eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
‌‌≈᯽⃟💞≈ آسماݩ می خنــدد ۅ...↯ این اتفاق زیبا را زمیݩ 🌍کل مۍ کشــد✨ این پیوند آســمانۍ ࢪاツ چھ طࢪ
‌‌•○♥️✨○• خــرݥ آنــࢪوز ڪه مُشتاقێ به یارێ بــرسد ‌‌↯ ⇦آࢪزومنــد نــگارێ بھ نــگارێ بــرسد∞♡
۞بســـــم‌اللّٰه‌الـرحمـٰـن‌الرحیــم۞ 📣 ⇦ گࢪوه‌ختم‌قࢪآن‌وذڪࢪ 💠جهت‌حاجت‌ࢪوایےخۅد دࢪگࢪوه‌"ختم‌قࢪآن" و"ختم‌ذکࢪ" نام‌خودࢪابه‌آیدی‌خادمین‌مابفࢪستید. 💫خادم‌گࢪوه‌"ختم‌قࢪآن"👇 🆔 @Khademalali 💫خادم‌گࢪوه"‌ختم‌ذکࢪ"👇 🆔 @Zahrayyy ⇦همچنین‌هࢪشـب‌جمعـه‌ "هیئت‌مجـازی" دࢪکانال‌های‌مجمۅعه بࢪگزاࢪخواهیم‌کࢪد... منتظࢪهمراهےو حضــوࢪگـࢪمتـان‌هستیـمツ _باابࢪاهیم‌ونوید‌دلها‌تاظھور↯ ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f _عشق‌یعنی‌یه‌پلاک↯ ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
"🧕🏻♥️" لطافت‌دختــࢪانہ‌ام‌ࢪا ^زیࢪ چادࢪ مشڪی پنهان میڪنم^ تا مبادا به دنیای صـ🎀ـوࢪتی ام ^خدشہ واࢪد شود ^آخࢪمیدانے ⇜دنیای‌صورتـ🌸ـی دخترانہ‌ حسـاسـ😌است.^ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
1_537506833.attheme
94.1K
➺"💛͜͡🌼"⟱ تـم‌شهید‌حاج‌قاسـم‌سلیمانۍ•❥ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
'✤ ⃟ ✤' ••پیش‌بینی"‌حاج‌اسماعیل‌دولابی" ازآینـده "امام‌خامنه‌ای" سیدعلی‌اکبر پرورش نقل می‌کند: در جلسه آخری که ایشان با مقام معظم رهبری دیدار داشتند پیرامون مسائل زیادی صحبت کرده بودند منتهی حاج آقا نبوی به بنده می‌فرمودند: کاری که تا به حال مرحوم دولابی نکرده بود و کسی هم ندیده بود، این بود که در جلسه آخر هنگامی که به رهبر نزدیک شدند دست آقا را گرفتند و بوسیدند و این خیلی عجیب بود، چون ایشان نه مریدباز و مریددار بودند و نه کسی بودند که تواضع بی‌جایی انجام دهند. اما دست مقام معظم رهبری را بوسیدند و فرمودند: ایشان خیلی نورانی هستند و حتی به خود بنده می‌فرمودند که سرعت ایشان (مقام معظم رهبری) در نور گرفتن بسیار بالاست و خیلی سریع و لحظه به لحظه به نورانیت‌شان افزوده می‌شود و حتی در مسائل سیاسی نیز ایشان اینچنین هستند گفتند با این وصف بنده لایق و اصلح از ایشان سراغ ندارم. این تعبیر را مرحوم دولابی نیز در مسائل عرفانی برای‌شان به کار می‌برند می‌فرمودند: ایشان (رهبر معظم) یک مجموعه نوری است که با سرعت بر نورانیتشان افزوده میشود و خداوند متعال در این راه افاضات زیادی به ایشان دارند و حتی در جریانات نخست وزیری و پیش از رهبری آقا هنگامی که در مسایل سیاسی عده‌ای ایشان را اذیت می‌کردند مرحوم دولابی می‌فرمودند: اگر ایشان (آیت الله خامنه‌ای) را دیدید بگویید نگران نباشید. این‌ها برای آن است که شما آبدیده‌تر شوید و تمام این برنامه‌ها فقط برای تعالی شخص شما است. ‌°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●|°∞ღ°|●↯ باسلام‌و‌عࢪض‌خدمت‌بہ‌همࢪاهان‌ھمیشگے🌿 زیاࢪت‌نیابتےاین‌هفتہ‌دࢪخدمت‌شهداێ استان‌ قزوین هستیم لطفانام‌شهدایےڪہ‌دوست‌داریدبہ نیابت‌ازشمازیارت‌بشہ‌بہ‌لینڪ‌زیࢪ پیام‌بدید📲 👇🏻👇🏻👇🏻 [https://harfeto.timefriend.net/484472695] 《اسامےشـ🦋ـهدا》 1⃣شهید عباس بابایی 2⃣شهید حمید سیاهکالی 3⃣شهید حجت اسدی 4⃣شهید ظاهری 5⃣شهید علی شالی 6⃣شهید مهدی شالباف باتشکراز همراهےشماعزیزان یاعلے✋🏻❤️
