حضرت رقیه.mp3
زمان:
حجم:
3.53M
#حضرت_رقیه
#روضه_حضرت_رقیه
#خرابه_شام
چشمِ انتظارِ میهمان ، زد زیر گریه
بغضش شکست و ناگهان زد زیرگریه
دیگر توان ِ ایستادن هم ندارد
طفلک نشست و بی امان زد زیرگریه
درکوچه های شام-شامش که ندادند
پیچید وقتی بوی نان زد زیر گریه
دستش که بر زخم لب خشک پدر خورد
افتاد یاد ِ خیزران - زد زیر گریه
انگشتر بابا به یادش مانده بود و...
تا دید دست ساربان; زد زیر گریه
خیلی دلش پر درد از بزم شراب است
پنهان ز چشم دیگران زد زیر گریه
میگفت "بابا" باز "بابا" باز "بابا"
با هق هق و لکنت زبان زد زیر گریه
با دیدن او حرمله "زد زیر خنده"
بادیدن شمر و سنان "زد زیر گریه"
سیلی - غم بازار - نامحرم - اسیری
با گفتنش هم روضه خوان زد زیرگریه
- - -
شیرین زبان قافله از دست رفت و
آمد کنارش عمه جان... زد زیرگریه
#محمدحسن_بیات_لو ✍
آخ قربون غربتت.. تا نگاش به سرافتاد
شروع کرد با سر حرف زدن یا ابتا
من ذللذی خضبک بدمائک
من ذی الذلی قطع وردیک
من ذللذی ایتمنی علی صغر سنی...
بابا کی منو توی این سن کممنو یتیمم کرد بابا کی
محسانتو غرق خونخضاب کرده
یه مرتبه دیدن صدای روضه خون حسین دیگه نمیاد... نگاه کردن سر یه طرف سه ساله یه طرف ......
.
#راس_الحسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب(س)
#کوفه و #شام #خرابه_شام
در این غروبِ غریبی، ببین کواکب را
بهروی نی سر گلگونِ نجمِ ثاقب را
بخوان به لحن حروفِ مقطعه امشب
حدیث غربت زینب، بخوان مصائب را
بخوان «وَلِیُّکُمُ الله» را پناه حرم
بگو حکایت این مردمانِ غاصب را
برای تسلیت خاطرِ «ذَوِی القُربَی»
ز تازیانهی طعنه ببین مواهب را
بخوان «لِیُذهِبَ عَنکُم»، شکوهِ غیرت من!
که دور سازی از این کاروان، اجانب را
مسیح خستهی من! ندبهٔ أنا العطشان
به خون نشانده دل بیقرار راهب را
لب مقدس قرآن و خیزران؟ ای وای
و «أم حَسِبْتَ» بخوان این همه عجائب را!
بیا شبی به خرابه، بیاوری با خود
برای دخترکت لیلةُ الرغائب را
هنوز بر لب تو بغض «أَیَّ مُنقَلبٍ»
به انتظار نشسته غریب غائب را
#یوسف_رحیمی✍
.
.
#زبانحال_حضرت_رقیه
انتظارشو نداشتم
که بری و جام بذاری
چرا دیر اومدی پیشم؟
نکنه دوسم نداری؟
چرا اینقدر پریشونی؟
الهی دورت بگردم
کاشکی دستام کمی جون داشت
موهاتو شونه می کردم
از همون وقتی که رفتی
دل دخترت کبابه
چرا تا رسیدی بابا
بوی نون گرفت خرابه؟
من غذا نخواسته بودم
بس که از زندگی سیرم
بغلم نکردی؟…باشه
من تو رو بغل می گیرم
نمیگی که دخترت رو
چرا با خودت نبردی؟
لااقل بگو بابایی
منو دست کی سپردی؟
چادرم تو صحرا گم شد
اما روسریم نیفتاد
گوشوارم رو پس می گیرم
عمه قولشو بهم داد
روسریم یخورده سوخته
غم نخور عیبی نداره
عموم از سفر که برگشت
یدونه نوشو میاره
چی میشه بازم بخندی؟
دلم از غصه رها شه
دندونم شکسته اما
شیریه…غمت نباشه
شب خرابه سرده، اما
هرجوری شده میخوابم
خاکی ام؟ عیبی نداره
نوه ی ابوترابم
اینا چیزی نیس بابایی
همشون میگذره میره
اما چند روزه کلافم
زبونم همش میگیره
دخترت شیرین زبون بود
بود ولی از این به بعد نیست
بخدا جواب اشکام
خنده های ابن سعد نیست
تا زمانی که تو شامم
حال و روز من همینه
یا پیشم بمون بابایی
یا که باز بریم مدینه
نه…دیگه طاقت ندارم
بعیده این گره وا شه
دخترت میخواد بمیره
دعا کن حاجت روا شه
#سید_جعفر_حیدری
#خرابه_شام
#پنجم_صفر
#شب_سوم_محرم
.
