eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
17هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ با شنیدن صدام برگشت و اول از دیدنم تعجب کرد‌، اما بعداز چند لحظه اخم ریزی کرد و دلخور گفت.... - شما اینجا چیکار میکنین؟ دستپاچه و با التماس گفتم - خانم جونم حالش بد شده، داداش چند بار تماس گرفته باهاتون ولی جواب ندادین، خواهش میکنم کمکش کنین نمیدونم چی تو نگاهم دید، التماس یا صورت رنگ پریده م، که یه لحظه رنگ نگاهش عوض شد و سریع نگاهی به گوشیش کرد. خواستم بهش توضیح بدم که سوءتفاهم شده ولی با رسیدن آقا مهدی و استاد دیگه نتونستم. علی آقا شماره ای رو گرفت و گوشی رو کنار گوشش گذاشت. - الو سلام حمید جان، شرمنده داداش گوشیم بی صدا بود - چی شده؟ - باشه نگران نباش الان خودم رو میرسونم درمونده نگاهش کردم که گفت - چیز خاصی نیست، ان شاالله خیره رو به آقا مهدی گفت - مهدی جان من زودتر میرم، ان شاالله بمونه یه روز دیگه میریم از ما جدا شد و بدون اینکه حرفی بزنه یا نگاهم کنه با قدم های تند به سمت خروجی رفت. توان از پاهام رفت، چرا طاقت این رفتارش رو ندارم، احتمالا زینب بهش نگفته. بغضم رو به سختی قورت دادم و رو به استاد گفتم - ببخشین استاد من و سحر سریعتر میریم اگه شما میخواین بمونین! استاد نگاهی به حالم کرد و نمیدونم تو نگاهم چی دید گفت - شما برین من و اقا مهدی بعدا میایم شاید میدونه نیاز دارم تو خودم باشم دست سحر رو گرفتم و بعداز خداحافظی ازشون جداشدیم و به سمت خونه راه افتادیم - دیدی چی شد سحر؟ از یه طرف خانم جون، از یه طرفم علی آقا که مشخصه ازم دلخور شده. سحر دستم رو محکم فشار داد وگفت - نگران نباش عزیزم، وقتی زینب بهش بگه تموم سوءتفاهم ها برطرف میشه! فاصله حرم تا خونه رو اصلا نفهمیدم چطور اومدم، دلم میخواد زودتر پیش خانم جون برسم. در رو باز کردم و با عجله به سمت اتاق رفتم. وارد اتاق شدم، مادر زینب نزدیک خانم جون به دیوار تکیه داده بود. خانم جون دراز کشیده و علی آقا بالاسرش نشسته بود و با گوشی معاینه ش می کرد، وارد که شدم حمید نگاهی به صورت رنگ پریده م کرد، استرس و تپش های قلبم امونم رو بریده، مسیر رو به قدری تند اومدم که نفس نفس میزدم. -سـ...لام چی...شده خواستم نزدیک خانم جون برم که حمید نزدیکم شد و گفت - آروم باش چیزی نشده نزدیکم شد و با نگاهش فهموند که خانم جون تازه حالش خوب شده، نگرانی تو رو ببینه بازم بدتر میشه - چی شده داداش؟ - بیا بریم بیرون بهت میگم همراهش از اتاق بیرون اومدم و پرسیدم - بگو دیگه، جون به لبم کردی! سحر نزدیکمون شد و حمید گفت - چیزی نیست، احتمالا غذای سحری بهش نساخته و مسموم شده از یه طرفم مثل اینکه یکی از داروهای قلبش دیروز تموم شده و روش نشده بهمون بگه! الانم علی داره معاینه میکنه...بذار ببینم چی میگه. درضمن حال تو که بدتر از خانم جونه! - حمیدجان یه لحظه بیا باصدای علی آقا پشت سر حمید وارد اتاق شدم، نگاهم به علی آقا بود ببینم چی میگه. - حمیدجان، متاسفانه این داروش که تموم کرده، باعث شده حالش بدشه. برو از داروخانه ی سر کوچه زود بگیر بیار بدیم بهش. برا مسمومیت هم ببین صدیقه خانم گلاب و عرق نعنا اگه داره یه لیوان عرق نعنا و دوسه قاشق گلاب توش بریز بده بخورن. اگه نداشت فکر کنم همین اطراف یه عطاری باشه. حمید ورق قرصی که تموم شده رو گرفت و به سرعت رفت. دلم میخوادبه علی آقا بگم قضیه چیه که بدون نگاه کردن به من وسایلش رو برداشت و رو به مادرش گفت - مامان شما فعلا اینجا باشین، من میرم اتاق استراحت کنم. اگه مشکلی پیش اومد خبرم کنین حاج خانم با محبت نگاهش کرد و جواب داد - برو پسرم، من و دخترا هستیم. خداخیرت بده بغض به گلوم چنگ میزنه، جلوی حاج خانم نمیتونم گریه کنم. سحر رفت طبقه ی پایین ببینه عرق نعنا و گلاب داریم یا نه. نزدیک خانم جون نشستم و با دیدنش که