eitaa logo
امام حسین ع
21.9هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. چه مي‌توانم بيان نمايم به وصف زهرا‌ ز طبع گويا ستوده او را به قول شيوا، كه گفته طاها‌ بر‌او«فداها» تويي فروغ چراغ خلقت صفاي ايمان زلال عصمت تو آن همائي به اوج عزّت كه پر كشيدي به بيكران‌ها شراب عرفان ازل تراويد ، شدي تو سرمست جام توحيد ز نشئة آن بسان خورشيد كني فروزان تمام دنيا به اصل ايمان شدي تو نائل زخويش فاني به حق واصل تو هستي آري به صد دلايل فروغ عصمت بهاي تقوا تو شاهكاري ز صنع سرمد تو يادگاري ز نور احمد‌ به هر دياري تويي مسدّد زلطف حيّ خداي دانا به آفرينش يگانه گوهر صفات حق را نشان و مظهر چو هست نورت زنور داور به جمله عالم تويي چو بيضا بود مقامت بلند و شاهق نيازمندت همه خلايق از آن بفرمود امام صادق‌ كه امّ ما بِه زجملة ما حديث و قولت نداي قرآن ولايت تو ولاي قرآن رضايت تو رضاي قرآن توئي به‌قرآن مفاد و معنا بود طريقت طريق عرفان ولايت تو كليد رضوان بود نصيبش عذاب و نيران هر آن كه باشد تو را ز اعدا نمودي از دل چو خطبه ايراد بناي طغيان برفت بر باد بلي جهان را زظلم و بيداد نمودي آگاه زنطق گويا زني كه اهل صواب باشد هميشه بر رخ نقاب باشد پيام زهرا حجاب باشد چه پيش بينا چه پيش اعمي اگر بپرسي زجور امّت چه گشته (فاني) گل رسالت؟ بود شهيد ره ولايت به حق حيدر به جان طاها ........................................................ زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر که قبل از قصۀ ‌»قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار برایش روضه می‌خواند صدایی در دل باران که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران وصیت کرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید! تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید جهان تشنه‌ست، بالای سر او آب بگذارید زمان رفتنش فرمود: می‌بخشید مادر را کفن‌هایم یکی کم بود، می‌بخشید مادر را بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته آهسته به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته آهسته صدای روضه می‌افتد به راه آهسته آهسته زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته بُنَّیَ تشنه‌ای مادر برایت آب آورده... .
. - ۱۹ رمضان - ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام بنشین کنارِ سفره‌اَم اِی سفره‌دارِ آسمان این پا وآن پا کردنت کشته مرا قرآن بخوان شاهنشَهِ فُلک و فَلَک اِفطارِ تو نان و نمک این آهِ تو آرامش از دختر گرفت آرامِ جان خون شد دلم دیگر نگو اِنّا الیهِ راجعون از رفتنت حرفی نزن اِی دلخوشیِ کودکان امشب شده حالت پدر مانندِ آن روزی که در .... آتش گرفت و مادرم افتاد و شد قامت‌کمان عمری گرفتی روضه‌یِ یاسی که شد نیلوفری امشب هوایی‌تر شدی مسجد نرو خانه بمان میخِ درِ بامعرفت تنها عبایت را گرفت میخِ درِ بی‌معرفت بر سینه می‌کوبد نشان هر بار می‌گفتی اذان آرامشِ جان می‌شدی آتش زده بابا علی بر قلب و جانم این اذان تنها دو رکعت مانده از عمرِ شریفت یاعلی این سجده‌یِ آخر کند ما را یتیم و نوحه‌خوان فرقِ سرَت شد لاله‌گون مثلِ پر و پهلویِ یاس ای تکیه‌گاهم تکیه کن تو به برادرهایمان سیلی نخورده چشمِ تو دارد سیاهی می‌رود خونِ سرت را دیدم و وا کرده زخمِ دل دهان زینب پرستاری کند از زخمیِ مسمارِ در زینب ببندد زخمِ سر... زینب ببیند خیزران... بر قاریِ قرآن زدند... بر آن لب و دندان زدند اِی وایِ من ای وایِ من اَدرکنی یا صاحب‌زمان ..................... . 