.
#شب_جمعه
شب تا صبح میخونم برات لالایی •♭♯
من پای این نیزه تو اون بالایی •♭♯
آروم جون رباب با لالایی مادر بخواب •♭♯
ببین به یاد توه هر کی بنوشه یک قطره آب •♭♯
بخواب کنار عمو خواب فرات و بببین •♭♯
منم دعات میکنم سرت نیوفته زمین •♭♯
لالالالا گل عطشان و خسته •♭♯
سرت رو نیزه دار رو نیزه بسته •♭♯
دشمن پیش چشم من آب مینوشه •♭♯
گهوارت رو دیدم داره میفروشه •♭♯
امون از این قافله همسفر با من حرمله •♭♯
به من نشونت میده •♭♯
راس تو رو از این فاصله •♭♯
من از گهواره تو محاله دل ببرم •♭♯
دیگه آروم نمیشم محال آب بخورم •♭♯
لالالالا عزیز خفته رو نی •♭♯
چه بزرگه برای این گلو نی •♭♯
لالالالا گل عطشان و خسته •♭♯
سرت رو نیزه دار رو نیزه بسته •♭♯
شب تا صبح میخونم برات لالایی •♭♯
من پای این نیزه تو اون بالایی •♭♯
داغ کام خشکت منو سوزونده •♭♯
جای تیغ آفتاب رو چهرت مونده •♭♯
چشای باز عمو دوخته شده به زخم گلو •♭♯
به نیزه دارت میگم بابات و بیاره روبه روت •♭♯
لبات تکون میخوره داری صدام میکنی •♭♯
وقتی زمین میخورم داری نیگام میکنی •♭♯
لالالالا گلم آروم میگیره •♭♯
روی گلوی بریده اش جای تیره •♭♯
لالالالا گل عطشان و خسته •♭♯
سرت رو نیزه دار رو نیزه بسته •♭♯
#شب_هفتم_محرم
👇
#شعر_عاشورایی
#حضرت_رباب علیهاالسلام
#حضرت_علی_اصغر علیهالسلام
#رباعی
🔹طفل کفنپوش رباب🔹
از لشکر کوفه این خبر میآید
زخم است و دوباره بر جگر میآید
اینبار هدف کیست؟ پدر یا که پسر؟
تیر است و به قصد سه نفر میآید!
پرسید پدر؟ پسر؟ هدف آخر کیست؟
انگار که دل توی دل مادر نیست
ای تیر! به غیر زخم بر جان رباب،
حرفِ درگوشی تو با اصغر چیست؟
میرفت به سمت لشکر بیخبران
میگفت رباب، مادرانه، نگران:
خورشید! متاب بر گلوی پسرم
میترسم چشمی بزند زخم بر آن...
شبهایم مهتاب ندارد دیگر
مادر، بیتو خواب ندارد دیگر
گهوارۀ خالی از تو آغوش من است
گهوارۀ تو تاب ندارد دیگر
گفتند بر او داغ مجسم بزنند
یک تیر ولی سه زخم توام بزنند
حتی گهوارۀ علی را بردند
تا تیر به قلب مادرش هم بزنند
حالا من و، اشک و، شب مهتابی و او
لالایی خواب و، تب بیخوابی و او
گهوارۀ کودک مرا پس بدهید
من باشم و، تنهایی و، بیتابی و او
ششماههام! ای طفل کفنپوش رباب!
جایت خالیست توی آغوش رباب
در من انگار، کودکی میگرید
هر روز صدای توست در گوش رباب...
📝 #سیدمهدی_حسینی
.
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹فریاد استغاثۀ ما🔹
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین...
در وقت مرگ، چهرۀ ما دیدنیتر است
از اشکهایِ شوق ملاقات با حسین
هنگام غسل دادن ما، روضهخوان بگو:
عالم فدای بیکفن کربلا حسین
با گریه بر غریبی او خاکمان کنید
بر ریگهای داغ، تنش شد رها حسین
وقتی به سمت قبر سرازیر میشویم
مشکلگشای ماست در آن تنگنا حسین
نوکر به اسم و رسم خودش بیعلاقه است
بر سنگ قبر ما بنویسید: «یا حسین»
در گیر و دار محشر و هول و هراس آن
فریاد استغاثۀ ما یکصدا: حسین...
