السلام علیک یا اباعبدالله”
بی شک گدای خانه ات آقا شود حسین
هر قطره زود پیش تو دریا شود حسین
فیض گدایی تو به هر کس نمی رسد
باید که زیر نامه اش امضا شود حسین
در روضه ها به قرب خداوند میرسیم
شب های هیئتت شب احیا شود حسین
*امام رضا فرمود:مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحیى فِیهِ أمرُنَا” هرکی تو مجلس ما اهل بیت شرکت کنه”لَم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَمُوتُ القُلُوبُ” قلبش نمی میره،دل مرده نمیشه” حسین جان اگه ما تو رو نداشتیم دل مرده بودیم”همین که خسته از گناه آلودگی میشم تا میام تو مجلس تو زنده میشم*
در روضه ها به قرب خداوند میرسیم
شب های هیئتت شب احیا شود حسین
*پیرمردا و محاسن سفیدا باید اینو بگن*
از کودکی تا دم مرگم به روی لب
تنها حسین بوده و تنها شود حسین …
ای کاش وقت مردن من وقت احتضار
ذکر مدام بر لبم آن جا شود حسین …
*۳۴ سال زین العابدین آب می دید گریه می کرد،غذا میدید گریه می کرد،هی میفرمود:”قُتَلِ ابْنُ رَسُولِ اللهِ جایِعا”یعنی بابام حسین و گرسنه کشتن؛ “قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ عَطْشاناً” بابامو تشنه کشتن” این روزا قافله داره میرسه شهر شام …” شامی که قریب ۴۰ سال،کینه امیر المومنین و مردمش به دل داشتن”آخ بمیرم ،قبل از اینکه اهل بیت وارد بشن سه روز شهرو زینت کردن …”کوچه هاشو آب و جارو زدن،مردم به هم تبریک گفتن،لباس نو به تن کردن”شهر و چراغونی کردن؛زن های رقاصه و آوازه خوان رو آوردن”مگه چه خبره؟
سهل صاعدی میگه من از بیت المقدس میومدم،دیدم شهرو زینت کردن، میدونستم این روزا مردم شام عیدی ندارن،پرسیدم این چه عیدیه که من خبر ندارم؟گفتن مگه خبر نداری یه مشت خارجی رو دارن میارن …” یا صاحب الزمان”اگه میخوای ببینی بیا دم دروازه شهر …”
“کامل بهایی” می نویسد ۵۰۰ هزار نفر به تماشا اومده بودن”آخ بمیرم،همه نوشتن صبح زود قافله وارد شهر شد”از دروازه ساعات تا مجلس یزید چندتا کوچه بیشتر نبود،اما همه نوشتن غروب بود که اسرا رو وارد مجلس یزید کرد” یعنی انقده ازدحام جمعیت ….،مانع شده بود” زن های رقاصه میزدن و میرقصیدن ” سرای بریده بالا نیزه” زین العابدین تو غل و زنجیر جامعه”
وای …… گفت :*
من آن گلم که خفته به خون باغبان من
نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من
*میخواید بدونید من کیم؟*
هفتاد داغ دارم و در زیر آفتاب
هجده سر بریده بود سایبان من
*آخ یکی طعنه میزنه،از بالای بام یه عده دارن سنگ میزنن …” خار و خاشاک دارن بر سر اهل بیت میریزن” یاصاحب الزمان یه وقت دیدن سر بریده شروع کرد قرآن خواندن ….
“أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقیمِ كانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً …. ” قاری قرآن محترمه …”علی لب های قاری قرآن رو می بوسید …” اما من یه قاری خاکی میشناسم،تا قرآن خواند،سنگ ها بر اون لب و دندان …” اخ بمیرم …حسین ….
@emame3vom
بابا قرآن می خونه،سنگا به اون لب میخوره
*خدا نیاره هیچ دختری کتک خوردن باباشو ببینه،اونقده تو این کوچه ها سنگ زدن که تو بعضی نقل ها داره خود سر بریده به زبان درآمد،فرمود: انا المظلوم” من نمیدونم بعضی از نانجیبا با چه سنگی سر ابی عبدالله رو میزدن که بارها سر از روی نیزه جلوی چشم بچه ها به زمین افتاد ….”
ای حسین …..
🏴روضه جانسوز 🏴
#امام_سجاد علیه السلام
#استاد_میرزا_محمدی
.
.
