eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
489 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 💑 ما ثابت می‌کنیم مذهبیا عاشقترن👌 📚 قسمت چهل و ششم 🎬 روزای آخر منوچهر بیشتر حرف می زد🗣 و من گوش می دادم. می گفت: "همه ی زندگیم مثل پرده ی سینما جلوی چشمم اومده" گوشه ی آشپزخونه تک مبل گذاشته بودم. می نشست اونجا. من کار می کردم و اون حرف می زد. خاطراتش رو از چهار سالگی تعریف می کرد.... 《منوچهر هوس کرده بود با لثه هاش بجود. سالها غذاش پوره بود. حتی قورمه سبزی را که دوست داشت فرشته برایش آسیاب می کرد که بخورد. اما آن روز حاضر نبود پوره بخورد. فرشته جگرها را دانه دانه سرخ می کرد و می گذاشت دهان منوچهر. لپش را می کشید و قربان صدقه ی هم می رفتند... دایی آمده بود بهشان سر بزند. نشست کنار منوچهر. گفت: "اینها را ببین عین دوتا مرغ عشق می مانند "》 از یه چیز خوشحالم و تاسف نمی خورم، اینکه منوچهر رو دوست داشتم و بهش گفتم. از کسی هم خجالت نمی کشیدم. منوچهر به دایی گفت: "یه حسی دارم اما بلد نیستم بگم. دوست دارم به فرشته بگم از تو به کجا رسیدم اما نمیتونم" دایی شاعره... به دایی گفت: "من به شما میگم. شما شعر کنید سه چهار روز دیگه که من نیستم، برای فرشته از زبان من بخونید " دایی قبول کرد... گفت: "میارم خودت برای فرشته بخون " منوچهر خندید و چیزی نگفت. بعد از اون نه من حرف رفتن می زدم نه منوچهر. اما صبح که از خواب بیدار می شدم آنقدر فشارم پایین میومد که می رفتم زیر سرم. من که خوب می شدم، منوچهر فشارش میومد پایین.... ظاهرا حالش خوب بود. حتی سرفه هم نمی کرد. فقط عضلات گردنش می گرفت و غذا رو بالا می آورد. من دلهره و اضطراب داشتم. انگار از دلم چیزی کنده می شد. اما به فکر رفتن منوچهر نبودم.... ... 📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق ✍نویسنده:مریم برادران ✅لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان خوبتــ😍ــون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
796.4K
🍃🌷 ﷽ 💑 ما ثابت می‌کنیم مذهبیا عاشقترن👌 📚 قسمت چهل و ششم و چهل و هفتم 🎬 ✅لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان خوبتــ😍ــون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 💑 ما ثابت می‌کنیم مذهبیا عاشقترن👌 📚 قسمت چهل و هفتم 🎬 ظهر سه شنبه غذا خورد و خون و زرد آب بالا آورد. به دکتر شفاییان زنگ زدم. گفت: "زود بیاریدش بیمارستان" عقب ماشین نشستیم. به راننده گفت: "یه لحظه صبر کنید " سرش روی پام بود. گفت: "سرمو بگیر بالا" خونه رو نگاه کرد. گفت: "دو سه روز دیگه تو بر می گردی" نشنیده گرفتم.... چشماش و بست. چند دقیقه نگذشته بود که پرسید: " رسیدیم؟ " گفتم: "نه، چيزی نرفتیم " گفت: "چقدر راه طولانی شده. بگو تندتر بره " از بیمارستان نفرت داشت. گاهی به زور می بردیمش دکتر. به دکتر گفتم: «چیزی نیست. فقط غذا توی دلش بند نمیشه. یه سرم بزنید بریم خونه" منوچهر گفت: "منو بستری کنید " بخش سه بستری شد، اتاق سیصد و یازده. توی اتاق چشمش که به تخت افتاد، نفس راحتی کشید و خدا رو شکر کرد که رو به قبله است. تا خوابوندیمش رو تخت سیاه شد. من جا خوردم. منوچهر تمام راه و توی خونه خودش رو نگه داشته بود. باورم نمیشد آنقدر حالش بد باشه.... انگار خیالش راحت شد تنها نیستم. شب آروم تر شد. گفت: "خوابم میاد ولی انگار یه چیز تیز فرو میره تو قلبم" صندلی رو کشیدم جلو. دستم رو بالای سینش گرفتم و حمد خوندم تا خوابید. 