#خاطرات
#قسمتدوم
من از لحن حرف زدنش خوشم نیومد بهش گفتم حتما خاسته ک اومدم بعد باز گفت یعنی تو میخوای از خوزستان بری مشهد برا خادمی ؟ بله تو دلم دعا میکردم ک کارم رو زودتر راه بندازه ک برم از حرف زدنش خوشم نیومد حرف زدنش به تمسخر بود . بعد گفت تو ک نظام قدیم بودی این همه سال از درس جدا بودی نمیتونی این همه درس و کتاب رو بخونی گفتم میتونم و آقایی ک منو به این مسیر دعوت کرده شخصیت کمی نیست ک بخواد نا امیدم کنه اونجا هم بغض غریبی تو گلوم بود پرونده رو برداشتم اومد بیرون رفتم آموزش پرورش اونجا با رئیس صحبت کردم گفت من الان تماس میگیرم اهواز کارت رو درست میکنه نگران نباش من اونجا یه نوشته نوشتم گفتم آقا جان امام رضام کمکم کن هنوزم هم تو استوری های پیچم هست ساعت ها منتظر بودم تا رسید به پیگیری کار من بعد دید نظام قدیم بودم گفت باید مدرسه از راه دور دانش پژوهان ثبت نام کنی آدرس رو بهم داد شهرستان دیلم بود
ادامه دارد
🪴 ارسالی یکی از اعضای محترم کانال
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#جایخالیامامکاظم🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
ابنسنان خود را مقابل خانهي امام کاظم (ع) يافت. ايستاد و از روي اسب پايين آمد. شنيده بود که به جاي امام (ع) هر شب رضا به خانهي او ميآيد و در آن جا شب را به صبح ميرساند. هر سائلي از راه برسد دستان اوست که به نوازشش ميآيد و هر پرسندهاي سؤالي بخواهد بپرسد، رضاست که با علم بيکرانش جوابگوي اوست. شاگردان و شيعيان و بينوايان همگي دل از خانهي امام نميکندند و آن روز ابنسنان بود که وقتي کوبهي در را به صدا درآورد غلامي از درون خانه پرسيد: «کيستي؟» و او گفت: «شاگردي بينوايم. به پابوسي رضاي آل محمد (ص) آمدهام.» وسپس در گشوده شد و آفتابي چشم نواز ديدگانش را بيتاب کرد؛ آفتابي که بر آن توري غبار غم بود.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#بیزحمتبیمنت🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
با شنيدن اين ماجرا، من برگه اي از جيبم در آوردم و روي آن يادداشتي نوشتم و دادم به دست آقاي روحاني وگفتم: - اين يادداشت را به اداره کلّ آموزش و پرورش ببريد و دو بليط از سهميّه ي ويژه ميهمانان ما دريافت کنيد و تشريف ببريد به ميهمانسراي حضرت و از غذاي حضرت ميل بفرماييد. آقاي روحاني تشکّرکرد و يادداشت را گرفت و رفت. فرداي آن روز باز هم با همان دوستم براي نماز جماعت ظهر و عصر به همان شبستان از شبستان هاي مسجد گوهرشاد حرم مطهّر مراجعه کرديم. اين بار شلوغ تر بود و همان يک جا هم پيدا نمي شد. ناگاه ديدم همان آقاي روحاني از بين جمعيّت با دست به من اشاره مي کندکه بيا پيش من. کمي جابجا شد و درکنارخود جايي براي من بازکرد. وقتي نشستم گفت:آقا از لطف ديروز شما خيلي متشکّرم. ولي راستش، غذاهاي ديروز، هم زحمت داشت و هم منّت. به اداره کلّ آموزش و پرورش رفتن و برگشتن و اين را ديدن و آن را ديدن و هزار دَنگ و فنگ ديگر. امروز دوباره خدمت آقا رسيدم و عرض کردم، «آقا اگر لطف بفرماييد من امروز دو پرس غذا از شما مي خواهم که واقعاً بي زحمت و بي منّت باشد...». با شنيدن اين حرف ها، من هم فوراً دست کردم در جيب و از بين 18 بليطي که براي ميهمانان همان روز در جيب داشتم، دو تا درآوردم و به آن آقا دادم وگفتم: - بفرماييد؛ اين هم نه زحمت است و نه منّت.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#مقاماینکودک
#قسمتدوم
امام (ع) خوشحال شد. دست بر موهاي رضا کشيد و گفت: «اي مفضل! مقام اين کودک در نزد من، همچون مقام من در نزد پدرم ميباشد.» سپس آيهاي از قرآن، مثل پروانه در ميان دو لبش نشست. «آنان فرزنداني بودند که پاکي و فضيلت را از يکديگر گرفته بودند»
مفضل زانو در بغل گرفت، چشم تيز کرد و پرسيد: «آيا اين کودک... اين کودک همان بزرگ مردي خواهد بود که بعد از شما عهدهدار اين امانت است؟»
امام (ع) دوباره رضا را بوسيد. با هر بوسهاش گويي عطر تازهاي از گونهي رضا جدا
ميشد و به تن اتاق ميوزيد.
- آري، کسي که از رضا پيروي کند راه رشد و هدايت ميپيمايد و کسي که از او نافرماني کند به راه کفر ميرود!
نجمه دوباره ذوق کرد. چشمهايش مثل هميشه پر از اشک شوق شد؛ اشکي که خيلي زود روي گونههاي سرخش سريد. او از پشت پردهي اتاق، چشم به آسمان برد و با خوشحالي براي رضا دعا کرد.
مفضل ميخواست رضا را در آغوش بگيرد و دستهايش را بر ديدگان خود بگذارد اما روي آن نداشت. پدر و پسر در نظر او مثل دو نيمهي يک سيب سرخ بودند؛ سرشار از بوي بهار.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کوچناگوار
#قسمتدوم
امام و جواد وارد مسجد شدند. بغضي سرد و پنهان گلوي پردرد هر دو را ميسوزاند. با ديدن حرم پيامبر (ص)، هر دو قرار از کف دادند و پا تند کردند طرف حرم. امام دست جواد را به کناره قبر چسباند و سپس برايش دعا خواند.
- اي رسول بزرگ خدا! فرزندم را به تو ميسپارم!
هر دو گريستند و از حرم جدا شدند. مأموران و مردم دوباره در پي آنها به راه افتادند.
چند ساعت بعد جمع زيادي از نمايندگان و دوستان امام به دستور او به خانهاش آمدند.
او بيدرنگ امام جواد (ع) را به آنها شناساند، آنها را موعظه کرد که پس از او به امر جواد باشند و با او مخالفت نورزند. آن گاه برخاست و براي جواد هفت سالهاش از يک يک آنها بيعت گرفت.