#ترکی
{خطبه ی امام سجاد (ع) در مسجد اموی}
اموی مسجدی بیرمسجدزیباوکبیر
روزجمعه ائیدی جماعت دولی حضارکثیر
دورمنبرده شیوخ اموی تیره ضمیروزراهیات مخصوصیله سلطان پلید
مسجدین شاه نشینینده اوترموشدی یزید ناگهان داخل اولوب مسجده فرزند نبی جنب منبرده جلوس ائتدی شریف علوی حیرته دوشدی هامی گورجک اووالانسبی
آچیلیب رمز و ایشاره یولو هر مرد و زنه
ديدیلر خارجی گلدی نییه بو انجومنه
وقت او وقت اولدو چيخيب منبره ناپاک خطيب
جيرهخوار اموي خودسر و بيباک خطيب
پرده شرري خطابيله ائديب چاک خطيب
قيلدي تعريف ازل نسل ابوسوفياني
سورا هذيان دانيشيب سب ائلهدي مولاني
مچيده بير ملکوتي سس اوجالدي او زامان
توتولوب هرزه خطيبين ديلي، سيندي خفقان
او صدا صاحيبي گفتاره گليبدير اوجادان
اي خطيب اموي ساخلا خطابه ادبين
خلقي راضي ائلهييب خالقين آلدون غضهبين
سورا اوز توتدو يزيده دئدي اول ميره گرام
اذن وئرسن منه بو تختهنين اوسته چيخارام
روخصت آلدي اوتوروب عرشه منبرده ايمام
ذاتي اعلايه فصاحتله ائديب حمد و ثنا
او دانيشديقجا خانيم عمهسي ائيليردي دوعا
ايها الناس، اولون مطلبه آگاه بيلين
بيزه بذل ائيلييب آلتي صيفت الله بيلين
يئتدي ني مطله مرتبه و جاه بيلين
ايرثدير جود و فصاحتله شهامت بيزده
واردير اخلاق و عبادتله شوجاعت بيزده
قلبيمينده اولان مهر سزاوار بيزيم
انبياء زومرهسينه سيد و سالار بيزيم
خلقهتين مسخري پيغمبري مختار بيزيم
حافظ قلعه دين حيدر کرار بيزيم
حضرتي حمزه بيزيم، جعفر طيار بيزيم
ليلي اسرا ملکوته گئدهنين اوغلو منم
قبلهتينه اوکي ائيليبدي ناماز اوغلو منم
اوکي گويلرده ائديب راز و نياز اوغلو منم
زمزهمين اوغلو منم، مکه منا اوغلو منم
مشعرين اوغلو منم، مروه صفا اوغلو منم
عرفات اوغلو منم، غار حرا اوغلو منم
داده مظلومي آليب، داد ائدهنين اوغلو منم
اوکي ايکي نئيزيله جهاد ائيلييهنين اوغلو منم
گولشه کربوبلاده سولانين اوغلو منم
لخته-لخته گوزونه قان دولانين اوغلو منم
قانلي باشي داليدان ذبح اولانين اوغلو منم
سويولوب کوينهيي عوريان قالانين اوغلو منم
پيکري خاکيله يکسان اولانين اوغلو منم
تانييين سيز مني مظلوم آتامين اوغلو منم
باش وئريب محضره حقه چاتانين اوغلو منم
قيزلاري چولده هراسان ياتانين اوغلو منم
نئيزه اوستونده باشي داشلانانين اوغلو منم
اولمميش تعزيهسي باشلانين اوغلو منم
خاريجي آديلا مظلوم اولهنين اوغلو منم
اوزو مهمان سوسوز جان وئرهنين اوغلو منم
اوزوگو بارماغي الدن گئدهنين اوغلو منم
ساربان اللـرينه ال تاپانين اوغلو منم
سينهسي اوسته قوشون آت چاپانين اوغلو منم
ختم پيغمبره سيز ساخلامادوز ذره حريم
بير اوچوق يئرده ياتيب ايندي نواميس حريم
قوسسدن زولفون آغارديب قوجاليب عمهلريم
طولقازاده بيزي ايستهمير آزاد ائله سين
غئيرتي ديني اولانلار بيزه ايمداد ائله سين
مرحوم استاد انور اردبیلـے
#بااجرا بسیارزیبا زنده یاد#استادسلیم موذن زاده
.
