مقدمه
روز اول محاصره (قسمت اول)
روز اول محاصره (قسمت دوم)
روز دوم محاصره
روز سوم محاصره (قسمت اول)
روز سوم محاصره (قسمت دوم)
هدایت شده از مسجد امام جواد علیه السلام
#نذر_امام_زمان_عج
#دلی
{ عجب منتظرای درجه یکی هستیم ما...
از نیمه شعبان قبلی تا الان ۱۰ ساعت وقت گذاشتیم برا آقا؟ نه
یک صدم درامدمونو خرج فراهم کردن مسیر ظهور کردیم؟ نه}
🌱بیاین حداقل نیمه شعبان سنگ تموم بزاریم🌱
✅مسجد برای نیمه شعبان و احیاء اون شب کلی برنامه داره، اگر خواستین اسمتونو جزو دست اندرکاران بنویسن:
🔸برای تهیه شام ما نیاز به ۴۵ تا مرغ داریم، تا الان ۹ نفر، هر نفر یدونه تقبل کردن
۳۶ تا دیگه نیازه..
🔸اگرم دوس داشتین تو بحث پذیرایی جشن یا نذری دارین برای اون شب یا کمک در بخش های دیگه هم با ایدی زیر هماهنگ کنین لطفا🙏
@ayeneh_96
@emamjavad_mosque
اا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا
با عرَض سلام و تبریک به مناسبت اعیاد مبارک و خجسته ی شعبانیه 💐💐💐
🔸برای یک خانوادهای نیازمند نیاز به یک تخت فرش
🔸و برای یک خانواده نیاز به یک زیر تلوزیون
🔸ویک کتری سالم هست
اگر کسی رو میشناسید که این اقلام را توی خانه اضافه دارند و برای رضای خداوند و رفع نیاز این دو خانواده عزیز میتونند اهدا کنند لطفا اطلاع دهید .
اجرتون با امامزمان عجل الله و امامحسین ....🤲🤲
#کار_گروه_اجتماعی_مسجد_امام_جواد
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
(۴۱)
«روایت ۵ روز مقاومت جانانه گردان کمیل در کانال دوم فکه»
روز سوم محاصره
چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۶۱
صدای آشنایی در کانال طنین انداز شد ، صدای ملکوتی اذان صبح ابراهیم به تن خسته ی یاران کمیل رمقی دوباره بخشید ، الله اکبر الله اکبر...
بچه ها بلند شدند و تیمم کردند
جان خراش ترین صحنه ها را مجروحانی خلق میکردند که دستی برای تیمم در بدن نداشتند!
نه مکان کانال و نه وضعیت جسمانی بچه ها اجازه جمع شدن در یک نقطه را نمیداد ، فلذا هر سه چهار نفر کنار هم یک نماز جماعت تشکیل دادند ، چه نمازی بود ، همه در اوج معنویت بودند...
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
با طلوع خورشید ابراهیم تصمیم گرفت که سر و سامانی به کانال بدهد ، به تعدادی از نیروها دستور داد بعنوان نگهبان در یک فاصله ۴۰۰ متری پخش شوند ، هر ۵۰ متر دونفر لبه کانال سنگر گرفتند
تعدادی را مامور جمع کردن سیم های خاردار از کف کانال کرد
کار بعدی ابراهیم جمع کردن شهدا از میان مجروحان و رزمندگان بود ، انتهای کانال در دید بچه ها نبود قرار شد شهدا را به آنجا منتقل کنند ، حمل پیکرهای نحیف شهدا سخت نبود بلکه دل کندن از رفقا کار را طاقت فرسا میکرد، در این مسیر کوتاه نزدیک بود عده ای قالب تهی کنند!
کسی با کسی حرف نمیزد ، فقط قطرات اشک بود که آرام آرام از گونه ها سرازیر بود...
بعد از انتقال شهدا ، نوبت پیدا کردن جای امن برای مجروحان بود ، تعداد مجروحین خیلی زیاد بود ، عده ای دست و پایشان قطع شده بود و عده ای بر اثر ترکش دل روده شان بیرون ریخته بود
به پیشنهاد ابراهیم بچه ها با سرنیزه دیواره های کانال را تراشیده و چندین جانپناه ساخته شد و مجروحان به آنجا منتقل شدند
حالا وضع کانال قدری عادی شد ، نگاهی به بچه ها انداختم در چهره هیچ کدام از علی اکبر های خمینی نشانی از ترس دیده نمیشد!
