eitaa logo
امام حسین ع
27.3هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. ﷽ حالا که کوچک است برایت زمین من بالا بمان ستاره ی بالانشین من دستم نمیرسد به بلندای تو ولی آهم که میرسد به تو ای نازنین من آغوش من رکاب گرفته برای تو اما تو رفته ای سر نیزه نگین من ای کاش مُرده بودم و از نِی نمیچکید خونابه های حلق تو روی جبین من حتی به من اجازه ی گریه نمیدهند شد دستمال اشک من این آستین من با چه دلی به صورت تو سنگ میزنند؟! کوچکترین ستاره ی نیزه نشین من من که بدون تو سحری نگذرانده ام طی شد بدون تو سحر چندمین من خیلی برای تشنگی ات تشنه مانده ام شیرین زبانِ از همه تشنه ترین من من داد میزنم سر اینکه تو ساکتی ای خنده ی تو آتش قلب حزین من جان‌دادن تو جان مرا هم گرفته است با تو یکی شده پسرم اربعین من هم جای ناخن تو و هم جای خالی ات داغی عظیم بعد تو دارم به سینه من فامیل گفته بود علی را سفر نبر یک عمر طعنه دارم و مانده همین من زهرا بهشت منتظرت مانده تا خودش گهواره را تکان بدهد نازنین من شعر از گروه .
29.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیه_السلام من زینب صبور تو بودم ولی حسین هنگام قتل صبر تو صبرم تمام شد دیدم که جای آب لبت نیزه میخورد ازآن به بعد آب به لب ها حرام شد ای احترام واجب زینب ، دم غروب عریان شدی و جسم تو بی احترام شد بعد از عبور چکمه ی شمر از تنت حسین صحبت ز نعلهای سواره نظام شد خیلی نگاهشان به من اذیت کننده بود دور و بر تو ، دور و برم ازدحام شد کارم کجا کشیده که پرده نشین شهر با شمر بد دهن سر تو همکلام شد شعر از گروه ✍ 🔘 🎤
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shahadat_Hazrat_Roghaye_1403 (3).mp3
زمان: حجم: 44.43M
خورشيدِ من‌ آمدی شبانه قدری بغلم کن عاشقانه نشناختمت در اول‌ کار نفرین خدا به این زمانه کی زیر گلوت را عزیزم اینطور بریده ناشیانه تقصیر حرارت تنور است این سوختگی‌ زیر چانه امروز شبیه موی تو سوخت آن موی بلند دخترانه اوضاع مناسبی ندارم چه خوب که آمدی شبانه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه رفتم وسط شرابخواران کَت بسته، به زورِ تازیانه "بَر" خورده به من، چرا نبوده؟! برخوردِ کسی مودبانه من دختر شاه عالمینم دادند ولی به من‌ اعانه در راه، شتر تکان نمیخورد خوردم کتکی به این بهانه هر بار طناب را کشیدند خوردیم‌ زمین دانه دانه من‌ سیر غذا نخوردم اما خوردم‌ دل سیر تازیانه افتاد سرت ز روی شاخه افتاد سرم به روی شانه هر سنگ که بر سر تو میخورد میکرد به سمت ما کمانه از خاطر من نمیرود... نه... آن ضربه ی چوب وحشیانه سالم لب من ، لب تو زخمی؟! واللهِ که نیست عادلانه دیگر ز سفر بدم میاید کِی می بری ام پدر به خانه دیدی که ز شب هراس دارم خورشیدِ من آمدی شبانه شعر از گروه
امام حسین ع
☀️ پیرزنی که از مردم می‌خواهد کنار خیابان برایش روضه بخوانند 👈 و عکس العمل جالب مردم #کربلا #محرم
. رواق خاک آلودِ شبستانی که من دارم کجا و شان بی پایان مهمانی که من دارم ببافم فرش قرمز رنگ با گیسوی خونینم به کار آید همین موی پریشانی که من دارم سر و رویت بهم خورده ولیکن باز زیبایی ندارد هیچ کس مثل پدر جانی که من دارم اگرچه خاکی است اما شبیه طشت اصلا نیست بیا بنشین عزیزم روی دامانی که من دارم الهی بشکند دستی که محکم خیزران کوبید شده لب پر لب قاری قرآنی که من دارم از آن لحظه که دیدم در دهانت نیست دندانی بدم می آید از این چند دندانی که من دارم به جای دست از مویم بلندم کرده از بس زجر پریشان تر شده موی پریشانی که من دارم نمیدانم که از ضعف است یا که از شکستن هست دلیل از سر شب دست لرزانی که من دارم سراغت را گرفتم با لگد سرباز رومی زد زبانم را نمیفهمد نگهبانی که من دارم تو را اینجا کشیدم که بگیرم بوس آخر را ندارد هیچ کس مانند پایانی که من دارم شعر از گروه ............... . تو شام که رفتی دل صحرا ماندیم بالای سر پیکر بابا ماندیم پای غم‌ تو‌ پنج ‌صفر میمیرم ما از شب سومت اگر جا ماندیم .
. هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزی تمام خاندانش را گرفت خوش به حال سائلی که سائل عباس شد خوش به حال آنکه از عباس نانش را گرفت روز محشر دست هایش دستگیری می‌کند دست خود را داد دست دوستانش را گرفت هیچکس اندازه ی عباس شرمنده نشد کربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب آور کرب و بلا عصر تاسوعا امان نامه امانش را گرفت چشم هایش پاسبان های بنات خیمه بود حرمله با تیر، چشم پاسبانش را گرفت تیرها در پیکرش وقتِ زمین خوردن شکست بس که خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت صارَ کَالقُنفُذ... برای تیرها جایی نماند ناگهان سرنیزه ای حجم دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه های ناتمامی خواهرانش را گرفت شعر از گروه "" .
. در دل خیمه گل یاسمنی داشت حسین کودک تشنه‌ی شیرین سخنی داشت حسین کاش مانند برادر حرمی داشت حسن کاش مانند برادر کفنی داشت حسین هر دو نورند و تفاوت سر همسر دارند بد زنی داشت حسن، شیرزنی داشت حسین سر به زانوی برادر، حسن آخر جان داد کاش بالای سر خود حسنی داشت حسین پسر مادر آب است که از فرط عطش خشک‌تر از لب صحرا دهنی داشت حسین دید خواهر تن عریان برادر را گفت: خواست میدان برود پیروهنی داشت حسین نعل‌ها سخت روی سینه‌ی او کوبیدند ته گودال خودش سینه‌زنی داشت حسین ساربان زود خودش را ته گودال رساند یادش آمد که عقیق یمنی داشت حسین گروه شعری ✍ ................... . محبتی امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام جان دو جهان شد پدر این دو برادر هستیم فقط زیر پر  این دو برادر ... قربان حسین و حسن فاطمه رفتیم باشیم محب از نظر این دو برادر ... از نان پسر های کریمان همه خوردند شد باب کرامت ثمر این دو برادر از بی سرو پا سینه زن محترمی ساخت شد شامل ما هم هنر این دو برادر از در به دری صف محشر به امان است هرکس که شود در به در این دو برادر بی حرمتشان کرد فلک ورنه به دنیا صد پاره نمی شد جگر این دو برادر ما با جگر پاره نشستیم بمیریم ... در روضه ی سخت پسر این دو برادر ... قاسم که کش آمد ، علی اکبر که کم آمد یارب چه نیامد به سر  این دو برادر ... ✅ ۱۴۰۳ .
. دل جز به یاد روی تو خرّم نمی شود دیده به غیر نام تو پُر نَم نمی شود چشمان تر ز آتش دوزخ دهد امان گریه کن ات ز اهل جهنم‌ نمی شود راه وصال تا به لقای خدا بلی جز از مسیر روضه فراهم نمی شود ما را بهشت مجلس روضه است والسلام طوبی شبیه سایه پرچم‌ نمی شود بر ما که عاشقیم و اسیر غم تواییم ماهی شبیه ماه محرم نمی شود درمان دردهای دل ماست روضه ات ما را به غیر اشک تو مرهم نمی شود نام تو برد، توبه آدم قبول شد آدم بدون لطف تو آدم نمی شود یک عمر هم اگر‌ که بگوییم "یاحسین" یک ذره از حلاوت آن کم نمی شود زینب رسید و گفت کجایی حسین من؟! جسم کسی که اینهمه درهم نمی شود با نیزه ها مگر بدنت را چه کرده اند هر کار میکنم که منظم نمی شود ✍ تیر ۱۴۰۳ ............................. . در ماتم تو خرد و کلان گریه می‌کنند یعنی برای تو همگان گریه می‌کنند اصلاً برای تشنگی کودکان توست این ابرها که فصل خزان گریه می‌کنند از طفل شیرخواره در آغوش مادران تا پیرهای مثل کمان گریه می‌کنند حی علی العزا که زمین خورد اکبرت هفت آسمان به بانگ اذان گریه می‌کنند مردان شیعه موی کنان ضجه می‌زنند مثل زنانِ مُرده جوان گریه می‌کنند از مادران خود به خدا ارث برده‌اند این‌گونه در نهان و عیان گریه می‌کنند :: عصر است، بچه‌های حرم دور عمه‌ها آرام، آستین به دهان گریه می‌کنند ناله کنند، پاسخشان تازیانه است بااین وجود در خفقان گریه می‌کنند ✍ ............... مگر به جز تو تمنای دیگری هم هست؟ مگر به سینه تقاضای دیگری هم هست؟ برای در زدنِ این گدا به خانه‌ی تو به غیر سینه مگر جای دیگری هم هست؟ ز مدحت ای همه جان! خسته کی شوم؟ آیا به دلنوازی‌ات آوای دیگری هم هست؟ به غیر صحن و سرا و ورودیِ حرمت مگر که جنت الاعلای دیگری هم هست؟ برای من که دمادم دمت مرا جان داد مگر به جز تو مسیحای دیگری هم هست؟ به بارگاه تو نوکر زیاد هست ولی برای من مگر آقای دیگری هم هست؟ برای روضه اگر تنگمان شود دنیا هزار شکر که دنیای دیگری هم هست به خون سرخ نوشتند نامه یارانت به غیر خون مگر امضای دیگری هم هست؟ :: در آن شلوغی گودال، مادرت می‌گفت نزن مگر به تنش جای دیگری هم هست ✍ ................ تا قنوتَت رو به‌سوی یار بالا می‌رود بر دو دستت آسمان انگار بالا می‌رود پرچمت را از زمانی که درِ خانه زدم برکت و نور از درودیوار بالا می‌رود اوج، معنایش به دست‌وپای تو افتادن است نوکرت از این جهت بسیار بالا می‌رود بردن نام تو مُهرِ استجابت بر دعاست ذیل ذکر اسم تو، اذکار بالا می‌رود تربت تو در حقیقت آبِ روی آتش است هر زمانی که تب بیمار بالا می‌رود حاجتش لمس ضریح و صحن و پایین پای توست دست‌های سینه‌زن هربار بالا می‌رود :: کشته‌ی جمعه! تو را تیغ دوشنبه ذبح کرد* نیزه با دستور آن مسمار بالا می‌رود گروه ✍ *حضرت زینب (س) در روز عاشورا فرمودند: بِأبي‌ مَن‌ْ اَضْحي‌' عَسْكَرُه‌ُ فِي‌ يَوْم‌ِ الاِثْنَيْن‌ِ نَهْباً پدرم به‌ فداي‌ آن‌ كس‌ كه‌ سپاهش‌ روز دوشنبه‌ غارت‌ شد 📚 لهوف سید‌بن‌طاووس، ص ۷۸ .👇
. نامت همیشه زمزمه ی بی امان ماست ما اهل خاک و روضه ی تو آسمان ماست در زیر سقف روضه ات ای صبح بی غروب تنهاترین مجال تنفس، از آن ماست محتاج نور نیست هر آنکس تو را شناخت مهرت چراغ خانه ی هر دو جهان ماست مادر شدی و لحظه به لحظه حواس تو در پیش "اعتقاد دل" و "آب و نان" ماست ذکر شریف فاطمه، ای خیر دستگیر سنگین ترین عبادت روی زبان ماست داغ تو را نه اینکه فقط گریه می کنیم امروز درس فاطمیه، امتحان ماست واجب ترین فریضه ی ما فاطمیه است این اعتقاد قاطبه ی دوستان ماست صورت کبود روضه ی دیوار و کوچه ایم این زخم های سرخ همیشه نشان ماست جان داده ای به راه امامت که همچنان نام علی هنوز بلند از اذان ماست سلام_الله_علیها ✍ ................. گریه کنید مادر ما بیگناه بود گریه کنید مادر ما پا به ماه بود حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود یک لات هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود دیگر کسی به چهره ی قبلش نمی شناخت پایین پلک فاطمه از بس سیاه بود ✍ 👇
روضه شب چهارم فاطمیه ۱۴۰۱ حجت‌الاسلام نصراللهی .m4a
زمان: حجم: 4.09M
◾️ شب چهارم دوم آمد محرّم علی و ماه فاطمه آتش گرفته جان تو از آه فاطمه با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نيام بازآی خون فاطمه خونخواه فاطمه بازآی تا تو روضه بخوانی برايمان با هاى هایِ گريه‌ی جانکاه فاطمه بی‌شک سه ماه خوانده تو را با دو چشم تر بالای قبر محسن شش‌ماهه، فاطمه آه از ميان آن در و ديوار شد شروع بعد از نبی، عروج إلى الله فاطمه پشت در و کنار بقيع و به روی نی معنا شده‌ست سرِّ فديناه فاطمه محشر، به پاست روضه‌ی مولای بی‌کفن پيراهنی‌ست کهنه به همراه فاطمه دارد به روی دست، دو دست قلم شده دستی که در مقام شفاعت علم شده .................... گریه کنید مادر ما بیگناه بود گریه کنید مادر ما پا به ماه بود حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود یک مرد هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود از شدت خجالت از هم در این سه ماه راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود جای تمام شهر برایش علی گریست جای تمام شهر علی غرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند ورنه به آه فاطمه عالم تباه بود همصحبتی نداشت دگر بعد فاطمه تنها کسی که گوش به او داد چاه بود رغبت نداشت پا بگذارد به خانه اش راه عبورش از وسط قتلگاه بود گروه ✍ .
. اگر دلواپسِ من بوده ای من بیشتر بودم میان بستگان خود به تو وابسته تر بودم رسیده لحظه ی مرگم سراغم را نمیگیری؟! به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم میان بسترم جان میدهم حالا تک و تنها منی که لحظه ی جان دادن چندین نفر بودم نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم نگاه آخرم گودال بودی گریه میکردم وَ از موی سرِ آشفته ات آشفته تر بودم هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم میان التماس من تو را هر کس که آمد زد چه بر می آمد از این دستِ تنها؟! یک نفر بودم به ابن سعد رو انداختم آخرسر از غربت منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم تو شأنت دامن زهراست نه مخروبه ی خولی سرت را از تنورش در میاوردم اگر بودم بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت برای بچه ها هم عمه بودم هم پدر بودم سوار ناقه ها کردم همینکه دخترانت را برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری؟! که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم مرا بازار بردند و مرا آزار میدادند منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم تورا با خیزران میزد مرا ساکت کند دشمن حلالم کن برادر جان برایت دردسر بودم شعر از گروه "یا مظلوم"✍ ................ | به ابن سعد رو انداختم آخر سر از غربت به‌ سر رسید دگر داستان غربت‌ [ سلام‌الله‌علیها ] 🎤حاج‌حسین‌ ‍ 📃 🖊 (سلام‌الله‌علیها) 🖊 عزیز مادر من به سر رسید دگر داستان غربت من کجایی ای سبب خنده ولادت من عزیز مادر من ، یار با محبت من همیشه دیدن روی تو بوده عادت من مریض درد فراقم بیا عیادت من چقدر بار مصیبت به شانه بردم من خدا گواست که یکسال و نیم مُردم من چه غصه ها که برای تنت نخوردم من تو روی خاک و به بادها سپردم من مرتبت کند ای ماه سرو قامت من تو رفتی و غم داغ تو بر جبین افتاد چقدر پشت سرت خواهرت زمین افتاد به ضرب تیر گلوی تو از طنین افتاد بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد دم شهادت تو شد دم شهادت من ز خاطرم نبرم چشمهای گریان را نگاه حسرت و سوز دل یتیمان را به کوفه طرز پذیرایی ز مهمان را سرت به نیزه تلاوت نمود قرآن را شکست رأس تو از دست رفت طاقت من غروب و خیمه و غارت خدانگهدارت فراق یار و اسارات خدا نگهدارت عزای شام و جسارت خدا نگهدارت غم نگاه حقارت خدا نگهدارت هزار شکر که آخر روا شد حاجت من اگر دلواپس من بوده‌ای من بیشتر بودم میان بستگان خود به تو وابسته تر بود رسیده لحظه ی مرگ سراغم را نمی‌گیری به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم میان بسترم جان میدهم حالا تک و تنها منی که لحظه ی جان دادن چندین نفر بودم نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم نگاه آخرم گودال بودی گریه میکردم وَ از موی سرِ آشفته ات آشفته تر بودم هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم میان التماس من تو را هر کس که آمد زد چه بر می آمد از این دستِ تنها؟! یک نفر بودم به ابن سعد رو انداختم آخرسر از غربت منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم تو شأنت دامن زهراست نه مخروبه ی خولی سرت را از تنورش در میاوردم اگر بودم بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت برای بچه ها هم عمه بودم هم پدر بودم سوار ناقه ها کردم همینکه دخترانت را برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری؟! که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم مرا بازار بردند و مرا آزار میدادند منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم . .👇
. این طرف بین عبا اکبر تو افتاده آن طرف ساقی آب‌آور تو افتاده زینت دوش نبی! بین همه وسعت دشت ته گودال چرا پیکر تو افتاده کاش میمُردم و اینگونه نمی‌دیدم که همه اعضای تو دور و بر تو افتاده جلوی پای تو باید سر من می‌افتاد جلوی پای من اما سر تو افتاده کربلا سنگ ندارد، همه جایش رمل است چقَدَر سنگ به دور و بر تو افتاده میخورد بعد تو بر روی من و روی رباب سنگ‌هایی که روی پیکر تو افتاده بین میدان مُتحیر شدنت را دیده جلوی خیمه اگر همسر تو افتاده طعنه‌ی قاتل تو، قاتل احساسم شد گفت: زیر لگدم دلبر تو افتاده گُر گرفت آتش دامان غزال حرمت گرگ از بس که پیِ دختر تو افتاده گروه .......... 📋 کار تشییع تَنَت دست عبا افتاده (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کار تشییع تَنَت دست عبا افتاده تار و پود تو ز هم سخت جدا افتاده لشکری تنگ نظر کار به دستم دادن زانویم تا شده کارم به عصا افتاده کفِ افسوس زدم بر هم و با خود گفتم آخر این ریخته پاشیده کجا افتاده؟! نفس این پدر پیر به تو بسته ولی نفست ای نفسم! بین دو "با" افتاده آخه همچین که میخواست بگه بابا، بای اولی رو میگفت «با»، دید نمی‌تونه حرف بزنه؛ روایت میگه ابی عبدالله دست برد لخته‌های خون و از دهن علی درآورد. «یک فَزَع کردی تمام صورتم را خون گرفت» ارباً اربای تو را هر چه مرتب کردم مثل اول که نشد چند هِجا افتاده دست و پا نه! پسرم با پدرت حرف بزن تیر خورده به گلویت زِ صدا افتاده پسرم آبرویم رفت بیا کاری کن چشم ناپاک به ناموس خدا افتاده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 عرش افتاده زمین یا پسرم افتاده؟ (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عرش افتاده زمین یا پسرم افتاده؟ چیست این شور که در بین حرم افتاده؟ آه یعقوب! کجایی که ببینی امروز گله ای گرگ به جان پسرم افتاده این تو هستی همه جا ریخته ای؛ اما نه... پاره های تن من دور برم افتاده تو سبُک تر شده ای بین عبا یا اینکه چند عضو بدنت پشت سرم افتاده شده ام آینه و نقش تَرَک های لبت مو به مو زخم شده بر جگرم افتاده پیش چشمان همه دست به زانو افتاد خواست تا پا شود ای وای که با رو افتاد باید و پا شود از خاک جگر جمع کند یک عبا پهن کند تا که پسر جمع کند ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 روضه‌ی پیکر اربا ارباب علی اکبر (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خانواده شهدا.... وقتی که بچه‌های شما رو آوردن، بدن‌هاشون سالم بوده اجازه دادن شماها ببینید ولی من یه پدر شهید و میشناشنم بدنش گلوله‌ی مستقیم تانک بهش خورد تیکه تیکه شد جوری که میگه این بدن و جمع کردن توو یه گونی و آوردن عقب، کفن کردن پیچوندن یه جوری پدرش و گفتن نمیشه بابا اینجوری ببینی بچه‌ت و هی اصرار از اونا انکار تا وقتی که میخواستن این بدن و توو خاک بزارن بابائه اومد جلو گفت:« نمیشه اینجوری! من باید بچه‌م و ببینم.» - گفتند:« آخه جوری نیست که تو بتونی ببینی؛ گفت:« دیگه من بزرگتر از حسین که نیستم، این داغ که داغش بزرگتر از داغ علی اکبر که نیست اجازه بدین من بچه‌م و ببینم؛ میخوام ببینم اون لحظه حسین چی کشیده... میگه یه تیکه‌ی کفن و باز کردن همچین که این نگاهش به بدن افتاد یه ناله‌ای زد، غش کرد؛ همونجا زیر بغلاش وگرفتن... دوتا بدن و ابی عبدالله نتونست برگردونه یکیش علی اکبر بود، بزرگان میگن این که ابی عبدالله نتونست برگردونه به خاطر این بود که می‌خواسته اسائه‌ی ادب به بدن نشه آخه هرجای این بدن و بلند می‌کرد، یه جای بدن زمین میموند، فَلِذا خود حسین خم شد این صورتش و گذاشت رو صورت جوونش... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن‌که از عباس نانش را گرفت روزِ محشر دست‌هايش دستگيري مي‌كند دستِ خود را داد، دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه‌ی عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب‌آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان‌نامه امانش را گرفت چشم‌هايش پاسبان‌های بَناتِ خيمه بود حرمله با تير، چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست بس كه خون رفت از تنش، آخر توانش را گرفت صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه‌ای حجمِ دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد، جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه‌های ناتمامی خواهرانش را گرفت ✍سروده گروه .