eitaa logo
امام حسین ع
27.4هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
تموم جسم تو سیاهه و خونی گناه تو چی بود که کنج زندونی . روزای تو مثل شبات شده تیره چند ساله که پاهات تو غل و زنجیره . گوشه ی زندون شبانه روزش فقط دادن آزارت تو روزه بودی غروبا می شد تازیونه افطارت . باب الحوائج باب الحوائج موسی بن جعفر مولا  . اونی که از داغت روونه اشکامه اونی که روز و شب شنیدی دشنامه . تو گوشه ی غربت از نفس افتادی رضا نبود پیشت وقتی که جون دادی . همیشه آقا روی تن تو جای کبودی بوده اونی که هر شب شما رو میزد خودش یهودی بوده . باب الحوائج باب الحوائج موسی بن جعفر مولا  . هنوز جای زنجیر رو دست و بازوته یه تخته ی پاره واسه تو تابوته . موقع تشییعت عاشقاتون گریون شد آخرش آقا جسم تو گلبارون . بمیرم آقا برا تنی که به زیر تیر و سنگه میون گودال کفن نداره سر لباسش جنگه . غریب مادر غریب مادر حسین . با چراغ اشک ، گرم جسـتجو خاک را با یاد گل می کرد بو . یافت آن گل را ، ولی پرپر شده پاره پاره پیکری بی سر شده . گفت : آیا یوسف زهرا تویی ؟ آن که من گم کرده ام آیا تویی ؟ https://eitaa.com/emame3vom/39110 👇
‍ ‍ . ‍ (ع) 🎤 ═════ دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت از بال من شکسته ترین آفرید و رفت خون گلوی زیر فشارم که تازه بود با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت چقدر جسارت رو برد بالا، زن بدکاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر، اُف برتو روزگار بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت از روزنه در نگاه کردن، دیدن زن بدکاره صورت رو خاک گذاشته، هی می گه خدایا غلط کردم، این کی بود من اومدم سراغش، چرا اینقدر صداش دل و زیر رو می کنه بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت راضی نشد به بالش سختی که داشتم زنجیر های زیر سرم را کشید و رفت وقتی که نام فاطمه را از لبم شنید یک حرفی از کنار دهانش پرید و رفت هرچی می خوای منو بزنی بزن، اسم مادرم رو درست ببر، تو رو خدا دو بیت می خونم و می شینم با تو گریه می کنم، حواست با منه از چند جا ضریح تنم متصل نبود پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت اما چه خوب شد کفنم را کسی نبرد تا زیر نیزه ها بدنم را کسی نبرد می خوام روضه رو از زبون حضرت معصومه بخونم، وقتی مثل فردا شب، اما رضا یه لحظه از مدینه رفت، از نظرها غایب شد، حضرت معصومه دیگه برادر رو ندید، مدتی زیادی انتظاره برادر رو کشید، بعد از دقایقی برگشت بی بی یه نگاهی به داداش انداخت، دید سر رو آشفته است، موها پریشونه، لباس ها همه غرق خاکه، کجا بودی داداش، چرا منو تنها گذاشتی رفتی، یه نگاه به خواهرش کرد، گفت خواهر فقط یه جمله بگم، دیگه منتظر نباش، دیگه انتظار بابامونو نکش، خودم رفتم بدن غرق خونش رو داخل خاک گذاشتم، یه جایی ببرمت هر کی تاحالا ناله نزده، عقده ی دلش وا بشه، می خوام بگم دختر منتظر بابا بوده، همتون اهل روضه اید، دختری که چهارده سال هی اومدن خواستگاری گفت:نه، قبول نمی کنم بابام زندانه، باید بابام آزاد بشه، اینقدر صبر کرد، آخرش خبر باباشو براش آوردند، می خوام یه جمله بگم، کاشکی تو خرابه هم خبر بابا رو می آوردند، کجای دنیا دیدید، برای دختر منتظر، سر بریده باباشو ببرند، حسین..... 🎤 https://eitaa.com/emame3vom/57354 👇
1. پر بسته.mp3
زمان: حجم: 19.74M