《هیچ خاطره ی خوشی به ذهنش نمی آمد. هر چه با خودش کلنجار می رفت، تا می آمد به روزهایی فکر کند که می رفتند کوه، با هم مچ می انداختند، با عصا دور اتاق دنبال هم می کردند و سر به سر هم می گذاشتند، تفال دایی می آمد در دهانش... منوچهر خندیده بود، گفته بود: "سه چهار روز دیگر صبر کنید " نباید به این چیز ها فکر می کرد. خیلی زود با منوچهر بر می گشتند خانه ....》 از خواب که بیدار شد، روی لباش خنده بود. ولی چشماش رمق نداشت.... گفت: "فرشته، وقت وداعه" گفتم: "حرفش رو نزن" گفت: "بذار خوابم رو بگم، خودت بگو، اگه جای من بودی می موندی توی این دنیا؟" روی تخت نشستم. دستش رو گرفتم... گفت: "خواب دیدم ماه رمضونه و سفره ی افطار پهنه. رضا، محمد، بهروز، حسن، عباس، همه ی شهدا دور سفره نشسته بودن. بهشون حسرت می خوردم که یکی زد روی شونم. حاج عبادیان بود. گفت: "بابا کجایی؟ ببین چقدر مهمون رو منتظر گذاشتی" بغلش کردم و گفتم: "منم خسته ام " حاجی دست گذاشت روی سینم... گفت: "با فرشته وداع کن. بگو دل بکنه. اون وقت میای پیش ما... ولی به زور نه " ... 📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق ✍نویسنده:مریم برادران ✅لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان خوبتــ😍ــون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 🖤 پنجشنبه است 🌷مادر مهربانے، پدر عزیزے 🍃فرزند دلبندے رفیقی دوست داشتنے همسایه خوبے 🌷و همه آنهایے ڪہ رفته اند 🍃را یاد کنیم با دادن خیرات و یا و 🙏 خدایا🙏 تمام اسیران خاک را ببخش وبیامرز🌷 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 🅾 بهانه براى 🅾 🔴 Sorry I’m late. 🔴 ببخشيد دير کردم ------------------------------------------------------- 🔵 I overslept. 🔵 خواب موندم 🏮( I slept longer than I should have)🏮 ------------------------------------------------------- 🔴 My alarm didn’t go off. 🔴 ساعتم زنگ نزد ------------------------------------------------------- 🔵 I had to wait ages for a bus. 🔵 كلى منتظر اتوبوس بودم 🏮(ages = a very long time)🏮 ------------------------------------------------------- 🔴The bus was late. 🔴 اتوبوس دير اومد ------------------------------------------------------- 🔵 The traffic was terrible. 🔵 ترافيك افتضاح بود ------------------------------------------------------- 🔴 I couldn’t find a parking spot. 🔴 جاى پارك پيدا نكردم ------------------------------------------------------- 🔵 I got lost coming here. 🔵 داشتم میومدم راه گم كردم ------------------------------------------------------- 🔴 I was tied up in a meeting. 🔴 توى جلسه معطل شدم 🏮(tied up = occupied, impossible to escape)🏮 ------------------------------------------------------- 🔵 I just lost track of time. 🔵 اصلا زمان رو فراموش كردم 🏮( I didn’t notice what time it was)🏮 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ حکایت این بابا شده حکایت مهمانی کلاغ و روباه🦊🐧 این مثل را به طنز درباره میزبانی می گویند كه در پذیرایی از مهمان قصور كند یا به فكر آسایش او نباشد و بی اعتنا به ذائقه و میل مهمان، خوردنی هایی موافق میل خود در سفره نهد یا آنچه در سفره است خود، بخورد. داستان: روزی روباهی کلاغی را به لانه خود دعوت كرد و از قبل، آشی پخت و آماده كرد. وقتی کلاغ به لانه روباه رفت. روباه پس از سلام و تعارف آش را روی تخته سنگی صاف ریخت و به کلاغ گفت: بفرمایید بخورید.« ‌کلا‎غ بیچاره هرچه نوك زد روی تخته سنگ چیزی نتوانست بخورد و منقارش به شدت درد گرفت و گرسنه ماند. اما روباه زبانش را مالید روی تخته سنگ و همه آش را خورد. بعد از تمام شدن غذا روباه رو كرد به کلاغ بیچاره و گفت:« ای رفیق شفیق! حالا بیا تا راه رفتن را به تو یاد بدهم.» و دُم کلاغ بیچاره را به دُم خود بست و بنای دویدن را گذاشت. آنقدر کلاغ را توی كوه و صحرا كشید تا از حال رفت و بعد او را از دُم خود باز كرد. پس از چند دقیقه ای كه کلاغ جان گرفت از روباه تشكر كرد و گفت: «‌ای رفیق! حالا دیگر نوبت توست كه به لانه من بیایی.»