#روایت_بخوانیم 5⃣4⃣6⃣
«خانه بابا علی»
دلم یک آرامش میخواهد از جنس خانهپدری، خانهای که از همان اذن ورود کوله بار خستگیها،غمها، رنجها، توهینها و زخم زبانهایم را بگذارم پشت در تا بعداً پدر بردارد و به جایشان امید، عشق، مهر و.... پر کند. خودم هم کوچک شوم مثل همان سه چهار سالگی پا تند کنم تا در بغل مردانهاش جا بگیرم، دستهایم را حلقه کنم دور گردن تنومندش و سربگذارم روی شانههای استوارش.
دلم یک نجف هم میخواهد. یک دویدن از سر ایوان طلا تا ته ضریح، حلقه کردن دستها دور شبکهها و سرگذاشتن پایین پای پدر
✍ #زهرا_نجفییزدی
#ولادت_امامعلی_علیهالسلام_مبارکباد 💚
🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر
فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱با ما از طریق لینک زیر همراه شوید:
📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیامرسانها
#روایت_بخوانیم 6⃣4⃣6⃣
روزی به نام روز مرد | قسمت۱
آخرین پیامکهای بانکی گوشیام را نگاه میکنم. چیزی ته حسابم نمانده. زیر لبای بابایی میگویم و لبهایم به دو طرف آویزان میشود. گرچه اگر پول هم داشتم باز کار راحتی نبود. هدیه خریدن برای مردی که نه اهل عطر و ادکلن است و نه دنبال فلان کفش و لباس، کار سختی است. مردی که هیچ وقت اهل زلم زیمبو نیست. یک مرد کمحرف و آرام اما دقیق. مردی که تولد و سورپرایز کردن و هزار تا چیز این شکلی خوشحالش نمیکند؛ حتی گاهی گلایه میکند که هر چیزی اسباب زحمت و سختی دیگران باشد کار درستی نیست و من دوستش ندارم. اما من دلم چیز دیگری میخواست. روز مرد برایم بهانهای جور کرده بود برای تشکر و قدردانی.
میان تمام این خواستنها اما دستم هم خالی بود. لبهای آویزان و سیل غرهای درونم را که جمع و جور کردم، فکر کردم اتفاقا شاید بد هم نباشد؛ حق انتخاب محدودتری دارم و سریعتر نتیجه خواهم گرفت. همهی چیزهای بزرگ و گران قیمت از لیست ثبت شده ذهنم پاک شد. کار اما به آن آسانی که فکر میکردم نبود. باید میگشتم دنبال هدیهای که هم دوستش داشته باشد و هم به دردش بخورد و از همه مهمتر با حساب جیبم جور باشد. دست آخر اما هیچ نتیجهای نداشت. بی حوصله و خسته از فکرهایی که حاصلش هیچ بود، مشغول کارهای خانه شدم.
✍ #راحله_دهقانپور
#ولادت_امامعلی_علیهالسلام_مبارکباد 💚
🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر
فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱با ما از طریق لینک زیر همراه شوید:
📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیامرسانها