#سینه_زنی #سنتی
زبانحال #حضرت_زینب میکنی با سر برادر
ای ماه من برگو چرا بر نی نشستی
چند روزِ رفتی قلب خواهر را شکستی
در کربلا ای گل ترا گم کرده بودم
اکنون بکوفه باز پیدایت نمودم
ای ماه زینب. که بر سنانی
گاهی به نیزه. گاهی نهانی
مظلوم حسینم ۲. از هجر و داغت در شور و شینم
دیشب کجا بودی ندیدم ماه رویت
برگو چرا خاکستری گردیده مویت
گر اکرم الضیف هست و در دین تازه مهمان
از چه ترا کنج تنور کردند و پنهان
جای تو بوده. آغوش زهرا
کنج تنور کی. داده ترا جا
مظلوم حسینم ۲. از هجر و داغت در شور و شینم
خون ریزد از فرق سرت خواهر بمیرد
فرصت ندادن تا عزای تو بگیرد
سر بشکنم بر چوب محمل ای برادر
همدرد تو گردم فدایت جان خواهر
طاقت ندارم. ای نور چشمان
بر نیزه بینم. رآس شهیدان
مظلوم حسینم ۲. از هجر و داغت در شور و شینم
@emame3vom
هرجا روی من همسفر هستم برادر
تو روی نی من کنج محمل زارو مضطر
گاهی چو خورشیدی به نوک نی بتابی
گاهی نگاهی کن بطفلان از ثوابی
طفل حزینت پرسد زبابا
برگو چگویم. ای ماه زیبا
مظلوم حسینم ۲. از هجر و داغت در شور و شینم
.
🌸 #شب_هفت_امام 🌸
🌿سینه زنی به سبک🌿
🍃جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم🍃
سر من ای سر خونبار به فدای سر تو2
به سرم سایه نگهدار به فدای سر تو
بی تو چون شام سیه گشته تمام روزم
هفت روز است که با داغ غمت می سوزم
ای مرا شمع شب تار فدای سر تو
سر من ای سر خونبار فدای سر تو2
دشمنت گر به سرم سنگ زند صبر کنم
زخم هر چه به دل تنگ زند صبر کنم
تو پریشان مشو ای یار فدای سر تو
سر من ای سر خونبار فدای سر تو2
خصم بر زخم دلم هلهله زد غم مخوری
گر به دست وبدنم سلسله زد غم مخوری
هستیم ای مه دلدار فدای سر تو
سر من ای سر خونبار فدای سرتو2
غم مخور در رهت از دیده گوهر می ریزم
بر یتیمان بدن خویش سپر می سازم
ای به عالم سر وسردار فدای سر تو
سر من ای سر خونبار فدای سر تو2
خصم را تا که دراین وادیه رسوا نکنم
زخم های جگر خویش مداوا نکنم
دل زغمها نکنی زار فدای سر تو
سر من ای سر خونبار فدای سر تو
✨رضا حمامی آرونی✨
🍁🍁
.
السَّلامُ عَلی مَن دَفَنَه اَهلُ القُری
السَّلامُ عَلی المَقطوعِ الوَتینِ
السَّلام عَلی المحامی بلا معینٍ
السَّلام عَلی الشَیبِ الخَضیبِ
السَّلام عَلی الخدِّ التریبِ
السَّلام عَلی البدنِ السَّلیبِ
.امام حسین
از روی دلسوزی دهاتی های اطراف
تاصبح دور پیکر تو گریه کردند
همراه حیوانات صحرا دور گودال
باگریه های مادر تو گریه کردند
*
از تکه های چادری بر خاک پیداست
بازور خواهر را جدا کردند از تو
تا وقت بوده پیکرت را جمع کرده
بر جای دست خواهر تو گریه کردند
*
پیرِ قبیله گفت کی؟سر را بریده
در مکتب ما ذبح کردن حکم دارد
چون گیسوی آشفته گشته وضع رگها
بر حال و روز حنجر تو گریه کردند
دربین پیکرها دوتایش فرق دارد
یک پیکری پامال قدری قد کشیده
آن دیگری پیچیده بین یک عبا بود
بر اربا اربا اکبر تو گریه کردند
**
نزدیک نخلستان صدا آمد بیایید
یک پیکر بی دست اینجا بر زمین است
پای فرات و باصدای موج دریا
بر ساقی آب آور تو گریه کردند
*
پرپشت خیمه مشتی از زنها نشستند
بالای قبر کوچکی که زیر و رو شد
ناخواسته جای رباب دست بسته
بهر علی اصغر تو گریه کردند
*
از راه زین العابدین آمد صدا زد
من صاحب اسرار این گودال هستم
بوسه به بوسه پیکرت را شرح می داد
آنها همه دور و بر تو گریه کردند
*
فرمود مردم تکه بوریا بیارید
باید کنار هم بچینم این بدن را
دیدند پیداکرد یک انگشتِ خونین
بر دست بی انگشتر تو گریه کردند
*
شاعر:
قاسم نعمتی
. #ناحیه #ناحیه_مقدسه
روضه دوطفلان مسلم بن عقیل ع
پیغمبر اکرم فرمودند : زهرای من! بله بابا جان حسین تو را با لب تشنه شهید میکنند! بی بی سه تا سوال کرد! بابا وقتی حسینم و میکشند شما زنده اید؟ نه دخترم آیا وقتی حسینم و میکشند من زنده هستم؟ فرمود: نه دخترم اینجا صدای ناله زهرا بلند شد... عرضه داشت پس چه کسی برای حسین من گریه میکند؟ پیغمبر فرمود: زهرا جان! زنان و مردانی که محب ما هستند گرد هم جمع میشوند برای مظلومیت حسین تو گریه میکنند...
در کتاب معالی السبطین آمده...
مسلم بن عقیل دوتا فرزند به نام محمد و ابراهیم داشت. یک سال داخل زندان بودند برادر به برادر دیگرش گفت: خوبه یکار کنیم بیاییم خودمونو برا زندانبان معرفی کنیم...