مدتی بعد صدای بلندگوی عراقی ها بلند شد شخصی که ظاهراً از منافقین بود با وعده آب و غذا از ما میخواست که تسلیم شویم ، ولی کسی اعتنایی به او نکرد...
ابراهیم دو نفر از کسانی که سابقه عملیاتی بیشتری داشتند را صدا کرد و گفت برای عقب نشینی و رسیدن به کانال اول و در نهایت رسیدن به نیروهای خودی چاره ای جز تنها گذاشتن مجروحان نداریم ، باید مدتها سینه خیز برویم و پس از رسیدن به تپه های دوقلو باید با تمام توان به سمت نیروهای خودی بدویم ، و این کار فقط از افراد سالم بر میآمد نه افرادی که چهار روز است نه آب و غذایی خوردند و نه استراحتی کردند و تازه در بدترین شرایط روحی با دشمن هم جنگیدن!
ابراهیم افراد سالم تر را در گروه های سه نفره سازماندهی و توجیه کرد و قرار شد بعد از تاریک شدن هوا به سمت نیروهای خودی حرکت کنند
در این هنگام نوجوانی کم سن و سال سوال عجیبی پرسید : «سرنوشت مجروحین چه می شود؟»
همه بهت زده به هم نگاه میکردند ، جوابی برای این سوال نبود
ابراهیم گفت : شما به مجروحین کاری نداشته باشید خودم پیش آنها می مانم!
نوجوان با صلابت خاصی گفت: پس من هم می مانم
تصمیم سختی بود چهار روز تشنگی و گرسنگی و خستگی و محاصره توان همه را برده بود ، ولی یکباره از گوشه و کنار کانال فریاد من هم می مانم بلند شد!
ابراهیم که انگار از تصمیم بچه ها خوشحال بود گفت « پس همه مرد و مردانه میمانیم و مقاومت میکنیم»...
ابراهیم گفت حالا که می خواهید بمانید باید هرچه آب و غذا داریم جیره بندی کنیم ، به سرعت همه قمقمه های موجود در مقابل ابراهیم قرار گرفت
قمقمه ها محتوی آبهایی بود که بچه ها از آب باران جمع شده در بعضی قسمتهای کانال با درب قمقمه جمع کرده بودند ، این آبها شور و تلخ بود و بچه ها فقط لب های مجروحان را با آنها تر میکردند
زمان تقسیم قمقمه ها فرا رسید ، تعداد قمقمه ها کم و تعداد تشنه ها بسیار زیاد بود ، تازه دو اسیر عراقی هم داشتیم
ابراهیم به هر سه مجروح یک قمقمه و به هر شش نفر سالم یک قمقمه و به هر اسیر عراقی یک قمقمه آب داد و البته چیزی برای خودش بر نداشت ، یکی از بچه ها اعتراض کرد ، ابراهیم گفت این دو نفر مهمان ما هستند ، مولا و مقتدای جوانمردان عالم ، قاتل و اسیر خود را بر خود مقدم میدانست ، چطور میشود دم از علی زد و مرام اورا نداشت!؟
دیگر کسی اعتراض نکرد...
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از مسجد امام جواد علیه السلام
کاروان زیارتی قم وجمکران
•┈┈••✾🌿🌸🌿✾••┈┈
✳️ سه شنبه های هر هفته در یک قرار عاشقانه شهر ما به نام و یاد #امام_زمان معطر می گردد و دلدادگان مهدوی در برنامه ای مردمی و مستمر برای عرض ارادت و محبت به امام خود عازم میعادگاه منتظران ظهور خواهند شد إن شاء الله.
🔶مبداء حرکت: از حسینیه سیدالشهدا فولادشهر محلهB4 و کنارگذر شهر فلاورجان
زمان: سه شنبه های هر هفته ساعت ۱۲ظهر
🔷 مقصد: مسجد مقدس جمکران و حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام
بازگشت ازسفر:سحرگاه روز چهارشنبه
∆ هزینه سفر: مبلغ ۲۵۰ هزار تومان
∆ امکانات سفر: بلیط رفت و برگشت و پذیرایی شام
🔶ثبت نام از طرق تماس با شماره تلفن ذیل انجام می شود.
🔸
09131649739💠 علیرضا امینی •┈••✾🌿🌸🌿✾••┈•
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
(۴۲)
«روایت ۵ روز مقاومت جانانه گردان کمیل در کانال دوم فکه»
روز چهارم محاصره
پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۶۱
یکی از بچه ها پیش ابراهیم آمد و با صدایی نسبتاً بلند گفت : به خدا تا حالا هیچکس نتوانسته توانمان را ببرد ، نه دشمن و نه آتشِ بی امانش ، اما حالا تشنگی امانمان را بریده ، کمی آب به ما برسه دمار از روزگار دشمن در می آوریم .
