.
#میلاد_امیرالمؤمنین
#شور
#کربلایی_محسن_محمدی_پناه
من چه گویم ز شأن ما در او
بینظیری که بینظیر آورد
غیر از این نیست وصف بنت اسد
دختر شیر بود و شیر آورد
کعبه تنها نه زادگاه علی
در نجف نیز خاک او کعبه است
سجده آوردهایم سمتش شکر
اولین سینه چاک او کعبه است
ملک الموت پیش مرگش بود
او که شاگرد ذوالفقار علیست
خلقت اهل بیت کار خداست
مابقی هرچه هست کار علی است
گردش روزگار دست علیست
کهکشان دانههای تسبیحش
در خیبر شکسته چیزی نیست
فتح آن قلعه بود تفریحش
چند سالی درست قبل ازل
زندگی را شروع کرده علی
هر زمان رزق میرسد از راه
شک ندارم رکوع کرده علی
شب معراج مصطفی حس کرد
در پس پرده روبروی علیست
به گواه فمن یموت یرنی
بازگشت همه به سوی علیست
شاعر: #وحید_قاسمی ✍
#فاطمه_بنت_اسد
.👇
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Monajat_Shabaniyeh_1403_Shab03_02.mp3
زمان:
حجم:
33.35M
🔊 بخش دوم #مناجات_شعبانیه
📋 اشکهایش به مادرش رفته
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اشکهایش به مادرش رفته
سینهی پُر شرارهای دارد
نه! به یک طشت اکتفا نکنید!
جگر پاره پارهای دارد
از علی هم شکستهتر شده است!
علتش کینهها، حسادتهاست
غربت چشمهای مظلومش
سند محکم خیانتهاست
خواهرش را کسی خبر نکند !
مادرش خوب شد که اینجا نیست!
لختهخونها سرِ لج افتادند
هیچ طشتی حریف آنها نیست
از غرور شکستهاش پیداست
صبر هم صحبت دلِ آقاست
نه! من از چشم سَم نمیبینم
کوچهای شوم قاتل آقاست
کوچهای تنگ، کوچهای تاریک
شده کابوس هر شبِ آقا
برگه را پس بده... نزن نامرد...
چیست این جمله بر لبِ آقا؟
از صدایِ شکستن بغضش
چشمِ دیوارها سیاهی رفت
مادرش راه خانهی خود را
تا زمین خورد، اشتباهی رفت
تا که باغش میان آتش سوخت
میلههای قفس نصیبش شد
کودکی نه! بگو خزانِ بهار
پیری زود رس نصیبش شد
نفسش بند آمده ای وای!
به خدا نای روضهخوانی نیست
باز هم شکر! گوشهی این طشت
لااقل چوب خیزرانی نیست
#وحید_قاسمی ✍
.👇
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Monajat_Shabaniyeh_1403_Shab03_03.mp3
زمان:
حجم:
15.47M
#روضه_امام_حسن | اشک هایش به مادرش رفته
#روضه_عبدالزهرا
اشکهایش به مادرش رفته
سینه ی پر شراره ای دارد
نه! به یک طشت اکتفا نکنید!
جگر پاره پاره ای دارد
از علی هم شکسته تر شده است!
علتش کینه ها، حسادت هاست
غربت چشمهای مظلومش
سند محکم خیانت هاست
خواهرش را کسی خبر نکند !
مادرش خوب شد که اینجا نیست!
لخته خونها سرِ لج افتادند
هیچ طشتی حریف آنها نیست
از غرور شکسته اش پیداست
صبر هم صحبت دلِ آقاست
نه! من از چشم سم نمی بینم
کوچه ای شوم قاتل آقاست
کوچه ای تنگ ،کوچه ای تاریک
شده کابوس هر شبِ آقا
برگه را پس بده... نزن نامرد...
چیست این جمله بر لبِ آقا؟
از صدایِ شکستن بغضش
چشم دیوارها سیاهی رفت
مادرش راه خانه ی خود را
تا زمین خورد، اشتباهی رفت
تا که باغش میان آتش سوخت
میله های قفس نصیبش شد
کودکی نه! بگو خزانِ بهار
پیری زود رس نصیبش شد
نفسش بند آمده ای وای!