اروم چشم هاش رو بسته و خوابیده بود بغضم ترکید. شروع به گریه کردم‌، طاقت دیدن این حال خانم جون رو ندارم. از خدا که پنهون نیست از یه طرفم بی محلی علی آقا دلم رو آتیش میزنه. هر دو باعث شد هق هق گریه م رو به زور کنترل کنم و شونه هام شروع به لرزیدن کرد. حاج خانم متوجهم شد و کنارم نشست و گفت - زهرا جان، چیزی نشده که خودت رو اذیت میکنی، الان قرص رو میاره میخوره خوب میشه. توباید قوی باشی الان که مادرت اینجا نیست توباید به خانم جون برسی و کمک حالش باشی، ولی با این وضعی که تو داری یکی میخواد به تو برسه، هوم؟ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴رمان تو وی ای پی کامله با1566 پارت و 💞 اگه میخوای همه رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
83281456-7e61-4f21-9fc4-a32a5d437782.mp3
8.01M
🎙 می دونم سیل گناه من شده باعث دوری من بجز گریه نکردم کاری دیگه واسه دوری آخه تنها تویی دوای دردمون آقا خسته شدیم از این و اون آقا 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️برمی‌خیزی، بهار می‌شکفد؛ لب می‌گشایی، جهان معطر می‌شود؛ سلام بر تو و بر لحظه قیام تو! ✨ السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ‏ تَقُوم‏ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❤️ روز دوازدهم چلّه زیارت آل یس به نیّت فرج (یک‌شنبه) ⏳ ۲۸ روز مانده به نیمه‌ شعبان 📎دریافت متن و صوت زیارت آل یاسین و دعای بعد از آن، با صدای مداحان مختلف 🔘 ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام @Elteja
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ حق با حاج خانومه، اما نمیدونه که تو دل من چه خبره. اشکام رو پاک کردم و گفتم - درسته، خیلی وابسته ی خانم جونم، نمیتونم تو این حال ببینمش. پیشونیم رو بوسید و گفت - نگران نباش، خوب میشه. زهرا جان حالا که شما اینجایین، من یه سر برم به اتاقمون بزنم. فردا قراره عقد بچه ها خونده بشه، ببینم چه برنامه ای دارن یاد زینب و خوشحالیش افتادم، ناخودآگاه لبخند روی لبم اومد - شما بفرمایین من هستم، ببخشین که اذیتتون کردیم. بعداز رفتن حاج خانم، دست خانم جون رو تو دستم گرفتم و بوسیدم. چشم هاش رو باز کرد و مثل همیشه با لبخند نگاهم کرد - اومدی زهرا جان، چرا چشم هات قرمز شده دخترم؟ - نگرانتون شدم، خداروشکر که الان خوبین. آروم دستش روبالا آورد و اشکم رو پاک کرد - نگران نباش خوبم دلخور گفتم - چرا قرصتون تموم شده بود بهمون نگفتین؟ خودتون که میدونین دکترتون چقدر تأکید کرده که داروهاتون باید به موقع استفاده کنین! - خجالت کشیدم دخترم، من همیشه باعث زحمت شما هستم اخمی کردم و گفتم - شما تاج سر مایی، دیگه نشنوم از این حرفا بزنین. سحر به همراه حمید وارد اتاق شد و حمید پلاستیک دارو و گلاب و عرق نعنا رو به دستم داد و رو به خانم جون با شوخی گفت - عشق من چطوره؟ خانم جون از حرفش خندید، گلاب و عرق نعنا رو همونطور که علی آقا گفته بود تو لیوان قاطی کردم و کمک کردم خانم جون بشینه و بخوره. بعداز خوردن، به دیوار تکیه داد. سحر لیوان آبی آورد و یکی از قرص هارو بازش کردم و دادم.خداروشکر حالش کمی بهتر شده، سحر روبه خانم جون گفت - حالا دیگه بخوابین تا داروها اثر کنه فردا دوتا عقد داریم باید حالتون زود خوب شه. خندید و با اینکه دوست نداشت بخوابه ولی مجبورش کردیم دراز بکشه تا کاملا خوب شه. حمید که از خوردن قرص و خوابیدن خانم جون خیالش راحت شد رو به من گفت - زهرا جان، اگه فعلا اینجایی من و سحر بریم یکم خرید کنیم با خوشحالی گفتم - برین به سلامت، من هستم. خوش بگذره بعداز خداحافظی از اتاق بیرون رفتن. حالا من موندم و یه دل پر و یه ذهن پر از فکر و خیال.... صدای پیامک گوشیم بلند شد، با فکر اینکه شاید علی اقا باشه و بتونم توضیح بدم گوشی رو باعجله برداشتم، اما برخلاف میلم بادیدن اسم همراه اول تمام محاسباتم بهم ریخت. کلافه گوشی رو تو دستم نگه داشتم، چندباری خواستم بنویسم بگم اشتباه شده، اما باز بیخیال شدم. گوشی رو روی کیفم پرت کردم، زانوهام رو بغل کردم و سرم رو روی زانوهام گذاشتم. گاهی وقتا این قدر زندگی به ادم فشار میاره که دلش میخواد باصدای بلند داد بزنه. خدایا...