همهي مهمانان دست بيعت دادند. جواد هنوز غمگين بود. لحظهي رفتن فراميرسيد. کوچ آفتاب مدينه براي همهي دوستان و نزديکان امام رضا (ع) ناگوار بود.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#سرعتنفرینحضرتبهمأمون🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
اباصلت عبدالسّلام هروي گفت: دعاي مولايم عليّ بن موسي الرّضا تمام نشده بود که در شهر زلزله افتاد و ناله و فرياد برآمد وگرد و غبار شهر را فرا گرفت و غوغا به آسمان رسيد و تا حضرت سلام نماز را تمام نکردند من از جايم برنخواستم. رسوايي و بي آبرويي مأمون عبّاسي: حضرت به اباصلت فرمودند به بالاي بام برو خواهي ديد که زني بدزبان و بدکار افراد شروررا تشويق به شورش مي کند. نامش سمانه است يک تيره ي ني به دست گرفته و به جاي پرچم پارچه ي قرمزي بر آن بسته و سرکرده ي اراذل و اوباش شده و با آن ها به طرف کاخ خلافت حرکت مي کند و همراهان خود را بر عليه مأمون و اطرافيان او وادار مي سازد. من بر بام منزل پا نهادم و بر آمدم و چنان که امام عليه السلام فرموده بودند: عدّه اي اوباش را مشاهده کردم که همه چوب در دست دارند و هياهو و سرو صدا بپا کرده، و شورشي گسترده بپا کرده و سر و پاي مردم از برخورد سنگ و چوب به شدّت مجروح مي شود و مخصوصاً سرهاي عدّه اي زيادي شکسته و داد و بيداد زيادي به راه افتاده در اين حال مأمون ازکاخ شاهجان با زره بيرون شد در اين وقت شاگرد خون گيري که روي بامي ايستاده بود، آجري به طرف مأمون افکند به طرزي که کلاهخود از سر مأمون به آن طرف افتاد و سر او را شکافت يکي از افرادي که مأمون را مي شناخت به آن زن که به او سمانه مي گفتند گفت: واي بر تو! او خليفه ي مسلمانان است. زن به آن مرد گفت: ساکت شو و آرام باش امروز روز طرفداري از خليفه نمي باشد اگر او خليفه ي مسلمين بود مردان نابکار و فاجر را بر نواميس مردم و دختران مسلّط نمي نمود. به هر حال آن زن و شورشيان، مأمون و اطرافيان او را به بدترين وجه خوار و درباريان و ملازمان مأمون و خودش را با سرافکندگي و خفّت و خواري ازکاخ بيرون نمودند و خليفه ي متکبّر عبّاسي با آن دبدبه وکـبکبه ي خود سرافکنده شد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#حاجیداوود🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
رسیدن به مشهد
حاجیداوود رسیدنش به مشهد را با یاد جناب سیدمحمد کاظم لنگ که او به اشتباه ایشان را تولیتدار آستانه در ابتدای قرن گذشته نوشته(1)، شروع میکند: «الحمدا...ساعت4 و 30دقیقه عصر به مشهد مقدس رسیدیم. گنبد طلایی حرم مبارک از فاصله 5 تا 7 مایلی (هر مایل1600متر است) نمایان بود و با تابش خورشید شکوه بیشتری پیدا میکرد. همه ما این صحنه وصفناشدنی را دیدیم و به بارگاه حضرتش ادای احترام کردیم. هنگامی که دزداب را ترک میکردیم، یک تلگراف برای متولی مشهد، جناب سیدمحمد کاظم لنگ فرستادیم. بدین سبب، دو سه مایل مانده به شهر به استقبالمان آمده و همه امکانات را در خانه زیبایش برای ما فراهم کرده بود. او را همیشه در فکر آسایش زوار دیدم آنچنان که به دکانداران بازار هم سفارش میکرد رضایت زوار را جلب کنند و حتی گاهی به خاطرشان با دکان داران چانه میزد.»
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#مکارمالاخلاق🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
ب ـ تواضع و فروتني
پيشواي هشتم (ع) با آنکه مقام رفيع امامت را داشت و برگزيده ي خدا بود، در عين حال نه تنها براي خود هيچ گونه حريمي قائل نبود، بلکه در زندگي خويش با طبقات مختلف مردم حتي خدمتکاران و زيردستان با نهايت صميميت و فروتني رفتار مي کرد. کليني از مردي بلخي روايت کرده است:
من در سفر خراسان همراه امام (ع) بودم، روزي هنگامي که سفره گسترده شد، امام (ع) از همه ي خدمتکاران خواست تا در کنار او بر سر سفره بنشينند. عرض کردم، فدايت شوم، بهتر بود سفره ي آنان را جدا مي کردي؟ فرمود: ساکت باش! همانا پروردگار و پدر و مادر همه ما يکي است و پاداش هم به اعمال است.
روزي امام (ع) در حمام پس از تقاضاي فردي که آن حضرت را نمي شناخت، تن او را کيسه کشيد. هنگامي که ديگران امام (ع) را به او معرفي کردند، شرمنده شد و به عذرخواهي از آن حضرت پرداخت. امام (ع) در حالي که او را کيسه مي کشيد، دلداري اش داد و فرمود: عيبي ندارد.
«ياسر» غلام امام رضا (ع) نقل مي کند:
امام (ع) به ما توصيه کرده بود که هر گاه بر شما وارد شدم و شما مشغول غذا خوردن بوديد (به احترام من) بر نخيزيد تا از غذا خوردن فارغ شويد. گاهي اوقات بعضي از ما را براي انجام کاري مي خواند. به آن حضرت اطلاع مي دادند که مشغول غذا خوردنند. مي فرمود: بگذاريد تا از غذا خوردن فارغ شوند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کرامات🪴
#قسمتدوم🪴
#امید🪴
🌿﷽🌿
صدايي از نور برخاست، صدايي كه او را مخاطب قرار داده بود. چشمانم آقا، چشمانم كور شدهاند،
نميبينند، چه كنم با اين مصيبت؟ مگر اميدي هم هست؟
صدا دوباره به گوشش آمد:
ـ به ديدن ما بيا، در اميد به رويت باز است.
چه صدايي بود، صدايي روحاني، صدايي ملكوتي، صدايي آبي، آبي آبي.
وارد صحن كه شد. عصايش را تا كرد و در جيب پالتوي سياهش گذاشت. آرام و با احتياط تا انتهاي صحن
پيش رفت، بعد به سمت چپ پيچيد و وارد صحن گوهرشاد شد، آنچنان حركاتش را دقيق و قدمهايش را،
راه بلدانه بر ميداشت كه كسي باور نميكرد كور باشد. مواظب بود تا به كسي تنه نزند و پاي كسي
را لگد نكند. وارد كفشداري شد، كفشهايش را به كفشدار سپرد و همراه با جمعيت زائر به درون حرم
پا نهاد. با اينكه پاسي از شب گذشته بود، اما حرم هنوز شلوغ بود. هر چقدر به ضريح نزديكتر ميشد،
بيشتر در ميان موج آدمها گرفتار ميآمد. ديگر به اختيار خودش نبود، همراه با سيل جمعيت به اين سو و
آن سو كشانده ميشد. خود را به دست امواج آدمها سپرده بود، گويي همين را ميخواست، رهايي را.