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
🌸هوالعشــق🌸 . 📜 #رمان_پلاک_پنهان 💟 #پارت_چهل_ششم سریع دستش را دور گلوی مرد پیچاند وآن را به پشت
🌸هوالعشــق🌸 . 📜 💟 وقتی جوابی از سمانه نشنید ادامه داد: ــ برا چی اومده بودید دفتر؟ ــ در باز بود،بچه ها گفته بودند دفتر را بستند و کسی حق نداره بره داخل اما وقتی دیدم در بازه ترسیدم بازم کسی بخواد به اسم بسیج یه خرابکاری دیگه درست کنه کمیل نفس عمیقی کشید تا بر خودش مسلط شود؛این دختر او را به مرز جنون رسانده بود،بعد از این همه اتفاق باز هم بیخیال نشده بود دیگر نمی توانست سکوت کند باید بحث ازدواج را پیش میکشید،و همیشه کنارش می ماند و مواظبش بود،والا بلایی سر خودش می اورد، با صدای سمانه به سمت او چرخید؛ ــ منظور سهرابی از اون حرفا چی بود? ــ نمی خواد ذهنتونو مشغول کنید ،اون فقط میخواست حرفی زده باشد سمانه با اینکه قانع نشده بود اما حرف دیگری نزد و تا خانه زمان در سکوت گذشت. جلوی در خانه ایستاد ،سمانه در را باز کرد و قبل از اینکه پیاده شود گفت: ــ خیلی ممنون زحمت کشیدید ــ خواهش میکنم وظیفه بود تا سمانه می خواست برودصدایش کرد سمانه برگشت؛ ــ بله؟ ــ باید باهاتون در مورد یک چیز مهمی صحبت کنم؟ ــ چیزی شده؟ ــ نگران نباشید چیزبدی نیست؟ ــخب بگید ــ نه الان وقتش نیست اگه وقت داشته باشید فردا باتون صحبت کنم ــ باشه ،ولی کجا ــ براتون آدرسو میفرستم ــ باشه حتما،بفرمایید تو ــ نه خیلی ممنون،سلام برسونید ــ سلامت باشید سمانه وارد خانه شد به در تکیه داد و ذهنش به مرور صحنه های یک ساعت پیش پرداخت کمیل با آن اسلحه،عصبانیتش از اینکه سهرابی اسمش را به زبان آورد،و همه ی اتفاقات لرزی به قلب و اندامش انداخته بود ،ناخوداگاه لبخندی شرین و گرمی بر لبانش نشست چشمانش را آرام باز کرد،فرحناز خانم کنار در ورودی منتظرش مانده بود،با لبخند عمیقی به سمتش رفت ــ برای آخرین بار میگم کمیل ،تمومش کن این قضیه رو ــ چشم چشم ــ کمیل امروز اگه تو نبودی و سمانه وارد دفتر می شد میدونی چی می شد؟ محمد نگاهی به چشمان خواهرزاده اش انداخت،رگ خوابش دستش بود،کافی بود کمی او را غیرتی کند. ــ اگه میگی آمادگی نداری و نمیتونی با سمانه زندگی کنی یا هر دلیل دیگه،بهم بگو تا من براش محافظ بزارم که همیشه مواظبش باشه. صدای گرفته ی کمیل از حال خرابش خبر می داد: ــ نمیخوام درگیر مشکلاتم بشه،من این همه سال به خاطر اینکه درگیر مشکلاتم نشه ازش دور بودم،اونا خیلی به من نزدیکن که حتی از علاقم به سمانه خبر دار شدن و این بلارو سرش اوردن،به این فکر من اگه زنم بشه