به خدا نای روضه خوانی نیست
باز هم شکر! گوشه ی این طشت
لااقل چوب خیزرانی نیست
#وحید_قاسمی
#امام_حسن_علیه_السلام
.
به یک ضربت دو سیلی خورد زهرا
یکی را از عدو یک را ز دیوار
*
جوری زدند آینه از چند جا شکست
در بین خلق حرمت شیر خدا شکست
*
ای کاش می شکست نه آیینه خورد شد
در پیش چشم های علی سینه خورد شد
***
تا دست های حیدر کرار بسته شد
گویی که ذوالفقار غرورش شکسته شد
.
.
#مناجات_با_خدا
#وداع_با_ماه_رمضان
وقتِ خداحافظیه، مهمونیم تموم شد!
حسرتِ این روزایِ خوش، بغضی توی گلوم شد
صاب خونه ممنون توأم، هیچ چیزی کم نذاشتی
با اینکه لایق نبودم، سنگ تموم گذاشتی
نمی تونم دل بِکنم، جدایی خیلی سخته!
بدرقه رفتن اینطوری، خدایی خیلی سخته!
ماه رمضون کجا میری!؟ نرو دلم می گیره
از این به بعد باز غروبا، بی تو دلم می گیره
تا سال بعد چیکار کنم! زنده شاید نباشم
با چشم گریون دوباره، از تو باید جداشم
حرف جدایی که میشه، دلم عزا می گیره
دلم به یادِ روضه های کربلا می گیره
حسین من نرو بمون، سایه ی روسرم باش
حالا که عباس ندارم، پناه این حرم باش
دلم شده پشتِ سرت، مثل موهات پریشون
خودت بگو چیکار کنم، تنها تو این بیابون
داداش نرو تورو خدا، نذار که در به در شم
نذار با شمر و حرمله، تا کوفه همسفر شم
#وحید_قاسمی ✍
.
امام حسین ع
. #امام_حسین_علیه_السلام #شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب #غزل بده در راهِ خدا ، من به خدا محتاجم من به
.
#امام_زمان
السلام علیک یا بقیهالله
ـــــــــــــــــــــــــــــ
من پُر از درد و نیازم به شما محتاجم
به دعاهای تو ای روح دعا محتاجم
هر چه پُل بود به پشت سر من، ریخته است
من به لطف تو و این جود و عطا محتاجم
من بی چیز به دربار شما رو زدهام
به تو آقا همه جا صبح و مسا محتاجم
من گدای کرمت بودهام و خواهم بود
به نگاه کرم تو به خدا محتاجم
درد من درد فراق است تو را گم کردم
حال من سخت وخیم و به دوا محتاجم
همه جا جز گل روی تو حواسم پرت است
سر من داد بزن من به صدا محتاجم
رمضان رفت و من از فیض سحر جا ماندم
به اذان سحر کرب و بلا محتاجم
وسط روضه صدایم بزن ای حضرت عشق
من به جان دادنِ مثل شهدا محتاجم
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
با کسب رخصت از شاعر صاحبدل آئینی کشورمان، آقای #وحید_قاسمی که این غزل در اقتفا، و ذیل ردیفهای غزل ایشون سروده شد
#غزل_مهدوی
#غزل_مناجات
#کانال_زخم_دل
#نصیر_حسنی ✍
.
.
#امام_حسین
گرچه وصال او به آسانی میسر نیست
غیر از هوای کربلایش هیچ در سر نیست
ما را به وقتش گرم در آغوش می گیرد
ای گریه کن ها ! وضع ما از حُر که بدتر نیست
باید بمیریم از غمش امروز یا فردا
نوکر نمیرد از غم ارباب ، نوکر نیست
چون سوختیم از روضه های آن تن عریان
دیگر هراس از آفتاب داغ محشر نیست
طبع بلندش گوشه ی گودال ما را کُشت
حتی دلش از دستِ قاتل هم مکدر نیست !
