.
📋 به زانو میرسم پیشت نفَس دیگر نمیآید
#شب_هشتم_محرم #شور
#حضرت_علی_اکبر
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به زانو میرسم پیشت نفَس دیگر نمیآید
خودت را بر عبایم ریز... از من بر نمیآید
تو را گُم کردهام ... این راه را ... حتی رکابم را
علی ، بابای تو بودن به من دیگر نمیآید
جوانم دست و پا میزد جوانهاشان مرا دیدند
چه کردند این مسلمانها که از کافر نمیآید
تو را روی عبایم با مصیبت جمع کردم ؛ وای
علیِاکبرم یارب به این اکبر نمیآید
*شاعر: #حسن_لطفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
📋 افتادم توو قتلگا
#شور_مقتل #امام_حسین
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
افتادم توو قتلگاه، یُمّا یُمّا یُمّا
موندم زیر دست و پا، یُمّا یُمّا یُمّا
حال و روزم و نیگا، یُمّا یُمّا یُمّا
کجایی ببینی توو مقتل حسینت غریبه
عزیزِ بوتراب روی خاکا خدّ التریبه
«یُمّا اَنَا المظلوم، یُمّا اَنَا المظلوم »
گیر افتادم بخدا، یُمّا یُمّا یُمّا
تیر میاد هی بیهوا، یُمّا یُمّا یُمّا
با سنگ و چوب و عصا، یُمّا یُمّا یُمّا
دورم و گرفتن یه عده لاابالی مست
قراره سرِ من بینشون بچرخه دستبهدست
«یُمّا اَنَا المظلوم، یُمّا اَنَا المظلوم »
اومد شمرِ بیحیا، یُمّا یُمّا یُمّا
مادرجان جلو نیا، یُمّا یُمّا یُمّا
نیگا نکن تو رو خدا، یُمّا یُمّا یُمّا
برو که موقعِ سربریدنِ من الانه
لباسی که دوختی تکههاش توو دستِ سنانه
«یُمّا اَنَا المظلوم، یُمّا اَنَا المظلوم »
*شاعر: #حمید_رمی ✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_جمعه
👇
.
📋 چی شد قد بلند تو اون ابروی کمند تو
#واحد_سنگین
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چی شد قدِ بلندِ تو، اون ابروی کمندِ تو
کنار هم جمع میکنم، دوباره بند به بندت و
اگه میشه به مویی بَند شو
جای زمین خوردن بلند شو
دست و میگیرم پا میوفته
یه چیزی رو خاکا میوفته
«میخوای بلند بشی ولی نمیشه
این علی دیگه اون علی نمیشه»
افتادی بیسپر شدی، چندتا علیاکبر شدی
نیزه روی نیزه زدن، پهلو شکستهتر شدی
داشتم به مادرم میگفتم
امروز چقدر یادت میوفتم
باز پیشِ من جوون زمین خورد
صورت غرقِ خون زمین خورد
«میخوای صدام کنی ولی نمیشه
این علی دیگه اون علی نمیشه»
زخمِ دلم بهتر نمیشه
این حیدر اون حیدر نمیشه
زخمِ سرم هرچی که باشه
آی زخم میخِ در نمیشه
زخمِ پهلوی زن پابهماه
نکنه هنوز نشد روبهراه
روضههاش و گفتم هرشب به چاه
پشتِ در افتاده بود بیپناه
کُشتنش اما میگفتن که خودش مُرد
خودش حتما یه روز محکم به در خورد
خودش خورده به جایی چشم و گونهش
خودش آتیش گرفت لابد توو خونهش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_هشتم_محرم
#واحد_حضرت_علی_اکبر
.👇
.
📋 فقط تو میتونستی این دلا رو دوباره مهربون کنی
#واحد_امام_حسین #واحد
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فقط تو میتونستی این دلا رو
دوباره مهربون کنی
ما رو بازم توو روضههات آوردی
که جمع و جورمون کنی
نذار سراغی از گناه بگیریم
یا راه و چاه و اشتباه بگیریم
تو هدیهی خدا به مایی اصلا
که زیرِ خیمههات پناه بگیریم
خدا رو شکر، که با همین غمت
با عطرِ پرچمت، به قلبا جون میدی
خدا رو شکر، که با وفایی و
به فکرِ مایی و، نجاتمون میدی
«دوسِت دارم حسین، دوسِت دارم حسین
دوسِت دارم حسین، دوسِت دارم حسین»
کسی که توو شبای بیپناهی
چراغِ ما شده تویی
تو وقتی هستی هیچ چیزی مهم نیست
مهم خودِ خودِ تویی
یه کاری کن توو کربلات بمیریم
اگه نشد توو روضههات بمیریم
یه گوشه جمع بشیم نه واسه گریه
یه گوشه جمع بشیم برات بمیریم
تهش که چی، زمان که میره و
نفس میگیره و، جوونی میگذره
تهش که چی، آدم برای تو
رو خاکِ پای تو، بمیره بهتره
«دوسِت دارم حسین، دوسِت دارم حسین
دوسِت دارم حسین، دوسِت دارم حسین»
کسی که عاشقت میشه میدونه
تو میمونی براش حسین
کی مثل تو دلش میسوزه اینقدر
برای نوکراش حسین
فدای گردوخاکِ سرزمینت
یه کاری کرده عشقِ آتشینت
که نزدیکن بهم دلا دوباره
شبیه موکبای اربعینت
همین بسه، که وقتِ بیکسی
تویی که میرسی، به دادِ نوکرات
همین بسه، که با محبتی
توو هر جماعتی، زیاده نوکرات
«دوسِت دارم حسین، دوسِت دارم حسین
دوسِت دارم حسین، دوسِت دارم حسین»
*شاعر: #میلاد_حبیبی ✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اجرا #شب_هشتم_محرم
👇
.
📋 یا ناموس رواق العظمه
#شور_حضرت_زینب
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یا ناموسَ رِواقُ العَظمةِ
عالمَةٌ غیرَ مُعلمةِ
والا مَراتبه کربلا
اُمُّ المَصَائِبِ کربلا
زینب زینب، عُلیاء مُخَدَّرِه
زینب زینب، عرش بوده منزلش
زینب زینب، سهتا امام بود
پاسبانِ محملش
سَيِّدَتِی زینب، بابِ حاجتی زینب
تو مخزن الاسرارِ امامتی زینب
بَقیَّة الله فرموده در گرفتاری:
یا أهْلَ الْعالَم عَلَيْكُمْ بِاعَمَّتِي زینب
«عمه جان زینب، عمه جان زینب»
یا ناموسَ رِواقُ العَظمةِ
فاهمة الغَيرة المُفَهِّمَة
یا زینبا یا زینبا
به خطبهخونیت مرحبا
زینب زینب مَلَکا ای مَلِکا،
زینب زینب، نور شمس و فَلَکا
زینب زینب، اِبقای کربلا
به تو داره اِتکاء
ای نفسا زینب، خطبهی رِسا زینب
جمع شده در وجود تو، اهل کِساء زینب
قُرَّةَ العَيْنِ مرتضی، شَریکة الارباب
فدای القابت عَقيلةُ النِساء زینب
«عمه جان زینب، عمه جان زینب»
*شاعر: #امیر_طلاجوران ✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حضرت_زینب
.👇
.
📋 گهواره تا لحد از تو گفتیم
#شور_امام_حسین #امام_حسین
حاج سید رضا نریمانی
#اشک #فراق_کربلا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گهواره تا لحد از تو گفتیم
دنیا رو اینجوری معنا کردیم
توو قنداق و کفن تربت یعنی
از خاکیم و به خاک برمیگردیم
خاکِ حرم خورده هرکی دلش پاکه
تربت که میبینم حسی بهم میگه
گِل ما از همین خاکه
آب و گِل ما از موقعِ خلقت
اشکِ روضهت بود با خاکِ تربت
دنیای ما شد گوشهی هیئت
«حسین وای، حسین وای»
تربت که جای خود در این عالم
گَردِ راه حرم حرمت داره
عبد بیچاره که رو تابوتش
گَرد راهت نشست عزت داره
من واسه خاکِ تو دلتنگ و بیتابم
کاش بعد مرگ من خاکم کنند
توو راه زائرهای اربابم
گرد و خاک راه کرب و بلات
آبرو داده به ما نوکرها
آبرومندیم توو هر دنیا
«حسین وای، حسین وای»
اون روزی که از این دنیا میریم
تنها سرمایهمِ اشک روضهت
میبینی دست و بالم خالیه
ندارم چیزی جزء قدری تربت
میذارنم توو خاک قبرم میشه روشن
من لال نمیمیرم آخه یکم تربت
میذارن روو زبون من
خاکِ قبر من میشه پُر گوهر
از خاکِ پاکِ ارباب بیسر
به دادم میرسه دم آخر
«حسین وای، حسین وای»
*شاعران: #داوود_رحیمی، #محمود_گلستان_نژاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
📋 شعاع نور تو هرگز شب ظلمت نخواهد دید
#مناجات
#زمزمه
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعاع نور تو هرگز شب ظلمت نخواهد دید
تو آن عشقی که عاشق پای تو ذلت نخواهد دید
به شوق پادوییِ روضه،جمع نوکران جمع است
محرم هیچکس ما را پی حاجت نخواهد دید
همان خادم که کفش سینهزن را جفت میکرده
شبی که جفت شد بند کفن، زحمت نخواهد دید
خدایا! شاکرم از این حسینی که به من دادی
گمانم جز مُحِبَّش، بندهای رحمت نخواهد دید
بسوزد دخل دُکّانی که خرج روضههایت نیست
بدون نذرِ هیئت کاسبی برکت نخواهد دید
فقط تو بین جُون و اکبرت فرقی نمیبینی
کسی فرزند را هم شانهی رعیت نخواهد دید
اگر دست گدا ظرف غذا دیدی..، حسن داده
کسی ما را سر این سفره بیدعوت نخواهد دید
به جز روزی که بین دستهها زیر عَلَم رفتم
پدر دیگر مرا اینقدر باهیبت نخواهد دید
لباس مشکی ما دستبافِ زینب کبراست
جهان اینگونه بانویی پُر از شوکت نخواهد دید
هزاران بار کج رفتم..،ولی زهرا برم گرداند
پسر از مادر خود لطفِ با مِنَّت نخواهد دید
حصیر کهنه تا دور تنت پیچید..، ارزش یافت
کسی در آستانت شِیِٔ کم قیمت نخواهد دید
پس از آنکه تو را کشتند در اوج شلوغیها
دگر بزم عزایت را کسی خلوت نخواهد دید
*شاعر: #بردیا_محمدی ✍
#مناجات_با_امام_حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_نهم_محرم #حضرت_عباس
📋 منو آزادم نکن آقا
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفت: آقا به منم اجازه میدین؟!
گفت:« تو آزادی، تو خیلی وقته در خونهی ما نوکری میکنی؛ آزادت میکنم برو. اینجا که میبینی معرکهست خون و خونریزیه، تو برو برس به کارت». آزادی...
گفت: آقاجان یه عمری در خونهت نوکری کردم، کفشات و جفت کردم؛ هرکاری گفتی انجام دادم.میدونم به دردتم نخوردم و نمیخورم ما رو نگهمون داشتی حالا به روم نمیخواد بیاری. هم سیاهم هم بو میدم اصلا، اصحاب و میبینی اینا همشون یار تو بودند؛ من کجا اونا کجا ولی منو آزادم نکن آقا. گفت: «اگه میخوای بری برو».
انقدر خوشحال شد که لباسش و درآورد و شروع کرد به رجز خوندن امیری حسین و نِعمَ الامیر" اومد وسط معرکه. برهنه شد گفت: «هرچه قدر میخواید بزنید، بزنید. اومدم یه چند دقیقه از گرفتن جون این آقا وقت بگیرم، چند دقیقه دیرتر این آقا رو بکشید. من این آقا رو میشناسم سالهاست براش نوکری کردم، نکشید این آقا رو.»
فلذا همچین که زمین افتاد آقا رو هم صدا نکرد، خودش و واقعا نوکر میدونست. میگفت من کجا اون اربابه؛ ولی ابی عبدالله همچین که از دور دید جُون زمین خورد، سریع اومد سرش و بغل گرفت.
رمقی نداشت آروم آروم این چشا رو باز کرد، به آقا. سرش و از دامن ابی عبدالله گذاشت رو خاک. آقا سر من کجا دامن عزیز فاطمه کجا؟!
کاری که ابی عبدالله با علیاکبرش کرده، روایت میگه همچین که جُون سرش و رو خاک گذاشت ابی عبدالله صورتش و آورد گذاشت به صورت جُون؛ صورت به صورت غلامش گذاشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
📋 به خاطر رقیه پاشو فقط اباالفضل
#روضه_شب_تاسوعا
#روضه_حضرت_عباس (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_رقیه (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حصیر کهنه تا دور تنت پیچید..، ارزش یافت
کسی در آستانت شِیِٔ کم قیمت نخواهد دید
پس از آنکه تو را کشتند در اوج شلوغیها
دگر بزم عزایت را کسی خلوت نخواهد دید
به خاطر رقیه، پاشو فقط اباالفضل
رو پیشونیت نوشتم، با معرفت اباالفضل
تیر اومده به سمتت، از هر جهت اباالفضل
ای تشنه لب نمونده، چیزی ازت اباالفضل، با معرفت ابالفضل
ای سقا که زُل زدی به آب
ای باب الحوائجِ رباب
با غیرت چی شنیدی الآن؟!
جون میدی با غصهی طناب
نبودی چی شنیدم، رو زخم دل نمک شد
بمیرم و نبینم، سهمِ حرم کتک شد
یه تیر اومد به مشک خورد، قلبم ترک ترک شد
حلال کن آب که ریخت، یه ذره پام خنک شد
میبینی شدم جون به لب و
افتادم چه نامرتب و
اینجوری اگه بریم حرم
میشکونم غرورِ زینب و
از خونِ من مهمتر، حفظ غرورِ زینب
تا قتلگاه خودت باش، سنگِ صبور زینب
منتظرن تموم شه، تمام زور زینب
بزم شراب کجا و، شأن حضور زینب
بازار و محلهی یهود
کاش میشد برن مدینه زود
میفرستی زنا کجا برن
برگردن با صورتِ کبود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 یا سیدی سینهم به تنگ اومده داداش
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اومد پیش داداش به من اجازه میدی برم میدون؟!
انقدر ابی عبدالله گریه کرد که این اشکا رو محاسن شریفش اومد جاری شد، یعنی تمام صورت حسین خیس اشک شد. اینجوری فرمود:« تو نشان لشکر من هستی، تو علمدار لشکر من هستی. بری لشکرم پاشیده میشه، خونه خراب میشم.
زهرا جان علی و خونه خراب نکن.
جونم فدات آقا جان هنوز ابی عبدالله و صدا میزنه:« یا سیدی! سینهم به تنگ اومده داداش، دنیا برام تنگ شده، به من اجازه بده».
ابی عبدالله اینجوری جوابش و داد؛ دید بدجور عباس سینهش به تنگ اومده داره خواهش میکنه. اینجوری فرمود:« نمیخوام برای جنگیدن بری؛ حالا که میخوای بری میدان برو برای بچههام یکم آب بیار».
اومد وسط لشکر موعظه کرد لشکر و، همه دارن هو میکنند. جوابی نگرفت برگشت پیش ابی عبدالله. همچین که برگشت، اومد به امام اطلاع داد که من رفتم موعظه کردم، هیچ فایدهای نداره.
همینجور که داشت حرف میزد، دید صدای بچهها توو خیمهها بلنده؛ «العطش، العطش».
سوار بر مرکب شد یه نیزه و یه مشکی برداشت، به سوی نهر فرات. چهار هزار تیرانداز دور عباس و گرفتند؛ هشتاد نفرشون و به درک واصل کرد. همچین که از مرکب پیاده شد مشتی از آب برداشت، به یاد تشنگی حسین و بچههای حسین افتاد. آب و رو آب ریخت، به خدا قسم تا اربابم تشنه باشه آب نمیخورم. بعد شروع کرد حدیث نفس بخونه...
مشک و پر آب کرد، مشک و به دست راست گرفت، همه نگاهش به سمت خیمههاست. راهش و بستند؛ از همه طرف دورش حلقه زدند. شروع کرد دوباره رجز بخونه، از پشت نخلا یه نفر بیرون اومد؛ یه ضربهای به دست راست عباس زد جوری که دست راست عباس قطع شد. اصلا اعتنایی نکرد که دست راستش قطع شده مشک و به دست چپ داد.
همهی همتش اینه آب و به بچههای حسین برسونه، دست چپشم قطع کردند؛ مشک و به دندان گرفت. اسب و داره میتازونه مشکم به دندانشه یه جوری میخواد آب و به خیمهها برسونه. دیگه از هر طرف دورش و حلقه زدند؛ تیراندازها مثل بارون دارن تیر میزنند، انقدر تیر زدن همینجور که عباس این مشک و به دندان گرفته یه تیری به مشک عباس خورد.
این آبا داره رو زمین میریزه یه تیری دیگه پرتاب شد؛ به سینهی عباس خورد یه تیر دیگه به چشمش زدند. اینقدر بدنش تیر خورده بدنش مثل خارپشت شد...
بدنش پر تیره، رو زمین افتاده. تیر توو چشم فرو رفته دستی به بدن نداره چنان از بالای مرکب زمین خورد...
کار به جایی رسید ریختن سر عباس. دیگه پاهاشم قطع کردند، یهو صدای عباس بلند شد، ابی عبدالله صدای عباس و شنید مثل باز شکاری اومد بالا سر عباسش. اما چه جوری اومد؟!
نگاه کرد دید دستاش و بریدن پیشانیش و شکستند، چشماش و با تیر دریدن...
نشست کنار بدن عباسش همچین که دید حسین اومده گفت:« داداش اول این خونا رو از جلو چشام پاک کن بزار یه بار دیگه جمال قشنگت و ببینم». همچین که این خونا رو پاک کرد دید از گوشههای چشم عباسش یه اشک جاریه، صدا زد:« عباسم تو چرا داری گریه میکنی»؟!
من باید گریه کنم برادری مثل تو رو از دست دادم.
صدا زد:« حسین جان! الان تو سرم و بغل گرفتی، سرم رو پاهای توئه، دارم چند ساعت دیگه رو میبینم
والشمر جالس...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_نهم_محرم #حضرت_عباس
.👇
.
📋 سقای دشت کربلا اباالفضل
#زمینه #حضرت_عباس
#روضه_حضرت_عباس (ع)
حاج سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سقای دشت کربلا اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل
«اباالفضل، اباالفضل
اباالفضل، اباالفضل»
ام البنین در کربلا نبودی٬ واویلا
بر فرق عباست زدند عمودی٬ واویلا
«اباالفضل، اباالفضل
اباالفضل، اباالفضل»
قد حسین ابن علی تا شده٬ واویلا
پای عدو به خیمهها واشده٬ واویلا
«اباالفضل، اباالفضل
اباالفضل، اباالفضل»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_تاسوعا
#شب_نهم_محرم
.👇
.
📋 دستی برات نمونده تا دستت و بگیرم
#زمینه_حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستی برات نمونده، تا دستت و بگیرم
پشت و پناه من ای، سردار بینظیرم
عباس چشاتو واکن، پاشو دارم می میرم
«چه کنم با رنگِ پریده
چه کنم با قدِ خمیده
چه کنم با مشکِ دریده و دستِ بریده»
باور نمیکنم این، پیکر که رو زمینه
این جسم قطعه قطعه، ماه ام البنینه
خوبه که زینبم نیس، وضع تو رو ببینه
چه کنم با ماه مدینه
چه کنم با داغِ رو سینه
چه کنم با حالِ رباب و اشکِ سکینه
«چه کنم با رنگِ پریده
چه کنم با قدِ خمیده
چه کنم با مشکِ دریده و دستِ بریده»
مبهم شدی عزیزم، این شبیه رازه
با هر نفس میاد از، چشم تو خون تازه
واسه رسوندنت تا خیمه عبا نیازه
چه کنم تیرِ توو چشما
چه کنم با گریهی زهرا
چه کنم با اشکِ رقیه و غربتِ زنها
«چه کنم با رنگِ پریده
چه کنم با قدِ خمیده
چه کنم با مشکِ دریده و دستِ بریده»
بعد از تو ای علمدار، خیلی سرم شلوغه
دور و برت شلوغه، دور و برم شلوغه
میبینی غیرت الله، دورِ حرم شلوغه
چه کنم با غربتِ خیمه
چه کنم با حرمت خیمه
چه کنم با سیلیِ دشمن و غارتِ خیمه
«چه کنم با رنگِ پریده
چه کنم با قدِ خمیده
چه کنم با مشکِ دریده و دستِ بریده»
*شاعر: #وحید_محمدی ✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_تاسوعا #حضرت_عباس
.👇
.
📋 هرکس به راه مولا بر دوش عَلَم بگیرد
#تک #بصیرتی
#حاج_قاسم_سلیمانی
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرکس به راه مولا، بر دوش عَلَم بگیرد
تا حشر جاودان است، حتی اگر بمیرد
چه سرها بر نِی در سوز و گداز
که این پرچم باشد در اهتزاز
چه خونها که جاری شد بر زمین
که اسم مولا باشد در فراز
قسم به دستان بریدهی علمداران
به خون پاک و به وفاداری سرداران
که تشنهی غیرتم آسمان بزن باران
ای جان
«اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»
فرماندهای که میگفت، ما ملت حسینیم
با خون به ما نشان داد، در خدمت حسینیم
شهادت، غیرت، درس مکتب
شهیدِ این میدان جان بر لب
سلیمانی بودن در دین ما
اباالفضلی ماندن با زینب است
مدافعان پر از شور و غیرتِ زینب
بریدهان ز همه دل به حرمت زینب
شکسته پای ستم از صلابت زینب
ای جان
«اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»
دل میشود در این راه، سرمست با اباالفضل
شد دست حاج قاسم، همدست با اباالفضل
گره وا کرد این دست از کارِ ما
به طوفانِ غم شد غمخوار ما
قلم شد دستانش اما عَلَم
نیوفتاد از دوشِ سردار ما
شجاعت آینهای از شجاعت او بود
نگاه دنیا همه محو همت او بود
حرم در امنیت اگر ز غیرت او بود
ای جان
«اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»
*شاعران: #مرتضی_سراوانی و #محسن_ناصحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
#زمزمه
#شب_اول_محرم
#زمزمه_شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل ع
برس که باید
کفنمو ببندی
این اولین شهیده که ، میفته از بلندی
برای مردا
چه سخته سر به زیری
ولی چشای مسلمت هنوز نخورده تیری
خدا به خیر کنه و
کسی نیفته از روی زین
خدا به خیر کنه و
بی دست کسی نیفته زمین
خدا به خیر کنه و
دلم خوشه فقط به همین ، ایشالا خیره
الهی ، از اینجا آه کشیده نری
به حرم ، از علقمه ، خمیده نری
بند دوم
رمق ندارم
آخه نفس بریدم
سلام آخرم رو با لبای پاره میدم
لب تشنه بودم
برا من آب آوردن
دلم گرفت همینکه اسمی از شراب آوردن
بی سر دعا می کنم
روزت رو نیزه ها نشه طی
بی سر دعا می کنم
اشک تو در نیاد روی نی
بی سر دعا می کنم
زینب نره به مجلس می ، خدا نیاره
الهی ، سرت با سنگ تکون نخوره
الهی ، لب تو خیزرون نخوره
#سبک_از_روی_خاکا
.....................
#شب_دوم_محرم
#زمزمه_شب_دوم
#ورودیه
داره قرار از
دله عقیله میره
ایشالا خیمه هایی که زدی آتیش نگیره
ایشالا هیچکس ،
غصه ی یار نگیره
ایشالا هیچ پای برهنه ای به خار نگیره
ایشالا عصر دهم
ذبح نکنن برادرمو
ایشالا عصر دهم
به هم نریزن این حرمو
ایشالا عصر دهم
نریزن اشک مادرمو عزیز زهرا
حرمت ، حرم بمونه تا به ابد
تو خیام ، بیدار نشه کسی با لگد
...............
بند دوم
عباس که اومد،
بهش بگو علمدار
برا دل رباب ، یه چند تا مشک ، اضافه بردار
کمون به دستی ،
یه کمی اون طرف تر
نگاشو دوخته به سپیدیه گلوی اصغر
ایشالا عصر دهم
عمود خیمه دست نخوره
ایشالا عصر دهم
کسی سر تو رو نبُره
ایشالا عصر دهم
شمر نیست اونی که دستِ پره ، عزیز زینب
عزیزم ، دلشوره داره خواهر تو
می میرم ، رو نیزه ها بره سر تو
...............
.
#شب_سوم_محرم
#زمزمه_شب_سوم
#حضرت_رقیه(س)
دلم بهم گفت
که تو میای به زودی
چه بوسه ها برات فرستادم رو نیزه بودی
به کام تلخم
یه کم عسل می خواستم
دیدم که دخترا بابا دارن ، بغل می خواستم
کبوده صورت من
از دست زجر که بی ادبه
کبوده صورت من
نوازشت رو می طلبه ...
کبوده صورت من
نبوسیدی منو عجبه ... ای بابا
اومدی ، داره تموم میشه نفسام
می بینی ، مزارمه خرابه ی شام
بند دو
دم غروبه
گلایه هام به چوبه
دیدم با خیزرون یزید روی لبت می کوبه
یه شب نبوده
که راحتم بزارن
شده بابا بخوای ، سر بریده شو بیارن...
مردیم و زنده شدیم
بستن اسیرا رو با طناب
مردیم و زنده شدیم
آوردنت تو بزم شراب
مردیم و زنده شدیم
اذیت شدیم نه مثل رباب ... غمام زیاده
زدنت، بهونه ، دخترت رو گرفت
زدنت، رباب دوید سرت رو گرفت
بند سه
تنت رو خاکه
ولی سرت رو داری
دم تو گرم، چقد هوای دخترت رو داری
خدا به ماها
تو رو دوباره داده
کم اومدی ولی همین کم از سرم زیاده
انگشتر تو که رفت
انگشت دستتم بریدن
انگشتر تو که رفت
گوشواره از گوشم کشیدن
انگشتر تو که رفت
یه روز خوش چشام ندیدن ...قربون دستت
نفسم ، دست توئه اجازه ی من
رسیدی ، به تشییع جنازه ی من
............
.
#شب_چهارم_محرم
#زمزمه_شب_چهارم
#طفلان_حضرت_زینب
میگن که تنهاست ،
شده تو خیمه گریون
حسین غریب شده بچه فرستاده به میدون
دلت گرفته ست ،
یه خرده هم خمیدی
غصه برات بسه ، تو داغ اکبرو چشیدی
بزار برن نبینن
اونایی رو که دور منن
بزار برن نبینن
تو کوچه ها منو می زنن
بزار برن نبینن
گوشواره از گوشا می کَنن ، غمات زیادن
یکی ام ، تو کوچه راه مادر و بست
یکی زد ، حسن همونجا بود که شکست
بند دو
زدن یه روضه ست ،
نزدنت یه روضه ست
بچه های منو بغل گرفتنت یه روضه ست
رو سینه ی تو ،
مونده یه زخم کاری
پسرت اونقده ریز بود نشد، تو دست بیاری
موندم تو خیمه حسین
تا سر به زیر نیای به حرم
موندم تو خیمه حسین
من هم شکسته شد کمرم
موندم تو خیمه حسین
از غصه ی تو با خبرم ، از زینب
فدای ، دله از من غریب تر تو
چیزی نیست، قربونی های خواهر تو
.............
.
#شب_پنجم_محرم
#زمزمه_شب_پنجم
#حضرت_عبدالله
#دهه_محرم
عموی مایی
هوای مارو داری
نشده تا حالا ،بین ما دوتا ، فرق بزاری
زره نداره ؟ ک
وچیکه پیکرش نه ؟!
چرا قاسم می تونه جنگ کنه ، برادرش نه !
میخوام که تو بغلت
از تن جدا بشه سر من
میخوام که تو بغلت
مثل علی ت شه پیکر من
میخوام که تو بغلت
سر شه دمای آخر من
تشنه لب، دریای خون کجا و تنت ؟
می دونن ، غریب شدی زیاد زدنت
بند دو
رسیدم از راه ،
ولی توداری میری
من اومدم برات سپر بشم نفس بگیری
آب فراتو ،
روی لب تو بستن
نیزه رو وقتی که تو سینه ی تو بود شکستن
نفس نفس می زنی
نشسته شمر رو سینه چرا ...
نفس نفس می زنی
قرآن که جاش نبود زیر پا ...
نفس نفس می زنی
جز زخم ازت نمونده به جا ...
واسه تو ، دستای کوچیکم سپره
کاش کسی ، لباس کهنه ت و نبره
.👇
.
............
.
#شب_ششم_محرم
#زمزمه_شب_ششم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن ع
خواستم بمونی
ولی خودت نزاشتی
پیش بابات حسن به روم نیار، زره نداشتی
علی زره داشت
خرد شده مثل شیشه
تو که بدون جوشنی ، ببین تنت چی میشه
ولی تو ریز نشدی
کشیده تر شده تن تو
ولی تو ریز نشدی
زحمت نداره بردن تو
ولی تو ریز نشدی
فرق داره نیزه خوردن تو عزیز خیمه
زدنت ، توام به خون نشسته شدی
زدنت ، یه استخون شکسته شدی ...
بند دو
ای شاخ شمشاد
برات رمق نزاشتن
با خون روسرت ، روی موهات حنا گذاشتن
غریت همینه
آره همینه تقدیر
تو رو با سنگ ازم گرفتنت باباتو با تیر
تقدیر نوشته برات
خونی بگیرمت به بغل
تقدیر نوشته برات
رو نی بری به ماه عسل
تقدیر نوشته برات
شکسته جون بدی به اجل عزیز خیمه
روی خاک ، مثل عسل شده بدنت
قربون ، نفس نفس نفس زدنت
.............
.
#شب_هفتم_محرم
#زمزمه_شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر_ع
تیر منتظر بود
ولی چه می دونستی
دلت می خواست بگی که تشنمه نمی تونستی
قضیه داره
که تو رو انتخاب کرد
شیش ماهه کشتنو یکی دیگه تو کوچه باب کرد
شیش ماهه ای رو زدن
روز ولادتش نشده
شیش ماهه ای رو زدن
گهواره قسمتش نشده
شیش ماهه ای رو زدن
هیچ جایی صحبتش نشده ... واویلا
کشته شد ، محل نداد کسی بهشم
بی هوا ، لگد زدن به مادرشم
بند دو
لبای تشنه ت
غصه ی بی حساب خورد
تا روی دست گرفتمت چشات به نهر آب خورد
کمون داراشون
دل مارو سوزوندن
تیره بزرگتر از تو رو ، به حلق تو نشوندن
اشک خجالت من
از خون روی حنجرته
اشک خجالت من
از حجم کوچیک سرته
اشک خجالت من
از انتظار مادرته ... واویلا
پسرم ، قلب پدر مزار توئه
پسرم ، داداشتم کنار توئه
بند سه
بگو دروغه
تو بی خبر نرفتی
تا حالا تو بدون مادرت سفر نرفتی
برای اینکه
نشی بیدار می خونم
بقیه ی لالایی مو سر مزار می خونم
یه سالتم نشده
ازم گرفتنت پسرم
یه سالتم نشده
سر مزارتن یه حرم
یه سالتم نشده
چه خاکی ریخته شد به سرم واویلا
پسرم ، آروم بخواب مواظبتم
روی نی ، سرت بره مراقبتم
........
.
#شب_هشتم_محرم
#زمزمه_شب_هشتم
#حضرت_علی_اکبر_ع
دیدم پر از خون
بسته به موی اسبی
دیدم داری زمین می ریزی وقتی روی اسبی
گرما شدید بود
با یه سلام لبات سوخت
خدافظی نکرده کشتنت ، دلم برات سوخت
زهراییه غم تو
دیدن که سد شدی زدنت
زهرا ییه غم تو
از کوچه رد شدی زدنت
زهرا ییه غم تو
روخاک... لگد شدی .... زدنت واویلا
عزیزم ، چند بار صدات زدم ولی
ولی تو ، یکبار بابا صدام نزدی
ً..........................
تنت به بابا
رسیده اربا اربا
چیزی برای من نموند از اون جوون رعنا
برات بگم از
بدن پاره پاره
هر کی میره یه تیکشو تو دست برام میاره
جمع شد چه جمع شدنی !
تیکه به تیکه بود جگرم
جمع شد چه جمع شدنی!
دست خورده شد چقد ثمرم
جمع شد چه جمع شدنی !
اینقد که ریز نبودم پسرم واویلا
این علی ، رفت و نموند برای حسین
رو زمین ، صد تیکه شد عصای حسین
..........
#ناصر_دودانگه ✍
.
https://eitaa.com/emame3vom/99062