قراره چه بلایی سرش میارن ــ تو نمیزاری کمیل،تو به خاطر اینکه تو زندان نمونه خودتو به آب و آتیش زدی پس از این به بعد هم میتونی مواظبش باشی،فقط تو میتونی مواظبش باشی فقط تو ــ دایی من نمیتونم شاهد این باشم که به خاطر انتقام از من سمانه رو آزار بدن ــ کمیل تو اگه ازش دور باشی بیشتر بهش آسیب میزنن داری کیو گول میزنی،من که میدونم حاضری از جونت هم بگذری اما سمانه آسیبی نبینه پس تمومش من کمی هم به فکر خودت باش،داره ۳۰سالت میشه بوسه ای بر سرش گذاشت و از جایش بلند شد ــ زندگی کن کمیل،یک بار هم که شده به خاطر خودت قدمی بردار سمانه با تعجب به مادرش خیره شد: ــ چی؟اینارو خود خانم محبی گفت؟ ــ نه،دخترش و پسر بزرگش ــ دقیقا بگو چی گفتن ــ دختر خانم محبی زنگ زد گفت داداشم دوباره میخواد بیاد خواستگاری ولی ما راضی نیستیم اگه اومد سمت دخترتون تا بهاش صحبت کنه به سمانه بگید جوابشو نده ،منم گفتم این حرفا چیه خجالت هم خوب چیزیه ‌‌ خلاصه سرتو درد نیارم این قضیه تموم شد تا بعد یه مدت مثل اینکه برادره بیخیال نشده بود و اینبار داداش بززگش زنگ زد و هی تهدید میکرد ــ به بابا گفتید ــ نه نمیخواستم شر بشه ــ اینا چرا اینطورن؟اصلا به خانم محبی و پسرش نمیخوره ــ خانم محبی بیچاره همیشه از این دو تا بچه هاش مینالید ــ عجب ،چه آدمایی پیدا میشه ــ خداروشکر که باهاشون وصلت نکردیم تا سمانه می خواست جواب بدهد ،صدای گوشیش بلند شد نگاهی به صفحه گوشی انداخت پیامی از کمیل بود سریع پیام را باز کرد و متن را خواند: ــ صبح ساعت۱۰پارڪ جزیره سمانه لبخندی زد که با صدای مادرش سریع لبخندش را جمع کرد. ــ به چی میخندی؟دیوونه هم شدی خداروشکر سمانه سریع وارد پارک شد و با چشم به دنبال کمیل می گشت،هوا سرد بودو ابرها گه گاهی غرش می کردند،پارک خلوت بود و از اینکه کمیل را پیدا نمی کرد کلافه شده بود اما طول نکشید که کمیل را دید که به سمتش قدم برمیداشت‌،برای چند لحظه گونه هایش گل انداختن و خجالت ز‌ه سرش را پایین انداخت. خودش هم حیرت زده شده بود،که از کی به خاطر روبه رو شدن با کمیل خجالت زده می شد نویسنده:فاطمه امیری ... °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f.👆
🌺 ͜͡͡ 🏷 ͜͡❤️❛ --حضرت‌رسول‌اکرم(ص)-- هرخانه‌ای‌که‌میهمان‌بر‌آن‌وارد‌نشود، فرشتگان‌واردش‌نمیشوند. °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
‌•••مجموعه‌شـھـدایی‌"ابراهیم‌ونوید‌دلها" باتوجه‌به‌افزایش‌شیوع‌کرونا‌تصمیم‌دارد... 📌تمام‌هزینه‌مراسم‌‌‌سالگرد‌شھادت↯ "‌‌شهید‌نوید‌صفری" و "شهید‌خلیلی" ‌ر‌ا‌ صرف ‌‌تهیه ‌بسته ‌ارزاق‌ برای‌ کمک ‌به‌نیازمندان‌کند☛ ◈لذ‌‌ا‌ از شما ‌خیرین ‌و‌ خیرخواهان‌عزیز خواهشمندیم با کمک های خود هرچند اندک مارا در این کارخیرهمراهی ‌کنید. 💳6037-9972-9127-6690⇦ آیدی‌جـھـت‌ارسال‌فیش↯ @shohadaa_sharmandeimm ⇜اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ♥⃟
