eitaa logo
عرفان و خودشناسی و آخرالزمان
105 دنبال‌کننده
771 عکس
64 ویدیو
93 فایل
172 ج کتاب و صدها مقاله(رایگان): خودشناسی،عرفان،تکامل، روح،آخرالزمان،انسان کامل،امام زمان ،اسمای الهی،مدرنیزم،اخلاق ،مردم شناسی،دجال،شیطان،ازدواج و طلاق و تربیت،عرفان درمانی،مسخ و تناسخ،زندگینامه استاد و عرفا،مرد و زن https://zil.ink/khodshenasivaerfan
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
دوست شما کسی است که قلباً مجذوبش ھستید ولی عملاً و ذھناً از وی ھراسانید و می گریزید . او دوست و ناجی و یاور سعادت شماست و دشمن شما کسی است که از او قلباً بیزارید ولی درعمل بسویش جذب می شوید و ذھناً در وی مصالحی می یابید. او دشمن سعادت حقیقی شماست و در واقع شیطان شماست. پس اراده ذھنی خود را مھار کنید و بسوی کسی بروید که قلباً شما را جذب می کند و بگریزید از کسی که قلب شما از او بیزار است و ذھن شما او را تصدیق می کند . به دل خود اعتماد کنید که خانه و منظر خداست و ذھن خود را تسلیم دل نمائید. ذھن شما دنیای شماست و دل شما ھم آخرت شماست . ذھن شما قلمرو ھوسها و فریبھای شماست و دل شما امر به حق و تعالی و منافع ابدی می کند. عاقل آن است که ذھن را تسلیم دل می کند و احمق آن است که دل را در قبال ذھن خود سرکوب نماید تا آن حد که دل بمیرد و آنگاه روشنایی و رهنما و حق و وجدان خود را کشته اید و در تسخیر شیاطین ھستید. دل شما به سوی دوست سرنوشت شما می رود و ذھن شما بسوی دشمن سرنوشت شما میل می کند. دل شما باطن آدمھا را می بیند و ذھن شما فریب ظواهر را می خورد. به دل خود اطمینان کنید و از ذھن خود بپرهیزید . این روانشناسی تقوا و ھدایت است‌ . البتّه این قانون درباره کسی که دلش را میرانده است مصداق ندارد زیرا دلش در تسخیر شیاطین است و این عذاب کسی است که آگاهانه به دوست حقیقی خود خیانت کرده است. دائرة المعارف عرفاني ج4 www.khanjany.org
کفر چیست ؟ طبق معارف قرآنی و سنت انبیاء و اولیای خدا ، كفر لزومأ نماز خواندن نیست ، حرفهای دینی نزدن و خدایا خدایا نگفتن نیست ، به روضه و مسجد نرفتن نیست ، خيرات ندادن و ... نیست. خداوند در کتابش مؤمنان را امر به اقامة صلوة می کند پس معلوم است که قبلا اقامة صلوة نمی کرده اند. و نیز اینکه نمازگزاران عادتی و ریائی را دشمن دین می خواند و خیرات نمودن و مساجد ساختن و آب و جارو نمودن بدون اطاعت رسول را نشانه نفاق و مستحق عذاب می خواند و از جمله نشانه های نفاق را سخنان دینی و زیبا می خواند که جلب نظر مردم کند تا آنان را بفریبد. كفر در وادی عمل مشخص می شود همینطور ایمان. کافر کسی است که متکبر است و واقعیت ها را کتمان و یا نهان می کند. دروغگوست ، بی دلیل به دیگران تهمت می زند، ادب ندارد، تاب سخن انتقاد آمیز را ندارد ، نصيحت ناپذیر است ، چاپلوس است . و عاشق چاپلوسان . برای خود وظیفه ای نمی شناسد و اگر کاری کند تماما احساس ایثار و منت و برای بدام انداختن دیگران و توقعات ناحق است. از عاقلان و پاکان، فراری و بیزار است . تقوا و محبت را ریاکاری می خواند و وقاحت و بولهوسی را صداقت می نامد. لحظه ای آرام و قرار ندارد و غرق در اشتغال و یا عیاشی است . از تنهانی چون مرگ می هراسد. از فقرا بیزار است و تکبر می کند و در مقابل ظالمان متواضع است . و دین و معرفت را فقط برای امور اقتصادی و حیثیتی و ریاست و فخر فروشی و فریبکاری می خواهد. چشم دیدن آرامش وعزت خود را ندارد و حتی نسبت به خود و خانواده اش بخل دارد و مجذوب کسانی است که او را خوار و خفیف می کنند . كافر منکر نیازهای غریزی خویشتن است و آنها را خوار می دارد و کتمان می کند و لذا به گناه مبتلا می گردد . كافر، منکر است ، منکر هر چه واقعیت بخصوص واقعیت وجود خویشتن . کافر نسبت به خودش کور است و در جهان اوهام و آرزوها و تصورات واهی زیست می کند . کافر در مراتبی از جنون است و آداب دینی موجب رشد این جنون و رسوائی می شود. از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم ص 75 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
ایمان چیست؟ ۱- ایمان یعنی باور قلبی و حسی و وجودی به ارزشهائی که اخلاقی نامیده می شود . ۲- کسی که از کثافت و بی نزاکتی و تشنج و دروغ و ریا و چاپلوسی و حرص و شهوت باره گی و هیزی و حرامی قلباً بدش می آید و حالش بد می شود مؤمن است . همین و بس ! ۳- کسی که از دروغ و دزدی و دغل و خیانت بخودی خود بدش می آید نه بخاطر اینکه به جهنم میرود و یا در همین دنیا بی آبرو می گردد و در عذاب میافتد. چنین کسی مؤمن است. ۴- کسی که ارزشها را بخودی خود دوست دارد نه بخاطر فواید دنیوی یا اخروی اش . اینست مؤمن . 5- زنی که از بی عفتی بخودی خود بدش می آید نه بخاطر رسوائی دنیوی یا عذاب اخروی . اینست زن مؤمنه ! ۶- کسی که خوبی ها را بخاطر خود خوبی دوست می دارد نه بخاطر فواید آن یا عواقب اخروی آن اینست انسان مؤمن. ۷- پس کسی به بهشت می رود که خوبیها را بخودی خود دوست بدارد نه بخاطر بهشت . 8- بهشت قلمرو خوبیهاست و لذا آدمهای بد در آن بیقرارند و عذاب می کشند . بهشت نتیجه طبیعی خوب بودن است یعنی ایمان داشتن به خوبیها و ارزشها. انسان خوب مشتاق مظهر خوبیها یعنی خدا می شود . از کتاب نامه های عرفانی ص 142 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
من کیستم؟ ۱- بسیاری از مطالعه کنندگان آثار و دوستانم از هویت من سئوال می کنند و منظورشان مقام معنوی و دینی من است. و عجبا وقتی میگویم که من انسانم نه بیشتر و نه کمتر باورشان نمی شود و می پندارند که سر کارشان گذاشته ام و نمی خواهم پاسخشان دهم زیرا انسان بودن را نمی فهمند و می پندارند که مقام کوچکی است زیرا خودشان را انسان می پندارند . ۲- مردمان بسیار علاقه دارند که کسی را تبدیل به امام و پیامبر و قطب و ناجی و خدا سازند و سپس او را بکشند و قبرش را بپرستند. 3- آدمیزاد تنها موجود شرور و احمق و بخیل و بدخواه و دیوانه در جهان است و جز عذاب دادن خود هنری ندارد . هر گاه که دست از این جنون کشید و چون سائر موجودات عالم صالح و تسلیم شد انسان شده است و خلیفه خدا و برترین موجود جهان هستی. ۴- آنان که پیامبر و امام و عارف و ناجی نامیده شده اند انسانهائی صالح و تسلیم هستند همین و بس . و لذا دارای کرامت شده اند که در ذات انسان است. ۵- بنده هم هنوز انسان صالح و تسلیمی نیستم ولی دوست دارم که باشم. همین و بس . و هر چه کرامت و شفاعت و عظمت و معرفت و قلم از من جاری شده است حاصل همین میل و دوستی من نسبت به انسانیت است که دوست دارم که انسان باشم هر چند که هنوز نیستم. همین و بس . من دوست دارم که انسان باشم و انسان را دوست دارم . اینست مقام والای بنده بر روی زمین و جز این نیست: انسان دوستی! آیا تعجب می کنید؟ از کتاب نامه های عرفانی ص 141 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