از دشمنش شاید قیامت دستگیری کرد !
شاهی که انگشتر دهد ، دنبال کیفر نیست
از قتلگاهش تا سرِ بازار زینب بود
عشقی شبیه عشق این خواهر بردار نیست
با زحمت بسیار در گودال پیدا شد
پیکر که شد پامالِ ده مرکب که پیکر نیست
#وحید_قاسمی ✍
#گودال_قتلگاه
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
...........
.
#امام_حسین
اشکی از پلک روضه خوان افتاد
نایِ نی تر شد از فغان افتاد
گریه ام را جگر نمی فهمد !
کار دردم به استخوان افتاد
از بلندای آسمان خورشید
ته گودال ناگهان افتاد !
چقدر گرم ذکر و تسبیحی !؟
تشنه لب ! نیزه از دهان افتاد
آه غارت زده ! عبایِ نبی
دست ناپاک این و آن افتاد
دَم مغرب کنار یک خورجین
کهنه تیغی نفس زنان افتاد
پا به پای حرم دلم می سوخت
آتش خیمه ات به جان افتاد
عاقبت کوفه سایه اش را دید
نام زینب سرِ زبان افتاد
روضه ی شام را خلاصه کنم:
بد مسیری به کاروان افتاد
شرط بستند پایِ میز قمار
دست ِ بد ، دست ِ خیزران افتاد
#وحید_قاسمی ✍
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
.
.
#حضرت_علی_اصغر علیه_السلام
#شب_جمعه
دست را بُرد زیر خون گلو دست می شُست از تمام خودش چاره گم کرد ! دست و پا گم کرد رفت از یاد التیام خودش
آبرو داد تا بگیرد آب منت از قوم ناسپاس کشید فقط ای کاش حرفِ منت بود کارِ آقا به التماس کشید !
داغِ فرزند دیده حق بدهید
قبلِ گودال محتضر گردد
در حرم منتظر نشسته رُباب با چه رویی به خیمه برگردد !؟
پایِ این روضه جان اگر بدهیم
بازهم حق آن اَدا نشود !
کودکش را گرفت زیر عبا
غربتش خواست برملا نشود
فکرِ یک قبر بی نشان افتاد پشتِ خیمه رسید با چه دلی !؟ از گلویِ نحیفِ دلبندش تیر بیرون کشید با چه دلی !؟
خاک می ریخت رویِ زخم گلو
تا نفهمد رُباب رازش را
نشد از طفل خویش دل بکند ! چه کند چشم نیم بازش را ؟
ساعتی بعد راز او شد فاش !
بین لشکر خبر پیاپی رفت
خبر این بود : چشم تان روشن ! سرِ شش ماهه ایی سرِ نی رفت
#وحید_قاسمی ✍
.
.
#شهادت_امام_جواد
وقتی از داغِ جوان مرگ خبر می آید
گاهی از دیده ی تر خونِ جگر می آید
دارد از طوس به بغداد گریبان صد چاک
پدری بر سر بالین پسر می آید
ناخودآگاه دلم رفت چرا کرب و بلا !؟
ارباً اربا شده ای پیش نظر می آید
این چنین هلهله کردن وسط اشکِ امام
فقط از طایفه ی حرمله بر می آید !
اُم رذل است نگویید که اُم الفضل ست
لقب جعده به این زن چقدر میآید !
آب را پیش نگاهش به زمین ریخت و رفت
عمر ما پای همین روضه به سر می آید
#وحید_قاسمی ✍
#امام_جواد_علیه_السلام
.
.
یا جوادالائمه
از دلِ سائلِ من باخبری آقا جان
هر چه باشد پسر آن پدری ، آقا جان
.
ابر رحمت ،نظری، تشنه ی باران هستم
من سفارش شده ی حضرت سلطان هستم
.
#وحید_قاسمی✍
.
باز هم قبح تیرگی ها ریخت
سامری زاده زهر خود را ریخت
آتش کینه تا ثریا رفت
دودی تندی به چشم دنیا رفت
باغبان بی رمق نشست چه تلخ !؟
بغض گنجشک ها شکست چه تلخ !؟
باز هم داغ غنچه ی پرپر
باز هم سوگ خون و خاکستر
خیر با شر مجادله دارد
روضه ی غزه حرمله دارد
رویِ لب تشنه آب را بستند
باز دست رباب را بستند
مادری داغ دیده ، آه کشید
مثنوی را به قتلگاه کشید
باز تاریخ آبرویش رفت
طفل شش ماهه ای گلویش رفت
گر چه دوران آتش افروزی ست
خون مظلوم رمز پیروزی ست
این شب تیره رو به پایان است
دست خورشید تیغ طوفان است
زخم را التیام نزدیک است
موعد انتقام نزدیک است
لشکر کفر غرق تشویش است
شک نکن ! فتح قدس در پیش است
هر کجا ظلم دردساز است!
ذوالفقار علی خبرساز است
از سبوی جنون وضو داریم
خیبری تازه پیش رو داریم
شرق تا غرب در مجاهدتیم
جبهه ی واحد مقاومتیم
رجز ابرهه اباطیل است
پشت ما لشکر ابابیل است
زود صهیون هلاک خواهد شد
نامش از نقشه پاک خواهد شد
پیر روشن ضمیر تا دیدش
خانه ی عنکبوت نامیدش
درس عبرت برای آینده است
سیلی شیعه رعد کوبنده است
شیعه را از بلا هراسی نیست
از تبِ زخم ها هراسی نیست
تیغ تفتیده ایم ما مردم
کربلا دیده ایم ما مردم
گر چه از شِکوه ها حذر داریم
زخم ناسور بر جگر داریم
چه کنیم این غم مداوم را ؟
جایِ خالیِ حاج قاسم را !
خون سردار ما ثمر دارد
سیلی از اشک، پشت سر دارد
رفته در عرش ، زنده تر گردد
با سپاه ظهور برگردد
منجی روزگار یا مهدی
وارث ذوالفقار یا مهدی
خواب بر ما حرام شد ، برگرد
شیعه صبرش تمام شد ، برگرد
حسرت ندبه های ما برگرد
وعده ی صادق خدا برگرد
#شهدا
#مقاومت_اسلامی
#وحید_قاسمی
.....
امام حسین ع
. تا #سید_حسن_نصرالله بود ، شیعیان لبنان عزتی بیش از حد داشتند و کسی جرات پیشنهاد صلح و سازش و تسلیم
.
#شب_پنجم_محرم
عمه تا دیر نشده بذار برم
مثل تو دلواپسم خیلی براش
انگاری دیگه نفس نمیکشه
حرمله ببین چیکار کرده باهاش !
عمه جانِ مادرت بذار برم
تا به دادِ زخم پهلوش برسم
سنگای بدی زدن، میخوام برم
به جراحتای ابروش برسم
عمه خواهش میکنم بذار برم
شبیه خودت حالم خیلی بده
تنها نیستم اونجا غصه مُ نخور
مادرت هم توی گودال اومده
واسه تشنگیش میخوام توو قتلگاه
عکس قطرههای بارون بکشم
هی تقلا میکنه ! بذار برم !
از گلوش نیزه رو بیرون بکشم
اگه دیر برم بازم یتیم میشم !
بیشتر از عمو، پدر بوده برام
وقتی سایهش نباشه رویِ سرم
دنیا رو یه لحظه حتی نمیخوام
خیلی بَر خورده به غیرتم، ببین
اهل کوفه چی آوردن به سرش !
عمه جان اگه به موقع نرسم
زیر چکمههای شمرِ پیکرش
فدای چشات بشم گریه نکن
تو هوامو خیلی داشتی همیشه
به جون بابام قسم اگه برم
عمو از دست تو دلخور نمیشه
سن و سالمو نبین ! نمیذارم
خولی و سنان بیان دور و برت
اگه دیگه ندیدیم همدیگه رو
حواست خیلی باشه به معجرت
#وحید_قاسمی✍
........
📋 غریباً وحیداً فریدا
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غریباً وحیداً فریدا
میگفت زینب از خیمه دیدا
غریباً وحیداً فریدا
میگفت شمر رو سینهات پریدا
غریباً وحیداً فریدا
میگفت خنجرش سخت بریدا
غریباً وحیداً فریدا
میگفت موت و خیلی کشیدا
والا وقاحت داره
خیمه نرید برادرم رو خیمه غیرت داره
والا وقاحت داره
زنده است هنوز ببینید انگشتش و حرکت داره
غریباً وحیداً فریدا
میگفت خوردی زخم از پلیدا
غریباً وحیداً فریدا
میگفت میزدن ریش سفیدا
غریباً وحیداً فریدا
میگفت خواهرت دیر رسیدا
غریباً وحیداً فریدا
میگفت جای سالم ندیدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 گریه زیاد کردم روضه زیاد خوندم
#شور_امام_حسین
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گریه زیاد کردم، روضه زیاد خوندم
گریه زیاد کردم، روضه زیاد خوندم
پشت سرت خیلی وَإِن يَكَاد خوندم
وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ، نیزه فرو شد به تنت
وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ، خودت بگو از کفنت
یکی دم مغرب، موت و پریشون کرد
با تنِ صد پارهت، یه ختم قرآن کرد
اونی که از گودال، سرت رو حالا برد
روی سَرِ زینب، صداشو بالا برد
جلوی نامحرما معذبم، من زینبم، خواهرِ تو
جلوی نامحرما معذبم، چی بگم از حنجرِ تو
جلوی نامحرما معذبم، من چی بگم از دخترِ تو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
عمه تا دیر نشده بزار برم مثل تو دلواپس
....
📋 فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْكاهِلِ بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ فِي نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ
#شب_پنجم_محرم
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_عبدالله(ع)
#روضه_حضرت_زهرا
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عبدالله بن الحسن انقدر دم خیمه منتظر بود، چشم انداخت؛ میدید یکی یکی همه دارن میرن و شهید میشن. منتظره وقتش برسه. دم در خیمه همین جوری داره نگاه میکنه...
میگن امام حسنیا با امام حسینیا یه فرقی دارن، اونم اینه امام حسنیا یه چیزایی دیدن که امام حسینیا ندیدن.
همچین که دم خیمه داشت نگاه میکرد دید ابی عبدالله از اسب رو زمین افتاده، همچین که زمین افتاد دورش و احاطه کردند. هرکسی داره یه جوری میزنه...
عبدالله صدا زد:« عمه جان! اجازه میدی برم مدافع ابی عبدالله باشم؟! مدافع حرم بشم؟!
بیبی دست عبدالله رو محکم گرفته بود توو دستش...
- نمیذارم بری؛ تو یادگار حسنم هستی، غیر امام سجاد که آقامون مریض بود توو خیمه خوابیده بود.
شاید بیبی به عبدالله اینجوری فرمود:« عبدالله غیر تو دیگه مردی بین ما نیست، اگه تو هم بری اونا بیحیا میشن ».
صدا زد:« عمه جان! مگه نمیبینی دور آقام و گرفتن، دور عموم و گرفتن؛ مگه نمیبینی چه جوری اون نامرد داره با نیزه میزنه، مگه نمیبینی چه جوری اون نامرد داره با شمشیر میزنه. عمه جان! مگه نمیبینی چه جوری یه عده دور عموم و گرفتن دارن با سنگ میزننش. « وَاللّٰهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی» من نمیتونم بایستم و تماشا کنم اینجوری دارن عموم و میزننش».
یهو دستش و کشید و دست از دست عمه جدا شد، پابرهنه سریع دوید سمت گودال، عمهم به دنبالش داره میدوه...
عبدالله داره میدوه هی صدا میزنه:« عمو جان!»، بیبی دنبال عبدالله میدوه، دست به سرش گذاشته و هی داره فریاد میزنه:« وا محمدا! وا علیا! » ولی دید بهش نمیرسه همچین که اومد توو گودال، خودش و انداخت توو اغوش حسین
روایت میگه ابی عبدالله اون لحظه انگار نشسته بوده، عبدالله خودش و انداخت توو بغل ابی عبدالله دوتایی همدیگه رو بغل کردن. سر و پای ابی عبدالله پره زخم و عبدالله توو آغوش ابی عبدالله، یهو دید که اون نامرد شمشیرش و برد بالا میخواد بزنه به فرق ابی عبدالله. لذا عبدالله هم دستش و بالا برد
توو کوچههای بنی هاشم هم اون نامرد وقتی دستش و بالا برد، حسنم دستش و بلند کرد
دستش و سپر ابی عبدالله کرد، روایت میگه این شمشیر همچین که به دست عبدالله خورد این دست به پوست آویزان شد.
همچین که ابی عبدالله بغلش کرد، حرمله چندتا داغ به دل ابی عبدالله گذاشته انگار این تیر آخرشه، یه مرتبه دیدن حرمله به زانو نشست، تیر و به سمت عبدالله پرتاب کرد، « فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْكاهِلِ بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ فِي نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ»، یهو همه دیدن سر عبدالله از بدن جدا شد
قربون بابات برم؛ باباتم توو کوچهها به غیرتش بر خورد اون لحظهای که دید دور مادرش حلقه زدند، اون لحظهای که دید اون نامرد دستش و بالا برد، اون لحظهای که دید چنان با دستش توو صورت مادرش زدند به غیرت امام حسنم برخورد.
عبدالله رو که کشتن، دیگه کارشون راحتتر شد. دیگه دیدن هیچکی نمونده، فقط زن و بچهها توو خیمهها موندن، دیگه هیچکی نیست که از این حرم دفاع کنه. یه عده تا دیدن دیگه مردی توو خیمهها نیست به سمت خیمهها حملهور شدند، دیدن ابی عبدالله با یه نیزه شکسته خودش رو آروم بلند کرد، صدا زد:« آی نامردا! هنوز حسین زندهست
شمر با همهی قساوتی که داشت، فریاد زد:« اول برید کار حسین و تموم کنید، کسی سمت خیمهها نره»؛ دیدن همه برگشتن دور گودال حلقه زدند.
اما یه مرد دیگه هم من سراغ دارم، توو مدینه
اما کسی توجه نکرد دستاش و بستن، جلو چشماش انقدر ناموسش و جلو در خونه زدند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عمه تا دیر نشده بذار برم
مثل تو دلواپسم خیلی براش
انگاری دیگه نفس نمیکشه
حرمله ببین چیکار کرده باهاش!
عمه جانِ مادرت بذار برم
تا به دادِ زخم پهلوش برسم
سنگای بدی زدن، میخوام برم
به جراحتای ابروش برسم
عمه خواهش میکنم بذار برم
شبیه خودت حالم خیلی بده
تنها نیستم اونجا غصهم و نخور
مادرت هم توی گودال اومده
واسه تشنگیش میخوام توو قتلگاه
عکس قطرههای بارون بکشم
هی تقلا میکنه! بذار برم!
از گلوش نیزه رو بیرون بکشم
اگه دیر برم بازم یتیم میشم!
بیشتر از عمو، پدر بوده برام
وقتی سایهش نباشه رویِ سرم
دنیا رو یه لحظه حتی نمیخوام
خیلی بَر خورده به غیرتم، ببین
اهل کوفه چی آوردن به سرش!
عمه جان اگه به موقع نرسم
زیر چکمههای شمر پیکرش
فدای چشات بشم گریه نکن
تو هوام و خیلی داشتی همیشه
به جون بابام قسم اگه برم
عمو از دست تو دلخور نمیشه
سن و سالم و نبین! نمیذارم
خولی و سنان بیان دور و برت
اگه دیگه ندیدیم همدیگه رو
حواست خیلی باشه به معجرت
#وحید_قاسمی