📝 #وحید_قاسمی
.
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹روز اول که چشم وا کردیم...🔹
گریه بود اولین صدا، آری! روز اول که چشم وا کردیم
کشتۀ اشک! ما هم اسم تو را با همان اشکها صدا کردیم
از همان شیرخوارگی مادر، کاممان را به تربتت وا کرد
روضۀ شیرخوارگان رفتیم، گریه بر طفل کربلا کردیم
داشت کمکم سه سالمان میشد، چقدر یک سهساله شیرین است
ناز کردیم و در دل بابا خودمان را چه خوب جا کردیم
سیزده ساله... اهل درد شدیم، با تو بار آمدیم و مرد شدیم
تانکها شاهدند، فهمیدیم عهد را و به آن وفا کردیم
علیِ اکبرت به ما آموخت، پای این عشقِ پاک، باید سوخت
سوختیم و جوانی خود را پای عشق شما فدا کردیم
افتخار سیاهپوشی را، از غلامِ سیاهتان داریم
این دل، آن خاک تیره بود، که بعد، با نگاه شما طلا کردیم
هر کجا بوی سیب میآید، حتماً اسم «حبیب» میآید
پیر گشتیم، خسته اما نه، سر پیری ببین چهها کردیم
سر پیری، پیالهنوش شدیم، در حرمها علم به دوش شدیم
از جوانها جوانتریم حسین! با غمت شورها بهپا کردیم...
تا که دیدیم ربنایت را زیر باران تیرها خواندی
در حضورت نمازِ بیدردِ همۀ عمر را قضا کردیم
هر زمان بیقرار یار شدیم، زار از زخم انتظار شدیم
کمی از تربت تو بوییدیم، دردمان را کمی دوا کردیم
📝 #قاسم_صرافان
.
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#حرکت_کاروان_از_کربلا
#غزل
🔹نالۀ زنجیر🔹
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
بیتو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت
از دلم پرس که اینگونه زمینگیر نبود
آه از درد اسیری که به همراهی اشک
جز صدای جرس و نالۀ زنجیر نبود
با تو میخواستم از کرببلا برگردم
با تو بودن، چه کنم، آه، که تقدیر نبود
گرچه با اشک مرا از تو جدا میکردند
رفتنم را تو ببخشای، که تقصیر نبود
خواستم جای گلو، بر بدنت بوسه زنم
به تنت جز اثر بوسۀ شمشیر نبود...
مردمی عهد شکستند که گوش دلشان
آنقَدَر سنگ، که امید به تأثیر نبود
لحظهای کاش! پس از داغ مرا میدیدی
تا ببینی که چنین، خواهر تو پیر نبود
📝 #حسین_دارند
🌐 #بعد_از_شهادت
#شعر_عاشورایی
#حرکت_کاروان_از_کربلا
#غزل
🔹خداحافظ...🔹
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
از خار گرچه گرد حرم پاک کردهای
تا شام و کوفه راه درازیست پیش رو
خون، گوشوارهها زده بر گوشهایمان
صد بغض مانده جای گلوبند در گلو
تنها گذاشتیم تنت را و میرویم
اما سر تو همسفر ماست کوبهکو
بیتاب نیستیم... خداحافظت پدر!
بیآب نیستیم... خداحافظت عمو!
📝 #محمدمهدی_سیار
🌐 #وداع_با_قتلگاه
#شعر_عاشورایی
#کاروان_در_کوفه
#غزل
🔹دریای خروشان🔹
به دست باد دادی عاقبت زلف پریشان را
و سر دادند بیتو تارها آهنگ هجران را
نبی را بر فراز کوه نور احساس میکردم
دمی که میشنیدم از لبت آیات قرآن را
همانهایی که ما را متهم بر کفر میکردند
پس از این آیهها، با اشک فهمیدند جریان را
و هجده آینه بر نیزه میدیدیم، اما آه
هجوم سنگها برچید این آیینهبندان را
شکوه موجهای سهمگینِ خطبههای من
برای صخره معنا کرد دریای خروشان را
بدنها بر زمین، سرها به نیزه، کاروان در بند
فقط در «کوفه» دعوت میکنند اینگونه مهمان را!...