46.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#محرم
⚫️ یه کبوترم که لونم تو کربلاته
🔊 #سیدرضانریمانی
🎼با ترجمه فارسی .. عربی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🆔 @emame3vom 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
#بحر_طویل
کاروان میرسد از راه، ولی آه
چه دلگیر چه دلتنگ چه بیتاب
دل سنگ شده آب
از این نالۀ جانکاه
زنی مویهکنان، خسته، پریشان
پریشان و پریشان
شکسته، نشسته، سر تربت سالار شهیدان
شده مرثیهخوان غم جانان
همان حضرت عطشان
همان کعبۀ ایمان
همان قاری قرآن، سر نیزۀ خونبار
همان یار، همان یار، همان کشتۀ اعدا.
کاروان میرسد از راه، ولی آه
نه صبری نه شکیبی
نه مرهم نه طبیبی
عجب حال غریبی
ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی
ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی
ز داغ غم این دشت بلاپوش
به دلهاست لهیبی
به هر سوی که رفتند
نه قبری نه نشانی
فقط میوزد از تربت محبوب
همان نفحۀ سیبی که کشاندهست دل اهل حرم را.
کاروان میرسد از راه
و هرکس به کناری
کنار غم یاری
سر قبر و مزاری
یکی با تب و دلواپسی و زمزمه رفته
به دنبال مزار پسر فاطمه رفته
یکی با دل مجروح
به دنبال مه علقمه رفته
یکی کربوبلا پیش نگاهش
سراب است و سراب است
دلش در تب و تاب است
و این خاک پر از خاطرههایی ست
که یکیک همگی عین عذاب است
و این بانوی دلسوختۀ خسته رباب است
که با دیدۀ خونبار و عزاپوش
خدایا به گمانش که گرفتهست
گلش را در آغوش
و با مویه و لالایی خود میرود از هوش:
«گلم تاب ندارد، حرم آب ندارد، علی خواب ندارد»
یکی بیپر و بیبال
که انگار گذشتهست چهل روز
بر او مثل چهل سال
و بودهست پناه همه اطفال
پس از این همه غربت
رسیدهست به گودال
همانجا که عزیزش
همانجا که امیدش
همانجا که جوانان رشیدش
همانجا که شهیدش
در امواج پریشان نی و دشنه و شمشیر
در آن غربت دلگیر
شده مصحف پرپر
و رفتهست سرش بر سر نیزه
و تن بیکفن او، سهشب در دل صحرا
رها مانده خدایا.
چهل روز شکستن
چهل روز بریدن
چهل روز پی ناقه دویدن
چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن
چه بگویم؟
چهل روز اسارت
چهل روز جسارت
چهل روز غم و غربت و غارت
چهل روز پریشانی و حسرت
چهل روز مصیبت
چه بگویم؟
چهل روز نه صبری نه قراری
نه یک محرم و یاری
ز دیاری به دیاری
فقط بود سرت بر سر نی قاری زینب
چه بگویم؟
چهل روز تب و شیون و ناله
ز خاکستر و دشنام
ز هر بام حواله
و از شدت اندوه
و با خاطر مجروح
جگر گوشۀ تو کنج خرابه
همان آینۀ فاطمه
جا ماند سهساله
چه بگویم؟
چهل روز فقط شیون و داغ و
غم و درد فراق و...
چه بگویم؟
بگویم، کدامین گلهها را؟
غم فاصلهها را؟
تب آبلهها را؟
و یا زخم گلوگیرترین سلسلهها را؟
و یا طعنۀ بیرحمترین هلهلهها را؟
و یا مرحمت دم به دم حرملهها را؟
چهل روز صبوری و صبوری
غم و ماتم دوری و صبوری
و تا صبح سری کنج تنوری و صبوری
نه سلامی نه درودی
کبودی و کبودی
عجب آتش و خاکستر و دودی و کبودی
به آن شهر پر از کینه و ماتم
چه ورودی و کبودی
در آن بارش خونرنگ
سر نیزه تو بودی و کبودی
گذر از وسط کوچۀ دلسنگ یهودی و کبودی
و در تشت طلا گرم شهودی و چه ناگاه
چه دلتنگ غروبی، چه چوبی
عجب اوج و فرودی و کبودی
خدایا چه کند زینب کبری؟!
#یوسف_رحیمی
🔈 #میرداماد 👇👇
#اسارت
🏴 عبور زنان و دختران از قتله گاه، و آغاز اسارت در عصر روز یازدهم محرم.