↻↯ چقـدربـھ‌شــ🕊ـهـــدا‌خدمت‌کࢪدے؟!! تـونـسـتے‌راهشـونـو‌ادامھ‌بدے؟!!! اصن‌چقدࢪشـــ🕊ــھدا را میشناسے؟!!! اگ‌بࢪا‌شھدا‌کـم‌گذاشتے... اینجا‌جبࢪان‌ڪن👇🏻 ⓙⓞⓘⓝ‌‌‌‌⇨http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f 💣
💯عـــــالـــــیـــ👌ــه ••بـھـتـࢪیـن‌ڪـانـال‌ایـــــتـاســـــ هـــــمـــــش‌ صــــلـــــۅاتـــیـــــه📿📿 Join➣https://eitaa.com/joinchat/983367697C7be3391d80 💯 عضـونشـی‌پشیـمـون‌میـشے😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~•💛 ⃟ 🌼•~ امام رضا جان♡ فرمودند : کسئ کہ نمێ تواند کارێ کند که بہ سبب آݩ گناهانش زدۅده شۅد ...↯ بࢪ محمّد ۅ خانداݩ اۅ بسیاࢪ "صــ♡ــلوات" فرستد؛ زیرا ...↯ "صــلوات" گناهان را ریشه کن مى کند✨:)) 🌿 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
~•💛 ⃟ 🌼•~ امام رضا جان♡ فرمودند : کسئ کہ نمێ تواند کارێ کند که بہ سبب آݩ گناهانش زدۅده شۅد ...↯ بࢪ
‌≈•🦋•≈ گناهـکاࢪم و از"آسـتـان‌قدس" شـمـا‌↯ ڪجــــا ࢪوم؟! بـه‌خــــدا... "مشهدٺ"،" بهشٺ" من اسٺ❥ اللّهُــــــــمَ ارزُقنا...💔🙃
•◁⏳✨▷• نمـ◌ـاز اول وقٺ یعنے: یہ قراࢪ عاشقانہ بین تو و خـدا... ☺️☝️🏻 اذان ࢪو شنیدێ عشـقتو ثابـت کـن !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•❉ ⃟🌸❉• توکہ پهلوون بازێ😏 میدونێ پهلوون کیہ✨ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
•°♢بســـــم‌‌ࢪب‌الشـھـدا‌والصـدیقیـن♢°• 📦 ⇦دࢪخواست‌همکاࢪی‌ازنیکوکاࢪان‌و خیࢪین‌بࢪای‌کمک‌ࢪسانی‌ فوࢪی،آگاهانه‌ومستقیم 📌در راستای پیشرفت‌وگسترش مجموعه‌وبرنامه‌های‌فرهنگےنیـازبه ‌تبلیغات‌بزرگ‌وگسترده‌هست➣ 🚺 لذا ازهمراهان‌عزیز خواهشنمدیم به‌نیت‌برآورده‌شدن‌حوائج‌ در‌حد‌توان‌ کمک‌های‌نقدی‌خودرا‌به‌ شماره‌حساب‌زیر‌واریز‌نمایند.↯ ‌‌‌⇦‏6037-9972-9127-6690 💳 ‌‌‌> اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"❞ ͜͡͡🔔❝⤓ 📌نظرحجت‌الاسلاݥ‌اصلانی‌کارشناس حوزه‌درشبکہ‌قرآن:کرونامقدمه تشکیلحڪومت‌اماݥ‌زمان(عج)است. -●برای دفع کرونا، آیت‌الکرسی بخوانید. ‌-●کرونا چیزی نیست که، ݥا آن را بزرگ‌ کردیݥ. 👊🏻 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
"❞ ͜͡͡🔔❝⤓ 📌نظرحجت‌الاسلاݥ‌اصلانی‌کارشناس حوزه‌درشبکہ‌قرآن:کرونامقدمه تشکیلحڪومت‌اماݥ‌زمان(عج)است.
⤷🌿° ⃟•-✨⤶ "در مشڪلات،سختی‌ها،بیماری‌ها "خدا مارو بیمارم ڪنہ دوسمون داره "ما میریم بہ دامن خدا جایی نمیریم ڪہ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°໑💚 ⃟🕊໑°⇩ پسࢪڪ‌ صدای‌ بُز ࢪا ازخود بُز هـم بهتࢪ دࢪمی‌آوࢪد.😐✋🏻 هࢪ وقت دلتنگ بُزهايـش ميشـد،می‌ࢪفت توی يڪ سنگࢪ و مَع‌مَع می‌كࢪد."° يڪ شب، هفت نفࢪ عࢪاقی ڪہ آمده بودند شناسايی👀 با شنيـ👂🏻ـدن صدای بُز طمع كرده بودند كباب بخوࢪند.😋 هࢪ هفت نفࢪ ࢪا اسيࢪ ڪࢪده بود و آوࢪده بود عقب. توی ࢪاه هم ڪلی برايشان صدای بُز دࢪآوࢪده بود.😆 می‌گفت چوپانی همين چيزهايش خوب است☺️ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f