📝 #سیدمحمد_بابامیری
🌐 #کوفه
#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹تو تبدار اباالفضلی🔹
زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟
دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری
بخوان در نیمهشبهایم «الهی لا تؤدّبنی»
بگو صد بار دیگر «ربِّ خلِّصنا من النارِ»
غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من
که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری
تو تبدار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود
تو بیمار حسینی؛ راست میگویند بیماری
تو را هر روز عاشوراست... یا سبوحُ یا قدّوس
ملائک بر سر سجادهات جمعند بسیاری...
📝 #مهدی_جهاندار
🌐 #شهادت_امام_سجاد
#شعر_عاشورایی
#کاروان_در_کوفه
#غزل
🔹خبر🔹
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را
غروبی تلخ، بادی تلختر از دور میآمد
که خم میکرد زیر بار اندوهش کمرها را
به روی روسیاهی یک به یک آغوش وا کردند
همانهایی که بر مهمانشان بستند درها را
همانهایی که در مسجد پدر را غرق خون کردند
به خون خویش غلتاندند، در صحرا پسرها را
و باد آرام درها را به هم میزد، صدا پیچید
که برخیزید اهل کوفه آوردند سرها را...
خبر آمد، سری بر نیزهای قرآن تلاوت کرد
کسی جز آل پیغمبر ندارد این هنرها را
📝 #سیدعلی_اصغر_صالحی
🌐 #کوفه
#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹همسفر کاروان🔹
این ماه کیست همسفر کاروان شده؟
دنبال آفتاب قیامت روان شده
یک لحظه ایستاده که سرها روند پیش
یک دم نشسته منتظر کودکان شده
یک جا ز پیر کوفه شنیدهست ناسزا
یک جا به سنگ کودک شامی نشان شده
هم شاهد غروب گل ارغوان به خون
هم راوی حدیث لب خیزران شده
با پای خسته راهبر خلق آمده
با دست بسته کارگشای جهان شده
ای دیده داغ کودک شش ماهه تا به پیر
آه ای بهار تا گل آخر خزان شده
بعد از برادر و پدر و خواهر و عمو
تنهاترین ستارۀ هفت آسمان شده
از بس گریستهست چنان شمع در سجود
از خلق، آفتاب مزارش نهان شده
📝 #محمدسعید_میرزایی
🌐 #شهادت_امام_سجاد
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#کاروان_اسرا
#مثنوی
🔹پیامآورِ قبیلۀ عشق🔹
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
سری که بود دمادم به روی دوشِ نبی
سری که بر سرِ نی شد به جرم حقطلبی
سرت شریفترین سجدهگاهِ باران است
سرت امانتِ سنگینِ روزگاران است
منم مسافر بیزاد و برگ و بیتوشه
سلامِ من به تو، ای قبلهگاهِ ششگوشه
سلام وارث آدم، سلام وارث نور
سلام ماه درخشانِ آسمان و تنور
سلام تشنهلبِ کشتۀ میانِ دو رود
سلام خیمۀ جانت اسیر آتش و دود
سلام ما به تو ای پادشاه درویشان
چه میکنند ببین با تو این کجاندیشان
تو آبروی شرف، آبروی مرگ شدی
کتاب وحی تو بودی و برگبرگ شدی
تو در عراقی و رو کردهای به سمت حجاز
میان معرکه هم ایستادهای به نماز
بخوان که دل به نوایی دگر نمیبندم
که خورده تیر غمت بر دوازدهبندم
چه با مرام شما کردهاند بیدینان
هزار بار تو را سر بریدهاند اینان
چه سود بعدِ تو چون برده، بندگی کردن
حبابوار، یزیدانه زندگی کردن
حسین گفتن و دل باختن به خویِ یزید
بدا به غیرت ما کوفیانِ عصر جدید