▪️وقتی عمرسعد ملعون سرها را روانه کوفه کرد، روز يازدهم تا ظهر در کربلا ماند و بر کشتگان سپاه خود نماز گزارد و آنها را خاک کرد. و بدنهاي عزيز فاطمه و ياران او عريان روي زمين باقي گذاشت. آنگاه بازماندگان و اهل و عيال حسين عليه السلام را از کربلا کوچ داد. آنان را بر شتران بي جهاز سوار کردند و در ميان سپاه دشمن، نه محملي داشتند نه سايباني. با آنکه آنها امانتهاي پيغمبر خدا بودند، آنان را همچون اسيران ترک و روم در سخت ترين شرائط به اسيري بردند، و سيد سجاد عليه السلام را غل جامعه بر گردن نهادند. ايشان را به قتلگاه عبور دادند، همينکه نظر زنها بر بدن مبارک حسين عليه السلام و کشتگان افتاد، سيلي بر صورت زدند و صدا زدند و صدا به صيحه و ندبه بلند کردند.
📚 بحار الانوار ۴۵/۱۰۷
📗نفس المهموم ص ۳۵۱
▪️سيد بن طاووس ميفرمايد:
زنان را بدون معجر و غارت شده و پابرهنه و شيون کنان از خيمه ها بيرون آوردند و آنان را اسير نموده با خواري ميبردند. آنان گفتند: شما را بخدا ما را از قتلگاه حضرت حسين عليهالسلام ببريد. عمرسعد و همراهيان او چنين کردند. همينکه چشمان خاندان رسول و عزيزان فاطمه بر پيکرهاي کشتگان افتاد، صيحه زدند و صورت خراشيدند.
✍«راوي گويد: سوگند به خد از ياد نميبرم زينب دختر علي عليهماالسلام را که با صداي غمناک و دل پردرد بر حسين عليه السلام ميناليد و صدا ميزد: اي رسول خدا، فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند. اين حسين تست که بخون آغشته و اعضايش از هم جدا شده است و اين دختران تو هستند که اسيرند. شکايتم را به پيشگاه خداوند ميبرم، و به محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهداء و شکايت ميکنم. ای رسول خدا، اين حسين است که به روي خاک بيابان افتاده و باد صبا خاک بر پيکرش ميپاش و به دست زنازادگان کشته شده است. اي ياران پیامبر، اينان خاندان مصطفي يند که اسيرشان نموده ميبرند. و در روايت ديگري است که (زينب کبري عليهاالسلام ميفرمود): اي محمد، دخترانت اسير شدند، و ذريه ات کشته شدند، باد صبا خاک بر پيکرشان ميپاشد، و اين حسين است که سرش از قفا بريده شده، و عمامه و ردايش به تاراج رفته. پدرم فداي آنکه نه سفري رفت که اميد بازگشت در آن باشد، و نه زخمي برداشت که مرهم پذير باشد، پدرم فداي آنکه اي کاش جان من قربان او ميشد. پدرم فداي آنکه با دل پرغصه از دنيا رفت، پدرم فداي آنکه با لب تشنه جان سپرد. پدرم فداي کسي که خون از محاسن شريفش ميچکيد، پدرم فداي آنکه جدش محمد مصطفی بود. پدرم فداي کسي که جدش فرستاده خداي آسمانها بود. پدرم فداي آنکه نوه پيغمبر هدايت بود، پدرم فداي فرزند محمد مصطفي، پدرم به قربان فرزند خديجه کبري، پدرم به قربان فرزند علي مرتضي، پدرم بقربان فرزند فاطمه زهرا سيده همه زنان، پدرم به قربان فرزند کسي که آفتاب براي او بازگشت تا نماز بخواند. راوي گفت: بخدا قسم دشمن و دوست را بگريه درآورد».
📜لهوف ص ۷۳
📝 ادامه دارد...