اهل هدایت کیست؟ آدمی یا بواسطه معرفت نفس قبل از رسیدن به طبقه هفتم دوزخ بن بست راهی را که در پیش گرفته درمی یابد و به توبه و ندامت از کل حیات و هستی گذشته خویش می رسد و یا بواسطه غایت و اشد عذابها این بن بست را درک می کند و آماده توبه می شود. اولی به جستجوی یک ناجی برمی آید که دیر یا زود به انسانی مخلص می رسد و نجات می یابد و به راه هدایت می آید. ولی دومى حداكثر طالب رفع عذاب است و هدایت را نمی طلبد و میلی به خروج از دوزخ اعمال و امیال خود ندارد او اصولاً خود را مسبب نمی داند. اهل هدایت کسی است که خود را علت سرنوشت خود بداند. از کتاب امام زمان کیست تألیف استاد علی اکبر خانجانی
مرضی بنام همجنس گرائی عصر مدرنیزم به لحاظی عصر نھضت جھانی ھمجنسگرایان است و بدین لحاظ به مثابۀ رجعت جھانی قوم لوط می باشد و عصر لوطیزم یا لاطیزم است زیرا فرھنگ حاکم بر این جماعت ھمانا لوطی گری و لاطی است . و می دانیم که جماعت لاط و لوطی بیش از ھر امری معروف به لاابالیگری و عدم تعھد به امور اخلاقی و اجتماعی ھستند . و در عوض دعوی عشق و عاشقی و خدمت بی شائبه به دیگران را دارند البته خدمات فسق و فجوری و عشرتکده ای و میخانه ای و پا منقلی. و این نیز دیگر از نشانه ھای آخرالزمان و پایان تاریخ به عنوان عرصه انقراض نسل بشر می باشد . تکّبر و خود پرستی تا سر حد انکار ھر تعھدی حتّی در قبال نیاز جنسی و ازدواج منشأ اصلی بروز مرض یا عذابی بنام ھمجنسگرائی است که در مردان تحت عنوان عشق گرائی و تخدیر گرائی وگاه درویش گرائی و در زنان مدرن تحت عنوان فمینیزم خودنمائی می کند : مکتب اصالت مردانگی و نرینه گی و اصالت مادینه گی ! و این یک زندگی انگلی و کرم صفتی است چرا که انگل و کرم کدو بطور ژنتیکی در آن واحد در خودش حامل نرینه گی و مادینه گی است و لذا جانوری خود –گاه می باشد . ولی در انسان این مرض ژنتیکی نیست بلکه فرھنگی و اخلاقی می باشد و توجیه ژنتیکی و روانی این مرض یک فریب بزرگ می باشد . این مرض دشمن تعھد و وفا و مسئولیت است و لذا یکمرض کاملاً کافرانه و فاسقانه می باشد و مبتلایانش در جرگه معذبترین افراد بشری می باشند و جز با توبه از کفر و فساد اخلاقی علاجی ندارند . از کتاب " دائرة المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 170
آسیب شناسی عرفانی امراض (طب اسلامی) 21- اگر بخواهیم که عناصر کفر بشری را که منابع امراض و عذابهای او هستند نام ببریم عبارتند از: حرص، انکار، حسد، دروغ، کبر،ستم،تهمت ناحق، بدبینی، عداوت با حق، ناسپاسی، رحمت ناپذیری و خودپرستی که در نقطه مقابل این صفات قرار دارند که صفات ایمانی بشرند: قناعت، تصدیق، سخاوت، تسلیم، تواضع، عدالت، حق جوئی، خوش بینی، خیرخواهی، شکر نعمات، پذیرش محبت و تقوا. از کتاب مبانی عرفان عملی تألیف استاد علی اکبر خانجانی
فلسفه حجاب زن همه اسرار دین و احکام شریعت ها ریشه در راز خلقت آدم و حوا دارد از جمله مسئله حجاب. می دانیم که طبق کتب مقدس، حوا از بطن چپ آدم بیرون آمده است یعنی از دل مرد. و لذا همواره محبوب مرد است و از او دل می برد. ولی در عین حال به مثابة دل عریان شده مرد نیز می باشد پس باید دارای حفاظ و مصونیت ویژه باشد مخصوصاً زن شوهر دار که مظهر دل مردش می باشد. و این همان حق حجاب زن است. زنی که دارای حجب و حیای پوشش و نگاه و رفتار و گفتار نباشد بر دل هر مردی وارد می شود و به بسیاری از مردان مبتلا می گردد و عنان عقل و اراده اش از دست می رود و این همان زمینه روانی فحشاء و اسارت و فساد اخلاقی زن است و نیز مردانی که به او به لحاظ نفسانی ابتلاء یافته اند . هر چیزی که لطیف تر است بایستی مصون تر باشد مثل مروارید در صدف . پس آزادی و اراده باطنی زن و رهایی از اسارت مردان ، راهی جز حجاب ندارد. و اما در قرآن کریم آیه ای وجود دارد که معروف به آیه حجاب است بدین مضمون که :«زنان مؤمنه بهتر است که خود را بپوشانند