نمی دانم چرا یک لحظه به یاد کربلا افتادم یاد علی اکبر ع وقتی از میدان به سراغ پدر آمد و گفت : العطش...
یقین داشتم ابراهیم از همه تشنه تر است ، وقتی قمقمه ها را تقسیم میکرد برای خودش چیزی نماند!
ابراهیم سرش را پایین انداخت و با شرمندگی به فکر فرو رفت ، تصمیم گرفت که هر طور شده برای عطش بچه ها کاری بکند ، نیمه های شب از کانال بیرون رفت...
حوالی صبح بود همه نگران ابراهیم بودیم ،او بزرگتر ما بود ، نکند ابراهیم شهید شده باشد!
یکباره شخصی خودش را به داخل کانال انداخت ، او ابراهیم بود ، با چند قمقمه پر از آب!
گفتم دیر کردی نگران شدیم! گفت برای پیدا کردن آب تا نزدیک تپه های دوقلو رفتم!
ابراهیم تا نزدیک نیروهای خودی رفته بود و براحتی میتوانست دیگر به کانال برنگردد اما برگشت با چند قمقمه پر آب!
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
صبح پنجشنبه ۲۱ بهمن فرا رسید ، بعثی ها دائم حمله میکردند و آتش میریختند ، و بچه ها فقط با شلیک چند گلوله مقاومت میکردند ، لحظه به لحظه به آمار شهدا و مجروحان اضافه میشد...
بلندگوهای عراق با زبان فارسی با وعده آب و غذا و جای مناسب و اینکه ما از صدام برای شما امان نامه گرفته ایم از بچه های کمیل میخواستند تسلیم شوند
بچه ها در مورد این موضوع گفتگو میکردند
یکی میگفت اگر اسیر شویم جان خود و مجروحان را نجات میدهیم
دیگری میگفت : مگر ندیدی که آنها به مجروحان و اسیران تیر خلاص می زدند؟
دیگری از اباعبدالله الحسین ع و نرفتن زیر بار ذلت میگفت
و دیگری از سیلی و دیوار و در نیم سوخته!
در آن میان نوجوانی رنگ پریده حرفی زد که حجت را برهمه تمام کرد ، او گفت: «اگر ما تسلیم شویم و بعثی ها ما را در تلویزیون نشان دهند و امام هم ما را ببیند فردای قیامت با چه رویی به صورت او نگاه کنیم؟»
همه سکوت کردند و تصمیم گرفتند مقاومت کنند تا در قیامت همانند یاران حسین (ع) مایه مباهات امام خود باشند...
ابراهیم لحظهای آرام نداشت ، گاهی به مجروحان سر میزد ، گاهی دشمن را رصد میکرد و گاهی هم بلند میشد و به سمت دشمن شلیک میکرد تا به آنها بفهماند یاران کمیل هنوز زنده اند
شب جمعه فرا رسید ، ابراهیم آرام و محزون فراز هایی از دعای کمیل را زمزمه کرد ، نیازی به روضه خوانی نبود ، در جای جای کانال روضه برپا بود...
بچه ها از هم قول میگرفتند که در روز قیامت همدیگر را شفاعت کنند...
نیمه های شب دوباره صدای درگیری بلند شد ، تیپ سلمان دوباره وارد عمل شده بود ، آنها تا دو کیلومتری ما آمده بودند اما باز هم عملیات ناموفق بود و نیروها عقب نشینی کردند...
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
مقدمه
روز اول محاصره (قسمت اول)
روز اول محاصره (قسمت دوم)
روز دوم محاصره
روز سوم محاصره (قسمت اول)
روز سوم محاصره (قسمت دوم)
روز چهارم محاصره (قسمت اول)
روز چهارم محاصره (قسمت دوم)
روز پنجم محاصره (قسمت اول)
روز پنجم محاصره (قسمت دوم)
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️من که طلبه هستم، کسی نیستم .
#متواضع بود
مسجد امام جواد علیه السلام
▪️من که طلبه هستم، کسی نیستم . #متواضع بود
حق تعالی:
🌀هرکس دنبال من باشد،مرا پیدا میکند و هرکس مرا پیدا کرد عاشق من می شود و هر کس عاشق من شد من عاشق او می شوم و هرکس را که من عاشق او شدم در راه خودم به شهادت می رسانم و کسی که در راه من به شهادت رسید، خود من دیه و پاداش او خواهم بود.
#حدیث_قدسی