#اسارت
🏴 عبور زنان و دختران از قتله گاه، و آغاز اسارت اهل بیت پیامبر در عصر روز یازدهم محرم.«ادامه از قسمت قبل»
▪️چون به قتلگاه رسيدند نظر اهلبيت رسالت بر آن بدنهاي مجروح و اعضاي بريده، که در ميان خاک و خون غلطيده بودند افتاد. خروش برآوردند و سيلاب اشک از ديده ها روان کردند. چون نظر ايشان در ميان شهيدان بر جسد مطهر سيدالشهداء عليه السلام افتاد، صدا به شيون بلند کردند، و خود را از شتران افکندند، و از گريه و نوحه، ساکنان ملأ أعلي را به گريه درآوردند، و دلهاي حاضران را به آتش حسرت سوختند. زينب فرياد برآورد که: وا محمداه، اين حسين برگزيده و فرزند تست، که با اعضاي بريده در خاک و خون غلطيده، و با لب تشنه سرش را از قفا بريده اند و بي عمامه و ردا در خاک کربلا افتاده است، و روي منورش از خون سرخ گرديده است، و ريش مطهرش به خون خضاب شده است. ما فرزندان توئيم که ما را به اسيري ميبرند، و دختران توئيم که ما را به بردگي گرفته اند، و هيچ حرمت تو را در حق ما رعايت نکردند، خيمه هاي ما را غارت کردند و سوزاندند. بعد به مادر خود فاطمه زهرا عليها السلام خطاب کرد، و از شکايت حال شهيدان کربلا و اسيران محنت و ابتلا، وحشيان صحرا و ماهيان دريا را در آتش حسرت کباب کرد. پس رو به جسد مطهر آن سرور شهداء گردانيد، و با جگر بريان و لب خونفشان گفت: فداي تو گردم اي فرزند مصطفي، و اي جگر گوشه علي مرتضي، و اي نور ديده فاطمه زهرا، و اي پاره تن خديجه کبري، و اي شهيد آل عبا، و اي پيشواي اهل محنت و بلا. سکينه دختر سيدالشهداء دويد و جسد منور پدر بزرگوار را در برگرفت، و صورت بر آن بدن مبارک ممتحن ميماليد و ميناليد، تا آنکه جميع حاضران - از دوست و دشمن - را به گريه و فغان درآورد، و از بسياري گريه مدهوش گرديد. تا آنکه آن محنت زده مظلومه را به زور از آن امام معصوم جدا کردند.
📜جلاء العیون، مجلسی ره، ص ۹۵۱
▪️دل عليا مکرمه زینب، از جا کنده شد و متحيرانه و مدهوشانه نظر ميکرد، پس فرمود: «أخي، أ أنت أخي! أ أنت ابن أمي و ابن والدي!» سنگ و کلوخ و نيزه شکسته ها را کنار زد و کشته برادر را بيرون آورد. اول لب بر گلوي بريده آن شهيد راه حق گذاشت، و جايي را بوسيد که نه پيغمبر بوسيده بود و نه علي و نه فاطمه. کجا را بوسيد؟ همان رگهاي بريده را. از شدت حزن و اندوه خود را به روي کشته برادر انداخت و اعضاي خود را از خون برادر رنگين کرد، و ناله سوزناک برآورد و همي گفت: اي پاره دل زينب، اي نور ديده ام، برادرم «ليتني کنت قبل هذا اليوم عمياء»➖«اي کاش کور شده بودم و تو را اينگونه نميديديم». کوري چاره اين مصيبت نميکند. «ليتني مت قبل هذا اليوم و لا أراک کما أنت عليه، ليتني و سدت الثري»➖«اي کاش قبل از اين مرده بودم و تو را اينگونه مشاهده نميکردم، اي کاش زير خاک رفته بودم».
📚ریاض القدس ۲/۱۸۹
▪در بعضي مقاتل نقل شده که زينب عليها السلام جسد برادر را در بر کشيد و لبهاي خود را به حلقوم بريده گذاشت و ميبوسيد و ميگفت: برادر جان، اگر مرا بين رفتن و ماندن مخير کنند، ماندن کنار تو را اختيار ميکنم، ولو اينکه گوشتهاي مرا درندگان در اين بيابان بخورند. برادر از دفاع نمودن نسبت به زنان و اطفال بازمانده ام، و اين پشت من است که از کتک سياه شده است.
📚معالی السبطین ۲/۳۲
سلام(بخوانیدوارسال کنید):
#اسارت
وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن
اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی! در عجبم باور کن
یادشان رفته که نان پدرم را خوردند
بین کوفه بدهی شد طلبم باور کن
هرقدر گفتم علی بر دهنم سنگ زدند
بغض دارند ز اصل و نسبم باور کن
نه سلامی نه علیکی همه توهین کردند
خسته از طایفه ای بی ادبم باور کن
آشنایان جلوی قافله خیره شده اند
من هم از قافله قدری عقبم باور کن
عده ای نذری و خیرات به ما میدادند
سخت دلگیر ز نان و رطبم باور کن
تشنگی بعد تو افتاد بجان زینب
موقع خطبه ترک خورد لبم باور کن
سید پوریا هاشمی
.
#به_مناسبت_هفتم_شهدای_کربلا
#هفتم_امام_حسین
#هفت_روز_دلتنگی...