گفتند پیرمرد پیغمبر اسلام و میشناسی؟
گفت من مسلمانم چطور میشه پیغمبر و نشناسم پیرمرد آیا علی رو میشناسی؟ گفت شیعه ام علی امام اول منه پیرمرد آیا فاطمه زهرا رو میشناسی؟ گفت دختر پیغمبر منه آیا امام حسن رو میشناسی؟ گفت امام دوم منه..
گفتند پیرمرد! بگو ببینم امام حسین و میشناسی؟ گفت:خدا لعنت کند کسانی که حسین رو در کربلا کشتند، گفت بگو ببینم پسر عمویش مسلم بن عقیل رو میشناسی؟ گفت بله میشناسم،تا گفت مسلم و میشناسم اینا شروع کردند گریه کردن چرا گریه میکنید! گفتند آخر ما یتیمان مسلمیم...
پیرمرد گفت:آقازاده ها پس بزارید هوا تاریک بشه شما رو شب آزاد میکنم... هوا که تاریک شد آب و نانی به بچه ها داد عرضه داشت بچه ها برید این دوتا بچه اومدند تا کنار نهر آب رسیدند...
مرحوم علامه مجلسی نوشته زندان بچه ها نمناک بوده بچه ها یکسال روی نم های زندان بودند پاها قوت راه رفتن نداشت غریبانه به درختی تکیه دادند خوابشون برده... زن حارث کنیزی داشت همین که آمد آب ببره دید دوتا بچه غریبانه سر در گریبان هم دارند خدایا اینا کی هستن.. جلو آمد بیدارشون کرد سوال کرد گفتند: ما یتیمان مسلم بن عقیلیم...
گفت نترسید بانویی دارم شیعه از موالیان بیایید بریم منزل بچه ها رو آورد به خانه...
زن حارث از آنها پذیرایی کرد.
محمد به ابراهیم گفت: برادر یک سال هست که خواب راحت نکردیم بیا امشب دست به گردن هم بیاندازیم و یه خواب راحتی بریم... حارث ملعون هم نیمه شب آمد خانه همسرش گفت کجا بودی؟ گفت یتیمان مسلم از زندان فرار کردند عبیدالله هم برای سرهاشون جایزه گذاشته دنبال بچه ها بودم...
یک مرتبه ابراهیم از خواب پرید گفت داداش خواب عجیبی دیدم. برادر گفت منم خواب عجیبی دیدم. بعد معلوم شد هردو یک خواب دیدند... شروع کردند نقل کردن:خواب دیدم دوتایی داخل بهشت رفتیم جدمان رسول الله به بابا گفت:مسلم آمدی اما یتیمانت رو در کوفه جا گذاشتی بابامم یا رسول الله!
فردا شب بچه هایم در بهشت مهمان من هستند..بگم ای کاش از خواب بیدار نمیشدند..
از صدای گریه بچه ها حارث بیدار شد در تاریکی شب بچه ها رو پیدا کرد همین که
بچه ها رو شناخت.. علامه مجلسی میگه:
اول کاری که کرد دوتا سیلی به بچه های نازدانه زد.. دست بچه ها رو با طناب بهم بست.. صبح که شد آوردشون کنار نهر آب هرچه زنش التماس کرد فایده نداشت... (حاجات تو در نظر بگیرید خیلی این دوتا آقازاده غریبند چون روضشون کمتر خونده میشه)
نانجیب شمشیرش رو به دست غلامش داد غلام سر بچه ها رو جدا کن در
در معالی السبطین مینویسد: غلام شمشیرش رو روی زمین انداخت خودشو انداخت توی آب... میرفت پایین میومد بالا میگفت حبیبی یا حسین!حبیبی یا حسین... دید فایده نداره شمشیر و داد دست پسرش... پسرش هم گفت من دستم رو به خون این مظلومان آلوده نمیکنم..
آخر خود ملعونش اومد جلو که سر بچه ها رو جدا کنه بچه ها گفتن حارث حالا که میخای ما رو بکشی اجازه بده دو رکعت نماز بخوانیم.. اجازه داد نماز خوندند دست ها رو در خانه خدا بلند کردند گفتن خدا تو بین ما و این ظالم حکم کن..
نانجیب جلو آمد سر برادر بزرگ رو جدا کنه داداش کوچکتر جلو آمد حارث اول سر من و جدا کن.. گفت چرا اول سر تو رو جدا کنم؟ گفت:نمیتونم برادرم رو در خون ببینم.. آمد سر برادر کوچکتر رو جدا کنه برادر بزرگ دوید..حارث تو رو خدا اول سر من و جدا کن گفت چرا اول سر تو رو جدا کنم؟ یک جمله عجیبی فرمود که دل سنگ و آب میکنه نمیدونم با دل تو چه میکنه...
برادر بزرگ گفت: چون وقتی از مدینه راه افتادیم مادرم دست برادر کوچکتر رو بمن داد برادر کوچکتر رو به من سپرد..
تا سر برادر بزرگ رو جدا کرد مینویسند داداش کوچکتر اومد جلو خون ها رو برداشت به سر و صورت خودش مالید...
بگم چرا آخه برادر نمیتونه برادر رو در خون ببیند... اما یه برادر سراغ دارم کنار نهر علقمه آمد... حسین.... برادر رو با چه وضعی دید؟ دست در بدن نداشت... عمود آهن فرقش رو شکافته... حسین....
. #دو_طفلان_مسلم
نوحه ماه محرم
سبک :من که فرزند این سرزمینم
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
-------------------------------------
یابن الزهرا ،حسین ،یابن الزهرا(2)
---------------------------------،،،
آ مده موسم آ ه و زاری
هیئت و گریه و بی قراری
فصل کوچ شقایق رسیده
قامت شعر عاشق خمیده
کربلا ......
شده جلوه گاه شور و ایثار
می رسد ......
صدای حسین امان از کفار
مادرش فاطمه سوگوار است
در عزایش غمین داغدار است
بیرق و پرچم و طبل ماتم
می رسد گوش عالم دمادم
شیعیان......