تا به پاکی شناخته شده تا از آزار کافران مصون باشند». از همین یک آیه می توان فلسفة اجتماعي حجاب و مسائل شرعی و عرفی آنرا درک نمود. اولا اینکه زنان مؤمنه مخاطب هستند و نه زنانی که به ادعا و یا به وراثت و اکراه مسلمان هستند تا چه رسد به زنان غیر مسلمان . زن مؤمن هم زنی است که دین در وجودش قلبی باشد (طبق تعریف قرآن از ایمان ) یعنی به دین علاقه طبیعی و فطری داشته باشد. پس واضح است که این معضله را جز خود زن در نمی یابد. پس معلوم می شود که حجاب امری کاملاً خصوصی و عبادی است و نه حکمی حقوقی و جزانی . و دوم اینکه در این آیه از قید «بهتر است» استفاده شده که بدان معناست که حجاب امری مستحب است و نه واجب . و سوم علت و خاصیت اجتماعی حجاب است که همانا معرفی شدن زن به پاکی و عصمت است تا مردان هرزه و کافران از آنان نومید باشند و به تعقیب و آزارشان نپردازد. این خاصیت هم هر چند که از جامعه است ولی امری کاملاً فردی و مربوط به خود زن است. و اما جنبه ضمنی دیگری از حجاب که اصل ماهیت آن است جلب نظر نکردن زن در رابطه با مردان نامحرم می باشد. همین مسئله بخوبی نشان میدهد که یک زن مؤمن اگر بخواهد بطور کامل حفظ حجاب کند علاوه بر حجاب نگاه و رفتار از چه نوع پوششی استفاده کند. و این امر مربوط به عرف جامعه ای می شود که در آن زندگی میکند. مثلاً اگر زن مؤمنی در شهر لندن مبادرت به استفاده از چادر و نقاب نماید بدون تردید بر جلب نظر می افزاید و این امر بر خلاف هدف ذاتی حجاب است. البته این بدان معنا نیست که مثل برخی عریان شود بلکه از عرف و عادات زنان آن جامعه پیروی کند. و اصولاً خود زن بهتر از هر کسی می داند که چگونه می تواند جلب نظر کند یا نکند. بنابر این زن اگر مؤمنه نباشد و نخواهد حجاب کاملی رعایت کند می تواند با چادر و نقاب هم بگونه ای ویژه جلب نظر کند و هیچکس مانع چنین امری نمی تواند بود. همانطور که مثلاً شاهد زنان روسپی با چادر هستیم که زنان مؤمنه را نیز بد نام ساخته و بلکه تهمت و معصیتی عظیم بر دین می کنند که این امر به یک لحاظ حاصل اکراه در دین میباشد که اصل دین و حجاب را مخدوش کرده است پس اگر فلسفه ذاتی حجاب چیزی جز جلب نظر نکردن مردان نامحرم نیست پس آیا هیچ کس جز خود زن قادر به رعایت آن می باشد؟ این بدان معناست که حجاب بایستی امری کاملاً انتخابی و آزاد باشد همانطور که آیه حجاب از چند جنبه که ذکرش رفت این حق را عیان می کند . اینکه امـر حجاب و عفت هیچ دشمنی خطرناکتر و مکارتر و خانمانسوزتر از حجاب اجباری ندارد و ما در تجربه کشورمان به اندازه کافی از این بابت خساراتی مهلک دیده ایم . پس آیا بهتر نیست که به قرآن باز گردیم ؟ از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم ص 138 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
* عبادات اصلی و اولیه و واجب و جهادی عبارتند از : راستگوئی، بی ریائی، قناعت، صبر بر بلایا، اجتناب از حرام خواری و حرص و حسد و تجاوز به حقوق دیگران،دوری از زنا و ربا و زیاده خواهی ، دوری از تهمت و افتراء و غیبت، دوری از فاسقان و تبهکاران و منافقان، دوری از خودفروشی و دین فروشی. تن ندادن به ظلم و زور، ساده زیستی، تواضع و گذشت و مهرورزی با زیردستان، خویشتن داری و عفو، و در همه حال مراقبه بر نفس و تفکر و تامل در احوال و امیال و اعمال خویشتن. اینها اصول عملی دین است که از بطن و متن آن، اصول نظری و عقیدتی دین در ذهن پدید می آید و ایمان و حب قلبی نسبت به خداوند رخ می دهد که موجب نماز و روزه و زکات و حج و جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر می شود که عبادات ثانویه و مستحبی و اجری هستند که حاصل لطف خداوند بر ذهن و دل انسان است. در ذهن خداباوری و در دل خدادوستی پدید می آید که اجر است. ذهن موحد می شود و دل هم عابد می گردد. عابد یعنی عاشق و پرستنده. که نتیجه نهائی این عبودیت ذهنی و قلبی عبارت است از حکمت و معرفت و علم لدنی و الهام و کشف و شهود ملکوتی و معراج الهی و لقاء الله. از کتاب عبادت صدیقین ،صفحه 6 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