#شب_هفت_امام
به عصر عاشورا چون روضه ها تمام گشت و تکایا جمع گردید، دلهامان گرفت و اندوه عالَم بر قلبهامان نشست
زود دلتنگ شدیم و آنی بهانه گیر نام اربابمان گشتیم...
چشم بر هم زدنی ناآرام شدیم و بی شکیب، که آنچه مرهم دلهامان بود نام نامی حضرت حسین بود که بر زبان می آوردیم و دمِ ابوفاضل که بدان بر سر و سینه میکوفتیم...
تنها یک هفته گذشته است و دلتنگ و بی قرار، به دنبال مجلسی تا شاید پریشانیِ دل را به شنیدن نام حسین و اشکِ بر یاد اباعبدالله، مرهم نهیم؛
تنها یک هفته گذشته است و این چنین دلتنگ اربابمان شده ایم...
و حال درگوشه ی حسینیه ای پر از خالی، نشسته با خود می اندیشم :
اگر دخترکی باشی که هر صبح دیدگانت به جمال نورانی پدر باز نمایی؛ هر نماز سجاده بر نمازش بگشایی؛ هر شام به آغوشش میهمان خواب شوی، لالاییِ شبانه ات ، صوت حجازیِ پدر باشد و بسترِ خوابت، آغوشِ پر مهرِ حضرت حسین گردد؛
اگر شانه ی گیسوانت ، انگشتان عمو باشد و سرخوشی کودکانه ات ، سرشانه های علمدار باشد، اگر به سرشانه های عمو که نشستی دو دست بر قرص قمرش حلقه کردی و گاه به عشوه ی دخترانه ، بوسه ای از گونه های عمو چیدی، اگر به شیرین زبانیت دل از عباس ربودی و به دستان توانایش بر آسمان چرخیدی....
اگر یکهفته باشد این پدر از دست داده باشی و حسرت آغوش این عمو داشته باشی...
اگر مادر باشی و نوجوانت ، چون نهالِ بر شکوفه نشسته، قد و قامتی بر هم زند،
اگر به تماشای صورت نوجوانت ، دلت شیدا شود و آرزوی دیدن جمالش به رخت دامادی داشته باشی؛ اگر تاب دیدن زلف آشفته اش نداشته باشی، اگر یک هفته باشد دلتنگ راه رفتن نوجوانت باشی، اگر یک هفته زلف پریشانش بر روی نی، نظاره کرده باشی، اگر مادرِ قاسم بن الحسن باشی...
اگر شیرخواره ای فاطمی نسب و حیدری صورت ، داشته باشی، اگر به خنده اش ، خوشی های دنیا نصیبت شود و به دیدنِ دندان کوچکش، سرشار از لذت مادری شوی، ؛ اگر به دست و پا زدنش دلت شیدا شود و به شیر دادنش، آرامِ جانت شود
اگر یک هفته باشد که شیر در سینه و شیرخواره ای نداشته باشی، اگر یک هفته گهواره ی خالی نظاره گر باشی، اگر یک هفته همسفر حرمله باشی، اگر رباب باشی...
اگر جوان رشیدی داشته باشی و به سروِ قامتش ، دلت بند باشد؛ اگر چهره ی مه سیمایش ، مهتاب شبهای تارت باشد و خلق و خویش پیمبر را تداعی کند، اگر صوت اذانش بند بند تنت بلرزاند و نگاهش ، علی را زنده کند
اگر یکهفته باشد قرص ماهش خسوف کرده باشد و جمالِ بی مثالش به خون نشسته باشد، اگر یک هفته باشد به دیدن چهره ی جوانت بر نیزه، سر به هوا راه رفته باشی، اگر لیلا باشی...
اگر بزرگ قافله باشی و مامور بر صبر و قرار ؛ اگر آرام دلِ مادرهای داغدار باشی؛ اگر پشت و پناهِ خردسالانِ یتیم باشی، اگر سپر تازیانه های کودکان حسین باشی، اگر خواهری مجنون باشی، اگر زینب باشی،
اگر یک هفته باشد که آغوش برادر نچشیده باشی، دست صبر برادر بر سینه حس نکرده باشی، سایه ی عباس بر سر نداشته باشی، اگر یک هفته باشد بی پشت و پناه باشی، دخت علی باشی و ریسمان اسارت بر دست داشته باشی، اگر دلتنگِ حسین باشی....
آن وقت چه میشود...؟
.