سبک افتخاری ... پر بسته ام و زجور صیاد پرواز مرا نمانده در یاد . ای مرگ بیا که بعد عمری دیگر شوم از اسارات آزاد . جز مشت پری در این قفس نمانده دیگر نکشم آه چون نفس نمانده . راه نفسم به سینه بسته بال و پرم ای خدا شکسته . جان می دهم و ز کینه صیاد با خنده کنار من نشسته . ای غریب آقام غریب آقام . ای وای بر اسیری که از یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد . جز مرگ نبوده در دعایم جز آه نبوده در صدایم . ای کاش شود که جان سپارم امشب روی زانوی رضایم . ای کاش ببینم روی دخترم را تا زنده نماید یاد مادرم را . پیراهن زندان کفن من شد سلسله عضوی از تن من . یا رب تو گواهی که نمانده جای سالمی بر بدن من . جان به لب شدم از دست یک یهودی سر تا سر جسمم پر شد از کبودی
. |⇦•اگرچه بسته زنجیر و در.. علیه السلام _سید مهدی ●━━━━━━─────── اگرچه بسته زنجیر و در اسیری بود السَّلامُ عَلَی الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ* سجون جمعِ سجنِ یعنی زندان سجون یعنی زندان های متعدد * وَظُلَمِ الْمَطَامِيرِ *مطمور جایی هست که قله(1) رو نگه داری میکنن .. یه ذره نور و روشنایی نداره .. نمورِ و نمناکِ .. جوری حضرت رو وارده مطموره میکردن .. گلوی حضرت رو با زنجیر می بستن ..* اگرچه بسته زنجیر و در اسیری بود به دست بسته به دنبال دستگیری بود *اینا خانواده ای هستند که با دست بسته هم دستگیری و هدایت میکردن .. باباش علی رو تو کوچه ها دست بسته بردن .. دست بسته‌س اما دیدن یهودیه تو کوچه ها داره میگه اشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ .. (چیه؟! مسلمان شدی؟!!) گفت این آقا کیه؟! گفتن این علی ابن ابیطالبِ .. گفت من این آقا رو خیبر دیدم .. خودم دیدم با یک دست درِ قلعه خیبر رو کند .. حالا دارید جلو چشمش ناموسش رو تو کوچه ها میزنید .. چقدر غریبه .. با دستِ بسته زنِ بدکاره رو هدایت کرد .. اومد تو زندان موسی ابن جعفر دو روز خیره شد به نمازِ آقا؛ هارون میگه فرستادم ببینم چیکار میکنه این زن، چرا خبری ازش نشد .. میگه در زندان رو باز کردن دیدن سرُ رو خاک گذاشته پشتِ سر موسی ابن جعفر هی میگه الهی العفو ..* چقدر لاغر و زخمی شد و شکست آخر شبیه اینکه گلاب از گلی بگیری بود به روی تخته تنش را غلام ها بردند عجب مراسم تشییع کم نظیری بود برای غربت او گریه می کند زنجیر دخیل بسته به پایش، عجب اسیری بود نبود دخترکش تا به او کند تکیه اسیر پای شکسته به وقت پیری بود شاعر: محسن حنیفی السَّلامُ عَلَی الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ ..(2) اگه بخوام «ساق مرضوض» رو معنا کنم ساکت نباشی .. ساق مرضوض یعنی استخوان خُرد شده .. این «ساق مرضوض» ما رو یاده چندتا روضه میندازه .. بگم و از همه التماسِ دعا .. من چند تا استخوان خرد شده سراغ دارم .. یه استخوان بینِ در و دیوار .. آی مادر .. یه استخوان دیگه ام سراغ دارم زیرِ سم اسب ها .. ای حسین ... ای کاش که موت را نمی بوسیدم ای کاش که روت را نمی بوسیدم تقصیرِ من است زیر و رویت کردن ای کاش گلوت را نمی بوسیدم .. پاورقی : 1) قله = سبو، کوزه 2)سید جلیل علی بن طاووس _ «مصباح الزائر» ــــــــــــــــــ 👇
5. روضه شام غریبان.mp3
زمان: حجم: 10.22M
قسمت پنجم : ( مراسم شام شهادت .. ) زندانی که غیر خدا در نظر نداشت عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت روزها روزه بود، ولی موقع غروب جز تازیانه ، آب و غذایی دگر نداشت ز سوز زهر بنالم و یا زندانبان که ضرب سیلی او بارها چشیدم من .. به تازیانه چودست وی آشنا می گشت ز جانِ خسته ی خود دست می کشیدم من ...
. بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ... وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد زبانحال آقامون موسی بن جعفر... گوشه ی زندان... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد 🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم قربون غریبیت برم آقا... 🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله 🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم چکار کردند با آقامون موسی بن جعفر... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت گوشه زندان تنهای تنها... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت 🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم در حالات حضرت آوردند: (لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ) چهارده سال آقا موسی بن جعفر رو... از این زندان به اون زندان منتقل میکردند... (: بنا به نقلی حضرت فقط 5 یا 6 سال زندانی بودند) خدا ميدونه تو این سالها... چقدر به امام رضا سخت گذشت... چقدر به دخترش فاطمه معصومه سخت گذشت... نميدونم تا حالا مسافر داشتی یا نه... هر روز برای اومدن مسافرت لحظه شماری میکنی... توی این سالها خیلی به شیعیان هم سخت گذشت... اما...بلاخره یک روز خبر دادند... گفتند آی شیعیان... قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه... شاید شیعیان خوشحال شدند... اومدند پشت درب زندان ایستادند... منتظرند... بعد چهارده سال... قراره آقاشون رو ببینند... شاید یک نفر میگه اگه آقام بیاد... من دستهاش رو میبوسم... یه نفر میگه من روی پاهاش میفتم... یک نفر گل آورده... الهی امید کسی نا امید نشه... یکدفه دیدند درب زندان باز شد... چند نفر یک جنازه ای رو دارن میارن... یه نفر صدا میزنه... ( هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ ) 📚: عیون اخبار الرضا علیه السلام ج:1 ص:99 آی شیعیان انقدر منتظر بودید... اینم امامتون... ای وای... ای وای... 🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند 🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند 🔸شدی آزاد دگر از قفس تاریکت 🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند هر طوری بود شیعیان اومدند... جنازه آقا رو تحویل گرفتند... با احترام کفن کردند... روی دست شیعیان... تشییع جنازه باشکوهی شد... با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند... اما عرضه بداریم... لا یوم کیومک یا اباعبدالله... کربلا بجای اینکه بدن رو دفن کنند... صدا زدند... اسبهاتون رو نعل تازه بزنید... اونقدر بر روی بدن عزیز زهرا... اسب تاختند که... استخوانها شکست... 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست 👇
. 🔸آقا بیا که روضه موسی بن جعفر است 🔸چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است آجرک الله... یا بن الحسن... 🔸جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه 🔸دل ها به یاد غصۀ او پر ز آذر است دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفاش... 🔸مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست 🔸بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است امشب آسمان و زمین... عزادار آقا موسی بن جعفر هست... امشب همه عالم عزادارند.. بانی تمام روضه ها... مادرش زهراست... 🔸زندان نگو، که گرم مناجات با خداست 🔸غار حرای حضرت موسی بن جعفر است قربون غریبیت برم آقا... 🔸از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر 🔸ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است 🔸باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس 🔸لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است 🔸ای من فدای شال عزای شما شوم آقا جان... یا بن الحسن... قربون شال عزات برم آقا... 🔸ای من فدای شال عزای شما شوم 🔸آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفر است هر کجا نشستی... حالا امام زمانت رو دعوت کن... یا صاحب الزمان... 👇 .. ........... با امام زمان عج در علیه السلام اگرچه عاشق تو در بدی زبانزد بود ولی همیشه به من خوبی تو بی حد بود من آن کبوتر هر جایی ام که بر بامت به شوق دام، دلم گرم رفت و آمد بود من آن سلام پس از هر نماز هر روزم که در تلاش رسیدن به تو مقید بود چگونه می شود آقا که با وجود تو باز درون برزخ عاشق شدن مردد بود همیشه حرف زدن با تو مهربان آقا برای عاشقیم فرصتی مجدد بود چقدر خوب نگاهت مرا به روضه کشاند چقدر خوب شدم حال من اگر بد بود مرا همیشه به جدت شناختی گفتی همانکه بین حسینیه سینه می زد بود نبود قسمتم امشب به کاظمین روم کبوتر دلم ای کاش بین مشهد بود عج .
. اَلسَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ... وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد زبانحال آقامون موسی بن جعفر... گوشه ی زندان... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد 🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم قربون غریبیت برم آقا... 🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله 🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم چکار کردند با آقامون موسی بن جعفر... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت گوشه زندان تنهای تنها... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت 🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم در حالات حضرت آوردند: (لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ) چهارده سال آقا موسی بن جعفر رو... از این زندان به اون زندان منتقل میکردند... (: بنا به نقلی حضرت فقط 5 یا 6 سال زندانی بودند) خدا ميدونه تو این سالها... چقدر به امام رضا سخت گذشت... چقدر به دخترش فاطمه معصومه سخت گذشت... نميدونم تا حالا مسافر داشتی یا نه... هر روز برای اومدن مسافرت لحظه شماری میکنی... توی این سالها خیلی به شیعیان هم سخت گذشت... اما...بلاخره یک روز خبر دادند... گفتند آی شیعیان... قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه... شاید شیعیان خوشحال شدند... اومدند پشت درب زندان ایستادند... منتظرند... بعد چهارده سال... قراره آقاشون رو ببینند... شاید یک نفر میگه اگه آقام بیاد... من دستهاش رو میبوسم... یه نفر میگه من روی پاهاش میفتم... یک نفر گل آورده... الهی امید کسی نا امید نشه... یکدفه دیدند درب زندان باز شد... چند نفر یک جنازه ای رو دارن میارن... یه نفر صدا میزنه... ( هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ ) : عیون اخبار الرضا علیه السلام ج:1 ص:99 آی شیعیان انقدر منتظر بودید... اینم امامتون... ای وای... ای وای... 🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند 🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند 🔸شدی آزاد دگر از قفس تاریکت 🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند هر طوری بود شیعیان اومدند... جنازه آقا رو تحویل گرفتند... با احترام کفن کردند... روی دست شیعیان... تشییع جنازه باشکوهی شد... با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند... اما عرضه بداریم... لا یوم کیومک یا اباعبدالله... کربلا بجای اینکه بدن رو دفن کنند... صدا زدند... اسبهاتون رو نعل تازه بزنید... اونقدر بر روی بدن عزیز زهرا... اسب تاختند که... استخوانها شکست... 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست 👇
. |⇦•بر روی لبهایت... علیه السلام به نفسِ سید مهدی ●━━━━━━─────── بر روی لبهایت به جز یا ربنا نیست غیر از خدا ،غیر از خدا، غیر از خدا نیست *آقا موسی بن جعفر اوایل میگفت: خدا ممنونتم یه گوشه ی خلوتی به موسی بن جعفر دادی یه گوشه ای که باهات مناجات کنم، باهات حرف بزنم.....من نمیدونم‌چه‌کردن با آقا..هرچه جلوتر میرفت لحن آقا عوض میشد.. این زندان آخری گفت دیگه خلاصم کن..* زنجیرها راهِ گلویت را گرفتند در این نفس بالا که می آید صدا نیست، صدا نیست، صدا نیست چیزی نمانده از تمامِ پیکرِ تو انگار که یک پوستی بر استخوانی *آدمی که روزه باشه دم افطار همه بهش میرسن ...تا دم افطار میشد زندانبان شلاقش رو برمیداشت..* زخمِ گلوی تو، پذیرفته است امّا زخمِ دهانت کارِ این زنجیرها نیست این ایستادن، با زمین خوردن مساوی نیست از چه تقلّا میکنی این پا که پا نیست اصلاً رها کن این پلیدِ بد زبان را از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمی زند بیش از همه به حالت زینب دلم بسوخت آخه مادر، کسی مقابل دختر نمیزند من ایستاده بودم دیدم که مادرم را دشمن گهی به کوچه گاهی به خانه میزد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. 