eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
501 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ 📚 📔معرفی کتاب زندگینامه شهیده رقیه رضایی ناشر روایت فتح 📚در مقدمه کتاب زیباتر از نسرین آمده است: وقتی به دنیا آمد چون الماسی درخشان به زندگی ماتم زده پدر و مادرش روشنی بخشید. پیش از آمدنش چهار فرزند دیگر خانواده یکی بعد از دیگری آمدند ، اما تاب زندگی کردن را در خود ندیدند و رفتند. پدر و مادر که غم از دست دادن چهار فرزند پیرشان کرده بود، با جان و دل پرورشش دادند. با خنده هایش خندیدندو با گریه هایش غصه دار شدند. در بخشی دیگر از کتاب می‌خوانیم : با شروع سال تحصیلی ، رقیه هم مثل قبل در سمت مربی تربیتی و دبیر معارف کارش را شروع کرد. روز اول که سر کلاس رفت به شاگردانش گفت: (( هدف از درس خواندن گرفتن نمره نیست بلکه درک و فهم دقیق درسه. این کتاب از دوران کودکی تا شهادت شهیده رقیه رضایی را با قلمی روان و شیرین بیان کرده است که هر خواننده ای را به همراه شدن با داستان دعوت می‌کند . لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 📚 📔معرفی کتاب خاطرات سیده زهرا حسینی ناشر سوره مهر این کتاب، خاطرات سیده‌زهرا حسینی از روزهای آغازین جنگ تحمیلی در دو شهر بصره و خرمشهر است و سال‌های محاصرهٔ خرمشهر توسط نیروهای عراقی محور مرکزی کتاب را تشکیل می‌دهد. حسینی در آن زمان دختر هفده ساله‌ای بوده و گوشه‌ای از تاریخ جنگ را بازگو می‌کند که غالباً به اشغال و فتح خرمشهر مربوط می‌شود. حسینی در این کتاب، خاطرات خود از روزهای آغاز مقاومت و روزهای پس از آن را با جزئی‌ترین موارد روایت می‌کند تا آنجا که این گونه جزیی‌نگری و بیان لحظه به لحظه وقایع باعث شده تا بسیاری آن را رمان بنامند؛ حال آنکه این کتاب سراسر مبتنی بر رویدادهای واقعی و خاطرات حقیقی سیده زهرا از آن روزهاست. لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 📚 📔معرفی کتاب روایت زندگی مادر شهید معماریان 🌺 ؛ روایت خواندنی و جذاب زندگی زنی است که یک شب در روضه امام حسین علیه السلام 🚩 با خود عهد بست شعار «یا لیتنا کنا معک» را عملی کند. او بعد از آن در تمامی مراحل زندگی اش چه در روزهای انقلاب، چه در سالهای دفاع مقدس به ویژه آن زمان که فرزندش را در راه حفظ مکتب اباعبدالله علیه السلام فدا کرد نشان داد هیچ گاه عمل به تکلیفش را از یاد نبرده است. 🌸 روایتگر حیات زنی صبور و باصلابت، مومن و انقلابی، پرتلاش و آتش به اختیار است. اگر می‌خواهید بدانید تکلیف‌تان در قبال اسلام و انقلاب تا چه حد است حتما این کتاب را بخوانید. 🍀 در این کتاب ماجرای عجیب شفای مادر را نیز خواهید خواند. شفا با پارچه معطری که سیدالشهدا علیه السلام از بهشت برای او فرستاد. لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 📚 📔معرفی کتاب چگونه یک خوب بخوانیم؟ برگرفته از سخنرانی های استاد پناهیان این کتاب پرفروش‌ترین مجموعه سخنرانی‌های علیرضا پناهیان در حرم رضوی است. نقش نماز در زندگی، رابطه عبادت با سرزندگی و نشاط روح، نماز محور تمامی عبادت ها، نماز استاد رساندن انسان به خدا، برخی آثار نماز خوب، رابطه عبادت با سرزندگی و نشاط روح از جمله مباحثی هستند که در این کتاب درباره آنها صحبت شده است. این کتاب در دسته اخلاق اسلامی قرار دارد. زبان کتاب ساده و روان است و برای همه کسانی که قصد خواندن کتاب هایی با مضمون مذهبی دارند، خواندنش پیشنهاد می‌شود. لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 📚 📔معرفی کتاب نویسنده: مهدی خدامیان آرانی نشر : قم 🌷🌷🌷 مهدی خدامیان آرانی از نویسندگان جوان در عرصه کتب مذهبی ، اجتماعی است. گزیده ای از این کتاب : بررسی چهل حدیث قدسی و شرح آنان در این کتاب امده است. این احادیث در مورد اوصاف بهشتیان،استجابت دعا،توکل بر حقیقی بر خدا،بشارت گناهکارانبرای بازگشت به سمت خدا،کوتاه جلوه دادن مسیربرای رسیدن به خدا و اینکه 🤍قلب انسان جایگاه نزول رحمت الهی است. 🌷خیلی دلم میخواست اولین نوشته هایم در مورد تو باشد؛ اما چنین نشد، زیرا نوشتن برای تو به این سادگی نیست. باید توفیق ، رفیق راهم میشد. 