چو پروانه دور او مدهوشند
عشق او....
به ارض و سما به عرش خدا دگر نفروشند
صاحب روضه و اشک و آ هی
سومین نور حق قرص ماهی
با لب خشک و عطشان بریدند
تیغ و بر خنجر تو کشیدند
اصغرت.......
به روی دو دست تو پرپر زد
اکبرت.......
به پیش دو چشم ات بال و پر زد
قاری نی نشین هستی آ قا
در سلوک خدا مستی آ قا
ای سلیمان دشت شقایق
عالمی گشته بر اسمت عاشق
عشق تو ......
شده خون بهای بقای اسلام
خون تو......
شده مدعای بقای اسلام
---------------------------
یابن الزهرا ، حسین ، یابن الزهرا(2)
----------------------------------،،،
شاعر و مداح اهل بیت کربلایی رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
مرثیه سه ساله
شهادت حضرت رقیه س
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
------------------------------
غنچه ای اندر بغل خورشید عالم تاب داشت
گوئیا بر روی لب هایش عطش از
آب داشت
در طبق خورشید می خندید بر رخسار او
عالمی گریان شده در روضه ی غمبار او
دیدگانش بود چون ابر بهاری خیس و تر
داشت بر زانوی خود تنها ز بابایش یه سر
شد خرابه بر رقیه چون شب یلدای او
چونکه آ مد نیمه شب مهمانیش بابای او
گفت بابا روی نی بودی و من پشت سرت
وقت جا ماندن نشانم را تو دادی خواهرت
پای من پر آ بله،قدم خمیده شد پدر
تازیانه،کعب نی،اشک روانم در سحر
آ مدی ،خوش آ مدی ،بابای خوبم السلام
گوش کن چون دخترت دارد برای تو کلام
ای فدای دیده ی خونین و خاک آلود تو
از چه رو خاکیست موهایت برای من بگو؟
صورتت زخمی شده گردم بلا گردان تو
می شود بوسه بگیرم از لب و دندان تو
خسته ام بابا دگر از طعنه و زخم زبان
کن نظر بر دخترت گشته برایت روضه خوان
جان زهرا مادرت من را ببر از شهر شام
این کلام آخرم باشد پدر جان
والسلام
-------------------------------------
شاعر و مداح اهل بیت کربلایی رسول چهارمحالی(ساقی عطشان
@emame3vom
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
ماه غم آمد و چشمم شده گریان بر گرد
ای سفر رفته، ازاین راه، به قرآن! بر گرد
روضه خوان شو، به عزای پسر شیرخدا
یا که در روز دهم با لب عطشان بر گرد!
@emame3vom
شهادت امام سجاد علیه السلام
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
هر کجایی که دلم بهر تو می گردید تنگ
می رسید از همه سو بر من و عمه یک سنگ
دیدن روی جمالت به نی ای بابا جان
چه شده گشته خضاب ریش تو از خونت رنگ
---------------------
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
تا که آ تش زد زبانه ،جان من آ تش گرفت
شعله ها چون شد خروشان،طفل و زن آ تش گرفت
گر نمی شد بر زبانم،یا علیکن الفرار
باغبان می دید گلها ،در چمن آ تش گرفت
------------------
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
در لحظه های آخرم گویم پدر جان
من تشنه و مسموم گشتم بهر قرآن
جان می سپارم بعد چندین سال از نو
من کشته گشتم کربلا با اشک چشمان
-------------------
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
دست و پایم شده اند گواهی درد و غمم
دومین امام هستم که بدون جرمم
کربلا،کوفه و شام،محمل عریان، گریان
موقع رفتن و ماندن بلرزد قدمم
------------------
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
امشب که شب شهادت سجاد است
صاحب عزا مهدی از این بی داد است
با امام باقر شده عالم به عزا
بر دشمن اهل بیت هزار فریاد است
-------------------
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
آب می دیدم به یاد تشنه لب های حسین
اشک جاری می شد آن جا از دو عین
گر غذایی، کودکی،یا مشک آب
آ ه و افغان یا شود صد شور و شین
-------------،،،،،،،،-----
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
امشب عزا گرفته ،صاحب زمان دمادم
اندر بقیع بی شمع، ماتم گرفته ماتم
اندر مدینه خاکیست، قبر امام سجاد
جنت گرفته روضه ،مادر فقط به یادم
-----------------------
شاعر و مداح اهل بیت کربلایی رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
@emame3vom
▪️▪️انَّ لِقَتلِ الحسین حَرارَةً فی قُلوبِ المومنین لا تَبرُدُ ابًدا ▪️▪️
خاطره اولین روضه اربابم
بچه بودم که مادرم روزی
جامه نیلیم بتن پوشاند
بغلم کرد وبرد در روضه
اشک افشاند وشربتم نوشاند
شربت روضه راکه نوشیدم
کرد گل بر لبم سلام حسین
باتمام وجود حس کردم
دل وجانم شداست رام حسین
گفتنی نیست شرح آن لحظه
که دل بیقرارمن تب داشت
من حسین یاحسین می گفتم
مادرم ذکر شکر بر لب داشت
خوش در آن لحظه های رؤیائی
در دلم قند آب می کردند
دیدم آنجا فرشته های بهشت
پخش جام گلاب می کردند
بوی اسفند وعود وبوی گلاب
منتشر بود در فضا آن روز
قصه کوتاه مجلس روضه
شده بود عین کربلا آن روز
@emame3vom
یک نفر بین جمعیت برخاست
گفت بر ختم انبیا صلوات
باز تکرار کردبار سوم گفت
به شهیدان سر جدا صلوات
بعد از آن سیدی به منبر رفت
سخن از عشق گفت وآتش عشق
گفت عشق حسین در دلها
هست مثل شراب بیغش عشق
می شود مست عشق ثار الله
هرکه ازاین شراب سازد نوش
آتش عشق تاسحر گه حشر
دردل او نمی شود خاموش
شرح قتل حسین از آن روز
در دل من شرار غم افروخت
عشق پرشور سیدالشهدا
تا قیامت وجود من راسوخت
بعد ازآن بحث داغ وذکر حدیث
با دل خویش همزبانی کرد
تا که گفت السلام یامولا
اشک بارید ونوحه خوانی کرد
فصل فصل غروب غیرت بود
به خیام حرم جسارت شد
نیزه داران هجوم آوردند
هرچه در خیمه بود غارت شد
تاسرنیزه شد سر شهدا
آتش خیمه ها زبانه کشید
کودکان می گریختن اما
شمر بی شرم تازیانه کشید
لعنت حق به آنکه تنگ غروب
آتش ظلم وکینه را افروخت
دختری از امام عاشورا
خیمه دامنش در آتش سوخت
وای وای از غروب عاشورا
وای وای از سر به نیزه بلند
وای وای از اسیری طفلان
دشمن و شادمانی ولبخند
روضه خوان کردغش سرمنبر
چشم من گشت غرق در گوهر
بغض راه گلوی من بسته
چه بگویم نگفتنم بهتر
من وجودم هنوز همچون شمع
از غم و درد وداغ می سوزد
چیزی از جنس عشق در دل من
همچنان چلچراغ می سوزد
رحمت حق به مادرم که زمهر
پای من را به روضه ها واکرد
آنقدر یاحسین گفت تاکه مرا
نوحه خوان حسین زهرا کرد
❤️✨
حسین جان:
مادَرَمْ گُفْت:
حُسِینْ تِکِه کَلامَتْ باشَد
هَر وَقْت شُدی مَسْتِ رُخَش،شیرَمْ حَلالَت باشَد
مِثلِ یِک مُردِه کِه یِکْ مَرتَبه جان میگیرَد
دِلَم اَز بُردَنْ نامَت هَیِجان میگیرَد
❤️✨
متن روضه #وداع امام حسین علیه السلام ـ متن روضه روز عاشورا ـ حاج حسن #خلج
داری میری پناه من، خدا نگهدارت
رفیق نیمه راه من،خدا نگهدارت
یه قرارایی داشتیم با هم حسین
رفیق نیمه راه من،خدا نگهدارت
این دم آخر نذار به قلبم آرزوتو
سرت رو بالا بگیر، تا ببوسم گلوت رو
شب عاشوراست،اجازه دارم روضه بخونم،امام زمان (عج) من رو ببخشه
انگشترت رو داداش،بذار پیشم بمونه
اگه ببری فردا،تو دست ساربونه
پیغمبر اکرم(ص) هر وقت حسین رو میدید،از نوک پا تا موهای سر ابی عبدالله رو غرق بوسه میکرد،سئوال میکردند یا رسول الله(ص) این چه کاری است شما با این آقازاده میکنید؟مینشست گریه میکرد،میفرمود:دارم محل شمشیرها و نیزها و تیرها و دشنه ها و سنگا رو میبوسم. یازهرا بی بی جان چی شد سفارش فرمودید فقط زیر گلو رو ببوس،دلیلش رو گمان کنم به خود زینب هم نگفته فاطمه،فقط بی بی فاطمه سلام الله علیها فرمود:زینب جان خواست بره،وداع آخربود،علامتش اینه،پیراهن کهنه رو ازت میخواد،پیران رو که خواست یادت باشه زیر گلوش رو ببوسی،دلیل این بوسه برا زینب روز عاشورا معلوم شد،از بالای تل زینبیه نگاه میکرد،دید ملعون وارد گودال شد،هر کاری کرد….حسین……
داداش تو رو قسم میدم، به چادر زهرا
زینبت رو تنها نذار،تو این بیابونا
نامحرم های نامرد،نقشه دارن برامون
داری میری پس لااقل این کارو بکن
خودت بیا و وا کن،خلخال و از پاهامون
خودت این کارو بکن،…حسین…
نامحرم های نامرد،نقشه دارن برامون
خودت بیا و وا کن،خلخال و از پاهامون
اسیر شدن برا من،کشته شدن برا تو
اینا کبود میکنند،صورت بچه ها رو
یادته مادرم چقدر،دلش واست میسوخت
هر وقت نگات میکرد میزد زیر گریه
یادته مادرم چقدر،دلش واست میسوخت
اما
کاشکی به جای پیروهن،کفن برات میدوخت
دستای ذوالجناح و محکم گرفت سکینه
برای آخرین بار،میخواد رو پات بشینه
هرچی زد به ذوالجناح دید حرکت نمیکنه،ذوالجناح چرا من رو ازاین زن و بچه دور نمیکنی؟با سر اشاره کرد آقا،چه جوری برم، یه نگاه کن ببین، کی دست و پام رو بسته،نگاه کرد دید نازدانه، رو خاک ها نشسته، دید حالا که صداش نمیرسه،تو این این ضجه ها و ناله ها،هر کی یه چیزی میگه،حنجره سوخته از شدت عطش،راهی براش نمود،رفت دستای ذوالجناح رو بغل گرفت،همین که ابی عبدالله یه نگاه کرد،با اشاره گفت:بابا بیا پایین میخوام دورت بگردم، عزیز دلم بذار برم،گفت نمیشه، از اسب پیاده شد، رو خاک ها نشست حسین، آغوشش رو باز کرد،یعنی نازنین بابا،بیا تو بغلم بابا، بیا ببوسمت بابا، بیا بابات رو بو کن بابا، همین که حسین رفت دختر رو بغل بگیره،یه وقت دید سکینه دستاش رو گذاشت رو سینه ی بابا،بابا رو هُل داد عقب،گفت:بابا میخوای بری برو، قید بوسه رو زدم، دیگه نمیخوام بغلم کنی،دیگه نمیخوام رو پاهات بنشونی من رو،دیگه دلم نمیخواد ببوسی من رو،چه شد عزیز دلم؟ تو من رو از اسب پیاده کردی،گفتی بیا بغلم کن، حالا میگی نمیخوام،آروم بی جوهر،یه طوری که فقط خودش و بابا بشنوند،صدا زد بابا دلم لَک زده یه بار دیگه بغلم کنی،بابا جگرم پاره پاره است میدونم بری دیگه بر نمیگردی،بابا خیلی دلم میخواست یه بار دیگه دست رو سرم بکشی، خیلی دلم میخواست یه بار دیگه ببوسمت،خُب چیه؟پس چرا؟گفت: الان دیدم دختر مسلم بن عقیل از شکاف پرده ی خیمه داره نگاه میکنه، دلش هوا باباش رو میکنه، او دختر یتیمه،بابا برو یه جای دیگه تلافی میکنم، تلافی موند برا کجا؟ نیمه های دل شب اومد تو گودال،نیزه ها رو کنار زد، صورتش رو گذاشت رو سینه ی بابا، روای میگه دیدم دست ابی عبدالله، اومد دور گردنش….حسین………
*********
#امام_حسین @emame3vom
🖌 آیا میدانستید که:
نخستین کسی که اقدام به ثبت واقعه کربلا کرد، اصبغ بن نباته مجاشعی است. او کتابی نوشت به نام «مقتل الحسین(ع)». وی از یاران خاص و فداکار امیرمؤمنان علی (ع) به حساب میآمد و از شجاعان عرب بود.
@emame3vom
-------------------------
#دانستنی
کنیه اصبغ بن نباته ابوالقاسم است. او از بنی حنظله، از تیره مُجاشع بن دارم بود.[۱] وی کوفی و در خلافت امام علی(ع)، یکی از نامدارترین و استوارترین یاران آن امام بود.[۲] از برخی روایات، میزان محبوبیت و منزلت اَصبَغ نزد علی(ع) به خوبی آشکار است.[۳]
به روایت نصر بن مزاحم، اصبغ پیرمردی زاهد و عابد بود و از جنگاوران عراق و از سرداران علی(ع) بهشمار میآمد.[۴] اصبغ را یکی از اعضای «شرطة الخمیس» درجنگ صفین دانستهاند.[۵] از خود او درباره معنای عنوان «شرطة الخمیس» روایت شده است که ما با علی(ع) شرط و پیمان بستیم تا پای جان در راه او فداکاری کنیم.[۶] وی یکی از راویان رویدادهای جنگ صفیناست.[۷] از او روایاتی نیز در شرح حوادث جنگ جمل در دست است.[۸]
اصبغ پس از امام علی(ع) مدتی زنده بود.[۹] او واقعه شهادت آن حضرت(ع) را گزارش کرده است.[۱۰] شیخ طوسی او را در طبقه اصحاب امام حسن(ع) نیز برشمرده است.[۱۱]
تاریخ دقیق درگذشت او مشخص نیست و درباره اینکه او تا چه زمانی زنده بوده است، اقوال مختلفی وجود دارد و حتی گفته شده که وی پس از سده اول قمری درگذشته است.[۱۲] این اقوال گوناگون، از روایات مختلف وی -منقول در منابع روایی- سرچشمه گرفته است؛ برای مثال از او روایتی از امام حسن(ع)[۱۳] و امام حسین(ع) نقل شده است[۱۴] و یا شیخ طوسی[۱۵] آورده است که اصبغ اثری در «مقتل» امام حسین(ع) داشته است. در استناد این موارد، باید بسیار احتیاط کرد؛ زیرا مثلاً طریق روایی اثر یادشده را به سبب کثرت افراد مجهول، ضعیف شمردهاند.[۱۶]
مایه شهرت اصبغ، شخصیت روایی اوست. رجالشناسانشیعی او را از ثقات برجسته شمردهاند.[۱۷]
غالب روایاتی که وی نقل کرده، به امام علی(ع) میرسد. بیشتر این روایات در کتابها و منابع شیعی منعکس شدهاند.[۱۸] بیشتر موضوعات روایات او تاریخی، فقهی و اخلاقی است. مشهورترین روایاتی که اصبغ از امام علی(ع) نقل کرده است، یکی عهدنامه معروف مالک اشتر است و دیگری وصیت امام به فرزندش محمد حنفیه.[۱۹]
اصبغ از ابوایوب خالد بن زید انصاری، عمار بن یاسر وعمر بن خطاب نیز روایت کرده است.[۲۰] و گروهی چونابوالجارود، خالد نوفلی، محمد بن داوود غنوی، اجلح بن عبدالله کندی و ابوحمزه ثمالی از او روایت کردهاند.[۲۱
منبع مقاله: دایره المعارف بزرگ اسلامی
گوگل، ویکی شیعه
•┈••✾◆🍃◆✾••┈•
#معجزات_امیرالمومنین_ع
#ترحم #علی.ع👌
اصبغ بن نباته روايت كرده كه: ما همراه اميرالمومنين (ع) مى رفتيم.
مردى از قريش با ما بود که می گفت: يا اميرالمومنين! مردها را كشتى، و بچه ها را يتيم كردى، و چنين و چنان كردى.
اميرالمومنين (ع) متوجه او شد و فرمود: گمشو اى سگ. و ديديم سگ سياهى شد، و بنا كرد به آن حضرت پناه بردن و تضرع كردن.
حضرت او را ديد و به حالش ترحم كرد و لبانش را حركت داد. ديديم باز مردى شد مانند سابق، و گفت: اى اميرالمومنين! شما بر امثال اين كار قدرت داريد و معاويه با شما معارضه مى كند؟!
@emame3vom
اميرالمومنين (ع) فرمود: ماييم بندگان بزرگوارى كه در گفتار بر خدا سبقت نمى گيرند و به فرمانش عمل مى كنند.
📚اثبات الهداة، ج 4، ص 546 و 547.
•┈••✾◆🍃◆✾••┈•
🌻 جایگاه #میثم_تمار نزد ائمه علیهم السلام 🌻
◾️ جایگاه والای میثم را در چشم ائمه از سخنان آنان نسبت به وی و نیز از برخورد شان با او در صحنه عمل، می توان دریافت. صفا و صمیمیتی که میان علی علیه السلام و میثم بود و میزان رابطه مودت آمیزشان را از انس و الفت این دو نسبت به هم می توان شناخت. حضرت، حتی به مغازه خرما فروشی میثم می رفت و در آن جا با او صحبت می کرد و #قرآن و معارف دین را به او می آموخت.
◾️ یک بار امام علی میثم را به دنبال کاری فرستاد و تا بازگشت او، خود، در مغازه میثم ماند. یک مشتری برای خریدن خرما مراجعه کرد. حضرت فرمود: پول را بگذار و خرما بردار!... وقتی میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید که پول های آن شخص، تقلبی است و به حضرت قضیه را گفت. علی علیه السلام فرمود: «آنان هم #خرما را تلخ خواهند یافت.» در همین گفتگو بودند که آن مشتری، خرما ها را باز آورد و گفت: این خرما تلخ است... 1️⃣
◾️ امام باقر علیه السلام می فرمود: «من به میثم بسیار علاقه مندم »، امام صادق علیه السلام به میثم درود فرستاد و از شان والا و مقام بلند او سخن گفت.
◾️ صالح - فرزند میثم - می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: برای من #حدیث بگویید. پرسید: مگر حدیث را از پدرت نیاموخته ای؟ گفتم: آن هنگام من خرد سال بودم... 2️⃣
◾️ امام باقر علیه السلام با این کلام، اشاره به مقام علمی و فضایل کلامی و دانش میثم می کند، به حدی که پسر میثم بودن را زمینه ای می داند که او را از شنیدن و آموختن حدیث، بی نیاز ساخته باشد.
🌴شهادت 🌴
◾️ میثم، پیش از #شهادت از آن با خبر بود و آن را از مولایش علی شنیده بود. امام به میثم تمار گفت: چه خواهی کرد آن روز، که فرزند ناپاک بنی امیه عبیدالله زیاد از تو بخواهد که از من تبری و بیزاری بجویی؟ میثم گفت: نه، به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهم کرد! امام: در غیر این صورت، به دارت آویخته و تو را می کشند. میثم گفت: #صبر و بردباری خواهم کرد، این در راه خدا چیزی نیست...
◾️ نه یک بار، بلکه بار ها، علی علیه السلام سرنوشت «شهادت بر سر عقیده و ایمان » را که در #انتظار میثم تمار بود، به او یادآوری می کرد و میثم نیز بدون وحشت و هراس، خود را برای آن «میلاد سرخ» مهیا می کرد.
◾️ این که میثم، از شهادت خویش، خبر داشت و حتی جزئیات آن را هم از زبان مولایش شنیده بود، دلیل دیگری بر عظمت روح و ظرفیت بالا و قدرت ایمان او بود.
◾️ میثم، با این روحیه بالا و شهادت طلب، مدافعی بزرگ از حریم حق و خط ولایت بود. پس از شهادت امیرالمؤمنین گاهی برای زیارت به مدینه می آمد، و از امام حسن و امام حسین علیه السلام جدا می ماند. مردم #کوفه و مدینه پذیرای سخنان میثم بودند و زبان #حق گو و فضیلت گستر میثم، همواره در هرجا به نشر و بیان فضایل علی علیه السلام گویا بود، تا کوشش دشمنان امام در پنهان ساختن #فضیلت های آن حضرت، کمتر به نتیجه برسد. این، سفارش خود امام به میثم بود که فضایلش را نشر دهد.
◾️ صالح (یکی از فرزندان میثم) نقل کرده است که: پدرم گفت: روزی در بازار بودم، «اصبغ بن نباته » یکی از یاران علی علیه السلام نزد من آمد و با حالتی شگفت زده گفت: ای وای... میثم! از #امیرمومنان سخنی دشوار و عجیب شنیدم. گفتم: چه شنیدی؟ گفت: شنیدم که می فرمود: «حدیث و سخن اهل بیت، بسیار سنگین و دشوار است، و آن را جز فرشته ای مقرب یا پیامبری صاحب رسالت یا بنده مؤمنی که خداوند، دلش را برای #ایمان آزموده است، توان تحملش را ندارد و به درک عمق آن نمی رسد.»
◾️ فوری برخاسته، خدمت حضرت علی علیه السلام رفتم و از او نسبت به کلامی که از «اصبغ » شنیده بودم، توضیح خواستم. حضرت، تبسمی کرد و فرمود: بنشین! ای میثم! آیا هر صاحب دانشی می تواند هر علمی را حمل کند و بار آن را بکشد؟! خداوند وقتی به فرشتگان گفت که می خواهم در #زمین ، جانشینی قرار دهم، فرشتگان گفتند: خدایا آیا کسی را در آن قرار می دهی که فساد کند و خون بریزد؟ آن گاه با اشاره ای به داستان حضرت موسی و حضرت خضر و سوراخ کردن آن کشتی و کشتن آن غلام فرمود: پیامبر ما در روز #غدیر_خم دست من را گرفت و فرمود: «خدایا! هر که را من مولایش بودم، علی مولای اوست.» ولی جز اندکی که خداوند، نگاهشان داشت، آیا دیگران این کلام پیامبر را به دوش کشیدند و فهمیده و عمل کردند؟
◾️ پس بشارت باد بر شما! که با آن چه از گفته پیامبر حمل کردید و به آن متعهد ماندید، خداوند به شما امتیازی بخشید که به فرشتگان و رسولان نداد. پس بدون پروا و گناه فضیلت ما و کار بزرگ و شأن والای ما را به مردم بازگویی کنید! 3️⃣
#امام_شناسی #ولایت_پذیری #شیعه اثنی عشری
📚منابع:
1️⃣ بحار الانوار / ج 41 / ص 268
2️⃣ بحار الانوار / ج 53 / ص 112-113
3️⃣ بحار الانوار، ج 20، ص 383.