امواج انسانها او را به ضريح مطهر رساندند. كنار ضريح ايستاد، پنجه در شبكههاي ضريح انداخت و
چشمان بيسويش را به ضريح ماليد. آن قدر گريست و با امام به استغاثه و نياز گفتگو كرد كه از حال رفت.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کرامات🪴
#دیداریارقائب🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
پیش از فجر بیدار شدم و وضو ساختم و به حرم مشرف شدم و پس از زیارت، قبل از دمیدن فجر به همان
نقطه ای که در خواب دیده و دستور یافته بودم، آمدم و چشم به هر سو دوخته بودم تا نفر اول را بنگرم که
به ناگاه دیدم «آقا تقی آذرشهری» که متاسفانه در شهر ما بر بدگویی برخی به او «تقی بینماز» میگفتند،
از راه رسید، اما من با خود گفتم: «آیا مشکل خود را به او بگویم؟ با اینکه در وطن متهم به بینمازی است،
چرا که در صف نمازگزاران نمی نشیند.» من چیزی به او نگفتم و او هم گذشت و به حرم مشرف شد.
من نیز بار دیگر به حرم رفته و گرفتاری خویش را با دلی لبریز از غم و اندوه به حضرت رضاعلیه السلام،
گفتم و آمدم. بار دیگر، شب، در عالم خواب حضرت را دیدم و همان دستور را دادند و این جریان سه شب
تکرار شد تا روز سوم گفتم بی تردید در این خوابه ای سه گانه رازی است، به همین جهت بامداد روز سوم
جلورفتم و به اولین نفری که قبل از فجر وارد صحن میشد و جز «آقا تقی آذرشهری» نبود، سلام کردم
و او نیزمرا مورد دلجویی قرار داد و پرسید: «اینک، سه روز است که شما را در اینجا مینگرم، کاری دارید؟»جریان مفقود شدن پولم را به او گفتم و او نیز علاوه بر خرج توقف یک ماهه ام در مشهد، پول سوغات را
نیز به من داد و گفت: «پس از یک ماه، قرار ما در فلان روز و فلان ساعت آخر بازار سرشوی در میدان
سرشوی باش تا ترتیب رفتن تو را به شهرت بدهم.»
از او تشکر کردم و آمدم. یک ماه گذشت، زیارت وداع کردم و سوغات هم خریدم و خورجین خویش را
برداشتم و در ساعت مقرر در مکان مورد توافق حاضر شدم. درست سر ساعت بود که دیدم آقا تقی آمد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کرامات🪴
#مادرمشهدكجاست؟🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
زن بر زمين فرو افتاده بود و بلند بلند ضجه ميزد.
مرد، زير بازوانش را گرفت و او را بلند كرد.
ـ صبور باش زن، صبوري كن.
اما خودش هم ميدانست كه صبوري سخت است. چگونه صبوري تواند به اين مصيبت؟ پس بايد گريست،
بر نيمكت اتاق انتظار كه غنودند، زن سر به شانه مرد گذاشت و هر دو گريستند؛ زار زار، بلند بلند،
دكتر در را بست. زير پرونده بيمار نوشت ALL، قطرهاي اشك بر روي پرونده چكيد... و در بيرون،
آسمان هم گريست. نسيمي، پرده اتاق را به بازي گرفته بود. پنجره باز بود و بوي نم و باران،
فضا را آكنده بود، دختر، زرد و لاغر، در بستر خوابيده بود. لبخندي كمرنگ بر لبان خشك و كبودش نقش
داشت. پلكهايش را به آرامي گشود. بعد آرام نيم خيز شد و بر بستر نشست. گويي با نگاهش كسي
را دنبال ميكرد و لبخند ميزد. نسيم پرده را به كناري زد و اشعه زرين خورشيد، از پس ابري سياه،
به صورت زرد دختر، نور پاشيد، چشمانش را بست. دستهايش را به آسمان بلند كرد و از ته دل فرياد
كشيد.مادر سراسيمه به داخل اتاق آمد. دختر، خود را به آغوش مادر انداخت.
ـ مشهد، مادر مشهد كجاست؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#همهچیزازجشنمیلادشروعمیشود🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
دیگر حسابی گیج شده بودم، با وجود آن همه سابقه تبلیغ دینی در داخل و خارج کشور، تا کنون نشنیده بودم که حضرت علیبن موسیالرضا(ع) شخصاً از کسی دعوت کرده باشد که به دیدارش بیاید، آن هم از یک جوان مسیحی کانادایی! ادامه دادم:
ـ شما ایشان را دیدهاید؟
ـ بله سه یا چهار بار.
این دیگر برایم باور کردنی نبود، از این رو پرسیدم:
ـ یعنی شما با چشمان خودتان علیبن موسیالرضا(ع) را دیدهاید؟!
ـ بله دیدهام، البته در عالم رویا.
ـ یعنی اگر الان او را ببینید میشناسید؟
ـ بله، البته.
موضوع دیگر خیلی جالب شده بود، از او خواهش کردم چند دقیقهای وقتش را به من بدهد و با هم در کناری بنشینیم و صحبت کنیم، او هم قبول کرد، کم کم داشت هیجان بر من غلبه میکرد، ضربان قلم تندتر شده بود، پرسیدم:
ـ ممکن است نحوه آشنا شدنتان با آقای علیبن موسی الرضا(ع) را از اول و به طور کامل برای من بیان کنید؟
ـ بله، البته. یک شب داشتم در یکی از خیابانهای شهر تورنتو قدم میزدم که دیدم جمعیت زیادی در جایی تجمع کردهاند و رفت و آمد زیادی در آنجا صورت میگیرد، آن ساختمانی را هم که مردم به آنجا رفت و آمد میکردند، چراغانی کرده و حسابی آذین بسته بودند. رفتم جلو و سؤالاتی کردم.
معلوم شد آنجا مسجد مسلمانان ایرانی است و در آن یک جشن مذهبی برپا است.
وارد شدم ببینم چه خبر است، چند نفر از آنها به احترام من از جایشان بلند شدند و پس از خوشامدگویی مرا در کنار خود نشاندند و بلافاصله با شربت و شیرینی و بستنی و شکلات از من پذیرایی کردند، مرشد آنها داشت به زبان انگلیسی سخنرانی میکرد و همه با دقت به سخنانش گوش فرا میدادند، من هم محو گفتههایش شدم و برای اولین بار، به طور مستقیم و از زبان یک مرشد مسلمان با اسلام آشنا شدم.
هنگام خروج از مسجد، به هر کس یک کتاب هدیه میکردند، یکی هم به من دادند، من هم خیلی خوشحال شدم و تشکر کردم، وقتی قدم زنان در پیادهرو خیابان به سوی خانهام حرکت میکردم، همه هوش و حواسم به حرفهایی بود که از آن مرشد مسلمان شنیده بودم، به طوری که متوجه اطرافم نبودم و اصلاً نفهمیدم کی به منزلم رسیدم.
وقتی لباس راحتی پوشیدم و به رختخواب رفتم، آن کتاب را هم برداشتم تا یک نگاهی به آن بیندازم چون فردایش فرصت این کار را نمییافتم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ماجرایعنایتامامرضابهیکنجار🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
حاج میرزا رو کرد به من و گفت: برو منزل اوستا و طوری که هول نکند بهش بگو که کارگاه آتش گرفته ولی خسارت چندانی وارد نشده است.
آقا عمو، همانطور که مجمعهای از قاچ های خون رگ هندوانه را در مقابل من بر زمین میگذاشت ،گفت: خدا را شکر که به خیر گذشت، اما باید بچهها از این به بعد خیلی مواظب باشند، خب چوب است و خوراک آتش، یادمان باشد که یک گوسفندی، برهای، چیزی قربانی کنیم. حالا دیگر بی خیالش! هنداونه را بزت توی رگ…
هنوز دومین قاچ هندوانه را تمام نکرده بودم که لرزش شدیدی توی تنم افتاد، تمام بدنم میلرزید و دندانهایم به هم میخوردند، تعادلم بر هم خورد و روی زمین ولو شدم، با دیدن این صحنه، عمو و زن عمو بدجوری دست و پای خودشان را گم کردند و دختر عمو که از همه نگرانتر بود بر سر زنان و اشک ریزان به این سو و آن سو میدوید و نمیدانست چکار کند.
وقتی انواع داروهای گیاهی و سنتی را امتحان کردند و نتیجهای نگرفتند، آقا عمو دوید به طرف کوچه و یک درشکه آورد و مرا به بیمارستان «شاه رضا» رساند، دو، سه ساعت بعد از بیمارستان مرخص شده و برای استراحت به منزل منتقل شدم، چند روز بعد احساس کردم دستهایم بیحس شدهاند، دکتر پس از معاینه گفت: چیز مهمی نیست. نگران مباشید. اما کم کم دستهایم فلج شده و از کار افتادند. بعدش هم نوبت رسید به پاها و گردن و سایر اعضای بدنم به جز مغز و زبان و چشمان، سایر اعضای بدنم فلج شدند و من مانند تکهای گوشت، افتادم گوشه اتاق!
به نحوی که برای تیمم نیز قدرت نداشتم و مادرم دستهایم را بر خاک میزد و بر صورت و پشت دستهایم میکشید. شش ماه بدین منوال گذشت از معالجه من عاجز ماندند… دو، سه نفر از کارگرهای نجاری به عیادتم آمده بودند و یکی از آنها داشت با قاشق، آش شوربا به دهانم میداد و بقیه هم سعی میکردند با شوخی کردن و لطیفه گفتن به من روحیه بدهند که کوبه در به صدا در آمد: تق، تق، تق.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#آدابزیارتامامرضاع🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
بنابراین زیارت که ملاقات و دیدار به همراه ارتباط قلبی است و ارتباط قلبی هم یک ادراک فعال است با توجه و تمرکز بر منویات درونی طرف فعال میشود ما هر چقدر خصوصیات شخصی که به زیارت او مشرف میشویم را بهتر بشناسیم زیارت ما واقعیتر و غنیتر است.
در یک جمله میتوان گفت دیدار با امام معصوم (ع) حقیقت زیارت است و باید با حضرت ارتباط قلبی برقرار کنیم یعنی توجه خودمان را به خصوصیات و انوار درون قلب او متمرکز کنیم و او را در قلب و دلمان وارد کنیم با او متحد شویم و نیروهای درونی او را در درون قلب خودمان به جریان بیندازیم براساس این تعریف، ما باید از قبل امام را شناسایی کنیم و قلب خودمان را با او مرتبط کنیم.
آن چیزی که این مسئله را محقق میکند آداب زیارت است؛ بنابراین آداب زیارت تنظیم کننده رابطه انسان در موقع زیارت با امام است.
خوشبختانه تحت عنوان آداب زیارت نکات فراوانی از طرف معصومان (ع) و سیره اولیای خدا برای ما نقل شده است که آنها به آداب عام و آداب خاص تقسیم میشوند که آداب عام شامل آداب قبل از تشرف، هنگام تشرف و پس از تشرف است.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#معجزه🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
برگشتند به مشهد و وقتی رسیدند به نزدیک حرم؛عروس اصرار کرد که بروند حرم ؛داماد با ادب هم اطاعت کرد ولی با اصرار فراوان دلیل گریه و اصرار برگشتن و حرم رفتن را از خانمش جویا شد که عروس خانم اینطور جواب داد :
وقتی در ماشین خواب بودم،خواب دیدم که داخل حرم ،امام رضا ایستاده و یکی از خادمها هم داره اسامی زایرین را برایشان میخوانند و امام رضا هم تایید میکند و برای زوارش مهر تایید میزنن تا اینکه امام رضا گفتند که پس چرا اسم این خانم(عروس)را نخواندی؟
خادم هم جواب داد که آقاجان ایشان این چند روزی که مشهد آمده بودند به زیارت شما نیامده و اعتنایی به حرم و زیارت شما نداشتند آقا...
امام رضا جواب داد که اسم ایشان را هم داخل لیست زایرین ما بنویسید؛
این خانم وقت رفتن و خروج از مشهد از
من خداحافظی کردند و تشکر کردند پس ایشان هم زایر ما بودند.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#عزاداریامامرضابرایامامحسین🪴
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
۱ - مقدمه
از دیر باز عقاید مهم تشیع، مورد هجمه دشمنان و مخالفین قرار گرفته است، و این هجمهها در بعضی از زمانها، شدت بیشتری به خود میگیرد که البته با دروغ و تهمت و افتراء و سیاهنمایی فروانی همراه میشود، از جمله عقاید مسلم و روشن مدرسه حقه اهلبیت (علیهمالسّلام) که مورد هجمه مخالفین قرار گرفته است، عزاداری در ایام محرم برای سید و سالار شیهدان حضرت اباعبدالله (علیهالسّلام) میباشد، گرچه همیشه این عقیده مهم مورد هجوم دشمنان و مخالفان اهل بیت (علیهمالسّلام) قرار گرفته، ولی در ایام محرم این هجمهها شدت بیشتری به خود میگیرد تا بلکه بتوانند با سیاهنمایی و افتراء، جوانان و مردم را نسبت به این مساله دچار تردید کنند و در نتیجه باعث دوری آنها از اهلبیت (علیهمالسّلام) شوند.
