جشن میگرفتم.
#شانزده_آذر
#روز_دانشجو
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN