امام حسین ع
. 💠بهترین راه پیوند با اهل بیت علیهم السلام⁉️ 🌺استاد فروغی(سلمه الله): 🔰محبت بزرگ ترین سرمایه ب
📚📚
#داستان
#اهلبیت ع
🌺 مُفضّل بن عمر یکی از اصحاب امام صادق ( ع ) و نگارندۀ کتاب بسیار ارزندۀ توحید مفضل میگوید :
🌈 « روزی در مسجد حضرت رسول ( ص ) در مدینه ، ابن ابی العوجاء یکی از سخنوران دوران امام صادق ( ع ) را دیدم که با یارانش نشسته و به گفتن سخنان کفر آمیز مشغول است . از شنیدن حرف هایش طاقت نیاوردم و بر او فریادی زدم که ای دشمن خدا ، در دین خدا الحاد ورزیدی و خدا را منکر شدی ... 🌈☀️
🌻🌺 ابن ابی العوجاء ناراحت و شگفت زده جواب داد : ای مرد اگر از اهل کلام و بحث و مناظره ای بیا بنشین تا با هم گفتگو کنیم . هرگاه استدلال تو قوی تر بود ، ما تابع تو میشویم ولی اگر اهل علم نیستی حرفی نداریم . اگر از اصحاب جعفر بن محمد ع هستی در این صورت آن حضرت با ما اینطور سخن نمیگوید و مانند تو بر سر ما داد نمیکشد . راستی که امام صادق ( ع ) از این کلمات بیش از آنچه تو شنیدی از ما شنیده است ولی هرگز بر سر ما داد نزده است و زبان ما را با پرخاش نبسته است . همانا او مردی است بردبار و با وقار و دانا و استوار که از جای خود به در نمیرود و حوصله اش سر نمیرود و پا از جادۀ مدارا بیرون نمیگذارد . خود را به غضب سبک نمیکند ، حرف های ما را میشنود و به تمام دلیل های ما گوش میدهد تا اینکه هر چه میدانیم بگوئیم و هر دلیلی که داریم بیاوریم ، بطوری که خیال میکنیم بر او غلبه کرده ایم . آن وقت شروع به سخن میکند و با سخنان منطقی و محکم ، دلائل ما را باطل میکند و ما را از جواب دادن عاجز میکند . پس اگر تو از پیروان آن جنابی ، با مردم مانند او رفتار کن وگرنه تنها با صدای بلند هیچ مشکلی حل نمیشود . » 💐🌸🌾🌺
╔═ 🌾 ☀️════⚘ 🌸═╗
🆔 @emame3vom
╚═ 🌺⚘════ 💝✨ ═╝
امام حسین ع
🏴روضه جانسوز 🏴 #امام_سجاد علیه السلام #استاد_مومنی 🌀استاد سید حسین مومنی ┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈ ╭┅──
اومد خدمت امام سجاد؛عرض کرد آقا کجا بیشتر از همه به شما سخت گذشت تو این مسیر؟حضرت نفرمودند روز عاشورا،نفرمودند گودی قتلگاه،سه بار فرمودند:”الشام…الشام…”. بر اساس مقتل عرض میکنم سخت ترین روز برای قافله ی ابی عبدالله میدونید کی هست؟روز اول ماه صفر،زمانی که اهلبیت رو وارد شهر شام میکنند.ببخشید امروز روز شهادت امام سجادِ؛روضه ی امام سجاد زهر نیست،جیگر پاره پاره شدن نیست؛روضه ی امام سجاد اینیه که عرض میکنم،خدا میدونه روز شهادت امام سجاد جرات میکنه والا نمیتونه به این راحتی ها! عمه جان ما زینب یه مقدار از زیور آلاتی که مونده بود جمع کرد داد به شمر.مقتل الحسین ملاعبدالرزاق مقرم روز اول ماه صفر،اینی که عرض میکنم اونجا آمده.فرمود:شمر بیا ما رو از یه دروازه ای وارد کن-تو لولو و مرجان میفرماید وقتی روضه ی نوامیس اهلبیت مطرح میشه سریع رد بشید-که مردم کمتر ما رو نگاه کنند؛اون بی حیا هم آمد شلوغ ترین دروازه که دروازه ی ساعات بود رو انتخاب کرد و اهلبیت رو از این دروازه وارد کرد.من از دروازه ی ساعات تا کاخ اَمَوی یا اُموی هردوش درسته،پیاده رفتم،ساعت گذاشتم بیست دقیقه راهه،بگو نیم ساعت راهه،قطعا بیشتر نیست ولی صبح علی الطلوع اهلبیت رو از این دروازه وارد کردند،در اینکه کی رسیدند به کاخ اموی سه قول وجود داره:۱-نزدیک ظهر رسیدند،ببین چندساعته،اونایی که سوریه رفتند،شام رفتند میدونند،از دروازه ی ساعات میخوای بری کاخ اموی باید از وسط بازار رد بشی…از وسط بازار اهلبیت رو عبور دادند،قول دوم اینه که بعد از نماز ظهر رسیدند،قول سوم تو اسرارالشهاده امام سجاد فرمودند دم غروب ما رسیدیم به کاخ اموی.ببینید تو این مسیر چی گذشته؟حالا حضرت به نعمان بن منذر مدائنی میفرماید:نعمان! هفت بلا تو شام به سر ما آوردند،هفت بلا…ترجمه ی اسرار الشهاده را میخونم:یک:ستمگران ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه ها احاطه کرده بودند و پیوسته با این ها به ما حمله میکردند،گاهی به بچه ها میزدند،گاهی به زن ها میزدند.تصور کنید این بلاها سر خودتون و اهل وعیالتون آمده،ببینید چه حالی انسان پیدا میکنه!
@emame3vom
دوم:سرهای مقدس شهدا را بین زنان و فرزندان حسین قرار دادند وگاهی سرها از بالای نیزه ها به زمین می افتاد و لگد مال میشد.سوم:زن های شامی از بالای بام ها آتش به سر ما میریختند،آتش به عمامه ام افتاد چون دست هایم بسته بود نتوانستم آتش را خاموش کنم عمامه ام سوخت،آتش به سرم رسید و سر و موهایم را سوزاند.چهار:از صبح تا غروب ما را در کوچه و بازار میگرداندند و میگفتند:ای مردم بکشید این ها را که در اسلام حرمتی ندارند.پنجم:ما را در مکانی قرار دادند که سقف نداشت،روزها از گرما،شب ها از سرما آرامش نداشتیم،از گرسنگی و تشنگی پیوسته ناله ی اطفال بلند بود و در وحشت و اضطراب بودند.یا صاحب الزمان ببخش…امام سجاد میفرمایند:ما را به بازار برده فروشان بردند،خواستند که ما را…زبان قادر به گفتن نیست…هفتم:حضرت میفرمایند ما را با یک ریسمان به همدیگر بسته بودند،از مقابل خانه های یهودی و نصاری عبور میدادند و میگفتند که این ها کسانی هستند که پدران شما را در خندق و احد و حنین کشتند،بکشید این ها را…تو نفس المهموم داره همه این ها رو به بازو به هم بسته بودند،یه قول دیگه م هست همه رو به گردن به هم بسته بودند.امام سجاد علیه السلام میفرمایند:همه رو به هم بستن،اگه کسی زمین میخوره همه با هم به زمین می افتند،نمیان بلند کنند،اینقدر با کعب نی و تازیانه میزنند…امام سجاد میفرمایند:یه سر ریسمان به بازوی منه،یه سر ریسمانم به بازوی عمه جانم زینبِ.من یک سوال میکنم:کدوم بی حیایی این جرات رو به خودش داده این ریسمان رو به بازوی عمه جان ما ببنده…؟
که جرات کرده دستت را ببندد؟
که جرات کرده بر اشکت بخندد؟
#روضه منبر؛سید حسین مومنی
#امام_سجاد علیه السلام
.
السلام علیک یا اباعبدالله”
بی شک گدای خانه ات آقا شود حسین
هر قطره زود پیش تو دریا شود حسین
فیض گدایی تو به هر کس نمی رسد
باید که زیر نامه اش امضا شود حسین
در روضه ها به قرب خداوند میرسیم
شب های هیئتت شب احیا شود حسین
*امام رضا فرمود:مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحیى فِیهِ أمرُنَا” هرکی تو مجلس ما اهل بیت شرکت کنه”لَم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَمُوتُ القُلُوبُ” قلبش نمی میره،دل مرده نمیشه” حسین جان اگه ما تو رو نداشتیم دل مرده بودیم”همین که خسته از گناه آلودگی میشم تا میام تو مجلس تو زنده میشم*
در روضه ها به قرب خداوند میرسیم
شب های هیئتت شب احیا شود حسین
*پیرمردا و محاسن سفیدا باید اینو بگن*
از کودکی تا دم مرگم به روی لب
تنها حسین بوده و تنها شود حسین …
ای کاش وقت مردن من وقت احتضار
ذکر مدام بر لبم آن جا شود حسین …
*۳۴ سال زین العابدین آب می دید گریه می کرد،غذا میدید گریه می کرد،هی میفرمود:”قُتَلِ ابْنُ رَسُولِ اللهِ جایِعا”یعنی بابام حسین و گرسنه کشتن؛ “قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ عَطْشاناً” بابامو تشنه کشتن” این روزا قافله داره میرسه شهر شام …” شامی که قریب ۴۰ سال،کینه امیر المومنین و مردمش به دل داشتن”آخ بمیرم ،قبل از اینکه اهل بیت وارد بشن سه روز شهرو زینت کردن …”کوچه هاشو آب و جارو زدن،مردم به هم تبریک گفتن،لباس نو به تن کردن”شهر و چراغونی کردن؛زن های رقاصه و آوازه خوان رو آوردن”مگه چه خبره؟
سهل صاعدی میگه من از بیت المقدس میومدم،دیدم شهرو زینت کردن، میدونستم این روزا مردم شام عیدی ندارن،پرسیدم این چه عیدیه که من خبر ندارم؟گفتن مگه خبر نداری یه مشت خارجی رو دارن میارن …” یا صاحب الزمان”اگه میخوای ببینی بیا دم دروازه شهر …”
“کامل بهایی” می نویسد ۵۰۰ هزار نفر به تماشا اومده بودن”آخ بمیرم،همه نوشتن صبح زود قافله وارد شهر شد”از دروازه ساعات تا مجلس یزید چندتا کوچه بیشتر نبود،اما همه نوشتن غروب بود که اسرا رو وارد مجلس یزید کرد” یعنی انقده ازدحام جمعیت ….،مانع شده بود” زن های رقاصه میزدن و میرقصیدن ” سرای بریده بالا نیزه” زین العابدین تو غل و زنجیر جامعه”
وای …… گفت :*
من آن گلم که خفته به خون باغبان من
نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من
*میخواید بدونید من کیم؟*
هفتاد داغ دارم و در زیر آفتاب
هجده سر بریده بود سایبان من
*آخ یکی طعنه میزنه،از بالای بام یه عده دارن سنگ میزنن …” خار و خاشاک دارن بر سر اهل بیت میریزن” یاصاحب الزمان یه وقت دیدن سر بریده شروع کرد قرآن خواندن ….
“أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقیمِ كانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً …. ” قاری قرآن محترمه …”علی لب های قاری قرآن رو می بوسید …” اما من یه قاری خاکی میشناسم،تا قرآن خواند،سنگ ها بر اون لب و دندان …” اخ بمیرم …حسین ….
@emame3vom
بابا قرآن می خونه،سنگا به اون لب میخوره
*خدا نیاره هیچ دختری کتک خوردن باباشو ببینه،اونقده تو این کوچه ها سنگ زدن که تو بعضی نقل ها داره خود سر بریده به زبان درآمد،فرمود: انا المظلوم” من نمیدونم بعضی از نانجیبا با چه سنگی سر ابی عبدالله رو میزدن که بارها سر از روی نیزه جلوی چشم بچه ها به زمین افتاد ….”
ای حسین …..
🏴روضه جانسوز 🏴
#امام_سجاد علیه السلام
#استاد_میرزا_محمدی
.
.
#ترکی
{خطبه ی امام سجاد (ع) در مسجد اموی}
اموی مسجدی بیرمسجدزیباوکبیر
روزجمعه ائیدی جماعت دولی حضارکثیر
دورمنبرده شیوخ اموی تیره ضمیروزراهیات مخصوصیله سلطان پلید
مسجدین شاه نشینینده اوترموشدی یزید ناگهان داخل اولوب مسجده فرزند نبی جنب منبرده جلوس ائتدی شریف علوی حیرته دوشدی هامی گورجک اووالانسبی
آچیلیب رمز و ایشاره یولو هر مرد و زنه
ديدیلر خارجی گلدی نییه بو انجومنه
وقت او وقت اولدو چيخيب منبره ناپاک خطيب
جيرهخوار اموي خودسر و بيباک خطيب
پرده شرري خطابيله ائديب چاک خطيب
قيلدي تعريف ازل نسل ابوسوفياني
سورا هذيان دانيشيب سب ائلهدي مولاني
مچيده بير ملکوتي سس اوجالدي او زامان
توتولوب هرزه خطيبين ديلي، سيندي خفقان
او صدا صاحيبي گفتاره گليبدير اوجادان
اي خطيب اموي ساخلا خطابه ادبين
خلقي راضي ائلهييب خالقين آلدون غضهبين
سورا اوز توتدو يزيده دئدي اول ميره گرام
اذن وئرسن منه بو تختهنين اوسته چيخارام
روخصت آلدي اوتوروب عرشه منبرده ايمام
ذاتي اعلايه فصاحتله ائديب حمد و ثنا
او دانيشديقجا خانيم عمهسي ائيليردي دوعا
ايها الناس، اولون مطلبه آگاه بيلين
بيزه بذل ائيلييب آلتي صيفت الله بيلين
يئتدي ني مطله مرتبه و جاه بيلين
ايرثدير جود و فصاحتله شهامت بيزده
واردير اخلاق و عبادتله شوجاعت بيزده
قلبيمينده اولان مهر سزاوار بيزيم
انبياء زومرهسينه سيد و سالار بيزيم
خلقهتين مسخري پيغمبري مختار بيزيم
حافظ قلعه دين حيدر کرار بيزيم
حضرتي حمزه بيزيم، جعفر طيار بيزيم
ليلي اسرا ملکوته گئدهنين اوغلو منم
قبلهتينه اوکي ائيليبدي ناماز اوغلو منم
اوکي گويلرده ائديب راز و نياز اوغلو منم
زمزهمين اوغلو منم، مکه منا اوغلو منم
مشعرين اوغلو منم، مروه صفا اوغلو منم
عرفات اوغلو منم، غار حرا اوغلو منم
داده مظلومي آليب، داد ائدهنين اوغلو منم
اوکي ايکي نئيزيله جهاد ائيلييهنين اوغلو منم
گولشه کربوبلاده سولانين اوغلو منم
لخته-لخته گوزونه قان دولانين اوغلو منم
قانلي باشي داليدان ذبح اولانين اوغلو منم
سويولوب کوينهيي عوريان قالانين اوغلو منم
پيکري خاکيله يکسان اولانين اوغلو منم
تانييين سيز مني مظلوم آتامين اوغلو منم
باش وئريب محضره حقه چاتانين اوغلو منم
قيزلاري چولده هراسان ياتانين اوغلو منم
نئيزه اوستونده باشي داشلانانين اوغلو منم
اولمميش تعزيهسي باشلانين اوغلو منم
خاريجي آديلا مظلوم اولهنين اوغلو منم
اوزو مهمان سوسوز جان وئرهنين اوغلو منم
اوزوگو بارماغي الدن گئدهنين اوغلو منم
ساربان اللـرينه ال تاپانين اوغلو منم
سينهسي اوسته قوشون آت چاپانين اوغلو منم
ختم پيغمبره سيز ساخلامادوز ذره حريم
بير اوچوق يئرده ياتيب ايندي نواميس حريم
قوسسدن زولفون آغارديب قوجاليب عمهلريم
طولقازاده بيزي ايستهمير آزاد ائله سين
غئيرتي ديني اولانلار بيزه ايمداد ائله سين
مرحوم استاد انور اردبیلـے
#بااجرا بسیارزیبا زنده یاد#استادسلیم موذن زاده
.
46.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#محرم
⚫️ یه کبوترم که لونم تو کربلاته
🔊 #سیدرضانریمانی
🎼با ترجمه فارسی .. عربی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🆔 @emame3vom 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
#بحر_طویل
کاروان میرسد از راه، ولی آه
چه دلگیر چه دلتنگ چه بیتاب
دل سنگ شده آب
از این نالۀ جانکاه
زنی مویهکنان، خسته، پریشان
پریشان و پریشان
شکسته، نشسته، سر تربت سالار شهیدان
شده مرثیهخوان غم جانان
همان حضرت عطشان
همان کعبۀ ایمان
همان قاری قرآن، سر نیزۀ خونبار
همان یار، همان یار، همان کشتۀ اعدا.
کاروان میرسد از راه، ولی آه
نه صبری نه شکیبی
نه مرهم نه طبیبی
عجب حال غریبی
ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی
ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی
ز داغ غم این دشت بلاپوش
به دلهاست لهیبی
به هر سوی که رفتند
نه قبری نه نشانی
فقط میوزد از تربت محبوب
همان نفحۀ سیبی که کشاندهست دل اهل حرم را.
کاروان میرسد از راه
و هرکس به کناری
کنار غم یاری
سر قبر و مزاری
یکی با تب و دلواپسی و زمزمه رفته
به دنبال مزار پسر فاطمه رفته
یکی با دل مجروح
به دنبال مه علقمه رفته
یکی کربوبلا پیش نگاهش
سراب است و سراب است
دلش در تب و تاب است
و این خاک پر از خاطرههایی ست
که یکیک همگی عین عذاب است
و این بانوی دلسوختۀ خسته رباب است
که با دیدۀ خونبار و عزاپوش
خدایا به گمانش که گرفتهست
گلش را در آغوش
و با مویه و لالایی خود میرود از هوش:
«گلم تاب ندارد، حرم آب ندارد، علی خواب ندارد»
یکی بیپر و بیبال
که انگار گذشتهست چهل روز
بر او مثل چهل سال
و بودهست پناه همه اطفال
پس از این همه غربت
رسیدهست به گودال
همانجا که عزیزش
همانجا که امیدش
همانجا که جوانان رشیدش
همانجا که شهیدش
در امواج پریشان نی و دشنه و شمشیر
در آن غربت دلگیر
شده مصحف پرپر
و رفتهست سرش بر سر نیزه
و تن بیکفن او، سهشب در دل صحرا
رها مانده خدایا.
چهل روز شکستن
چهل روز بریدن
چهل روز پی ناقه دویدن
چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن
چه بگویم؟
چهل روز اسارت
چهل روز جسارت
چهل روز غم و غربت و غارت
چهل روز پریشانی و حسرت
چهل روز مصیبت
چه بگویم؟
چهل روز نه صبری نه قراری
نه یک محرم و یاری
ز دیاری به دیاری
فقط بود سرت بر سر نی قاری زینب
چه بگویم؟
چهل روز تب و شیون و ناله
ز خاکستر و دشنام
ز هر بام حواله
و از شدت اندوه
و با خاطر مجروح
جگر گوشۀ تو کنج خرابه
همان آینۀ فاطمه
جا ماند سهساله
چه بگویم؟
چهل روز فقط شیون و داغ و
غم و درد فراق و...
چه بگویم؟
بگویم، کدامین گلهها را؟
غم فاصلهها را؟
تب آبلهها را؟
و یا زخم گلوگیرترین سلسلهها را؟
و یا طعنۀ بیرحمترین هلهلهها را؟
و یا مرحمت دم به دم حرملهها را؟
چهل روز صبوری و صبوری
غم و ماتم دوری و صبوری
و تا صبح سری کنج تنوری و صبوری
نه سلامی نه درودی
کبودی و کبودی
عجب آتش و خاکستر و دودی و کبودی
به آن شهر پر از کینه و ماتم
چه ورودی و کبودی
در آن بارش خونرنگ
سر نیزه تو بودی و کبودی
گذر از وسط کوچۀ دلسنگ یهودی و کبودی
و در تشت طلا گرم شهودی و چه ناگاه
چه دلتنگ غروبی، چه چوبی
عجب اوج و فرودی و کبودی
خدایا چه کند زینب کبری؟!
#یوسف_رحیمی
🔈 #میرداماد 👇👇
#اسارت
🏴 عبور زنان و دختران از قتله گاه، و آغاز اسارت در عصر روز یازدهم محرم.
▪️وقتی عمرسعد ملعون سرها را روانه کوفه کرد، روز يازدهم تا ظهر در کربلا ماند و بر کشتگان سپاه خود نماز گزارد و آنها را خاک کرد. و بدنهاي عزيز فاطمه و ياران او عريان روي زمين باقي گذاشت. آنگاه بازماندگان و اهل و عيال حسين عليه السلام را از کربلا کوچ داد. آنان را بر شتران بي جهاز سوار کردند و در ميان سپاه دشمن، نه محملي داشتند نه سايباني. با آنکه آنها امانتهاي پيغمبر خدا بودند، آنان را همچون اسيران ترک و روم در سخت ترين شرائط به اسيري بردند، و سيد سجاد عليه السلام را غل جامعه بر گردن نهادند. ايشان را به قتلگاه عبور دادند، همينکه نظر زنها بر بدن مبارک حسين عليه السلام و کشتگان افتاد، سيلي بر صورت زدند و صدا زدند و صدا به صيحه و ندبه بلند کردند.
📚 بحار الانوار ۴۵/۱۰۷
📗نفس المهموم ص ۳۵۱
▪️سيد بن طاووس ميفرمايد:
زنان را بدون معجر و غارت شده و پابرهنه و شيون کنان از خيمه ها بيرون آوردند و آنان را اسير نموده با خواري ميبردند. آنان گفتند: شما را بخدا ما را از قتلگاه حضرت حسين عليهالسلام ببريد. عمرسعد و همراهيان او چنين کردند. همينکه چشمان خاندان رسول و عزيزان فاطمه بر پيکرهاي کشتگان افتاد، صيحه زدند و صورت خراشيدند.
✍«راوي گويد: سوگند به خد از ياد نميبرم زينب دختر علي عليهماالسلام را که با صداي غمناک و دل پردرد بر حسين عليه السلام ميناليد و صدا ميزد: اي رسول خدا، فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند. اين حسين تست که بخون آغشته و اعضايش از هم جدا شده است و اين دختران تو هستند که اسيرند. شکايتم را به پيشگاه خداوند ميبرم، و به محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهداء و شکايت ميکنم. ای رسول خدا، اين حسين است که به روي خاک بيابان افتاده و باد صبا خاک بر پيکرش ميپاش و به دست زنازادگان کشته شده است. اي ياران پیامبر، اينان خاندان مصطفي يند که اسيرشان نموده ميبرند. و در روايت ديگري است که (زينب کبري عليهاالسلام ميفرمود): اي محمد، دخترانت اسير شدند، و ذريه ات کشته شدند، باد صبا خاک بر پيکرشان ميپاشد، و اين حسين است که سرش از قفا بريده شده، و عمامه و ردايش به تاراج رفته. پدرم فداي آنکه نه سفري رفت که اميد بازگشت در آن باشد، و نه زخمي برداشت که مرهم پذير باشد، پدرم فداي آنکه اي کاش جان من قربان او ميشد. پدرم فداي آنکه با دل پرغصه از دنيا رفت، پدرم فداي آنکه با لب تشنه جان سپرد. پدرم فداي کسي که خون از محاسن شريفش ميچکيد، پدرم فداي آنکه جدش محمد مصطفی بود. پدرم فداي کسي که جدش فرستاده خداي آسمانها بود. پدرم فداي آنکه نوه پيغمبر هدايت بود، پدرم فداي فرزند محمد مصطفي، پدرم به قربان فرزند خديجه کبري، پدرم به قربان فرزند علي مرتضي، پدرم بقربان فرزند فاطمه زهرا سيده همه زنان، پدرم به قربان فرزند کسي که آفتاب براي او بازگشت تا نماز بخواند. راوي گفت: بخدا قسم دشمن و دوست را بگريه درآورد».
📜لهوف ص ۷۳
📝 ادامه دارد...