مسیح و مهدی ۴۳- مسیح و مهدی هر دو زنده و در میان مردم هستند بصورت تجلیات متفاوتی در مؤمنان و عشاق خودشان در هر عصر و زمینی حضور دارند و مردم را شفاعت می کنند. مسیح، شافی خلق است و مهدی هم هادی طالبان. و گاه این دو در یکی جمع هستند. و اینست معنای وجودی امام و ناجی زنده بر روی زمین. که بدون او دین و ایمان و نجات و هدایتی ممکن نیست. این امر بلحاظ درک عقلانی بسیار ساده و محسوس است. هرگاه کسی را شدیداً دوست بداری همچون او می شوی. اینست آن قانون ولایت حق و قلمرو تجلی امامت در پیروان مؤمن و عاشق مهدی و مسیح. عشق است که عاشق را همچون معشوق می کند و این صراط المستقیم هدایت است. عرفان هم محصول این عشق است: عشق به انسانی موحد و برحق: اینست شریعت آخر الزمان. و لذا بی چنین عشقی تلاش در جهت اجرای احکام شرع جز منافق نمی پرورد. همانطور که پیامبر اسلام می فرماید: «هر که احکام شریعت مرا مو به مو اجرا کند ولی تحت ولایت امامی زنده نباشد کافری منافق از دنیا می رود». بقول حافظ شیرازی : هرکه عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود . از کتاب انسان کامل جلد اول تألیف استاد علی اکبر خانجانی
شکر چیست؟ ۱- روزی پیرزنی رنجور بمن گفت صد تا درد بی درمان دارم نه می میرم و نه درمان می شوم برایم درمانی کنید یا دعا کنید تا بمیرم. ۲- گفتم مادر من علاج کار شما اینست که ذره ای شکر و قدرشناسی در این دنیا ندارید و از عالم و آدمیان و بلکه خود خداوند طلبکارید. کمی نعمت هایش را شکر کنید مشکل شما علاج می شود . 3- گفت: من روزی هزار بار تسبیح شکر میزنم چرا بمن تهمت می زنید . ۴- گفتم : شما تسبیح را شکر می کنید نه خدا را شما آیا خدا را می بینی و شکرش می کنی؟ خدا هم گفته است که : شما مرا شکر نمی کنید بلکه خودتان را شکر می کنید . بنابراین شما روزی هزار بار از خودت تشکر می کنی و به همه اطرافیانت فحش میدهی و به زمین و زمان نق میزنی . کمی از اطرافیانت تشکر کن که اینست شکر خدا . ۵- فردا به دیدارش رفتم دیدم بکلی دگرگون شده است و امراض او هم کاهش یافته و دیگر عذاب آور نیست و با اعضای خانه اش خوش و بش می کند و با همه مهربان شده است. ۶- به او گفتم این تسبیح را هم کنار بگذار تا حالت بهتر شود و فرصت شکر از مخلوق را بیشتر داشته باشی که خود او گفته است که: شکر خالق ، شکر مخلوق است. از کتاب نامه های عرفانی ص 144 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
اصول سلامتی 1 1- با راستگوئی و بی ریائی به سلامتی روان میرسی. 2- با غلبه بر آرزوهایت به سلامت اعصاب میرسی. 3- با غلبه بر نخوت و غرورت به سلامت دل میرسی. 4- با کم خوری به سلامت خون میرسی که سلامت حیات است. 5- با سخاوت به سلامت دستانت میرسی. 6- با قطع رابطه کردن از ریاکاران به سلامت پاهایت میرسی. 7- با چشم فروبستن از مال مردم به سلامت چشم میرسی. 8- با گوش فروبستن از حرف مردم به سلامت گوش میرسی. 9- با پذیرش تنهائی و صبر به سلامت عقل میرسی 10- با غلبه بر حسد خویش به سلامت وجدان میرسی. از کتاب خلقت دوباره تألیف استاد علی اکبر خانجانی ص 23