‌ و خداحافظی كرد و رفت. روز مقرر روباه درست سر وقت به لانه کلاغ رفت. کلاغ آشی را كه درست كرده بود توی بوته خار ریخت و به روباه گفت: « بفرمایید.» روباه كه نمی دانست کلاغ چه آشی برایش پخته با حرص و ولع زبانش را كشید روی بوته خار تا آش بخورد؛ كه چشمت روز بد را نبیند. خار تیغ به زبان روباه رفت و خون جاری شد ولی در عوض کلاغ هی نوك زد به بوته و هر چه آش بود خورد. بعد رو كرد به روباه گفت: «‌ خُب، این از خوراك. حال بیا تا پرواز یادت بدهم.»‌ روباه را روی بال خود سوار كرد و به آسمان پرواز كرد. قدری كه رفت به روباه گفت: « ‌زمین را چقدر می بینی؟»‌ روباه گفت:« به قدر یك هنداونه.» باز رفت بالاتر و پرسید:« زمین را چقدرمی بینی؟»‌ روباه جواب داد:«‌دیگر نمی بینم.» کلاغ موقع را مناسب دانست و بال خود را كج كرد و روباه را از آن بالا انداخت زمین و نیست و نابود كرد. 😀 👇 💖https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5816736610552645299.mp3
28.8M
🍃🌷 ﷽ 🎤 مهدی رسولی 📥 حجم تقریبی : ۲۷ مگابایت ⏰ زمان تقریبی : ۲۹ دقیقه یا من اسمه دوا و ذکره شفاء🍃 لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ ... وَ الرَّحْمَةِ الْوَاسِعَةِ أَ فَتَرَاکَ [تُرَاکَ‏] یَا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنُونَنَا أَوْ تُخَیِّبُ آمَالَنَا کَلا یَا کَرِیمُ فَلَیْسَ هَذَا ظَنَّنَا بِکَ وَ لا هَذَا فِیکَ طَمَعَنَا یَا رَبِّ إِنَّ لَنَا فِیکَ أَمَلا طَوِیلا کَثِیرا إِنَّ لَنَا فِیکَ رَجَاءً عَظِیما عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا وَ دَعَوْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتَجِیبَ لَنَا فَحَقِّقْ رَجَاءَنَا مَوْلانَا فَقَدْ عَلِمْنَا مَا نَسْتَوْجِبُ بِأَعْمَالِنَا وَ لَکِنْ عِلْمُکَ فِینَا وَ عِلْمُنَا بِأَنَّکَ لا تَصْرِفُنَا عَنْکَ وَ إِنْ کُنَّا غَیْرَ مُسْتَوْجِبِینَ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَیْنَا وَ عَلَى الْمُذْنِبِینَ بِفَضْلِ سَعَتِکَ،... 4⃣1⃣ 🌸 ترجمه و رحمت گسترده ‏ات اعتماد نمودیم، آیا ممکن است پروردگارا برخلاف گمانهاى ما به خویش رفتار کنى، یا آرزوهایمان را نسبت به رحمتت نومید سازى‏ هرگز اى بزرگوار، چنین گمانى به تو نیست، و طمع ما درباره تو این چنین نمى ‏باشد، پروردگارا، ما را درباره تو آروزى طولانى بسیارى است، ما را در حق تو امید بزرگى است، از تو نافرمانى کردیم و حال آنکه امیدواریم گناه را بر ما بپوشانى، و تو را خواندیم، و امیدواریم که بر ما اجابت‏ کنى، مولاى ما امیدمان را تحقق بخش، ما دانستیم که با کردارمان سزاوار چه خواهیم بود، ولى دانش تو درباره ما، و آگاهى ما به اینکه ما را از درگاهت نمی‌رانى، گرچه ما سزاوار رحمتت نیستیم ولى تو شایسته آنى که بر ما و بر گنهکاران به فضل گسترده‏ ات جود کنى... 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌷 باور من اینِ که همیشه تو زندگیمی من عوض شدم ولی تو حسین بچگیمی 🍃 شفاعت علیه السلام روزیمون بشه ان شاء الله 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ امام زمانمـــ❤️ــــــ این دیده نیست لایق دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را 🌥 تو در میان جمعی و من در تفکرم کاندر کجا برآیم و پیدا کنم تو را 🌥 هر صبح جمعه ندبه کنان در دعای صبح از کردگار خویش تمنا کنم تو را 🌥 |💔|اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ 🤲🏼 🌷🍃💖 همین که تو هر صبح در خیالِ منی؛ حالِ هر روزِ من خـوب است... صبحت بخیر آقایِ خوبی ها ❤️ هزار جمعه به یادت دلم بهانه گرفت 💞 🌸 ✋سلام مهربانان همراه آدینه‌تون بخیر در پناه خدا و نگاه خاص و پر مهر امام زمان 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