#اشهد_ان_علیا_ولی_الله
🔴سرنوشت عجیب یکی از قاتلان آلالله
-یعقوب بن سلیمان مىگوید: شبى با عدهاى نشسته و درباره شهادت امام حسین(ع) صحبت مىکردیم، یکى از اهل مجلس گفت: همه کسانى که در قتل امام حسین(ع) شرکت کردند، دچار بلاى جانى یا مالى شده یا خانواده اش گرفتار بلایى شده است، پیرمردى که در آنجا حضور داشت، گفت: من نیز در قتل او شرکت داشتهام، ولى تاکنون هیچ حادثه ناگوارى ندیدهام، اهل مجلس سخت بر او خشم گرفتند.
ناگهان چراغ نفتى خراب شد، برخاست که درستش کند، انگشتانش آتش گرفت، انگشتانش را فوت کرد، ریشش هم آتش گرفت، بیرون رفت که آتش را با آب خاموش کند، خود را در رودخانه انداخت، ولى باز هم آتش بالاى سرش میچرخید و همین که سرش را از آب بیرون مىآورد، با آتش مىسوخت و به این ترتیب مرد، خدا لعنتش کند.
-قاسم بن اصبغ بن نباته مىگوید: شخص زیبا و بسیار سفیدى از قبیله بنىدارم که شاهد قتل امام حسین(ع) بود را دیدم که سیاهرو شده بود، به او گفتم: به خاطر تغییر رنگ صورتت به زحمت تو را شناختم و گفت: مرد سفیدرویى از یاران حسین را که بر پیشانیش اثر سجده بود، کشته و سر او را به همراه بردم .
@emame3vom
قاسم بن اصبغ بن نباته مىگوید: در روزى که او را کشته بود، او را خوشحال و سوار بر اسب دیدم که سر او را به سینه اسب آویزان کرده بود و این سر مرتب به دستان اسب مىخورد، به پدرم گفتم: کاش کمى آن سر را بالا میبرد، بین دستان اسب با آن سر چه مىکند. پدرم گفت: فرزندم! بلایى که بر سر او آوردهاند، دردناکتر از این بوده است .
همان شخص خودش به من گفت: از وقتى که او را کشتهام، هر شب در خواب به سراغم مىآید، شانهام را گرفته و مىگوید: راه بیفت، مرا به جهنم برده و در آن مىاندازد تا صبح شود، یکى از همسران او که صدایش را هنگام خواب شنیده بود، مىگوید: شب تا صبح از فریاد او خوابمان نمىبرد.
قاسم بن اصبغ بن نباته مىگوید: با عدهاى از جوانان قبیله پیش همسرش رفتیم و از همسرش حالات او را پرسیدیم، او گفت: خودش همه چیز را گفته و راست گفته است .
-عمار بن عمیر تمیمى مىگوید: هنگامى که سر عبیدالله بن زیاد ملعون و یاران او را آوردند، در حالى رسیدم که مردم مىگفتند: آمدند، هنگامى که سرها را آوردند، دیدم مارى در میان سرها رفت و در بینى عبیدالله بن زیاد ملعون وارد شد، آنگاه بیرون آمده و وارد بینى دیگرى شد.
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🔴دلنوشته دردودل حضرت ولی عصر(عج) با امام حسین(ع)
حسین جان ....
مهدی ام مهدی خسته ! دلم از بی وفایی ها شکسته ...
حسین جان ... مانده ام تنهای تنها !
شده کرب و بلایم کوه و صحرا!
حسین جان ...
کاش من جای تو بودم !
چو یارانت بُدم گِرد وجودت !
شما گفتی ولی آنها نرفتند ...مرا یاران همه ، یک یک برفتند
حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته
حسین جان
سال ها در انتظارم
هنوز حسرت به یاران تو دارم
حسین جان
انتقام نگرفته ام من
به جای امّتم شرمنده ام من
حسین جان
قطعه قطعه جسم اکبر(ع)
سر افتاده'ی علی اصغر(ع)
دو کتف خونی و مشک ابالفضل(ع)
کنارعلقمه اشک ابالفضل(ع)
صدای ناله'ی جانسوز زهرا(س)
فرار کودکان در دشت وصحرا
همه منزل به منزل در اسارت
چنان که شد به آل تو جسارت !
حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته
هر آنچه عمه ام زینب(س) کشیده
بود هر صبح و شام در پیش دیده
ز قلبم میزند بیرون شراره
چه کاری سخت تر از انتظاره
@emame3vom
حسین جان
گناه امّتم بسته دو دستم
چه قدر دیگر بگویم من به امّت
دعا باشد کلید قفل غیبت
حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته...
☀️اللهم عجل لولیک فرج
#ناحیه_مقدسه
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
((زینب هزار بار خودش هم شهید شد
از بس که ازکنار شهیدان گذشته بود))
بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود
#احمد_علوی
.
#حدیث
#محرم
⚫️سر شکستن حضرت امام سجاد علیه السلام
مرحوم میرزای نوری در حدیثی طولانی روایت می کند:
....قَاٰمَ عَلَیٰ طُولِهِ وَ نَطَحَ الْجِدَارُ بِوَجْهِهِ، فَکَسَرَ انْفَهُ وَ شَجَّ رَأسَهُ وَ سَاٰلَ دَمُهُ عَلَیٰ صَدْرَهُ وَ خَرَّ مَغْشِّیَاً عَلَیْهِ مِنْ شِدَّةِ الْحُزْنِ وَ الْبُکَاءَ.
در حین اینکه راوی در منزل امام علیه السلام مشغول روضه خوانی بود، حضرت (علیه السلام) تمامقد ایستادند و صورت مبارک خود را به دیوار منزل کوبیدند، به نحوی که بینی و سر حضرت شکاف برداشت و خون بر صورت و محاسن ایشان جاری گشت و از شدت حزن و گریه از هوش رفتند...
دار السلام، جلد ۲، صفحه ۱۴٨، مؤسسة التاريخ العربي
عبد کریم
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
#محرم
#مناجات
شراب عشق را با تو چشیدم
به وقتی که نوایِ تو شنیدم
حسین ابن علی، ارباب بی سر
ز لطف تو به این منزل رسیدم
غم و اشک و عزایت آدمم کرد
به شوق رویت از غفلت بُریدم
تویی از مادر من مهربان تر
به جز رحمت ز دستانت ندیدم
جنون پای شما اوجِ تعقّل
گداییِّ تو کرده رو سپیدم
من از شور عزایت با شعورم
اسیری بودم از عشقت پَریدم
کمر را خم نکردم بهرِ غیرت
فقط پای علامت ها خمیدم
تو هستی در کنار من همیشه
که مست آیه یِ حبلُ الوَردیم
نگاهی کن فقط عبدِ تو باشم
بگویم بنده یِ شاهِ شهیدم
نوایِ منتقم را روزیَم کُن
که در فکر وصال آن وحیدم
/عبدِ کریم/
.
ماه رجب با امام زمان(عج)
آیا شود که گوشهی چشمی به ما کنی
درد فراق را با نفس خود دوا کنی
غارت زده منم که ز تو دور مانده ام
آقا چه میشود که تو ما را صدا کنی
صد بار توبه کرده ام، اما شکسته ام
بر این شکسته میشود آیا وفا کنی؟
جز بارگاه تو به کس حاجت نمیبرم
کی میشود که حاجت ما را روا کنی
من آن رعیتم که به خود ظلم کرده ام
دور است از اینکه بنده خود را رها کنی
ظلمِ به خود کنار، دلت را شکسته ام
اما تو بین نافله ما را دعا کنی
آیا شود به خاطره مادر از این حقیر
در گردباد حادثه دفع بلا کنی
#ماه_رجب_باامام_زمان
#مرتضی_محمودپور
.
#امام_حسن
غارت زده منم که کنارت نشسته ام
غارت زده منم که ز داغت شکسته ام
غارت زده منم که تو را خاک می کنم
تابوت را ز خون تنت پاک می کنم
غارت زده منم که ز کف داده صبر را
با دست خویش کنده برای تو قبر را
غارت زده منم چه کنم با جنازه ات
ای وای ریخته به زمین خون تازه ات
غارت زده منم که ز داغ برادرم
می ریزم از کنار تنت خاک بر سرم
غارت زده منم که ز آغوش بسته ات
می گیرم آه چادر خاکیّ مادرم
من را به داغ قتل تو غارت نموده اند
نه کربلا نه کوفه نه در شام دلبرم
داغی که رفتن تو روی سینه ام گذاشت
والله بود سخت تر از غارت حرم
«تشییع روز با من و تو سازگار نیست
تا شب تو را به جانب قبرت نمی برم»
شاعر:محمد علی بیابانی
دل پریشونم پریشونم که اربابم نیومد ♩♬♫
بعد عمری عاشقی حتی یه شب خوابم نیومد !!!
مادر تو دل غمینه خون جدت رو زمینه ♩♬♫
العجل یا حجت الله العجل بقیة الله !!!
آسمون عصرای جمعه مثل من بهونه گیره ♩♬♫
بارون گریه باهات حرف میزنه که خیلی دیره !!!
عشق ما مهدی نیومد عشق ما مهدی نیومد ♩♬♫
العجل یا حجت الله العجل بقیة الله!!!
سر زلفت می بره قلب فرشته ها به غارت ♩♬♫
می دونم که می شکنی هرچی بته با یک اشارت !!!
شنیدم یهروز میای که خورشید از تو پا می گیره ♩♬♫

هر کسی حسینیه آتیش کربلا میگیره !!!
وقت خوش عهدی رو عشقه غیرت مهدی رو عشقه ♩♬♫
العجل یا حجت الله العجل بقیة الله !!!
میون گریه شنیدم صدای پای خروشت ♩♬♫
به سر عمامه احمد عبای علی به دوشت !!!
میکشی به دیده تر چادر خاکی مادر ♩♬♫
العجل یا حجت الله العجل بقیة الله !!!
شیش شیشه یاس می باره نه فلک وقتی بیایی ♩♬♫
دوباره آباد میشه باغ فدک وقتی بیایی !!!
همه دل شکسته ها چشم انتظار ذوالفقارند ♩♬♫
شیعه ها تا تو نیایی سر و سامانی ندارند!!!
.
#حضرت_رقیه
#چهارم_صفر
#شب_سوم_محرم
ای اسیران عمه را یاری کنید
جای او بر من زاری کنید
من از اینجا می روم (۲)
پیش بابا می روم (۲)
گریه دور پیکر پاکم کنید
در همین ویرانسرا خاکم کنید
من از اینجا می روم (۲)
پیش بابا می روم (۲)
می روم تا دور اصغر پر زنم
بوسه بر پیشانی اکبر زنم
بسته امشب می شود پرونده ام
عمه جان عفوم نما شرمنده ام
من از اینجا می روم (۲)
پیش بابا می روم (۲)
تا دهم شرح سفر را مو به مو
تا زنم گل بوسه بر دست عمو
تا محمد خده بر مویم زند
فاطمه شانه به گیسویم زند
من از اینجا می روم (۲)
پیش بابا می روم (۲)
می شود قبر من ویران نشین
شستشو با اشک زین العابدین
ای اسیران عمه را یاری کنید
جای او بر من عزاداری کنید
من از اینجا می روم (۲)
پیش بابا می روم (۲)
@emame3vom
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
ای اسیران عمّه را یاری کنید
جــای او بر من عزاداری کنید
من از اینجا میروم
پیش بابا میروم
تــا محمّـد خنـده بر رویم زند
فاطمه شانه به گیسویم زند
من از اینجا میروم
پیش بابا میروم
گـــریــه دورِ پیکـــرِ پــاکـم کنید
در همین ویرانسرا خاکم کنید
من از اینجا میروم
پیش بابا میروم
تا دهم شرح سفر را مو به مو
تــا زنم گلبوسه بـر دست عمو
من از اینجا میروم
پیش بابا میروم
بسته امشب میشود پروندهام
عمّـه جـان عفوم نما شرمندهام
من از اینجا میروم
پیش بابا میروم
.