eitaa logo
امام حسین ع
18.4هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️ ورود اسرا به شهر شام سيد بن طاوس در مورد این واقعه مي‌نويسد: «وقتي اسراي كربلا نزديك شهر دمشق رسيدند، ام كلثوم نزد شمر بن ذي الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازه‌اي ببر كه تماشاچيان كمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو اين سرها را از محل‌ها دورتر ببرند تا نگاه مردم كمتر به ما بيفتد. اما شمر در اثر خباثت و پليدي كه داشت دستور داد سرها را بالاي نيزه‌ها زدند و در ميان محمل‌‌ها قرار دادند و آنان را از ميان تماشاچيان عبور دادند.» 📚منبع: سيد بن طاووس، لهوف، ص ۲۰۷
. پشتِ دروازه غرق ابهام است ازدحامی عجیب در شام است کاروان را مُعطّلش کردند این چه جور احترام و اکرام است به کدامین بیان کنم تشریح فخرِ عالم به شام، گمنام است سَبِّ حیدر ز بس شده مرسوم همۀ شهر پُر ز دشنام است جای گُل، بر سر و روی زینب بارشِ سنگ و آتش از بام است بهرِ تهمت زدن به آل علی پیرِزن هم به عرضِ اندام است اصلاً انگار این ولایتِ کفر بی خبر از ظهور اسلام است شامیان را حیا و عفت نیست آل عصمت به شام بَد نام است! بر یتیم و اسیر بَد اَخمند از صغیر و کبیر بی رحمند کاروان شد به پیشِ منظرها همه دیدند پاره معجرها آستین های پارۀ زنها شد حجابی برای دخترها دور از چشم حضرت عباس ریختند آبروی خواهرها میهمانان خارج حتی همه دیدند بغضِ کوثرها سرِ شب تا سحر حرامی ها سنگ میریختند بر سرها این مصیبات را همان بهتر که ندیدند چشمِ مادرها حرف بَد میزدند نامردان پیش چشم و سر برادرها گریۀ آسمان درآمده بود داشت میریخت اشکِ اخترها هر طرف غرق در فسادی بود پایکوبی و رقص و شادی بود وای بر شامیانِ لاکردار بدتر از کوفیانِ بَدرفتار اهل بیتِ حسین را بردند از محلِ یهود تا بازار رأسها با کجاوه ها نزدیک تا ببینند مردمِ بَدکار از غرورِ شکستۀ زینب تارسیدن به کاخِ استکبار نان و خرما تعارفش کردند صدقه دادنِ حقارت بار ناسزا گفتنِ حرامیِ پست گریۀ طفل و خندۀ حضّار ریسمان ها به دستِ اهل حرم کعبِ نی ها به پنجۀ کفار همه اینها به یک طرف اما وای از چشم های پُر آزار اُسرا را به شهر گرداندند شهدا را چه سخت گرياندند .
. او می دوید و من می دویدم داغ دل اشکم به دریا گردیده واصل خون از دو چشمم ریزد به ساحل تا بر دل من غم گشته نائل « آن دم بریدم من از حسین دل کآمد به مقتل شمر سیه دل » آوای غم را من می شنیدم در دست قاتل خنجر که دیدم از قلب خسته آهی کشیدم « او می دوید و من می دویدم او رو به مقتل من رو به قاتل » زنجیر دل را تا من گسستم جام بلا ها آمد به دستم از دیدن غم درهم شکستم « او می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل » از هستی خود من دل بریدم از اشک دیده صد لاله چیدم اندوه و ماتم بر جان خریدم « او می کشید و من می کشیدم او خنجر از کین من ناله از دل » در مقتل خون تا که رسیدم ناگه شکستم ناگه خمیدم بالای گودال اینگونه دیدم « او می برید و من می بریدم او از حسین سر من از حسین دل » افتاده شورش در خلق عالم دارم دلی در اندوه و ماتم من در اسارت با قامت خم او غرقه در خون من غرقه در غم او روی نیزه من پای محمل از تیغ گردون هر دو خزانیم چون طایران بی آشیانیم در این اسارت دامن کشانیم با دشمن دین هر دو روانیم من راه حق و او راه باطل آید نسیمی از سوی نیزه برده دلم را گلبوی نیزه رفته دل من پهلوی نیزه رأس حسینم بر روی نیزه من همره سر منزل به منزل من شعله دارم در سینه اکنون خونین به حالم چشمان گردون گریان ز ماتم طفلان محزون «یاسر» ازین غم دارم دلی خون در پیش رویم صد راه مشکل ** محمود تاری «یاسر»✍ .