🔶ممکن نیست که … مقاله ۸ *ممکن نیست که مؤمن پخمه و کودن باشد . *ممکن نیست که گرسنگی موجب فساد اخلاقی شود . *ممکن نیست که احساس مالکیّت موجب دزدی نشود . *ممکن نیست که دروغگو ، دزد و هیز هم نباشد . *ممکن نیست که هیچ دروغی بی مصلحت باشد. *ممکن نیست که همنشین تبهکاران ، دوست مؤمنان باشد. *ممکن نیست که انسان فحاشی مؤمن باشد . *ممکن نیست که دعایی اجابت نگردد. *ممکن نیست که اعتمادی موجب خسران شود . *ممکن نیست که مال حرام به صاحبش لذت بخشد. *ممکن نیست که که عشقی موجب نفرت نشود. *ممکن نیست که بازیگری ،مؤمن باشد. *ممکن نیست که ثروتمندی آرامش داشته باشد. *ممکن نیست که نژادپرست ، کافر نباشد . *ممکن نیست که چاپلوسی ، دوست باشد. *ممکن نیست که بی غیرت با وفا باشد. *ممکن نیست که پول پرست ، عاقل باشد. *ممکن نیست که خبر چین ، راستگو باشد. *ممکن نیست که هیچ «بلی » بی بلا باشد. *ممکن نیست که عیش بی مرض باشد. *ممکن نیست که خیری دارای شّر نباشد. *ممکن نیست که امری ناممکن باشد. از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم مولف: استاد علی اکبر خانجانی
نامه شصت و هفتم: دانائی و فهمائی ۱- آنچه که از مدرسه و تحصیل و کتاب و رسانه ها دریافت می شود اخبار است و نه علم . و حداکثر اخبار علم علماست و سرفصل ها و عناوین مکاشفات و فهمائی اهل تفکر است که در حافظه ثبت می شود. علم نیست بلکه درباره علم است. ۲- همانطور که آنچه از مدارس و تعالیم دینی عاید می گردد هم دین نیست بلکه اخبار دینی و درباره دین است. 3- عالم کسی است که از نزد خودش و در خودش و بدون واسطه اخبار و معلومات و حافظه قبلی خود در امری می اندیشد و به حقایقی می رسد . ۴- متفکر کسی است که بیواسطه درباره چیزی می اندیشد و عالم کسی است که در تفکرش به مکاشفاتی می رسد . ۵- پس تعلیم بمعنای برانگیختن و احیای قدرت تفکر بیواسطه در دیگران است و نه انتقال اطلاعات علما به دیگران . ۶- برای کسب اطلاعات سائر علما نیازی به معلم نیست زیرا از طریق کتب هم قابل حصول است آنهم با صرف وقت و هزینه کمتری. ۷- معلمی که تفکری خودی و علم لدنی را در دیگران تحریک و تشویق نکند معلم نیست . 8- و آن روحانی که در قلوب دیگران شمع ایمان نیفروزد نیز روحانی نیست. از کتاب نامه های عرفانی ص 175 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
ذکر‌ (روش شناسی قرآن در خلق جدید انسان) اثر استاد علی اکبر خانجانی ۱۱۹- و امّا ذكر ديگری وجود دارد كه واقعه ای جمعی بين مؤمنان ذاكر است كه منجر به نزول ذكری پايدار می شود به مصداق اين آيه در سوره مجادله كه چون عده ای از مؤمنان گرد هم آيند و اسرار خود را نجوا كنند خدا با آنان خواهد بود و همواره تا قيامت با آنان خواهد ماند. اين نوع ذكر مربوط به محفل انس و حلقه اهل ذكر و عرفان است كه معمولاً عده ای مريدان بر گرد شيخ ذكر خود جمع می آيند و دلها را بر محورش متحد می كنند كه منجر به نزول ذكری می شود كه اين ذكر گاه به شهود می انجامد. بهرحال طبق آيه مذكور ذكری كه حاصل می آيد دائمی است چون می فرمايد «هركجا كه باشند با آنهاست» و اين عين مصداق دائم الذكر بودن است كه دل خانه خدا شده است و دائماً به ياد خدا و با او همزيست شده اند. ۱۲۰- ياد خالصانه خدا در هر جمع واقعاً مؤمنانه و ذاكرانه منجر به ذكری برتر می شود اهميت نماز جماعت از همين بابت است بشرط آنكه اقامه صلوة به نيت ذكر يعنی تقرب الی الله و بلكه لقاءالله باشد نه صرفاً بقصد انجام فريضه و ثوابهای آن. بشرط آنكه امام جماعت هم انسانی اهل ذكر باشد قلباً! و اينكه يكی از شروط واجب امام جمعه عادل بودن اوست عدل بمعنای علوی آن يعنی مقيم در جايگاه الهی خود بودن كه عين اهل دل و الساعه بودن و دائم الذكر بودن می باشد. يعنی اگر يكی قلباً اهل ذكر باشد چون مؤمنانی گرد او آيند به ذكر می رسند و اين تعالی درجه ذكر تا لقاءالله است. فقط لقای وجه رب است كه در اهلش منجر به ذكری ابدي و روحی می شود كه چنين فردی را ذاكر گويند كه حامل علم وحی است (در قرآن كريم) و در عاليترين مقامات معنوی قرار دارد. ۱۲۱- اصلاً ديدار مؤمنان يكی از شرايط هميشگی پيدايش ذكر است تا آنجا كه آمده «چون مؤمنی به ديدار مؤمنی رود خدا ديدار می شود»- و اهميت و توصيه های فراوانی كه درباره ديدار بزرگان معنوی آمده از همين روی است كه مولّد ذكر است يعنی دل را به ياد خدا می اندازد. و اصلاً يكی از علائم اوليای ذاكر اينست كه ديدارشان فرد ديدار كننده را به ياد خدا می اندازد و دل چنين يادی را به آسانی فراموش نمی كند و اين ارزشی عظيم است كه در اينصورت دل آدمی از هر شركی پاك می شود چون ياد خدا در دل رخ دهد غير خدا می رود و اين فتح و اجابت و نجات بزرگی است زيرا ذكر موتور محركه كارخانه خلق جديد انسان است كه انسان را قرآنی و اهل قلم حق می سازد. ۱۲۲- پس ديدار مؤمنان اهل ذكر حجی است رايگان و قطعی! زيرا چه بسا انسان ممكن است به طواف خانه كعبه برود و باز هم دلش ذاكر نشود ولی ديدار انسانی زنده كه حامل ذكر است و خدا با اوست بدون شك دل را منقلب و زنده و ذاكر می سازد و اين بزرگترين واقعه ای است كه می تواند در زندگی برای آدمی رخ دهد چرا كه انسانی كه ذاكر شد يعنی با خدا شده و با خدا زندگی می كند بشرط آنكه پس از دريافت قلبی ذكر، به منی كردن آن نپردازد و شيطانی اش نسازد. بسياری از اشقياء و ظالمان بزرگ تاريخ حاصل چنين واقعه ای بوده اند آنانكه با رسول خدا يا ائمه هدی ديدار داشته و قلبشان ذاكر شده و سپس به منی كردن آن پرداخته اند مثل ابوسفيان و معاويه و عمرعاص و ابن ملجم و امثالهم. www.akhar-zaman.com www.khanjany.com https://www.sites.google.com/site/aliakbarkhanjany https://t.me/khanjanyaliakbar/1692
نامه هفتاد و یکم: ارکان تقوا ۱- تقوا یعنی پرهیز از خود و همه متعلقات مادی و معنوی و تاریخی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و تربیتی و نژادی و جنسی و قومی و طبقاتی و عقیدتی و عاطفی و روانی خود هر آنچه که انسان را از امر حق بازمی دارد. ۲- امر حق : چیست پاکدامنی عزّت نفس ،آزادگی ،استقلال ،ایمان عقلانیت معرفت توحیدی، عدالت، شرافت، صلح، محبت، وحدت، زیبائی، وفا ابلاغ ،حقیقت جهاد در راه ،خدا ،صداقت ،عصمت انجام وظیفه خدمت به زیردستان، ،سلامت، امنیت، شجاعت و .... و همه ارزشهای فطری و اخلاقی . 3- ترس برای جان و نان و رفاه و ریاست و عافیت و حفظ منافع خصوصی و خانوادگی و علایق دنیوی و عاطفی و جایگاه طبقاتی و اجتماعی جملگی عوامل و انگیزه های ضد تقوا هستند که انسان را از حقوق ذاتی و الهی اش باز می دارند و به عرصه ظلم می کشانند که دو روی ستمگری و ستم بری دارد در انواع صور و اشکال و اعمال . ۴- تقوا یعنی پرهیز از هر امر باطنی و ظاهری که آدمی را وادار به ظلم و دروغ و فساد و بی تفاوتی در قبال حق می کند. ۵- تقوا یعنی مبارزه با هر چیزی که آدمی را از آدمیت ساقط کند . ۶- کمال تقوا همان خود - براندازی در جهت احیای ارزشهای الهی - انسانی است زیرا " خود " ذاتاً ضد خداست . از کتاب نامه های عرفانی ص 180 تألیف استاد علی اکبر خانجانی