چرا اینجوری میشه؟ چرا باید علی آقا دقیقا موقعی که من از روی اجبار با آقا مهدی میخواستم حرف بزنم با هم بیان حرم؟ همیشه تنهایی میرفتن اما امروز همه چی بهم ریخت. نمیخوام گلایه کنم اما منم تاحدی طاقت دارم. گرمی اشک رو روی صورتم حس کردم، خوش بحال سحر که خیالش راحت شد، یاد حرف خانم جون افتادم. همیشه میگه - وقتی یه سیب رو میندازی هوا، هزار تا چرخ میخوره تا بیاد پایین حالا زندگی من مثل همین سیب شده هر روز به اتفاق جدید... توهمین فکرا بودم که چند تقه به در خورد، بی میل بلند شدم و بدون اینکه اشکام رو پاک کنم در روباز کردم، با دیدن علی آقا که پشت به در وایستاده بود دوباره استرسم شروع شد و قلبم به تپش افتاد 🔴رمان تو وی ای پی کامله با1566 پارت و 💞 اگه میخوای همه رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹☘ 🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند: ✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه 💠فراز 67 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿 67- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ حَمَلَنِي عَلَى الْخَوْفِ مِنْ غَيْرِكَ أَوْ دَعَانِي إِلَى التَّوَاضُعِ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ أَوِ اسْتَمَالَنِي إِلَيْهِ الطَّمَعُ فِيمَا عِنْدَهُ أَوْ زَيَّنَ لِي طَاعَتَهُ فِي مَعْصِيَتِكَ اسْتِجْرَاراً لِمَا فِي يَدِهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِحَاجَتِي إِلَيْكَ لَا غِنَا لِي عَنْكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند 67: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا واداشت که از غیر تو بترسم، یا مرا به تواضع کردن پیش یکی از مخلوقاتت کشانید، یا به طمع آنچه نزد او بود به سوی او مایل شدم، یا چون پیروی اش را در معصیت تو برای من زینت و جلوه داده بود مرتکب شدم، در حالی که من میدانم همواره به تو محتاجم و هرگز از تو بی نیاز نیستم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! 💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________ 🌼🍃 🍃 دعای زیبای ال یاسین🌼🍃 (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستاده‌اند می‌فرمایند: « هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …» 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️خوب می‌دانم که تو نیز منتظری؛ که این ثانیه‌ها را پای سجاده‌های اشک، به استغاثه نشسته‌ای. سلام بر تو ای سجاده‌نشین دعا! ✨ السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❤️ روز سیزدهم چلّه زیارت آل یس به نیّت فرج (دوشنبه) ⏳ ۲۷ روز مانده به نیمه‌ شعبان 📎دریافت متن و صوت زیارت آل یاسین و دعای بعد از آن، با صدای مداحان مختلف 🔘 ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام @Elteja
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ با صدای گرفته گفتم - بفرمایید اولش با دیدنم چند لحظه تو شوک بود‌ بلافاصله نگاه ازم گرفت و سرش رو پایین انداخت و سرد جوابم رو داد - سلام، ببخشید حمید نیست؟ سرم رو پایین انداختم و سر سنگین جواب دادم - خیر با خانمش رفتن بیرون، امری داشتین؟ - قرصشون رو دادین؟ - بله، گلاب و نعنارو هم دادم در باز بود، وقتی دید تنهام و خانم جون هم خوابیده گفت - اومده بودم دوباره معاینه شون کنم، اجازه بدید به مادر بگم ایشونم بیان سرش رو به طرف اتاقشون خم کرد و گفت - مادر یه لحظه میاین؟ حاح خانم اومد و هردو وارد اتاق شدن، خانم جون از صدای ما بیدار شد و نشست. علی آقا دوباره گوشی معاینه رو روی سینه ش گذاشت و معاینه ش کرد، رو به خانم جون گفت - الحمدلله حالتون الان بهتره، الان که دیگه دردی ندارین؟ خانم جون نگاهی به من کرد و گفت - نه پسرم، خداروشکر زهرا هم قرصم رو داد، هم گلاب و نعنا داد. الحمدلله الان بهترم. نگاهم به علی اقا بود ببینم چی میگه، اما فقط به لبخندی اکتفا کرد و بدون اینکه نگاهم کنه رو به خانم جون گفت - خداروشکر، باز اگه کاری داشتین من درخدمتتون هستم. بلند شد و خواست بره، تو دلم گفتم... کاش یه لحظه برگرده و نگاه کنه، با اینکه ازش مهلت خواستم اما الان میفهمم خودمم بهش علاقه دارم. و الا مگه میشه این قدر از بی محلیش بهم بریزم. اما علی اقا بی توجه به من یه خداحافظی کلی کرد و از اتاق رفت. حس ادمی رو دارم که شخصیتش پیش خودش خورد شده، کمی حرصم گرفت که چرا بدون دلیل باهام اینجوری رفتار میکنه. دلم از این همه بی محلی واقعا شکست، اصلا دلم نمیخواد دیگه به چیزی فکر کنم. نفس پرحرصی کشیدم و برگشتم کنار خانم جون و حاج خانم که درباره مراسم فردا حرف میزدن، نشستم. حاج خانم رو به من گفت - زهرا جان ان شاالله فردا عصر میریم حرم، عقد بچه ها خونده بشه حتما شما هم بیاین یاد رفتار علی اقا افتادم اما خودم رو کنترل کردم و گفتم - ان شاالله، تا ببینیم خدا چی میخواد حاج خانم به اتاقشون رفت و بعداز عوض کردن لباس هام کنار خانم جون دراز کشیدم. صدای باز شدن در باعث شد از خواب بیدارشم، نمیدونم چقدر می شد که خوابیده بودم، سحر با لب خندون که چند تا پلاستیک تو دستش داشت وارد اتاق شد و با پاش به پام زد - پاشو تنبل خان، خانم جون قرص خورده خوابیده، تو چرا خوابیدی؟ دستم رو تکیه گاه کردم و بلند شدم، موهام رو با کلیپس بستم و به دیوار تکیه داد - صبح زود بیدار شدم خوابم گرفت، اینجا هم بیکارم دیگه بشینم در و دیوار نگاه کنم؟ خریدهاشون رو مقابلم رو زمین گذاشت - اینو برا تو خریدیم یکی از پلاستیک هارو مقابلم گرفت ، به خاطر اینکه دلش نشکنه خندیدم و گفتم - خداروشکر حداقل برا شما مهمم الکی اخم ریزی کرد و با خنده جواب داد - تو برا خیلیا مهمی خانوم، دور و برت رو نگاه کنی میهفمی با یادآوری اتفاقات صبح دوباره حالم بدتر شد و با حرص گفتم - بیخیال سحر، دیگه دلم نمیخواد چیزی بشنوم سحر متعجب از حرفم گفت - چی شده؟ فقط دوساعته رفتیم تو این دوساعت چه اتفاقی افتاده که این قدر بهم ریختی؟ کلافه گفتم - گفتم که بیخیال، بذار ببینم چی خریدی واسم از داخل پلاستیک بیرون اوردم و بادیدن یه تونیک فیروزه ای رنگ چشم هام برقی زد و گفتم - چه نازه، اتفاقا اون روز که برا مامان وبابا خرید کردم این تونیک چشمم رو گرفت، از کجا فهمیدی من این مدلی دوست دارم خندید و با شیطنت گفت - ما اینیم دیگه. حالا زود بپوش ببینم خوشگل میشی یا نه - الان حوصله ندارم سحر میشه بمونه بعدا؟ با اخم گفت - خیر نمیشه، پاشو ببینم مثل پیرزنا نشستی و آه میکشی! یالا زود باش، اگه قراره هر دفعه برم بیرون و برگردم ببینم زانوی غم بغل گرفتی دیگه تنهات نمیذارم به زور بلندم کردو به خاطر اینکه دلش نشکنه، لبخند زورکی زدم - باشه بابا، حالا نزن مارو تونیک رو پوشیدم و سحر با چشم های گرد نگاهم می کرد - دقیقا سایزته، ماه شدی مااااااه! خوشبحالت هر لباسی تو تنت خوشگل وایمیسته خصوصا با اون قیافه ی خوشگل و بانمکت مثل عروسک میشی از تعریفش خنده م گرفت، خداروشکر سحر رو دارم و الا دیوونه میشدم. تا حمید بیاد لباس رو عوض کردم و پرسیدم - پس داداش کو؟ همونطور که خرید هاشو یکی یکی بیرون میاورد جواب داد - علی اقا دم در بود وایستاد باهم حرف بزنن با شنیدن اسمش ته دلم خالی شد ولی یاد رفتارش که افتادم اخم کردم و بدون حرف کنار سحر نشستم. ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا