✍️ بازخوانی یک کتاب
👓 «علم تحولات جامعه؛ پژوهشی در فلسفهی تاریخ و تاریخگرایی علمی»
⛳️ قطعهی شمارهی 10
ب) نظریهی قهرمانگرایی یا اصالت شخصیت
نظریهی دوم در مکاتب #فلسفه_تاریخ که تا حدودی #کارلایل بنیانگذار آن شمرده میشود، نظریهی اصالت شخصیت و قهرمانگرایی است. بنا به عقیدهی طرفداران این نظریه، قهرمانها نقش قاطعی در تعیین سرنوشت یک تمدن دارند. نتایجی که کارلایل از این نظریه اتخاذ کرد، بعدها #جان_استوارت_میل و #ویلیام_جیمز را به خود جلب کرد. در واقع، تا حدودی #نیچه و #هگل را میتوان پدران اصلی نظریهی اصالت شخصیت بهمعنای علمی آن دانست؛ زیرا از سرچشمهی افکار این دو نفر بود که مسیر واقعی اندیشهی #قهرمانگرایی بستر واقعی خود را طی کرد و به نتیجهی جبری آن، یعنی فاشیسم #ایتالیا و#آلمان منجر شد.
بنیان فکری این نظریه بر این باور استوار است که قهرمان با محیط خویش به مبارزه برمیخیزد و ناگواریها و تلخیهای فراوانی را متحمل میشود؛ اما از این لحاظ که روح خود را درک کرده است، بهناچار جامعه و مردم را به تبعیت از ارادهی خود وامیدارد و مسیر تاریخ را تعیین میکند و بدینترتیب، جامعه را بهسوی کامیابی سوق میدهد و به تاریخ و تمدن معنی میبخشد؛ لذا قهرمان اصلیترین عامل تکامل و پیدایش تاریخ است. بنابراین برای شناخت درست تاریخ باید زندگی روحی و شخصیت قهرمانان بزرگ هر دوره را (نظیر اسکندر، سزار، عیسی، بودا و ... ) مورد تحقیق قرار داد.
اگرچه نمیتوان همهی معتقدین به اصالت فرد در جامعه و تاریخ را پیرو این مکتب دانست، اما فرانسیس #بیکن، #هابز، #لاک، #روسو؛ و مرکانتیلیستهایی همچون #آدام_اسمیت، هانری ماین و فردریک مادیتلند از پیروان این مکتب فلسفهی تاریخ هستند.
خطای این مکتب فکری آن است که فراموش میکند شخصیتهای بزرگ، بهنوبهی خودشان، محصول و مجری ضروریتهای زمان خود هستند. ویژگی آنها این است که این ضروریتها را درک کردهاند و معنای #روابط_اجتماعی جدید را - که در حال تکوین است - زودتر از معاصران خود دریافتهاند. نقش این نوابغ فقط در تفسیر صورت ظاهری وقایع است، اما این امر ایشان را قادر نمیکند که تغییرات عمیق در علل کلیتری باشند که حرکت تاریخ محصول آن میباشد. علل کلیتری که قهرمانها معلول آنها شمرده میشوند.
#علم_تحولات_جامعه
#مکاتب_فلسفهی_تاریخ
#قهرمانگرایی
#اصالت_شخصیت
@doranejadid
⭕️ دورهی صدسالهی استعمار در هندوستان
📝#کمپانی_هند_شرقی از سال ۱۶۰۰ فعالیتهای تولیدی و تجاریاش را در هند آغاز کرد. سال 1757 گروهی از نظامیان و بازرگانان هندی برای سرنگونی حکومت «نواب بنگال» از #بریتانیا خواستار کمک شدند؛ این تاریخ، آغاز عریان #استعمار_هند است. سراجالدوله -آخرین وارث حکومت نواب- بهدلیل خیانت نیروهای خودی از بریتانیا شکست خورد. از آن تاریخ، حاکمان دستنشاندهای ازسوی کمپانی هند شرقی تعیین شدند تا بر ادارهی #بنگال و شمال شرق هندوستان مستولی شوند. پس از این واقعه، کمپانی هند شرقی نفوذ خود را به تدریج گسترش داد؛ در نیمهی نخست #قرن_نوزدهم، کل هند تحت تسلّط بریتانیا درآمد.
📝مردم هند در سال 1857، علیه کفایت سیاسی حاکمانی که توسط #کمپانی_هند_شرقی تعیین میشدند، دست به شورش زدند. تدبیر بریتانیا این بود که برای فرونشاندن این شورش، یک فرماندار کل که «نایبالسلطنه» نامیده میشد، برای سرتاسر هند تعیین نماید. به این دورهی تاریخی هند که از 1858 تا 1947 به طول انجامید، «راجِ بریتانیا» (British Raj) اطلاق میشود. در این دوره شاهد ساخت جاده و راهآهن و دیگر زیرساختهای اقتصادی در هند هستیم؛ بهموازات این رویکرد، روند #اصلاحات_اجتماعی که موجب دلخوری هندیان میشد، به خود ایشان سپرده شد.
📝در این دوره، برخی از رجال شاخص بریتانیایی عهدهدار مشاغل کلیدی هند شدند. #جان_استوارت_میل کارمند کمپانی هند شرقی بود؛ #لرد_کرزن نایبالسلطنه هندوستان شد؛ #جان_مینارد_کینز بهعنوان کارشناس مسائل اقتصادی هند شهرت جهانی برای خود کسب کرد.
🌐 https://eitaa.com/doranejadid