🌝 خدایا چشمم به لطف و مهربانی توست. ممنون تو هستم و ارزو دارم که این📔 بتواند جوانان را قدری با مهربانی تو اشنا کند. لطفا کانال هشت بهشت را به دوستان 💖خوبتان معرفی کنید. 🌸https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ لیست عادت های خوبی که اگر به زندگی اضافه کنیم آدم موفقتری هستیم: ۱- هر هفته یک بخونیم. ۲- هر روز نیم ساعت کنیم. ۳- هر شب لیست کارهای فردامون رو بنویسیم. ۴- هر شب چند دقیقه روزانه نویسی کنیم. ۵- هر روز بیست دقیقه برای یاد گیری یک زبان غیر زبان اصلی مون زمان بذاریم. ۶- هر روز ده دقیقه کنیم. ۷- هر روز غذای خونگی و سالم بخوریم. ۸- هر روز صبح زودتر بیدار شیم. ✅ لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان خوبتــ😍ــون معرفی کنید👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 🕊 وقتی از عملیات خبری نبود، می خواستی پیداش کنی، باید جاهای دنج را می گشتی. پیداش که می‌کردی ، می دیدی 📚 به دست نشسته، انگار توی این دنیا نیست. ده دقیقه وقت که پیدا می کرد، می رفت سر وقت کتابهاش. گاهی که کار فوری پیش می آمد، کتاب همان طور باز📖 می ماند تا برگردد. ✍کتاب شهید زین الدین، ص ۵٢ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🔸شهیدمهدی زین الدین: هر کس در شهدا را یاد کند. شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. شهدا را یاد کنید ولو با ذکر یک صلوات شادی روح شهدا 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ 📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار " حوزه حاج آقا مجتهدي ✔️راوی : ايرج گرائي 🔸سالهاي آخر، قبل از انقلاب بود. ابراهيم به جز رفتن به بازار مشغول فعاليت ديگري بود. تقريباً کسي از آن خبر نداشت. خودش هم چيزي نميگفت. اما كاملاً رفتار واخلاقش عوض شده بود. ابراهيم خيلي معنويتر شده بود. صبحها يک پلاستيک مشكي دستش ميگرفت و به سمت بازار ميرفت. چند جلد داخل آن بود. 🔸يكروز با موتور از سر خيابان رد ميشدم. ابراهيم را ديديم. پرسيدم: داش ابرام کجا ميري؟! گفت: ميرم بازار. سوارش کردم، بين راه گفتم: چند وقته اين پلاستيک رو دستت ميبينم چيه!؟ گفت: هيچي کتابه! بين راه، سر کوچه نائب السلطنه پياده شد. خداحافظي کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار ابراهيم اينجا نبود. پس کجا رفت!؟ 🔸با كنجكاوي به دنبالش آمدم. تا اينکه رفت داخل يک مسجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادي جوان نشست و کتابش را باز کرد. فهميدم دروس حوزوي ميخوانه، از مسجد آمدم بيرون. 🔸از پيرمردي که رد ميشد سؤال کردم: ببخشيد، اسم اين مسجد چيه؟ جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدي با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نميکردم ابراهيم شده باشه. آنجا روي ديوار حديثي از پيامبر نوشته شده بود: «آسمانها و زمين و فرشتگان، شب و روز براي سه دسته طلب آمرزش ميکنند: علماء ،کسانيکه به دنبال علم هستند و انسانهاي با سخاوت .» 🔸شب وقتي از زورخانه بيرون ميرفتم گفتم: داش ابرام حوزه ميري و به ما چيزي نميگي؟ يکدفعه باتعجب برگشت و نگاهم کرد. فهميد دنبالش بودم. خيلي آهسته گفت: آدم حيفِ عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابيدن بکنه. من طلبه رسمي نيستم. همينطوري براي استفاده ميرم، عصرها هم ميرم بازار ولي فعلاً به کسي حرفي نزن. 🔸تا زمان پيروزي انقلاب روال کاري ابراهيم به اين صورت بود. پس از پيروزي انقلاب آنقدر مشغوليتهاي ابراهيم زياد شد که ديگر به کارهاي قبلي نميرسيد. .... 📚منبع: کتاب سلام بر ابراهیم 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ بفرمائید 🌸ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ 📜"زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار " رسيدگي به مردم ✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد 🔸«بندگان من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع آنها بيشتر کنند. » 📚حدیث قدسی امام صادق (ع) عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند. 