. .... دل می رود دل می رود ز دستم با آن سر بریده دنبال نی روانم با قامتی خمیده من غرق اضطرابم در موج التهابم ماه به خون خضابم از روی نی دمیده دل می رود ز دستش غم می دهد شکستش هر کس چو من فغانی از کودکان شنیده طفلی ز ضرب سیلی دارد دو چشم نیلی بر روی خار صحرا طفلی دگر دویده با روز گشته چون شب با آه مانده بر لب از ابر چشم زینب باران غم چکیده گلهای من خزانند بر نیزه خون فشانند جز خون دل ندارد باغ خزان رسیده اینجا بروی نیزه سرهای لاله گون است در کربلا ولیکن تن ها به خون تپیده دست ستم به گلشن غیر از شرر ندارد گلچین باغ عصمت جز یاس را نچیده بال و پر عزیزان از تیر غم شکسته رنگ رخ یتیمان از چهره ها پریده گاهی به روی نیزه خون می رود ز سرها گاهی کنار نیزه خون می رود ز دیده هر روز ای برادر با دیدن سر تو از شام تار زینب سر می زند سپیده جز اشک و آه و زاری در کار خود ندارد هر کس چو من در اینجا طعم بلا چشیده در راه دوست «یاسر» از جان و سر حذر کن هر عاشقی در این ره غم را به جان خریده ** محمود تاری «یاسر»✍ .
. کاروان را در بهار بی خزان آورده ام عشق را در سرزمین تشنگان آورده ام اشک های من گواهی می دهد ای تشنه لب بر لبان خشک تو آب روان آورده ام تا که بر دشمن بتازم در زمین کربلا تیر آهی داشتم ، قد کمان آورده ام بعد سختی ها که در شام بلا ما دیده ایم داغداران را درین دارالامان آورده ام تا دوباره بوی سیب سرخ آید بر مشام لاله ها چیدم ز اشک و ارغوان آورده ام با پر و بالی که بشکست از جفای دشمنان طایران خسته را در آشیان آورده ام در اسارت رفته بودم از اسارت آمدم آمدم با خویش چشم خون فشان آورده ام تا بچینم روی قبرت دسته گلهایی ز درد کودکان را همچو گل در بوستان آورده ام @emame3vom کاروان دار تمام داغدارانت منم در کنار تربتت این کاروان آورده ام تا پدر از ماجرای کنج ویران بشنود قصه ها از دختر شیرین زبان آورده ام با زنان داغدار و کودکان خون جگر سینه ای لبریز از آه و فغان آورده ام این غریبان را پس از ظلم و جفای دشمنان خسته دل نزد امام مهربان آورده ام ظاهرا" بودم اسیر اما به روی دوش خود پرچمی پیروزمند و جاودان آورده ام «یاسر» از اشکی که دارد می درخشد چون قمر رو به سمت آسمان بی کران آورده ام ** محمود تاری «یاسر»✍ .
. غمِ گل در دلم آتش به پا کرد مرا از باغبانِ خود جدا کرد غمِ دل را شنید و این ندا کرد « سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق گل به ما دیدی چها کرد » مرا گردون به راه مشکل انداخت به دستم ریسمان باطل انداخت سر و کار مرا با قاتل انداخت « از آن رنگ رخم خون در دل انداخت ازآن گلشن به خارم مبتلا کرد » چُنان زینب حزین و دلغمینم که بوده در سفر یار و معینم اگرچه دخترم اما چنینم « غلام همت آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا کرد » شب است و می درخشد روی ماهی ز داغ لاله دارم اشک و آهی پدر آمد به دیدارم الهی « خوشش باد آن نسیم صبحگاهی که درد شب نشینان را دوا کرد » به پایان آمده صبر و تحمل به لب دارد ز ماتم نغمه بلبل که می آید نسیم از جانب گل « نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبای غنچه وا کرد » چه غوغایی شده در کنج ویران فتاده زورقی در موج و توفان بسوزد دختری چون شمع سوزان « به هر سو بلبل بی دل در افغان تنعم در میان باد صبا کرد » من از هجر پدر همچون هلالم شکست از تیر ماتم هر دو بالم نکرده داغ او رحمی به حالم « من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آ‌شنا کرد » دلم بر عشق بابا مبتلا بود من اینجا بودم و آن سر کجا بود تمنای من از خصم دغا بود « گر از سلطان، طمع کردم خطا بود که از دلبر وفا جستم وفا کرد » به بار ای دیده چون ابر خروشان نیاید ناله زین خانه بدوشان بگو «یاسر» ازین آتش خموشان « بشارت بر به کوی می فروشان که «حافظ» توبه از زهد و ریا کرد » ** محمود تاری «یاسر»✍ .
. دل به یغما برود تا که خزان بنویسم مانده ام این که نهان یا که عیان بنویسم ناله ی گوشه ی ویران نگذارد ای دل بغض پنهان تو را باز نهان بنویسم مثل باران که ز ابر آید و بر گل ریزد باید از دیدن سر اشک روان بنویسم دختری ناله کُنان رأس پدر می خواهد این تمنای ورا اشک فشان بنویسم باید از جانب این دختر آشفته ز درد پای پر آبله و قد کمان بنویسم بعد روزی که به خون خفت تن گلگونی باید از رأس پدر روی سنان بنویسم پای خونین ، قد خم ، چهره نیلی ای وای بار سنگین غمش را نتوان بنویسم بغض اندوه پدر هیچ امانش ندهد هق هق ناله ی او ، ناله کُنان بنویسم در کنار سر خونین پدر می بایست فقط از دختر غمدیده فغان بنویسم مانده ام مثل همین لحظه ی «یاسر» یاران این همه داغ که دیده ست چسان بنویسم ** محمود تاری «یاسر» .
. ای وای بر اسیری کز غصه جان سپارد گلهای چشم خود را دست خزان سپارد ای وای بر یتیمی کز داغ روی بابا آنقدر خون بگرید تا آن که جان سپارد قامت کمان سه ساله زینب به اشک و ناله بر خاک تیره ی غم قد کمان سپارد در گوشه ی خرابه با ناله های دختر آمد سر بریده دل را بدان سپارد امشب رقیه گیرد رأس پدر در آغوش مرغ شکسته پر را بر آشیان سپارد امشب به روی دامن گل را گرفته در بر هر کس گل خودش را بر بوستان سپارد آن اختری که مه را از آسمان طلب کرد این ماه را دوباره بر آسمان سپارد مهمان دخترش بود آن سر که لاله گون بود جان عزیز خود را بر میهمان سپارد پایی که زخم دارد ، جسمی که درد دارد جان را به پای بابا دامن کشان سپارد همراه رأس بابا او می رود ولیکن اندوه رفتنش را بر کاروان سپارد از داغ این سه ساله این داغدار لاله بر چشم خویش «یاسر» اشک روان سپارد ** محمود تاری «یاسر»✍ ___ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. دم دروازی ساعات خدا رحم كند به دلِ عمة سادات خدا رحم كند   محملم پرده ندارد مددي يا ستّار حاجتم وقت مناجات خدا رحم كند چشم من تار شده ، يا تو به هم ريخته اي گريه دار است ملاقات خدا رحم كند كو علمدار حرم ؟ آبرويم در خطر است وسط اين همه الوات خدا رحم كند   سَرِ بازار به انگشتْ نشانم دادند رد شدم با چه مكافات خدا رحم كند   به همان خنجر كُنْدي كه تو را زَجْرَت داد مي كند شِمْر مُباهات خدا رحم كند   سرت از نيزه زمين خورد دلم ريخت حسين زير پا رفتي ؟ به لبهات خدا رحم كند   نيزه نيزه شده از بس گلويِ پارة تو گُم شدي بين جراحات خدا رحم كند   به حرم چون لبِ تو چوبِ حراجي زده اند تا نميرم ز بليّات خدا رحم كند   چشم يك شهر به دنبال كنيز است حسين تا كنم حفظ امانات خدا رحم كند   چانه مي زد سَرِ گهواره يكي پيش رباب بهر تسكين مصيبات خدا رحم كند .
. |⇦•کوله پشتیمو مثه .. و توسل به علیه السلام ویژۀ ایام به نَفسِ حاج میثم مطیعی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کوله پشتیمو مثه همیشه بستم تا که راهی شم به سمت آغوشت ولی امسال خاطراتو می‌نویسم پای تصویر ضریح شیش‌گوشت تو که نیم نگات برای درد دل تسکینه تووی تلخی زمونه اسم تو شیرینه دلم آروم نمیگیره یه سوالی دارم نکنه از چشات افتادم که حالم اینه! حق داری اگه نخوای نگام کنی نکنه دیگه نخوای دعام کنی ولی کاش بازم برا زیارتت صدام کنی میون موکبا، جای ما خالی کنار زائرا، جای ما خالی نجف تا کربلا، جای ما خالی جای ما خالی اگه قلب عاشقو غبار بگیره نتونه جلوه‌ی معشوقو ببینه چاره‌اش اینه گرد و خاک راه زوار روی آیینه‌ی قلب اون بشینه بایدم سهم دلم گریه و حسرت باشه روی دوشم بار سنگین خجالت باشه پایی که به سمت هر گناه قدم برداشته بایدم توو خونه محروم از زیارت باشه کی میدونه توو دلت کی جا شده وقتی حر با دست تو سوا شده خوش به حال کسی که راهی کربلا شده توو راه ماتمت ، جای ما خالی توو دسته‌ی غمت، جای ما خالی به زیر پرچمت، جای ما خالی جای ما خالی میون موکبا، جای ما خالی کنار زائرا، جای ما خالی نجف تا کربلا، جای ما خالی جای ما خالی همیشه همین حوالی می‌رسیدم روبه‌روی گنبدت که غرق نوره اگه دعوت نکردی چاره‌ای نیست! مهر تربتت برام سنگ صبوره سجده میکنم رو تربت یه نفس می‌بارم دوس دارم توو کربلا سر از رو مهر بردارم هرچی یا حسین میگم بیشتر آتیش میگیرم خب یه بار جوابمو بده منم دل دارم چجوری جواب بدی وقتی سرت خیلی فاصله داره با پیکرت هنورم میگه اناالعطشان رگای حنجرت توو جمع اشک و آه، جای ما خالی توو بارگاه ماه، جای ما خالی کنار قتلگاه، جای ما خالی جای ما خالی میون موکبا، جای ما خالی کنار زائرا، جای ما خالی نجف تا کربلا، جای ما خالی جای ما خالی ــــــــــــــــــ 👇
باب الحرم _ مطیعی.mp3
9.85M
|⇦•کوله پشتیمو مثه .. و توسل به حضرت سیدالشهداء علیه السلام ویژۀ ایام اربعین به نَفسِ حاج میثم مطیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ◾ سینه زنی ◾(س) ◾بنداول منزلم شد خرابه دختر شاه دینم بین بازارکوفه شدشکسته جبینم دارم از ره نشانه خورده ام تازیانه(۲) من یتیمم یتیمم(۳) ◾بنددوم نیمه شب ای پدر جان من ز ناقه فتادم روی خاک بیابان صورتم را نهادم مادرم یار من شد عمه غمخوار من شد(۲) من یتیمم یتیمم(۳) ◾بندسوم کو علی اکبر من کو علمدار و سقا ای پدر گشته مجروح پایم از خار صحرا شام من را سحر کن عمه ام را خبرکن(۲) من یتیمم یتیمم(۳) 👇
عشق_یعنی_به_تو_رسیدن_محمد_حسین_پویانفر.mp3
4.68M
من،غلامِ نوکراتم عاشقِ کربلاتم تا آخرش باهاتم تو،همونی که می خوامی دلیلِ گریه هامی تا آخرش باهامی عشق،یعنی به تو رسیدن یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت عشق،یعنی تمومِ سالُ همیشه بی قرارم برای اربعینت آقای من!زندگیمُ دستت دادم تو این مسیر افتادم ای عشقِ مادر زادم…حسین
434.9K
اصول استخاره ی صحیح
samat-mirdamad.mp3
7.2M
دعاے 🎵 🎤| سید مهدی میردامـاد
ziyaratashoora-mirdamad.mp3
4.92M
قرائتـــ با نوای سید مهدی میرداماد، ارواحنافداه
1_387288689(1).mp3
1.58M
‍ ‍قرائت زیارت 🎤بانوای دلنشین سید مهدی میرداماد