1_22486833.mp3
10.33M
🍃🌷 ﷽ 🌹زیباترین ترانه های دنیا به پای دعای ندبه نمی‌رسند خواندن را امتحان کنید... ✨♥️الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج♥️✨ 👇 💖 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ١۵_اسفند_١٣٩٩ برنامه ی تلاوت قرآن 📖 صفحه ی ١٢٧، سوره ی مبارکه ی مائده 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 📜 کلید اسرار روزی زنی با شوهرش غذا می‌خورد . فقیری درب خانه را زد. زن بلند شد و دید که فقیر است. غذایی برداشت تا به او بدهد. شوهرش گفت: کیست ،؟ زن جواب داد،: فقیر است برایش غذا می‌برم. شوهرش مانع شد تا اینکه جر و بحثشان بالا گرفت و کارشان به طلاق کشید. سالیان سال گذشت و زن، شوهر دیگری گرفت. روزی با شوهر دومش غذا می‌خورد، که فقیری درِ خانه را زد. مرد در را باز کرد. دید که فقیری است که نیاز به غذا دارد. به خانه برگشت و گفت. : ای زن غذایی برای فقیر ببر. زن فورا بلند شد و غذا را برد. اما با چشمانی پر از اشک برگشت. شوهرش گفت چه شده ای زن. زن گفت.: این فقیر که درِ خانه آمده شوهر قبلی من است! مرد زنش را در آغوش گرفت و سپس رو به او کرد و گفت: من هم همان فقیری هستم که آن روز به در خانه شوهرت آمدم. "از بیانات آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)" هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ 🎥 درسی که یک سیب‎زمینی فروش به حجت الاسلام قرائتی داد 🍃سفارشی از آیت الله بهاءالدینی که قرائتی را به گریه انداخت. 👇 🌸https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ امام زمانمــ ❤️ــــــ دلم هوای باران دارد... ترنمی که چشمانم را بشوید و نگاه غبار گرفته ام را زلال کند... مگر با نگاه اندود شده با گناه ؛ می توان تو را نظاره کرد؟ سلامـ💖باران بی پایان تشنه ی جواب توأم.... 😍مهربانان همراه😍 روز بارونیتون بخیر 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ویژگی منتظران آخرالزمان استادعالی 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 🔸تعارف!🔸 گاهی بعضی ها به آدم حرفی می زنند که خدا آن را کرده. من تا سی و چهار سالگی ازدواج نکردم. معمولاً از وجوه شرعی کم مصرف می کردم. کار زراعت و این ها داشتم. خب آن هم کفاف نمی داد. یک شاگرد داشتم که پیش من درس می خواند. سنّش هم شاید از من کوچک تر بود اما او ازدواج کرده بود. یک دفعه به من گفت: آقای حائری! پیر شدی! باید زودتر ازدواج کنی. گفتم: من واقعاً آمادگی ندارم. چیزی هم اندوخته نکرده ام. گفت: «تو نشسته ای خدا غنی ات کند بعد ازدواج کنی؛ خدا هم گفته ازدواج کن تا احتیاجت را رفع کنم». تو به او می کنی و او هم به تو می کند! مگر خدا نگفته که «إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ»؟ (اگر فقیر باشند، خدا غنی شان می کند). ✍آیت الله حائری شیرازی 👇 🌸https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_169075905.mp3
4.16M
🍃🌷 ﷽ با صدای استاد سید قاسم موسوی قهار محـبان مهــــــــــــدي(عج) او خواهد آمد او با كولـــــه باری از عــــدالـــت😍🌺 خواهد آمد ✅ ═💝═ ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ ✅لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان خوبتــ😍ــون معرفی کنید👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