.
#شب_سوم_محرم
#زبانحال_حضرت_رقیه
ناله من به جیگر نمیرسه
حال من خوب به نظر نمیرسه
بعد از آتیشه تو خیمه ها بابا
دیگه موهام به کمر نمیرسه
مگه سیلی به رخم امون می داد
دخترت داشت زیر پاها جون می داد
دختر شامی میون خنده هاش
باباشو همش به من نشون می داد
آرزوهامو به هیچ کس نمیدم
سر طاووسو به کرکس نمیدم
اگه کل دنیا دنبالت بیان
سرتو به هیچ کسی پس نمیدم
عمو رفت و من اسیر شدم بابا
زودتر از فاطمه پیر شدم بابا
خیلی گشنمه ولی بدون تو
از همه زندگی سیر شدم بابا
کبودیهامو نشونش نمیدم
ترک پامو نشونش نمیدم
تا عمو ازم خجالت نکشه
سر بابامو نشونش نمیدم
آخرش آوردمت با همتم
به یه بوسه از لب تو دعوتم
اگه ساکتم ازم خرده نگیر
همشو بذار به پای لکنتم
#محمد_نجاری ✍
#خرابه_شام
.
.
#زبانحال_حضرت_رقیه
#حضرت_رقیه
#پنجم_صفر
یادش بخیر بالش نرمی که داشتم
آغوش با محبت گرمی که داشتم
یادش بخیر بوسه گرم تو قبل خواب
خوش می گذشت دور تو و عمه و رباب
یادش بخیر شانه زدن های هر شبت
پا می شدم ز خواب به گلبوسه ی لبت
یادش بخیر زندگی ام رو به راه بود
رویم سپید و موی سر من سیاه بود
امشب ولی به زیر سرم خشت خام بود
بی احترام طرز ورودم به شام بود
این طفل پیر جان بسپارد اگر، رواست
لعنت به شمر طفل تو را سالخوده خواست
ناز تو را به قیمت سیلی خریده ام
از خواب با لگد نپریدم؟ پریده ام
سیلی به حال صورت من گریه می کند
لالایی ام به لکنت من گریه می کند
خود را برای دلخوشی او زدم به خواب
خواب مرا به هم زده لالایی رباب ...
ما چوب خورده های اسارت چشیده ایم
دندان شکسته های خجالت کشیده ایم
از من بریده تر ، نفس خواهرت شده ...
بیچاره عمه، قبر کن دخترت شده ...
گفتم به عمه تا به وصیت عمل کند ...
نیت کند به جای تو من را بغل کند
از روی نیزه ها نگرانم شدی ببخش
فردا اگر که فاتحه خوانم شدی ببخش
هنگام غسل دادن زهرای کوچک است
ما بی کسیم ، گریه کن ما عروسک است
زخم تن مرا به سکینه نشان مده ...
تلقین بخوان و شانه ی من را تکان مده
گفتم به قبر من بنویسند: خسته بود
زهرا ترک ترک شده بود ، او شکسته بود
یا رب ، روا مدار عزیزی شود اسیر
بابای هیچ دخترکی را از او مگیر ...
طفل تو را نبودن تو قد خمیده کرد
با من هرآنچه کرد ، گلوی بریده کرد
#خرابه_شام
#ناصر_دودانگه ✍
#شب_سوم_محرم
.
امام حسین ع
. #زبانحال_حضرت_رقیه #حضرت_رقیه #پنجم_صفر یادش بخیر بالش نرمی که داشتم آغوش با محبت گرمی که دا
.
#پنجم_صفر
رسیده به آرزوی سفرش ...
با هزار حرف نگفته دخترت
از رو ناقه افتاده ، مهم اینه
از چشای تو نیفته دخترت
دخترا منتظرن بابا بیاد
درداشونو ، تو بغل بهش بگن
سر تو اومد ولی بغل نداشت
کاری کرد که حرفا تو دل بمونن
گفت : به دیدن کسی که هیچکسو
مثل بابا دوس نداره اومدی
قربون اومدن نصفه شبی ت
چرا با رگای پاره اومدی ...
مگه من نگفته بودم که میای
با خودت بغل بیار ، سر زدنی ...