از جمله شبهاتی که در ایام محرمالحرام از جانب دشمنان اهل بیت (علیهمالسّلام) مطرح میشود، عدم وجود فرهنگی به نام عزاداری برای اباعبدالله (علیهمالسّلام) در بین معصومان (علیهمالسّلام) میباشد، به عبارتی دیگر مخالفان مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) میگویند اگر واقعا عزاداری برای امام حسین (علیهالسّلام) جائز و مشروع بوده پس چرا این فرهنگ در بین ائمه و اهل بیت (علیهمالسّلام) رائج نبوده و روایت صحیح السندی در اینباره نقل نشده؟
اینگونه سؤالها و شبهات که از مخالفین مطرح میگردد بیشک ناشی از جهل و نادانی و یا عناد و دشمنی میباشد؛ زیرا فرهنگ عزاداری در بین ائمه معصومان (علیهمالسّلام) در روایات و کتابهای حدیثی شیعه به قدری نقل شده است، که به جرات میتوان گفت درجه تواتر معنوی بلکه فوق تواتر را دارد، از طرفی در بین اهل علم مبرهن است مسئله که با تواتر ثابت میشود نیاز به بررسی سندی ندارد. علیرغم اینکه صرف نظر از مطلب فوق، سند تعدادی از این روایات نیز از نظر دانش حدیث از اعتبار کافی بر خوردار میباشد.
از طرفی گریه و عزاداری بر امام حسین (علیهالسلام)، نه تنها بعد از شهادت ایشان بلکه حتی قبل از شهادت آن حضرت در روایات اهل بیت (علیهمالسّلام) به فروانی نقل شده است، که این مسئله نه تنها نشانه رایج بودن فرهنگ عزاداری در بین اهل بیت (علیهمالسّلام) میباشد بلکه از اهمیت گریه و عزاداری برای امام حسین (علیهالسّلام) حکایت دارد.
حال با توجه به مقدمه مذکور، در این مجال روایات عزاداری امام رضا (علیهالسلام) را نقل میکنیم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#خندهیکعبه♻️
#قسمتدوم🪴
🌿﷽🌿
حاجيان گرم عبادت بودند. خواستم نماز بخوانم. دستها و پاهايم در اختيار خودم نبود. دوباره نگاهم به کعبهي نگين شده در نور پر زد. از چشمهايم مثل چشمه اشک ميجوشيد.
فوري نوک زبانم افتاد که بگويم: «خدايا! تو درد دلم را خوب ميداني. مرا به بهترين دينها هدايت کن! نکند من تا اين جا اشتباه آمده باشم!....»
دوباره سرم گيج رفت. نشستم و دستهايم را زير چانهام گذاشتم و خيره ماندم به کعبه. خدايا! چه ميديدم؟ کعبه داشت ميخنديد. شگفت زده شدم. پرندهها از روي بام آن به من نگاه ميکردند!
در گوشم صداي مهرباني پيچيد: رضا!... رضا!...!
بلند و پرسشگرانه گفتم: «رضا؟ کدام رضا؟»
کسي چيزي نفهميد. آن صدا دوباره گوشنوازم شد: «مدينه... مدينه... رضا...!»
به فکر فرورفتم: مدينه؟ رضا؟ نکند فرزند مولايمان موسي بن جعفر؟
- رضا در مدينه است، برخيز عبدالله!
پرآشوب اما شيفته برخاستم. حس کردم همهي بدنم داغ شده است. سر چاه زمزم سر و صورتم را طراوت دادم و پا تند کردم.
- تا وقت باقي است بايد به مدينه بروم. ديدار رضا بهترين پاسخ اين معماي عجيب است!
و من همان روز راهي مدينه شدم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#نگینآفرینش🪴
#قسمتدوم🪴
#مقدمه🪴
🌿﷽🌿
یک. بعد اعتقادي
بدون شك، اعتقاد ركن اصلي شخصيت انسان است كه اعمال و رفتـار آدمـي را شـكل ضرورت طرح مباحث مهدویت
ميدهد؛ به همين دليل، انبياي الهـي در جهـت اصـلاح عقايـد انسـان كوشـيدند. در اسـلام ،
مردم به اعتقاد به خدا و پيامبر و سپس جانشينان پيـامبر دعـوت شـده انـد و امـام مهـدي عجل الله
آخرين جانشين رسول خداست كه هر مسلماني مكلف است پس از شـناخت او امـامتش را
بپذيرد و مطيع اوباشد.
در متون ديني، معرفت امام، جايگاه بسيار مهمي دارد و اسـاس سـعادت دنيـا و آخـرت
دانسته شده است:
قرآن كريم ميفرمايد:
1 یوم ندعوا کل أناس بإمامهم
روز قیامت، هر گروهی را با امام و پیشواي خود فرا میخوانیم.
و پيامبر اكرم صل الله علیه وآله وسلم ميفرمايد:
من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتۀ جاهلیۀ؛
هر کس بمیرد، در حالی که امام زمان خود را نشناخته است، به مرگ جاهلیـت
مرده است.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی
#نگینآفرینش
#مسابقه
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
➥ @shohada_vamahdawiat
➥@hedye110
⤴️ مارو به دوستان خودتون معرفی کنید🌸🌸
#اززبانجوانپاکستانی 🪴
#عنایاتامامرضاعلیهالسلام🪴
#قسمتدوم♻️
🌿﷽🌿
میخواستم در کشور خودم مقطع دکتری را ادامه دهم، اما مشکلاتی از جمله مسائل امنیتی باعث شد که سال ۸۹ به ایران بازگردم. پس از بازگشتم ابتدا به صورت غیررسمی وارد جامعه المصطفی العالمیه شدم و برای دکتری مدتی آنجا درس خواندم، اما تمام تلاشم برای گذراندن مقطع دکتری از دانشگاه و زیر نظر وزارت علوم بود که توانستم در آزمون ورودی دانشگاه علوم اسلامی رضوی پذیرفته شوم و ترم بهمن ماه ۹۰ مقطع دکتری خود را در این دانشگاه شروع کردم.
****
دانشجو: از فعالیتهای علمی و پژوهشی تان هم بگویید.
من در این سالها فعالیتهای متعددی در حوزه دانشگاه و غیر آن داشتم. یکی از آنها مربوط به سه کتاب میشود درباره ماههای رجب، شعبان و رمضان. این کتابها در فضیلت، اهمیت و آمال این سه ماه است به نامهای «نسیم بهشت»، «شمیم بهشت» و «ضیافت بهشت».
کار دیگر من که مناسبت زائران اردو زبان حرم مطهر است ترجمه کتاب منتخب ادعیه و زیارات به این زبان است. علاوه بر آن برای زائران اردو زبان جلسات سخنرانی، آداب زیارت، حرم شناسی و حلقه معرفت را در رواق مخصوص زائران اردو زبان برگزار میکنم.
*
همچنین تاکنون برای تحقیقات پایان نامهای به بیش از ۲۲ دانشجو خواهر و برادر جامعه المصطفی مشاوره، راهنمایی و همکاری کرده ام و در این مرکز علمی به عنوان استاد در بعضی از کلاسهای آن حضور داشته ام.
**
دانشجو: بسیاری از افرادی که قصد ادامه تحصیل دروس حوزوی را دارند عراق را به عنوان پایگاه تحصیلات حوزوی شیعی انتخاب میکنند، یا حتی در ایران، قم را. اما چه شد که شما ایران و مشهد را، آن هم دانشگاه علوم اسلامی رضوی را انتخاب کردید و به مشهد آمدید؟
اینکه چرا دانشگاه را انتخاب کردم قبلا دلیلش را عرض کردم که اصرار مادرم بود تحصیلات دانشگاهی داشته باشم. اما اینکه چه شد مشهد را انتخاب کردم لطف و عنایت حضرت رضا (ع) بود.
آن سالها که من به ایران آمدم عراق از حیث امنیت و هم به دلیل روی کار بودن حکومت بعث شرایط مناسبی نداشت. شاید همین امر هم باعث شده بود تا عراق و حوزههای علمیه آن گزینه من برای ادامه تحصیل نباشد.
در ایران هم مشهد را انتخاب کردم؛ علاقه خاصی به حضرت رضا (ع) داشتم و خدا را شکر میکنم که آن مصاحبه باب حضور من در مشهدالرضا را فراهم کرد.
۶ یا ۷ نفر بودیم که در مصاحبه دانشگاه علوم اسلامی رضوی پذیرفته شدیم. وقتی به مشهد رسیدیم هیچ جایی را نمیشناختیم. از ترمینال مشهد یک راست به حرم آمدیم و خود را به دست امام رئوف (ع) سپردیم و تا امروز که سالها از آن ماجرا میگذرد، لحظهای از دامان ضامن آهو دست نکشیده ام. امیدوارم در ادامه زندگی همانطور که لطف حضرت شامل حال من و زندگی ام شده، این نگاه و محبت در زندگی ام ادامه داشته باشد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#عنایاتامامرضاعلیهالسلام🪴
🌿﷽🌿
#قسمتدوم🪴
باورم نمی شد امام رضا(ع) حواسش به همه زائرانش هست
به شوق زیارت اصلا نفهمیدم چطور چمدانها را بستم
«سفرمان خیلی عجلهای شد»، این زائر ادامه میدهد: «جمعه نوزدهم شهریور ساعت 6 و نیم غروب بود که برادرم به من خبر داد از تهران بلیت به سمت مشهد پیدا کرده و باید سریع آماده شویم که ساعت 11 شب از تویسرکان همدان به سمت تهران برویم تا از قطار جا نمانیم. برای زیارت امام رضا(ع) دیگر خودتان میدانید، حالوهوای دیدن گنبد طلا، صدای زنگ ساعت حرم و نقاره خانه، نوشیدن آب از سقاخانه اسماعیل طلا و ... چه صفایی دارد. بنابراین به شوق زیارت اصلا نفهمیدم چطور چمدانهای خودم، شوهرم و سه تا بچهام را در 2 یا 3 ساعت آماده کردم. ساعت 4 و هنگام اذان صبح رسیدیم به تهران و بعدش هم راهی مشهد شدیم. دختر یک سالهام در قطار خیلی اذیت کرد، اصلا نخوابید و ما خسته و کوفته رسیدیم مشهد اما شوق زیارت امام رضا(ع)، همه این سختیها را به شیرینی تبدیل میکند».
به لطف امام رضا(ع) و شهدا حجابم کاملتر شده بود
ماجرا از آن جا شروع میشود که خانم جمور به همراه شوهر و سه فرزندش، بعد از دیدن گنبد طلای امام رضا(ع) از دور شروع به خواندن صلوات خاصه میکنند و سریع خودشان را به گیت های بازرسی میرسانند تا به فراق چندین سالهشان پایان دهند اما خادمی که جلوی در ایستاده، به پوشش این خانم ایراد میگیرد. خانم جمور در این باره میگوید: «اول باید یک مقدمه در این باره بگویم. من قبلا باحجاب بودم اما نه مثل الان و در این حد، بنا بر دلایلی حجابم کامل نبود. بعدش جریاناتی برایم پیش آمد اما عنایت امامرضا(ع) و داستان زندگی یکی از شهدا باعث شد تا تصمیم بگیرم روی خودم کار کنم تا حجابم بهتر شود، جوری که این اواخر همه تعجب میکردند چطور شده که این قدر حجابم کامل تر شده است. بنابراین اصلا فکر نمیکردم که بیایم مشهد و چنین مشکلی برایم پیش بیاید. من برای ورود به حرم همان طور که در تصویر هم میبینید، یک عبای زنانه بلند و آزاد داشتم و یک روسری مشکی بلند اما در گیت بازرسی، اجازه ورود به من ندادند .»
نزدیک حرم باشی اما دلتنگ، آخرین حد از غم دنیاست
این زائر درباره ادامه ماجرا میگوید: «وقتی به حرم راهم ندادند، خیلی دلم شکست. همسرم بعد از این که با آن خادم به خاطر پوشش من بحث کرد، خیلی ناراحت شد و به آن خانم گفت که همسرم یک سال تمام روی خودش کار کرده، مطالعه کرده و ... تا به این حد از حجاب برسد، الان شما به ما بگویید که کجای پوشش ایشان مشکل دارد؟ همان جا بود که شوهرم رو به گنبد حضرت سلام داد و گفت که یا امام رضا(ع) یا دیگر حرمت نمیآیم یا خودت باید جوابم را بدهی. چون ما واقعا با سختی به این زیارت آمده بودیم. بعدش هم برگشتیم هتل. حال خودم هم اصلا خوب نبود. نزدیک حرم باشی اما دلتنگ ، آخرین حد از غم و بغض دنیاست. در هتل، آهنگ استاد کریمخانی را گذاشته بودم و اشک میریختم: «آمدهام آمدم ای شاه پناهم بده، خط امانی ز گناهم بده، ای حرمت ملجأ درماندگان، دور مران از در و راهم بده...»
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#عنایاتامامرضاعلیهالسلام🪴
🌿﷽🌿
#قسمتدوم🪴
باورم نمی شد امام رضا(ع) حواسش به همه زائرانش هست
همان طور که داشتم در اینستاگرام ویدئوهای حرم امامرضا(ع) را میدیدم و گریه میکردم، پیج آقای مروی را دیدم.
آقای مروی، شخصا پیگیر ماجرای من شدند
می پرسم بعد از ارسال پیامتان به دایرکت پیج حجت الاسلام و المسلمین مروی تولیت محترم آستان قدس رضوی، چه اتفاقی افتاد؟ خانم جمور پاسخ میدهد: «بعد از آن ماجراها، صبح روز بعد، از مشهد بلیت قطار گرفتیم تا به شهرمان برگردیم. اصلا در مشهد باشی و زیارت نروی که نمیشود و تحملش را نداشتیم. رسم هم این است که هر کسی به زیارت حضرت میآید، شب یا روز آخر برای وداع خودش را به حرم میرساند اما ما این بار حتی با حضرت(ع) وداع هم نکردیم. حالم در تمام این مدت اصلا خوب نبود و باورم نمی شد که با این همه سختی به زیارت آمدم اما انگار حضرت(ع) حواسش به زائرش نیست. هنوز یک یا 2 ساعت نگذشته بود که دیدم از پیج اصلی حاج آقای مروی یک پیام به دایرکت من آمد که لطفا شمارهتان را برای تماس و پیگیری موضوع بدهید. من خیلی تعجب کردم چون اصلا انتظار این اتفاق را نداشتم. یک ربع نگذشت که از دفتر حاج آقا تماس گرفتند و گفتند که آقای مروی شخصا پیگیر مسئله شما شدهاند و میخواهند جزئیات ماجرا را بدانند. من به طور کامل ماجرا را توضیح دادم و گفتم عکس پوششم را هم میفرستم تا خودتان قضاوت کنید، شاید واقعا مشکل از ما بوده است. بعدش دوباره با من تماس گرفتند که حاج آقا خیلی ناراحت شدند و گفتند چرا زائر امام رضا(ع) باید با این پوشش، به حرم راه داده نشود و دلش بشکند. گفتند که حاج آقا ما را دعوت کردند که ظهر برای ناهار به مهمانسرای حضرت مراجعه کنیم اما من به آنها گفتم که ما از مشهد خارج شدیم. تا این را شنیدند، خیلی ناراحت شدند و گفتند که مطمئن باشید ما پیگیر ماجرای شما هستیم».
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#عنایاتامامرضاعلیهالسلام🪴
🌿﷽🌿
#قسمتدوم♻️
پیش روی مبارک حضرت ایستاده بودم و در حالی که اشک میریختم، با توجه کامل، زیارتنامه امام رضا (علیه السلام) را میخواندم: «اشهد انک تشهد مقامی وتسمع کلامی وترد سلامی وانت حی عند ربک مرزوق...»؛ شهادت میدهم که تو مرا میبینی و سخنم را میشنوی و جواب سلامم را میدهی و زندهای و نزد پروردگارت روزی میخوری ...
به اینجای زیارتنامه که رسیدم دیدم آقایی نورانی و ماه رخسار، بر روی تختی از نور، بر فراز ضریح نشسته است و از جمعیت زائران خبری نیست! آقا در جواب سلام من، فرمود: وعلیک السلام! ای میرزا مهدی! از ما چه میخواهی؟
من از سیر تا پیاز حرفهایی را که به رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرده بودم، خدمت آقا امام رضا (علیه السلام) هم عرض کردم. آقا در جوابم فرمود: اما قرضهایت، ادا خواهد شد و این بیماریات جزو قضا و قدر حتمی الهی است که در نهایت به نفع شما هست، ولی در عین حال عمری طولانی خواهی داشت و اما از بابت تقی ارانی نگران نباش، زیرا من ضامن کشور ایران هستم و این کشور زیر نظر من است.
با شنیدن این سخنان، آرامش و اطمینان، سرزمین وجودم را تسخیر کرد و گذشت زمان صحت این دو مکاشفه را به اثبات رسانید.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#عنایاتامامرضاعلیهالسلام🪴
🌿﷽🌿
#سرگذشتجوان🪴
#قسمتدوم♻️
ناگهان متوجّه شدم كسى دست به شانه من مى زند و مى گوید:
چرا گریه مى كنى؟ گفتم:
حاجتى دارم تا آقا حاجتم را ندهد از اینجا نمى روم.
گفت:
ناهار خورده اى؟ گفتم:
نه.
گفت:
بیا برویم ناهار بخور اگر حاجتت در این بین برآورده نشد، دوباره برگرد.
گفتم:
ممكن نیست، دست از طلب ندارم، تا حاجتم برآرد.
گفت:
بیا برویم من ماءموریّت دارم حاجتت را بدهم مگر حاجتت این نیست كه فلان مقدار ثروت و یك دختر كه امروز او را دیده اى مى خواهى؟ گـفـتـم:
چـرا و چـون دیـدم حـاجـتـم را مـى دانـد بـا او بـه راه افـتـادم مـرا بـه مـنـزل بـرد و دخـتـرش را صدا زد، وقتى او نزد من آمد دیدم، همان دخترى است كه امروز او را در حرم دیده ام.
من از این مرد سؤ ال كردم:
شما از كجا دانستید كه حاجت من اینها است؟ گفت:
من و دخترم ظهر براى زیارت حضرت رضا (علیه السّلام) به حرم رفته بودیم وقتى بـه مـنـزل آمـدیـم نـاهار خوردیم و خوابیدم در عالم رؤ یا دیدم كه در حرم حضرت رضا (علیه السّلام) هستم
شما همین جائى كه در حرم ایستاده بودید، هستید و حضرت رضا (علیه السّلام) روى ضریح نشسته اند و به من فرمودند كه:
دخترت را با فلان مبلغ به این جوان بده.
گفتم:
آقا چرا من دخترم را به این جوان دهاتى بدهم؟ فرمود:
جریمه ات همین است، چرا دخترت را با صورت باز به حرم و در میان مردم آورده اى؟
مـن از خـواب بیدار شدم تعبیر خوابم را نمى دانستم ولى وقتى دوباره به خواب رفتم و همان خواب را دیدم حضرت رضا (علیه السّلام) در این مرتبه فرمودند:
به حرم بیا و فورا جواب این جوان را بده.
لذا مـن فـورا لبـاس پـوشـیدم و به حرم آمدم و تو را در همان مكانى كه در خواب دیده بودم، مشاهده نمودم.
سـپـس آن جـوان اضـافـه كرد و گفت:
ثروتى را كه آن مرد به اشاره حضرت على بن موسى الرّضـا (علیه السّلام) در اختیار من گذاشت
دقیقا همان مقدارى بود كه وقتى پدرم از دنیا رفت بـه مـن انـتـقـال پیدا كرده بود.
و من مدّتها است كه علاوه بر ثروت و زن مورد علاقه ام كه در اخـتـیـار دارم و خـود را كاملا خوشبخت مى بینم یقین كاملى هم به احاطه علمى امام (علیه السّلام) بر ماسوى اللّه پیدا كرده ام
كه هر وقت وارد حرم مطهّر حضرت رضا (علیه السّلام) مى شوم و سلام عرض مى كنم، با گوش دل جواب مى شنوم و توصیه مى كنم كه شما هم با همین یقین زیارت كنید.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#خطبهغدیر🪴
#قسمتدوم🌷
🌿﷽🌿
وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله ألَّذی مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ ، وَالَّذی یغْشَی الْأَبَدَ نُورُهُ ، وَالَّذی ینْفِذُ أَمْرَهُ بِلامُشاوَرَةِ مُشیرٍ وَلامَعَهُ شَریک فی تَقْدیرِهِ وَلایعاوَنُ فی تَدْبیرِهِ . صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلی غَیرِ مِثالٍ ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَکلُّفٍ وَلاَ احْتِیالٍ . أَنْشَأَها فَکانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ .فَهُوَالله الَّذی لا إِلاهَ إِلاَّ هُوالمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ ، اَلْحَسَنُ الصَّنیعَةِ ، الْعَدْلُ الَّذی لایجُوُر ، وَالْأَکرَمُ الَّذی تَرْجِعُ إِلَیهِ الْأُمُورُ . وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله الَّذی تَواضَعَ کلُّ شَیءٍ لِعَظَمَتِهِ ، وَذَلَّ کلُّ شَیءٍ لِعِزَّتِهِ ، وَاسْتَسْلَمَ کلُّ شَیءٍ لِقُدْرَتِهِ ، وَخَضَعَ کلُّ شَیءٍ لِهَیبَتِهِ . مَلِک الْاَمْلاک وَ مُفَلِّک الْأَفْلاک وَمُسَخِّرُالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ ، کلٌّ یجْری لاَِجَلٍ مُسَمّی . یکوِّرُالَّلیلَ عَلَی النَّهارِ وَیکوِّرُالنَّهارَ عَلَی الَّلیلِ یطْلُبُهُ حَثیثاً . قاصِمُ کلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَ مُهْلِک کلِّ شَیطانٍ مَریدٍ .