🔸آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است 🔸چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است آجرک الله... یا بن الحسن... 🔸جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه 🔸دل ها به یاد غصۀ او پر ز آذر است دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفاش... 🔸مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست 🔸بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است امشب آسمان و زمین... عزادار آقا موسی بن جعفر هست... امشب همه عالم عزادارند.. بانی تمام روضه ها... مادرش زهراست... 🔸زندان نگو، که گرم مناجات با خداست 🔸غار حرای حضرت موسی بن جعفر است قربون غریبیت برم آقا... 🔸از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر 🔸ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است 🔸باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس 🔸لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است 🔸ای من فدای شال عزای شما شوم آقا جان... یا بن الحسن... قربون شال عزات برم آقا... 🔸ای من فدای شال عزای شما شوم 🔸آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفر است هر کجا نشستی... حالا امام زمانت رو دعوت کن... یا صاحب الزمان... 👇
. اَلسَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ... وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد زبانحال آقامون موسی بن جعفر... گوشه ی زندان... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد 🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم قربون غریبیت برم آقا... 🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله 🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم چکار کردند با آقامون موسی بن جعفر... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت گوشه زندان تنهای تنها... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت 🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم در حالات حضرت آوردند: (لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ) چهارده سال آقا موسی بن جعفر رو... از این زندان به اون زندان منتقل میکردند... (: بنا به نقلی حضرت فقط 5 یا 6 سال زندانی بودند) خدا ميدونه تو این سالها... چقدر به امام رضا سخت گذشت... چقدر به دخترش فاطمه معصومه سخت گذشت... نميدونم تا حالا مسافر داشتی یا نه... هر روز برای اومدن مسافرت لحظه شماری میکنی... توی این سالها خیلی به شیعیان هم سخت گذشت... اما...بلاخره یک روز خبر دادند... گفتند آی شیعیان... قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه... شاید شیعیان خوشحال شدند... اومدند پشت درب زندان ایستادند... منتظرند... بعد چهارده سال... قراره آقاشون رو ببینند... شاید یک نفر میگه اگه آقام بیاد... من دستهاش رو میبوسم... یه نفر میگه من روی پاهاش میفتم... یک نفر گل آورده... یارب مکن امید کسی را تو نا امید ... یکدفه دیدند درب زندان باز شد... چند نفر یک جنازه ای رو دارن میارن... یه نفر صدا میزنه... ( هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ ) : عیون اخبار الرضا علیه السلام ج:1 ص:99 آی شیعیان انقدر منتظر بودید... اینم امامتون... ای وای... ای وای... 🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند 🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند 🔸شدی آزاد دگر از قفس تاریکت 🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند هر طوری بود شیعیان اومدند... جنازه آقا رو تحویل گرفتند... با احترام کفن کردند... روی دست شیعیان... تشییع جنازه باشکوهی شد... با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند... اما عرضه بداریم... لا یوم کیومک یا اباعبدالله... کربلا بجای اینکه بدن رو دفن کنند... صدا زدند... اسبهاتون رو نعل تازه بزنید... اونقدر بر روی بدن عزیز زهرا... اسب تاختند که... استخوانها شکست... 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست 👇
. اَلسَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ... وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد زبانحال آقامون موسی بن جعفر... گوشه ی زندان... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد 🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم قربون غریبیت برم آقا... 🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله 🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم چکار کردند با آقامون موسی بن جعفر... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت گوشه زندان تنهای تنها... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت 🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم در حالات حضرت آوردند: (لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ) چهارده سال آقا موسی بن جعفر رو... از این زندان به اون زندان منتقل میکردند... (: بنا به نقلی حضرت فقط 5 یا 6 سال زندانی بودند) خدا ميدونه تو این سالها... چقدر به امام رضا سخت گذشت... چقدر به دخترش فاطمه معصومه سخت گذشت... نميدونم تا حالا مسافر داشتی یا نه... هر روز برای اومدن مسافرت لحظه شماری میکنی... توی این سالها خیلی به شیعیان هم سخت گذشت... اما...بلاخره یک روز خبر دادند... گفتند آی شیعیان... قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه... شاید شیعیان خوشحال شدند... اومدند پشت درب زندان ایستادند... منتظرند... بعد چهارده سال... قراره آقاشون رو ببینند... شاید یک نفر میگه اگه آقام بیاد... من دستهاش رو میبوسم... یه نفر میگه من روی پاهاش میفتم... یک نفر گل آورده... یارب مکن امید کسی را تو نا امید ... یکدفه دیدند درب زندان باز شد... چند نفر یک جنازه ای رو دارن میارن... یه نفر صدا میزنه... ( هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ ) : عیون اخبار الرضا علیه السلام ج:1 ص:99 آی شیعیان انقدر منتظر بودید... اینم امامتون... ای وای... ای وای... 🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند 🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند 🔸شدی آزاد دگر از قفس تاریکت 🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند هر طوری بود شیعیان اومدند... جنازه آقا رو تحویل گرفتند... با احترام کفن کردند... روی دست شیعیان... تشییع جنازه باشکوهی شد... با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند... اما عرضه بداریم... موسی بن جعفر یه باب الحوائج بود اما من یه باب الحوائج دیگه سراغ دارم که دست ابن زیاد اسیر بود . دستگیرش کردند، مجروح شده بود، زخمی بود، تشنه بود، گرسنه بود، خسته بود، مثل مولاش سیدالشهداء در روایت دیدید امام صادق فرمود: جدم وقت شهادت غبارآلود بود، تشنه بود، گرسنه بود، خسته بود، مجروح بود، زخمی بود، مسموم بود، غصه دار بود، نائب رشیدش هم همینطور بود آوردنش پیش ابن زیاد.. نتونست آب بیاشامد ظرف پر از خون شد...تشنه رفت بالایِ بامِ دار العماره دستور دادسر از پیکرش جدا کنن اجازه خواست دو رکعت نماز خواند. گریه می کرد. بهش گفتند مرد شجاع نباید گریه کنه باید اینجایِ کار را هم ببینه ..فرمود: من برا خودم گریه نمی کنم برای اون آقایی گریه می کنم که با زن و بچه ش داره به طرف کوفه میاد من نگران شهادت امام حسینم، من نگران اسارت زینبم....خوب فهمیدی مسلم.. همینطور هم شد طولی نکشید عقیله ی بنی هاشم همراه با اهل بیت وارد بر مجلس ابن زیاد شدن..با کهنه ترین لباسهاش وارد شد ابن زیاد شروع کرد زخم زبان زدن این گفتگو طول کشید..غضب کرد دست به چوب خیزران برد در مقابل اهل بیت..این جا بود مقاتل نوشتن رباب از جا برخواست سرمطهر سیدالشهدا رو در آغوش گرفت.. "أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ..أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ" گریز به .