اومدم که بپرم تو بغلت
دیدم اندازه ی آغوش منی ...
آخ ببخشید این چه حرفی بود زدم
تو به اندازه ی کافی خسته ای ...
ببوسم زخم گلوتو خوب بشه ...
صد برابر همه ، شکسته ای
نمک بچه ، شیرین زبونیشه ....
با نمک بودن به بچه ت نیومد
لکنتش نزاشت باهات حرف بزنه
همه ی حرفاشو با یه بوسه زد
رو لبای پاره جون داد که بگه
کم بابا هم پناه دختره ...
دخترو تازیونه نمی کشه
لب بابا، قتلگاه دختره ....
زن ها و دخترای شامی فقط
دنبال بهونه ی خنده بودن
خندیدن ...دخترتو که دق دادن
سر قبرش همه شرمنده بودن
#حضرت_رقیه
#خرابه_شام
#ناصر_دودانگه ✍
.
.
#پنجم_صفر
گرچه در این خرابه دگر احترام نیست
شکر خدا ولی خبر از ازدحام نیست
بوی غذا تمام محل را گرفته است
اما برای اهل نبوت طعام نیست
رنگ از رخم پریده، حسابی کلافه ام
از درد استخوان، نفسم بادوام نیست
از هر طرف که پا شده ام خورده ام زمین
در جسم زیر و رو شده ام انسجام نیست
شب تا سحر به یاد لبت گریه کرده ام
کام تو چوب خورد و حیاتم به کام نیست
گفتم سلام... کاش یکی یادشان دهد
سیلی و تازیانه جواب سلام نیست
من دختر مطهره ی آل عصمتم
شأنم که درک کردن بزم حرام نیست
طوری لگد زدند نمازم نشسته است
دیگر توان برای قعود و قیام نیست
تقصیر لکنت است، گذر کن ز دخترت
مانند قبل با تو اگر همکلام نیست
آماده ی سفر شده ام چون رقیه را
طاقت برایِ ماندن در بین شام نیست
#حضرت_رقیه
#خرابه_شام
.
.
#زمزمه
#پنجم_صفر
دختر غم زده خرابه هام
آرزویی ندارم غیر بابام
میخوام امشب تا سحر صدات کنم
ولی لکنت افتاده توی صدام
من که تو آغوش تو میخوابیدم
قبل خواب باید تورو می بوسیدم
حالا سر به روی خاکا میزارم
دیدنت تو خوابه تنها امیدم
اگه من پرم شکست بابا فدات
چشامم نمیبینه فدا چشات
پر زخمم ولی من یه درد دارم
بابایی خیلی دلم تنگ برات
روی خاکا بابایی کشیدمت
خم شدم یه دل سیر بوسیدمت
تموم غصه من همین شده
وقتی رفتی خواب بودم ندیدمت
رفتی و با سیلی از خواب پریدم
نفسم بند اومد از بس دویدم
تا صدات زدم بابا منو زدن
پناهی جز عمه زینب ندیدم
بابا کل حرم و آتیش سوزوند
چادر خواهرمو آتیش سوزوند
اگه شونه نمیشه موی سرم
معجر رو سرمو آتیش سوزوند
گل سر دیگه برا موهام نخر
دیگه خلخال واسه پاهام نخر
لاله گوشم ببین زخمی شده
گوشواره بابا دیگه برام نخر
من که بودم روز آهوی حرم
نمیتونم دیگه حتی راه برم
همش از قافله ها جا میمونم
تازیونه می رسه تا ببرم
بابایی بال و پرم درد میکنه
زخمای چشم ترم درد میکنه
از شبی که افتادم از رو ناقه
هنوزم موی سرم درد می کنه
مثل شمعی پیکر من آب شده
صورتم با زخم سیلی قاب شده
مثل مادرت که بی هوا زدن
بی هوا زدن تو این جا باب شده
شبی که گم شده بودم زجر اومد
عمو جون نشنوه بابا بد می زد
قد به من به چکمه هاش نمی رسید
بی هوا به پهلو هام .... می زد
اومدی و گره من وا شده
آخرای عمر این زهرا شده
هر کسی منو تورو دیده می گه
این سه ساله پیرتر از بابا شده
#خرابه_شام
#حضرت_رقیه
#موسی_علیمرادی ✍
..................
.
#پنجم_صفر
اومدی ولی چرا دیر اومدی
حالا که رقیه شد پیر اومدی؟
صورتت اون صورت همیشه نیست
چرا با اینهمه تغییر اومدی
خودمم خیلی عوض شدم آره
صورتم یه جای سالم نداره
تا میام یه خرده آروم بگیرم
زجر ملعون میاد و نمیزاره
چرا انقد شدی مختصر بابا
دلمو کردی شکسته تر بابا
دیگه هیچکسو به جز تو نمیخوام
منو امشب با خودت ببر بابا
تا حالا قدّمو خم دیده بودی؟
تا حالا موهامو کم دیده بودی؟
تو خونه بی روسری دیده بودیم
توی بازار چی؟ بازم دیده بودی؟
وای اگه ضربه به ابرو بخوره
پنجه ای گره به گیسو بخوره
مادرت حالمو بهتر میدونه
وای اگه لگد به پهلو بخوره
تو نباشی حال و روزم همینه
تازه اوضاع خیلی بدتر از اینه
نمیدونم که خبرداری یا نه
حجابم همین یه تیکه آستینه
روز و شب گرسنگی کشیدنو
کوچه کوچه طعنه ها شنیدنو
حاضرم تجربشون کنم ولی
نشنوم حرف کنیز خریدنو
#علی_ذوالقدر ✍
#خرابه_شام
#حضرت_رقیه
.
.
#پنجم_صفر
نگو فردا میام . دیره بابایی
رقیه بی تو می میره بابایی
بخوامم بعد تو آروم بگیرم
سنان آروم نمی گیره بابایی
باید هم مثل قبلاً ها نبینه
نگاهی که یه شب بابا نبینه
ندیدیم از سنان چیزی به جز شر
الهی خیر از دنیا نبینه
منی که جز تو بابایی ندارم
به جز آغوش تو جایی ندارم
می دونم خسته ی راهی ، ببخشید
چیزی واسه پذیرایی ندارم
خوشی مون رفت تا بابایی رفتی
نفهمیدم چرا تنهایی رفتی
ندارم طاقت دوری ، از امشب
منم باهات میام هر جایی رفتی
#شب_سوم_محرم
#شهریار_سنجری ✍
#حضرت_رقیه
#خرابه_شام
.
.
#پنجم_صفر
اُف به دنیا ؛ رقیه سیلی خورد
بین صحرا رقیه سیلی خورد
دختری را برای سکه زدند
اُف به دنیا رقیه سیلی خورد
نیمه شب جای عمه خالی بود
تک و تنها رقیه سیلی خورد
هر چهل منزل از عمو پرسید
هر چهل جا رقیه سیلی خورد
کمتر از گل به او نمی گفتند
بعد سقا رقیه سیلی خورد
پهن شد شمر سفره اش هر شب
هر شب اما رقیه سیلی خورد
از شبث تازیانه ها اما
از سنان ها رقیه سیلی خورد
با همان لکنت زبان هربار
گفت: بابا ؛ رقیه سیلی خورد
به زمین خورد و گوشواره شکست
مثل زهرا رقیه سیلی خورد
***
هر اسیری که در اسارت گفت
زیر لب یارقیه ؛ سیلی خورد
#علیرضا_خاکساری ✍
#شب_سوم_محرم
🔸اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ🔸
..............
#شب_سوم_محرم
میان قافله من بیشتر یاد پدر کردم
پدر نام تو بردن جرم بود و من خطر کردم
میامد تازیانه بی مهابا سمت ما بابا
شده دستم سیاه از بس که بر صورت سپر کردم
پس از آنشب که از ناقه به روی خاک افتادم
چه شبهاییی که با درد کمر تا صبح سر کردم
تو را با گریه من میخواستم در تشت زر رفتی
لبت را خیزران بوسید من خیلی ضرر کردم
من از دوش عموعباس رفتم زیر دست زجر
ببین از کربلا تا شام را با که سفر کردم
اگرکه سوخته گیسویم و زخمیست ابرویم
از ان باشد که از کوی یهودیها گذر کردم
تو دندانت شکسته من سرم عمه دلش بابا
مپرس از من چرا اینگفتگو را مختصر کردم
#محمد_جواد_مطیع_ها
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#خرابه_شام
.
امام حسین ع
☀️ پیرزنی که از مردم میخواهد کنار خیابان برایش روضه بخوانند 👈 و عکس العمل جالب مردم #کربلا #محرم
.
#حضرت_رقیه
رواق خاک آلودِ شبستانی که من دارم
کجا و شان بی پایان مهمانی که من دارم
ببافم فرش قرمز رنگ با گیسوی خونینم
به کار آید همین موی پریشانی که من دارم
سر و رویت بهم خورده ولیکن باز زیبایی
ندارد هیچ کس مثل پدر جانی که من دارم
اگرچه خاکی است اما شبیه طشت اصلا نیست
بیا بنشین عزیزم روی دامانی که من دارم
الهی بشکند دستی که محکم خیزران کوبید
شده لب پر لب قاری قرآنی که من دارم
از آن لحظه که دیدم در دهانت نیست دندانی
بدم می آید از این چند دندانی که من دارم
به جای دست از مویم بلندم کرده از بس زجر
پریشان تر شده موی پریشانی که من دارم
نمیدانم که از ضعف است یا که از شکستن هست
دلیل از سر شب دست لرزانی که من دارم
سراغت را گرفتم با لگد سرباز رومی زد
زبانم را نمیفهمد نگهبانی که من دارم
تو را اینجا کشیدم که بگیرم بوس آخر را
ندارد هیچ کس مانند پایانی که من دارم
شعر از گروه #یا_مظلوم
#پنجم_صفر
#شب_سوم_محرم
...............
.
#یا_حضرت_رقیه
تو شام که رفتی دل صحرا ماندیم
بالای سر پیکر بابا ماندیم
پای غم تو پنج صفر میمیرم
ما از شب سومت اگر جا ماندیم
#امیر_فرخنده ✍
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#خرابه_شام
.
امام حسین ع
. #زمینه #امام_زمان #زمزمه_امام_زمان(عج) #سبک_من_این_پایین_تو_اون_بالا *بند اول* آرزو و حاجت
.
#زمینه
#ماه_رمضان
#سبک_من_این_پایین_تو_اون_بالا
یاد اشکای رباب و مشک خالی علمدار
حالو روز من بهم میریزه هرشب وقت افطار
مادرم وقتی می بینه تشنگیمو بی قراره
زیر لب میگه مسلمانان حسین مادر نداره
گنا داره
کسی بهش محل نمیذاره
یه کاسه آب براش نمیاره
حسین لب تشنه ترینه
بمیرم من
کسی دلش براش نمیسوزه
می زننش با دهن روزه
الهی مادرش نبینه
می خونم با _ چش گریان
سلام الله _ علی العطشان
حسین جانم ۴
#۲
ای خدا از ما نگیری حس و حال نوکری رو
یاد زینب میکنم تا میشنوم [فُکَّ اسیر]و
بوی افطاری میاد تو خونه میگم یا رقیه
لقمه میگیرم میگم درد دلامو با رقیه
میگن حالِ
گرسنه رو گرسنه میفهمه
یه تشنه رو یه تشنه میفهمه
ولی رقیه فرق داره
سه ساله ش بود
باباشو تازه داده بود از دست
یکی نگف گرسنه و تشنست
رقیه هیچکسو نداره
میخونم با _ چش گریان
رقیه جان _ رقیه جان
رقیه جان ۴
#سبک_از_همون_روز_ازل_مأنوسه_با_تو_روزگارم
#امیرحسین_ثابتی ✍
#شب_قدر
.👇
.....................
❁
#زمزمه
#شهادت_امام_علی علیه_السلام
#زبانحال_حضرت_زینب علیهاسلام
#گریز به #خرابه_شام
#رقیه_سعیدی_کیمیا ✍
#سبک:حلالم کن .....
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
حال و روز خونه مون شد مثل اون وقتا دوباره
داره بابا مثل مادر باز ما رو تنــها میذاره
التماست می کنــم بابا نرو زینب می میره
بیقراره هر یتیمی که سراغت رو می گیره
نرو بابا !
به هــــم نریز پنــــاهِ زینــب رو
ببیـــن تو اشـــک و آه زینب رو
طاقت این غمو نداره
می دونم که
چقــد دلت تنـــگه برا مـــادر
زمـــزمهٔ لبـات شـــده کـــوثر
اشک غم از چشات می باره
منِ دلخون ، منِ تنها ، ازت میخوام نرو بابا(۲)
________________
زینبم ! یک زخم سر دیدی داره قلبت می گیره
کربلا می بینی هجده سر به روی نیزه میره
جای شکرش باقیه اینجا نشستی دور بستر
دختری هم جون میده توی خرابه پیش یک سر
میگه بابا !
هر جـــا که اســـم تو رو آوردم
از آدمـــای بد کتـــک خوردم
گناه دخترت چی بوده
دیگه بابا !
منو ببر که خستـَـم از دنیا
شدم شبیـــه مادرت زهرا
تنم پر از زخم و کبوده
منم خسته ، منم تنها ، منو با خود ، ببر بابا(۲)
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
✍رقیه سعیدی(کیمیا)