🏷اومده دیدارت سر شکسته (ع) ۳۱_۰۱_۱۴۰۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اومده دیدارت سر شکسته بنده ی فرار و ور شکسته بگذر از من امشب خونه قلبم برا آقایی که سر شکسته بعد هزار و اندی سال ناله ی رو لبام علی نرو زنده نکن با رفتنت مصیبت فاطمه رو حال دل دنیا داغونه چشم ملائک هم گریونه کوفه شده مدینه بازم عزا به پا شده تو خونه ————————— وای مظلوم علی ————————— اومدم مهمونی ای الهم در خونت عبدی رو سیاهم علی هم مهمون دختراشه میگه زینب بابا چشم به راهم از خونه بیرون که میاد بازم میوفته یاد فاطمه یادش اومد که پشت در شنید صدای داد فاطمه امشب و تا سحر بیداره وقت گلایه با مسماره نگاه مرتضی گریون از مصیبت در و دیواره ————————— شوق پرواز از چشماش میباره به نماز ایستاده تا دوباره ببینه زهراشو بعد سی سال بخدا این سحر پایان نداره سر که شکست فرق علی شبیه پهلوی فاطمه شد ولی خداروشکر علی شبیه فاطمه زمین نخورد دستش رو مجتبی میگیره تنش رو دست مردم میره اگه علی رو با این احوال ببینه زینبش میمیره وای مظلوم علی وای مظلوم علی لینک فایل صوتی http://media.bakieh.ir/nava/monajat_ba_khod_1401/shab19/shab19_ramazan_1401%20%284%29.mp3 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیده ست؟ تا به امروز کسی مرتبه ات را دیده ست؟ خلق از معرفت شان تو عاجز ماندند بی جهت نیست خدا فاطمه ات نامیده ست خواستم ذات تو را نور بخوانم، دیدم نور هم با تو خودش را همه جا سنجیده ست نور چشمان پیمبر تویی و جلوه ی تو آفتابی ست که تا غار حرا تابیده ست حکمتش چیست که ای ام ابیها! پدرت بارها خم شده و دست تو را بوسیده ست نخل لب تشنه شد از نام تو سیراب، چقدر چشمه از عشق تو در قلب علی جوشیده ست دست در دست تو بود ای شرف الشمسِ علی! اگر انگشتر خود را به گدا بخشیده ست سرِ همصحبتِ صدّیقه شدن بود اگر ملک وحی، هرآئینه به خود بالیده ست بانی رزق تویی، روح الامین میدانست سیبی از عرش اگر چیده به اذنت چیده ست هر زمانی که شدی خسته، به نقل از سلمان چرخ دستاس تو با دست ملک چرخیده ست چه بگوییم از انفاق تو، وقتی در شهر سائلی رخت عروسی تو را پوشیده ست به فقیر و به یتیم و به اسیر احسان کرد نان افطار تو وصفش همه جا پیچیده ست چشم صائب به کرامات تو افتاد و نوشت: "گوش این طایفه آواز گدا نشنیده ست" آه باران عطا! رود کرم! خیر کثیر! از چه همسایه ات از گریه ی تو رنجیده ست مسجدی هست در این ناحیه که خشت به خشت سر نفرین تو از ترس به خود لرزیده ست بشکند دست کسانی که شکستند تو را چشمت از ضربه ی ناگاه به خون غلتیده ست سر زخمت نکند وا ،شده بانوی بهشت... اینهمه لاله چرا دور و برت روئیده ست پلک آرام بزن، صفحه به نرمی بشمار مصحف روی تو چندیست ز هم پاشیده ست https://eitaa.com/emame3vom/54919 .