🔸با رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟ گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوي بر ميدارد و به آدمهاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد! مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار توسط پسرک خيس شده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر! ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟ پسرک خنديد و گفت: خوشم مياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت: کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرک گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواست به سمت آنها برود، اما ايستاد.کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟ 🔸پسر راه خانه شان را نشان داد. ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشه؟ قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود. 🔸در تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداري، پرسيد: آوردي؟ گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه. تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داده بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد. 🔸پيرزني که درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يک صليب گردن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشت گفتم: داش ابرام اين خانم بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا! 🔸همينطور كه پشت سر من نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه. تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند.با اين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و گرم ميشه. 🔸26 سال از ابراهيم گذشت. مطالب جمع آوري و آماده چاپ شد. يكي از نمازگزاران مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم: شما شهيد رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟ گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره! 🔸براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟ گفت: در مراسم پارسال جاسوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد. من هم گرفتم و به ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم. وقتي خواستيم سوار شويم با تعجب ديدم كه سوئيچ را داخل جا گذاشتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم: يدكي رو داري؟ او هم گفت: نه،كيفم داخل ماشينه! 🔸خيلي شدم. هر كاري كردم در باز نشد. هوا خيلي سرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني. يكدفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودي مشكل مردم رو حل ميكردي. شهيد هم كه هميشه زنده است. بعد گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن. 🔸تو همين حال يكدفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل دَر ماشين كردم. با يك تكان، قفل باز شد. با وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم. بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم وگفتم: ممنونم، ان شاء الله جبران كنم. هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟ 🔸با تعجب گفتم: راست ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي كليدها را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلاً وارد قفل نميشد!! همينطور كه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمي. .... 📚منبع: کتاب سلام بر ابراهیم 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ بفرمائید 🌸ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ ⁉️چگونه است که یک یا ، برای دیدن «سریال یا فیلم» در هر روز وقت دارد، اما برای «مطالعه » در زمینه اصلی ترین وظیفه خود یعنی « » وقت ندارد؟ ⁉️چرا برای چیزی که سال‌ها نتوانسته تغییر مثبتی در زندگی‌مان ایجاد کند، وقت داریم اما برای مسأله‌ای که می‌تواند در تربیت نسل ما مؤثر باشد، وقت نداریم؟ ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ 🌸بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