و گواهی می دهم که او « الله » است . همو که تنزّهش سراسر روزگاران را فراگیر و نورش ابدیت را شامل است . بی مشاور ، فرمانش را اجرا ، بی شریک تقدیرش را امضا و بی یاور سامان دهی فرماید . صورت آفرینش او را الگویی نبوده و آفریدگان را بدون یاور و رنج و چاره جویی ، هستی بخشیده است . جهان با ایجاد او موجود و با آفرینش او پدیدار شده است . پس اوست « الله » که معبودی به جز او نیست . همو که صُنعش استوار است و ساختمان آفرینشش زیبا . دادگری است که ستم روا نمی دارد و کریمی که کارهابه او بازمی گردد . و گواهی می دهم که او « الله » است که آفریدگان در برابر بزرگی اش فروتن و در مقابل عزّتش رام و به توانایی اش تسلیم و به هیبت و بزرگی اش فروتن اند . پادشاه هستی ها و چرخاننده سپهر ها و رام کننده آفتاب و ماه که هریک تا اَجَل معین جریان یابند . او پرده شب را به روز و پرده روز را - که شتابان در پی شب است - به شب پیچد . اوست شکننده هر ستمگر سرکش و نابود کننده هر شیطان رانده شده .
لَمْ یکنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یکنْ لَهُ کفْواً أَحَدٌ . إلاهٌ واحِدٌ وَرَبٌّ ماجِدٌ یشاءُ فَیمْضی ، وَیریدُ فَیقْضی ، وَیعْلَمُ فَیحْصی، وَیمیتُ وَیحْیی، وَیفْقِرُ وَیغْنی، وَیضْحِک وَیبْکی ، ( وَیدْنی وَ یقْصی ) وَیمْنَعُ وَ یعْطی ، لَهُ الْمُلْک وَلَهُ الْحَمْدُ ، بِیدِهِ الْخَیرُ وَ هُوَ عَلی کلِّ شَیءٍ قَدیرٌ . یولِجُ الَّلیلَ فِی النَّهارِ وَیولِجُ النَّهارَ فی الَّلیلِ ، لاإِلاهَ إِلاّهُوَالْعَزیزُ الْغَفّارُ . مُسْتَجیبُ الدُّعاءِ وَمُجْزِلُ الْعَطاءِ، مُحْصِی الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ ، الَّذی لایشْکلُ عَلَیهِ شَیءٌ ، وَ لایضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخینَ وَلایبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّینَ . اَلْعاصِمُ لِلصّالِحینَ ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحینَ ، وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنینَ وَرَبُّ الْعالَمینَ . الَّذِی اسْتَحَقَّ مِنْ کلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ یشْکرَهُ وَیحْمَدَهُ ( عَلی کلِّ حالٍ )
نه او را ناسازی باشد و نه برایش انباز و مانندی . یکتا و بی نیاز ، نه زاده و نه زاییده شده ، او را همتایی نبوده ، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد و به انجام رساند . اراده کند و حکم نماید . بداند و بشمارد . بمیراند و زنده کند . نیازمند و بی نیاز گرداند . بخنداند و بگریاند . نزدیک آورد و دور برد . بازدارد و عطا کند . او راست پادشاهی و ستایش . به دست توانی اوست تمام نیکی . و هموست بر هر چیز توانا . شب را در روز و روز را در شب فرو برد . معبودی جز او نیست ؛ گران مایه و آمرزنده ؛ اجابت کننده دعا و افزاینده عطا ، بر شمارنده نفَس ها ؛ پروردگار پری و انسان . چیزی بر او مشکل ننماید ، فریاد فریادکنندگان او را آزرده نکند و اصرارِ اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد . نیکوکاران را نگاهدار ، رستگاران را یار ، مؤمنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ؛ آن که در همه احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است .
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج⤵️
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
⤵️⤵️
##شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#آدابزیارت🌷
#قسمتدوم🌹
✨﷽✨
خوشبختانه تحت عنوان آداب زیارت نکات فراوانی از طرف معصومان (ع) و سیره اولیای خدا برای ما نقل شده است که آنها به آداب عام و آداب خاص تقسیم میشوند که آداب عام شامل آداب قبل از تشرف، هنگام تشرف و پس از تشرف است.
در آداب قبل از تشرف مهمترین مسئله خلوص نیت است. سیدابن طاووس در کتاب اقبال میفرماید: «اخلاص زائر و پاک سازی نیت از اهم کارها است.»
همچنین نباید چنین باشیم که اگر در حرم مطهر امام با زائران زیادی روبرو بودیم حال بهتری داشته باشیم و اگر با زائران اندکی مواجه بودیم خسته و ملول شویم و توجه کاملمان باید به خود حضرت باشد و نیت انسان یعنی عامل برانگیزاننده انسان برای تشرف به محضر معصوم (ع) باید فقط حب و عشق اولیاء و ادای حقوق واجب آنها باشد.
بعد از خلوص نیت تهذیب مال است چرا که با لقمه حرام نه نمازی قبول میشود و نه دعائی مستجاب میشود بنابراین باید سعی کنیم در حلال بودن مالمان دقت کنیم و از مالمان را حق الناس و حق الله پاک کنیم.
مطلب بعدی در آداب قبل از تشرف حلالیت طلبیدن از دوستان و آشنایان است و ادب بعدی زیارت روزه قبل از سفر است که در روایات معتبر در کامل الزیارات آمده است که قبل از زیارت روزه بگیرید.
ادب بعدی غسل زیارت است و مستحب است قبل از زیارت غسل کنیم و دعای بسیار زیبایی وارد است که آن را پس از غسل قبل تشرف انجام دهیم.
خواندن دعای مفصل ادب بعدی است و از دیگر آداب زیارت قبل تشرف خضوع و خشوع در هنگام حرکت به سمت مرقد مطهر است چیزی که نوعا مورد غفلت قرارمی گیرد زائر شایسته است از محل سکونتش تا حرم مطهر در حد ممکن پیاده و در حال وقار و خضوع و خشوع با گامهای کوتاه و در حالت مراقبه قرار بگیرد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