. اِی خادمه‌یِ فاطمیون مادرِ ساقی اِی سایه‌ای از فاطمه رویِ سرِ ساقی شد ساخته در مدرسه‌یِ عشقِ تو وَاللّه آدابِ غدیری شدن و باورِ ساقی اَفلاک همه زیرِ پَر ُو بالِ اَباالفضل اَمّا شده بال وُ پَرِ تو سنگرِ ساقی عبّاس شد عبّاس به یُمنِ اَدبِ تو اِی در اَدب و جود و حیا رهبرِ ساقی شد روضه‌یِ هر روزه‌یِ تو روزیِ زینب شد مادرِ سالارِ حرم مادرِ ساقی در سینه حسینیه‌یِ اَرباب بنا شد شد گریه‌کنِ آهِ لبَت خواهرِ ساقی آهسته به سینه زدی و آه کشیدی شد زمزمه‌ات اَلعجل اِی دلبرِ ساقی .
. علیه السلام هر کسی که رعیت موسی بن جعفر می شود محو جاه و حشمت موسی بن جعفر می شود هر که در دنیا به او دستِ توسل می زند در قیامت اُمت موسی بن جعفر می شود آن که ارزش داد با مهر علی خود را، بگو.. نوکر با قیمت موسی بن جعفر می شود پاکی شیعه تماماً از امام کاظم است، شیعه غرقِ عصمت موسی بن جعفر می شود خوش به حال هرکسی که تا اَبد در دولتش سرفراز از رایت موسی بن جعفر می شود مطمئناً شامل الطاف زهرا و علی است هر که وقف هیئت موسی بن جعفر می شود یک نگاهش جان شیرین را به مُرده می دهد این همه از شوکت موسی بن جعفر می شود کظم غیظ و رأفت و احسان و جود و بندگی.. از صفات و عادت موسی بن جعفر می شود بوی جنت می‌رسد از مرقد او بر مشام.. کاظمینش جنت موسی بن جعفر می شود در عزایش هم رضا، هم دخترش معصومه است روضه خوانِ غربت موسی بن جعفر می شود رفت زندان تا که خرج ما کند خود را، بلی.. خرج دین هم ثروت موسی بن جعفر می شود یک زن بدکاره را تبدیل مومن می کند کار نیک از همت موسی بن جعفر می شود بین زندان هیچ کس همصحبت او نیست که.. درد و غم همصحبت موسی بن جعفر می شود نیمه ی شب ناله ی «خلصنی..» از دل میزند ناله هایش حاجت موسی بن جعفر می شود کُند و زنجیر و غُل و سیلیِ دشمن چیست که.. زیر آن خم قامت موسی بن جعفر می شود عاقبت هم روی تخته در تنش را می برند گریه آور حالت موسی بن جعفر می شود حاجتش را می دهد با دست بسته، آنکه را «ملتمس»بر حضرت موسی بن جعفر می شود .
. ای یم احساس سلامٌ علیک مادر عباس سلامٌ علیک عرض ادب بانوی مرد آفرین همسر دریا دل حبل المتین شیر زنِ قومِ بنی کلابی فاطمه ی دوم بوترابی فدای نام پاکت آرام جان تمام نا مادریان جهان لیک برازنده بُدی کاینچنین علی تو را بخواند ام البنین(س) فاطمه ی دیگر مولا تویی ام بنین مادر سقا تویی فاطمه ای شبیه کوثر شدی محرم کودکان حیدر شدی دلت عجین شده ست با هر محن با غم زینب و حسین و حسن(ع) محرم غصه های حیدر شدی مرحم داغ دو برادر شدی روضه شنیده ای ز دیوار ودر حکایت از مادرِ کشته پسر شنیده ای قصه ی پر درد را هجوم چل شرور نامرد را چار پسر چون قمر آورده ای نذر حسین بن علی کرده ای طی شده عمرت همه با غصه ها پیر شدی ز ماتمِ کربلا شنیده ای از لب زینب به آه مصائب از برادر و قتلگاه ساقیِ بی مشک و بدون علم فرق شکسته و دو دست قلم روضه ی آن ظهر عطش بار را چشم دریده ی علمدار را تو روضه خوان غم اکبر شدی مضطر یک شهید بی سر شدی شنیده ای روضه ی بی شیر را زیر گلوی نازک و تیر را اسارت و سیلی و شام خراب رقیه و ربابه و اضطراب راس بریده ی حسین روی نی مجلس آن حرامی و بزم مِی لحظه ی احتضار ای نور عین لیک شده نوای تان یا حسین(ع) .👇
. امام حسن عسکری علیه السلام روایتی به بحار است و راوی اش جعفر روایتی که بُوَد جان فزا و جان پرور چنین بگفت که در کوچه های سامرا نشسته بودم و دیدم میان آن مَعبَر که آفتابِ زمین و زمان نمایان شد امام عسکری از کوچه می‌نمود گذر به محض دیدن آن حجّتِ خدا بگذشت چنین به خاطر من ، کای امام جن و بشر خدای عزوجل می‌دهد به من فرزند ؟ که ناگهان ولیِ حق به من نمود نظر اشاره کرد به راس مقدسش ...آری درخت زندگی ات سبز می‌شود به ثمر دوباره در دل خود گفتم ، این ثمر پسر است ؟ جواب داد که "نه" با اشاره ای دیگر گذشت قصه ی این ماجرا پس از چندی چراغ خانه ی من گشت کودکی دختر دو حاجت دل من را امام پاسخ داد به دو اشاره ی آري و نه ولی با سر از این روایت و مطلب امام رابشناس که با اشاره ی خود می‌دهد ز غیب خبر *۱ خبر چگونه نگوید ز غیب آنکس که نوشته با قلمش دفتر قضا و قدر به ذره ذره ی در کائنات آگاه است شهی که هست خودش آفتابِ عالم ذر اگر اراده کند بحر می‌شود منشق اگر اشاره کند سنگ می‌شود گوهر بپرس از آنکه به زندان گرفت بر او سخت بلی بپرس ز دشمن بپرس از آن دو نفر چه دیده اند ز والشمس و والقمر غیر از به روز روزه ، به شب ها نماز تا به سحر چه دیده اند که هر دو به توبه افتادند به روی خاک زمین پیش پای آن سرور *۲ سوال کن ز جفا پیشه ای که حضرت را فکند در برِ درندگان و داشت نظر چه دید ، قامت آن جانِ کعبه را به نماز چه دید ، گشتن شیران به دور آن پیکر *۳ فقط نه شیر درنده ، شد اسب سرکش رام چو دست خویش نهاده به پشت آن استر *۴ به خاک ، خطی علامت زد و ابوهاشم از آن علامت او می‌گرفت شمش زر *۵ قلم گذاشت زمین تا نماز بگذارد قلم به اذن خدا می‌نوشت بر دفتر *۶ هزار سال گذشت و هنوز کودک علم نشسته پای همین مکتب و همین منبر هر آن کسی که کند در مقام او تردید دگر خطاب مسلمان مکن بر آن کافر به نقش خنده ی او یا به نقش اخم اوست نشان امر به معروف و نهی از منکر چه هست امر به معرف غیر معرفتی که دست ما برساند به دامن حیدر چه هست نهی ز منکر بجز جدایی از موسسان سقیفه ، سران فتنه و شر هزار جان به فدای شهی که از نفسش جهان گرفته شمیم بهشت سرتاسر هزار سال گذشت و هنوز بیت الله به حسرت رخ او ، آه می‌کشد ز جگر امام یازدهم آنکه هست فرزندش به نام و صورت و هیبت شبیه پیغمبر امام یازدهم آنکه هست فرزندش امید و آرزو و هستی و حیاتِ بشر امام یازدهم را صدا بزن و بخواه پدر دعای فرج سر دهد برای پسر امام یازدهم هشتمین تبار حسین که تر شد از غم او دیدگان هفت اختر کسی ندیده که خورشید رو به قبله شود کسی ندیده که عرش خداست در بستر به لرزه دست شریفش به وقت خوردن آب به رعشه جسم نحیفش ز پاره های شرر دو چشم نرگس از این ماجراست کاسه ی خون دل امام زمان شرحه شرحه و پرپر سرش به دامن فرزند خود به یاد آورد از آن سری که به زانوی خود گرفت پدر پدر کدام پدر آن اسیر در کُرُبات پسر کدام پسر حضرت علی اکبر به یادش آمده آن لحظه ای که روی عبا امامِ تشنه جگر چید ، پاره های جگر هنوز زمزمه ی "یا بُنَی" به گوش آید به دشت کرببلا از کنار آن پیکر کسی که داغ پسر دیده است لازم نیست برای کشتن او تیر و نیزه و خنجر به گریه گفت علی جان بگیر جان مرا وَ یا بلند شو و عمه را به خیمه ببر اذان بگوی که وقت غروب شد دیگر به روی نی سر بابا به روی نیزه پسر ✍ .
. (سلام الله علیها) حاج علی کرمی: من و تو که هستیم یک جفت یکتا دو ابر و دو باران دو رود و دو دریا من و تو که هستیم یک روح واحد ولی در دو قالب دو جسم مجزا من و تو دو گنجیم معلوم و مستور نهانیم در فرش و از عرش پیدا دو مضمون بکریم در دفتر حسن دو مصراع یک بیت یک بیت زیبا دو شور آفرینیم دو خواب شیرین دو تا آرزوییم در قلب رؤیا منم آنکه روحش دمیده به آدم تویی آن که نورش رسیده به حوا منم زینت آسمان آفرینش تویی زینت من دنی فتدلی به شآن من و توست و یطعمون الطعام علی حبه تا اسیرا من و تو که در شآنمان یعسرون سحرگاه نازل شد از عرش اعلی دو چشمه دو تا چشم خورشید پرور دو آیینه در روبروی هم تو را سنگ های مدینه شکستند مرا خرد کردست سنگ تماشا ولی تو اگرچه سراپا شکسته شکستی غرور خیالی شان را خودت را به سختی کمی جمع کردی به پا خواستی و زدی دل به دریا که هان این منم آینه گرچه خردم ولی خم به ابرو نمی آورم تا نگویید مولای زهرا غریب است که من مثل کوه ایستادم سر پا تو را می زدند و به این قوم گفتی علی هست حق و علی هست مولا تو در پای حرفت چنان مرد ماندی حمایت نمودی از این مرد تنها ** تو نباشي پيش ِ من اينها زمينم ميزنند اي علمدار ِ مدينه پايِ اين پرچم بمان رفته رفته كار ِ من دارد به خواهش ميكشد التماست ميكنم چیزی نمیخواهم بمان ** بانوی من خانه را آوار کردن خوب نیست بهر رفتن این همه اصرار کردن خوب نیست چشم ضربه خورده را بیدار کردن خوب نیست با تن درهم شکسته کار کردن خوب نیست کار کردی فضه را بی تاب کردی فاطمه تو مرا هم از خجالت آب کردی فاطمه ** شمع خونوادمون سوسو نزن ما که هستیم، خونه رو جارو نزن شونه ی موهای زینب پای من دیگه به دست شکسته رو نزن اومدم پیشت که شرحِ حال کنم اومدم اینو ازت سوال کنم پایِ من جوونیتو دادی، حالا دیگه من چی رو باید حلال کنم تو بین شعله نشستی،علی حلال کند؟.. https://eitaa.com/emame3vom/87020 .👇
. ای مهربان بانوی پیغمبر خدیجه ای محو خلق و خوی پیغمبر خدیجه ای قدرت بازوی پیغمبر خدیجه ای قوت زانوی پیغمبر خدیجه مداح تو پیغمبر و زهرا و حیدر تو کیستی بانو!؟ هزار الله اکبر در اول وصفت زبان از پای افتاد در مدح تو عقلم به جایی قد نمی‌داد مثل تو در اسلام الهی بیشتر باد سلمان، ابوذر، مالک و عمار و مقداد مدیون تو هستند دینداری‌ِّشان را از نان تو دارند نام جاودان را مدح تو را باید که پیغمبر بگوید یا غیر او صدیقۀ اطهر بگوید شاعر چرا گوید؟ چرا ابتر بگوید؟ شاعر دگر خاموش تا حیدر بگوید ای مادر حوریۀ دنیا! خدیجه! زهرا در آغوش تو شد زهرا؛ خدیجه! وقتی رسول‌الله در میدان جنگ است، در پشت جبهه یاوریِّ تو قشنگ است گفتی به ما دنیای بی اسلام، ننگ است دل بی علی دل نیست آری تکه‌سنگ است ثروت اگر که خرج دین باشد می‌ارزد وقف امیرالمؤمنین باشد می‌ارزد اسلام اگر بعد از هزار و چارصد سال امروز بیش از هر زمان دارد پر و بال امروز اگر داریم حبّ احمد و آل امروز اگر از ترس، کافر می‌شود لال امروز اگر تدبیر دشمن بی‌نتیجه‌ست از لطف نام حیدر و نان خدیجه‌ست درد رسول‌الله را تسکین تو بودی در عاشقی هم قابل تحسین تو بودی بیداری اسلام را تضمین تو بودی الگوی زهرا در دفاع از دین تو بودی ایثار کردی فاطمه ایثارگر شد وقتی برای جان مولایش سپر شد زهرا در آتش سوخت تا حیدر بماند تا فتنه‌های دشمنان ابتر بماند در شعله‌ور شد، محسن و مادر... بماند مرثیۀ مکشوف میخ در بماند اف بر تو ای دنیا که هستم از تو خسته دستان حیدر بسته شد، زهرا شکسته زهرا به زینب داد درس استقامت تا او شود الگوی صبرِ در مصیبت اما امان از لحظه‌های تلخ غارت زینب تک و تنهاست؛ آن هم در اسارت یک دست بر سر داشت تا معجر نیفتد دست دگر بر ناقه تا دختر نیفتد ✍ .
. خدا را شکر ما عبدِ خدا گشتیم با زینب شدیم عاشق حسینش را بِاذنِ الله تا زینب اگر چه معرفت داریم بر آن بانوی عظما ولیکن مُعترف هستیم، ما اَدراکَ ما زینب خدا فرمود نامش را، نبی واکرد کامش را که ناموسِ خدا هست و حیاتُ المصطفا زینب تمام ریشه اَش مولا، همه اندیشه اَش زهرا چو پرسی کیست این بانو، همان خیرُالنّسا زینب صدایش ناطقِ حیدر، صفای سوره ی کوثر صبورِ آل پیغمبر، شبیهِ مجتبا زینب ز احمد تا حسین از هر یکی صدها صفت دارد شکوهِ عصمت و آئینه ی آل عبا زینب نخوانش مضطرِ مقتل، بخوان پیغمبرِ مقتل شهیدِ نینوا را جان، سفیرِ کربلا زینب تمامِ منطقش قرآن، خطابش خطبه اَش ایمان نفیرِ حنجرِ سرخِ شهیدِ سرجدا زینب پس از سالارِ مظلومش، حرم را قافله سالار ز کوفه نایبِ معصوم، تا شام بلا زینب هدایت را همه معنا، ولایت را یدِ بَیضا امامت را بقا زیرا، که شد کنزُالوِلا زینب درایت کرد چون مادر، امامت کرد چون حیدر امامش را چو بی سر دید زیرِ دست و پا زینب دو دستش بُرد زیرِ پیکرِ صد پاره در مقتل و شد در قلّه ی عرفان، پیِ شکر خدا زینب از آن گودال تا کوفه، بلا را دید مکشوفه هزاران بار مضروبه شد از جور و جفا زینب به خون هفتاد پیکر دید و بر نِی هیجده سر دید و غم را تا به آخر دید و زیبا دید، وا زینب گهی در گوشه ی زندان، گهی در گوشه ی ویران یتیمان را نوازش کرد با اشک و دعا زینب میانِ مجلسِ دشمن، سرِ خونِ خدا را دید... به چوبِ خیزران، مضروب در تشتِ طلا زینب در آن بزمِ شراب آری، بپا شد انقلاب آری ز عنوانِ کنیزی! چون یتیمی گفت یا زینب سه ساله دختری را در خرابه جانِ خود خواند و... در آن ویرانه مدفون ساخت جانِ خویش را زینب قیامش پرچمِ دین را نگهبان تا قیامت شد غمش در جانِ ما جاوید، مکتب را بقا زینب هزاران چون سلیمانی، فدای یک نخِ معجر همان معجر که عفت را نمایش داد با زینب ظهورِ مهدی آل علی بسته به نجوایش بخوان همراهِ او "یا منتقم اَلغوث" با زینب ✍ .