کانال کتابها (پی دی اف ) https://eitaa.com/khanjanybooks کانال سخنرانی ها https://eitaa.com/khanjanysokhanraniha کانال کتابهای صوتی https://eitaa.com/khanjanyaudiobooks کانال تلگرام : (کتابها و کتابهای صوتی و سخنرانی : https://t.me/khanjanyaudiobooks
خناس (شیطان باطنی و شخصی) چیست؟ خناس ماهیتا همان حضور اجنه و ناس در قلوب انسانهاست. اجنه همان موجودات شبه انسان و از جنس آتش هستند. ناس هم بمعنای فرهنگ و القاعات حاکم بر اکثریت جامعه است که تحت حاکمیت طاغوت بسر میبرند که طاغوت هم مصدر سلطه شیطان بر مردم است. پس ماهیت اجنه و ناس یکی است و به مثابه ظاهر و باطن امری واحد است یعنی شیطان! ======= خناس چگونه در نفس ما خلق می شود؟ خناس که در حقیقت یک شیطان باطنی و شخصی است بدینگونه در نفس ما خلق می شود: هر دروغی که می گوئیم، هر فریبی که می دهیم، هر تهمت ناحقی که می زنیم، هر ظلم و جفائی که مرتکب می شویم، هر بی عصمتی و خیانتی که بواسطه چشم و گوش و هوش و حواس و عقل و احساس خود مرتکب میشویم و هر ریا و زنا و ربائی که میکنیم و ... همه اینها ذرات تشکیل دهنده و پدید آورنده موجودی بنام خناس یا شیطان درونی ماست که آنگاه بجان خود ما می افتد و همان کارها را با ما می کند. در این معنا تا توانی بیندیش! اینست که می فرماید: هر چه می کنید به خود می کنید! از مقاله خناس، شیطان در صورت بشری تألیف استاد علی اکبر خانجانی
راه دین ۲۴۰- راه دین راه فوق العاده ساده و راحتی است بشرط اینکه آدمی قلباً تشنه اش باشد. «بگو که اسلام را نیاورده ایم تا کارها را سخت کنیم بلکه کارها را آسان کنیم» . قرآن-وقتی از دین سخن می گوئیم از همه ارزشها و صفاتی سخن می گوئیم که انسان فطرتاً خواهان آن است:سلامتی، عزت، آرامش، رشد، وفا، محبت و ... مسئله اینست که بشر عموماً عطش و نیاز واقعی به این ارزش ها را فراموش کرده است و به جای اینها ارزشهائی جعلی و تصنعی پدید آورده و آنها را می پرستد. مسئله اینست که اگر کسی قلباً و با تمام وجود طالب سلامتی و آرامش باشد به آن می رسد و به ساده ترین روش هم به آن می رسد بشرط اینکه بهمراه این طلبش میل باطل دیگری نباشد که برآن طلب حقیقی رجحان داشته باشد مثلاً پول بیشتر، ریاست بیشتر، غرور بیشتر و عیاشی بیشتر. از کتاب حق و باطل تألیف استاد علی اکبر خانجانی
عید علی (ع) مبارکباد رمضان ماه علی(ع) است چرا که علی(ع) سلطان فقر و گرسنگی در کل تاریخ است و به ھمین دلیل سلطان عشق نیز ھست چرا که فقط صاحبان فخر فقر و شکمھای گرسنه حاملان عشق ھستند و بر خلاف تصور عامه، فقط با شکم گرسنه می شود عاشق بود و بس. و فطر، عید شکمھای گرسنه و دلھای عاشق است که به وصال معشوق می رسند. و این میعاد، علی با فاطمه است و دیدار با جمال فطرت. ھمانطور که می دانیم نام فاطمه از « فاطره » و از مصدر فطر و فطرت است. ھمانطور که نام محمد(ص) از احمد است در نزد پروردگار طبق حدیث قدسی در معراج پیامبر. پس عید فطر عید وصال با فطر است که جمال این فطرت ھم فاطمه است ھمانطور که فاطمه طبق حدیث مذکور، جمال فطرت الھی در بشر است و مقصود خداوند از خلقت انسان و جھان. پس عید فطر، عید کائنات است و میعاد با فطرت ھستی که در انسان است و جمال آشکارش ھم فاطمه. پس عید فطر ھمان عید فاطمه است و مقصود از ماه رمضان که ماه علی است ھمانا رسیدن به وصال با عصمت ذات وجمال فطرت آدم می باشد. رمضان ماه علی است که به فاطمه می رسد. باشد که در عید فطر با فاطمه جان خود دیدار کنید و به وصال فطرت خود نائل آئید. از کتاب " دائرة المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 192