#اسارت
🏴 عبور زنان و دختران از قتله گاه، و آغاز اسارت اهل بیت پیامبر در عصر روز یازدهم محرم.«ادامه از قسمت قبل»
▪️چون به قتلگاه رسيدند نظر اهلبيت رسالت بر آن بدنهاي مجروح و اعضاي بريده، که در ميان خاک و خون غلطيده بودند افتاد. خروش برآوردند و سيلاب اشک از ديده ها روان کردند. چون نظر ايشان در ميان شهيدان بر جسد مطهر سيدالشهداء عليه السلام افتاد، صدا به شيون بلند کردند، و خود را از شتران افکندند، و از گريه و نوحه، ساکنان ملأ أعلي را به گريه درآوردند، و دلهاي حاضران را به آتش حسرت سوختند. زينب فرياد برآورد که: وا محمداه، اين حسين برگزيده و فرزند تست، که با اعضاي بريده در خاک و خون غلطيده، و با لب تشنه سرش را از قفا بريده اند و بي عمامه و ردا در خاک کربلا افتاده است، و روي منورش از خون سرخ گرديده است، و ريش مطهرش به خون خضاب شده است. ما فرزندان توئيم که ما را به اسيري ميبرند، و دختران توئيم که ما را به بردگي گرفته اند، و هيچ حرمت تو را در حق ما رعايت نکردند، خيمه هاي ما را غارت کردند و سوزاندند. بعد به مادر خود فاطمه زهرا عليها السلام خطاب کرد، و از شکايت حال شهيدان کربلا و اسيران محنت و ابتلا، وحشيان صحرا و ماهيان دريا را در آتش حسرت کباب کرد. پس رو به جسد مطهر آن سرور شهداء گردانيد، و با جگر بريان و لب خونفشان گفت: فداي تو گردم اي فرزند مصطفي، و اي جگر گوشه علي مرتضي، و اي نور ديده فاطمه زهرا، و اي پاره تن خديجه کبري، و اي شهيد آل عبا، و اي پيشواي اهل محنت و بلا. سکينه دختر سيدالشهداء دويد و جسد منور پدر بزرگوار را در برگرفت، و صورت بر آن بدن مبارک ممتحن ميماليد و ميناليد، تا آنکه جميع حاضران - از دوست و دشمن - را به گريه و فغان درآورد، و از بسياري گريه مدهوش گرديد. تا آنکه آن محنت زده مظلومه را به زور از آن امام معصوم جدا کردند.
📜جلاء العیون، مجلسی ره، ص ۹۵۱
▪️دل عليا مکرمه زینب، از جا کنده شد و متحيرانه و مدهوشانه نظر ميکرد، پس فرمود: «أخي، أ أنت أخي! أ أنت ابن أمي و ابن والدي!» سنگ و کلوخ و نيزه شکسته ها را کنار زد و کشته برادر را بيرون آورد. اول لب بر گلوي بريده آن شهيد راه حق گذاشت، و جايي را بوسيد که نه پيغمبر بوسيده بود و نه علي و نه فاطمه. کجا را بوسيد؟ همان رگهاي بريده را. از شدت حزن و اندوه خود را به روي کشته برادر انداخت و اعضاي خود را از خون برادر رنگين کرد، و ناله سوزناک برآورد و همي گفت: اي پاره دل زينب، اي نور ديده ام، برادرم «ليتني کنت قبل هذا اليوم عمياء»➖«اي کاش کور شده بودم و تو را اينگونه نميديديم». کوري چاره اين مصيبت نميکند. «ليتني مت قبل هذا اليوم و لا أراک کما أنت عليه، ليتني و سدت الثري»➖«اي کاش قبل از اين مرده بودم و تو را اينگونه مشاهده نميکردم، اي کاش زير خاک رفته بودم».
📚ریاض القدس ۲/۱۸۹
▪در بعضي مقاتل نقل شده که زينب عليها السلام جسد برادر را در بر کشيد و لبهاي خود را به حلقوم بريده گذاشت و ميبوسيد و ميگفت: برادر جان، اگر مرا بين رفتن و ماندن مخير کنند، ماندن کنار تو را اختيار ميکنم، ولو اينکه گوشتهاي مرا درندگان در اين بيابان بخورند. برادر از دفاع نمودن نسبت به زنان و اطفال بازمانده ام، و اين پشت من است که از کتک سياه شده است.
📚معالی السبطین ۲/۳۲