چه زود در کنفِ رنگ و رِیب فرسودن
مدام بردۀ تزویر و زور و زر بودن
چه سود دل به غمت دادن و زبانم لال
حسین گفتن و... آتش زدن به بیتالمال
حسین، کوفی پیمانشکن نمیخواهد
حسین، سینهزنِ راهزن نمیخواهد
حسین را، ز مرامش شناختن هنر است
حسین دیگری از نو نساختن هنر است
«بزرگ فلسفۀ قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است»
شبی رسیده ز ره، شب نگو، بگو سالی
ببین ز خواجۀ رندان گرفتهام فالی
«نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم»
سلام، کوهِ غم و کوهِ صبر و کوهِ بلا
سلام، حنجرۀ بیبدیل کربوبلا
تو با مرامِ حسینی میان کوفه و شام
بنای ظلم فرو ریختی به تیغ کلام
بگو به ما که به گوشَت مگر چه خواند حسین
بگو! مگر ز لبانش چه دُرّ فشاند حسین
بگو که گفت من این راه را به سر رفتم
به پایبوسیِ این راهِ پرخطر رفتم
تو هم به پای برو ما نگاهمان که یکیست
مراممان که یکی رسم و راهمان که یکیست
بگو که گفت: هلا نور چشم من زینب!
بخوان به نام گل سرخ در صحاریِ شب
بخوان که دود شود دودمان دشمن تو
بنای جور بلرزد ز خطبه خواندن تو
نبینمت که اسیر حرامیان باشی
اسیر فتنه و نیرنگ شامیان باشی
که در عشیرۀ ما عشق، ارث اجدادیست
اسارت است که سنگِ بنای آزادیست
سلام ما به اسارت، سلام ما به دمشق
سلام ما به پیامآورِ قبیلۀ عشق
ببین نشسته به خون، مقتل لهوفیِ ما
گرفته رنگِ فغان نامههای کوفیِ ما
شرابِ نور که هشیار و مست خورده تویی
که گفته است که کشتی شکستخورده تویی
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
📝 #سعید_بیابانکی
🌐 #شهادت_امام_سجاد
#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹اعجاز🔹
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس برمیخاست
علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟
خدا او را به بزم عشقبازی شعلهور میخواست
علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزانتر، علی بودن هنر میخواست
نباید شعلۀ این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست
به پاهای کبوتر نامهای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر میخواست...
مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر میخواست
امامت را زنی با جان و دل میبرد آهسته
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست
پدر لبتشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای شرشر باران چه از جان پسر میخواست؟
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 #شهادت_امام_سجاد
#شعر_عاشورایی
#کاروان_در_کوفه
#غزل
🔹هلال🔹
غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده؟
هلال را به سرِ نیزه وقت ظهر که دیده!
هلال و ظهر و سرِ نیزه و تلاوت قرآن
مصیبتیست که ما دیدهایم و کس نشنیده
روا نبود که از هم جدا شویم من و تو
چرا سر تو ز من زودتر به کوفه رسیده؟
دو روز پیش، جبین تو را به سنگ شکستند
چرا ز صورتت امروز خون تازه چکیده؟...
کنار محمل، دستم نمیرسد به سر نی
مرا ببخش که قدّم ز بار غصه خمیده
به نیزهدار بگو چند گام پیشتر آید
که چند بوسه بگیرم از این گلوی بریده
📝 #غلامرضا_سازگار
.
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#شام_غریبان
#غزل
🔹روز حساب🔹
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
میشناسی اینهمه خورشید خونآلود را
آه، ای خورشید زخمی، رخ متاب از نیزهها
کهکشان است این بیابان، چون که امشب میدمد
ماهتاب از خیمهها و آفتاب از نیزهها
ریگریگش هم گواهی میدهد، روز حساب
کاین بیابان، خورده زخمِ بیحساب از نیزهها
یالهایی سرخ و تنهایی به خون غلتیده است
یادگار اسبهای بیرکاب از نیزهها
آرزوی آب هم اینجا عطش نوشیدن است
خواهد آمد «العطش»ها را جواب از نیزهها
باز هم جاریست امشب رودْرود از سینهها
بس که میآمد صدای آبْآب از نیزهها
گرچه اینجا موج موج تشنگیها جاری است
میتراود چشمه چشمه، شعر ناب از نیزهها
📝 #سعید_بیابانکی
.
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#شام_غریبان
#غزل
🔹پیام پرپرِ گلهای باغ🔹
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
بسیط دشت، چنان لالهزار حسرت بود
که سبزه نیز سر سرخ بر دمیدن داشت
هدف چه بود در این کارزار خونآلود
که شعله شوقِ به هر خیمه سرکشیدن داشت
چه بود در سر گلهای باغ سبز رسول
که دشت فتنه هنوز آرزوی چیدن داشت
به اوج آبی آن آسمانِ خونینرنگ
کبوترِ دل من شوق پرکشیدن داشت
ستارگان چمن پیش تیغ صف بستند
خدا دوباره مگر عزم گل گُزیدن داشت
ننالم از خط تقدیر خویش در زنجیر
که سرنوشت تو در خاک و خون تپیدن داشت
صبور ثانیههای غم و بلای تو بود
دلم که وعدهٔ بسیار داغ دیدن داشت
پیام پرپرِ گلهای باغ را میبرد
نسیم صبح که بر خاک و خون وزیدن داشت
📝 #جواد_محقق
.
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#شام_غریبان
#غزل
🔹خورشید سر بریده🔹
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
این ردّ پای قافلهٔ داغ لالههاست؟
یا خون آفتاب چکیدهست در تنور؟!
این گلخروش کیست که یکریز و بیامان
شیپور رستخیز دمیدهست در تنور؟
چون جسم پاره پارهٔ در خون تپیدهاش
فریاد او بریده بریدهست در تنور
از دودمان فتنهٔ خاکستری، خسی
خورشید را به شعله کشیدهست در تنور
جز آسمان ابری این شام کوفهسوز
خورشیدِ سر بریده که دیدهست در تنور؟
دنبال طفل گمشده انگار بارها
با آن سرِ بریده دویدهست در تنور!
امشب چو گل شکفتهای از هم، مگر گلی
گلبوسه از لبان تو چیدهست در تنور؟
در بوسههای خواهر تو جان نهفته است
جانی که بر لب تو رسیدهست در تنور
آن شب که ماهتاب تو را میگریست زار
دیدم که رنگ شعله پریدهست در تنور
📝 #محمدعلی_مجاهدی
.
.
#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹چشمۀ زلال🔹
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
از راه دور با دل رنجور آمدی
مرهم به غیر صبر ندارد طبیب تو
باغ از صدای زمزمه، از عطر گل تهیست
جا مانده در خرابه مگر عندلیب تو؟
تصویر کربلاست که همواره روشن است
در چشمۀ زلال نگاه نجیب تو
رفتی و قرنهاست که تکرار میشود
نجوای عاشقانۀ امنّ یجیب تو
📝 #فاطمه_سالاروند
#شهادت_امام_سجاد
.
.
#شب_هفتم_محرم
جای گریه پسرم باز کنی لب خوب است
آنقدر گرم شده که نکنی تب خوب است
پیش مادر نشد آرام بگیری اما
بروی خواب کمی محضر زینب خوب است
آنقدر سوختم از هرم لب سوخته ات
که دوام آورم از داغ تو تا شب خوب است
لحظه ای هم که شده صبر کن از حال نرو
که رقیه به همه گفته مرتب... خوب است
برو شاید که خدا خواست هوا ابری شد
آسمان، با پدر تشنه ات اغلب خوب است
دست برده به کمان، حرمله اماحالم
تانینداخته ای باد به غبغب خوب است
گرچه پلکت پسرم مثل سرت می افتد
چشم من تا که نیفتاده به مرکب خوب است
هول کردم که تو هم همسفر نیزه شوی
نیزه دار تو اگر هست مجرب خوب است
اصلاً ای کاش دوباره به حرم برگردی
جای گریه پسرم بازکنی لب خوب است
#حضرت_علی_اصغر
#محرم
#رضا_دین_پرور
.
#شعر_خوب_به_هم_هدیه_دهیم
#طلیعه_محرم
#امام_حسین علیهالسلام
#هلال_محرم
#غزل
🔹مرهم🔹
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
صد بلا رد میشود با قطره اشکی بر حسین
پس خدایا در بلاها اشک نمنم را مگیر
چند ماهی میشود تنها دعای ما شده:
ای خدا از عاشقان ماه محرم را مگیر
بیرقت را سالها در دستهها برداشتیم
یاحسین از دست ما امسال پرچم را مگیر
گریه بین روضههای دستهجمعی بهتر است
نعمت مرثیهخواندنهای با هم را مگیر
فیض میبردیم از یک آه سوزان بر حسین
یارب از سینهزنان فیض دمادم را مگیر
در لباس رزم با کفار خونم را بریز
در میان رختخواب مرگ جانم را مگیر
📝 #آرش_براری
..................
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#هلال_محرم
#غزل
🔹هیأتی فراهم کن🔹
دلت گرفته اگر، یادی از محرم کن
دو قطره اشک بریز و دو دیده خرم کن
اگر زمین و زمان را به هم بیاشوبند
خودت برای خودت هیأتی فراهم کن
بپوش پیرهن مشکی ارادت را
اتاق خلوت و آشفته را منظم کن
اجاق مجلس روضه همیشه روشن باد!
مباد سرد شود داغ! چای را دم کن!
کنار پنجره بنشین و در هوای حسین
تمام منظره را غرق رقص پرچم کن
«هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید»
دو بیت روضه بخوان از غم جهان کم کن
ورق بزن صفحات شلوغ مقتل را
برو به خیمۀ محبوب و عهد محکم کن
برو کنار فرات و نگاه کن در آب
گلوی کودک ششماهه را مجسم کن
دلت گرفته اگر رو به کربلا برخیز
سلام کن به حسین غریب و سَر، خم کن
سری به نیزه بلند است و عمر ما کوتاه
تمام عمر به سر در غم محرم کن!
📝 #زهرا_بشری_موحد
.
#شعر_عاشورایی
#محرم
🔹مردآفرین🔹
باز هم آمدی داغ بر دوش
گرد غم در نگاهت نشسته
اشکبار و پریشان و دلتنگ
سوگوار و سیهپوش و خسته
آمدی تا که آیینههامان
رنگ گلهای پرپر بگیرند
آمدی تا که گلهای پرپر
رویشی تازه از سر بگیرند
ای محرم، محرم، محرم!
آه ای کوه، ای کوه بشکوه!
قصههای تو بسیار بسیار
غصههای تو انبوه انبوه
با علمهای سرخ و سیاهت
کوچهها رنگ دیگر گرفتند
نوحه خواندی و فوجی فرشته
مثل ما شیون از سر گرفتند
کربلایت شقایقترین داغ
در دل باغهای زمین است
جاودان باد نام بلندش
کربلایی که مردآفرین است
📝 #تقی_متقی
#سبک_ای_قلم_سوزلرینده
.
.
#شعر_عاشورایی
#حضرت_عباس علیهالسلام
🔹قیامت🔹
میسوزد آسمان
صحرای محشر است
خون خدا چرا
بی یار و یاور است
یک زن در انتظار
آن سوی خیمههاست
یک مشک، مشک آب
در ذهن بچههاست
زخمی و تشنهاند
هم مشک و آفتاب
آبی نخورده است
سقا کنار آب
دستی میان خون
در فکر چاره است
باران نیزه است
مشکی که پاره است
یک دشت، دشت خون
دشتی پر از بلا
اینجا قیامت است
یا دشت کربلا؟
📝 #سعید_عسکری
#شب_نهم_محرم
.