eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16.6هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
به به چه رفقای پایه ای داریم ماااا یکی یکی دارین 14 صلوات میفرسین و پیویم پیام‌میدین😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ - سلام، هوا گرمه بفرمایین بشینین برسونمتون از سردی کلامش حس کردم دلم چند تیکه شد، مثل خودش جواب دادم - ممنون، دوست دارم پیاده روی کنم - گرما زده میشین لطفا بشینین ممنونی گفتم و به مسیرم ادامه دادم. ازجاش تکون نخورد، دلم نمیخواد برگردم و ببینم چیکار میکنه، طولی نکشید با سرعت از کنارم رد شد. از رفتنش که خیالم راحت شد نفسم رو سنگین بیرون دادم، خداروشکر کم مونده برسم کوچمون، نمیدونم چرا حس میکنم یه نفر تعقیبم میکنه. با فکر اینکه علی آقاست بدون برگشتن به مسیرم ادامه دادم. صدای قدمهاش هر لحظه نزدیکتر میشه، کمی ترس به دلم افتاد، شاید اصلا اون نباشه، شایدم یه رهگذره. سرعت قدم هام رو بیشتر کردم اونم قدم هاش رو تند تر کرد، بهتره به ترسم غلبه کنم و برگردم ببینم کیه! برگشتم و با دیدن همون پسری که دوست حدیثه شوکه سر جام ایستادم. با پوزخند نگاهم میکرد قدمی نزدیکتر شد - به به، زهرا خانم. حالت چطوره خوبی؟ عصبی گفتم - اسم من رو تو دهن کثیفت نیار، برا چی دنبالم میکنی؟ خنده ی چندش اوری کرد، اطرافم رو نگاه کردم از شانس بدم این موقع روز هیچ کس تو کوچه نیست! تو دلم امام زمان رو صدا زدم که گفت - اونروز خیلی توپت پر بود، حرفاتو زدی اما نموندی جوابتو بشنوی - پسره ی بی غیرت، خودت خواهر و مادر نداری که دنبال دختر مردم افتادی؟ - اوه اوه عصبی نشو بابا، کجا با این عجله پیاده شو باهم بریم. ببین برات گل خریدم، یکم با ما راه بیا دیگه! بابا منم دوستت دارم - گمشو عوضی بی غیرت به مسیرم ادامه دادم اما ول کن نیس، یاد خواب دیشبم افتادم خدایا آبروم رو حفظ کن، اگه کسی اینجا ببینه برام بد میشه. نباید گول حرفای حدیث رو میخوردم - با توأم صبر کن ببینم، یه کاری نکن بیام آبروریزی کنم جلو درتون، آخه عکسای خوشگلی ازت دارم تو که نمیخوای پخش بشه؟ تپش قلبم شدت گرفت، از کدوم عکس حرف میزنه! برگشتم و گفتم - من اونقدری پاک زندگی کردم که هیچ کس چرندیاتت رو باور نمیکنه، یا میری یا همین الان جیغ میزنم و همه میریزن توکوچه. بلند خندید و گفت - جیغ بزن ببینم، منو از چی میترسونی؟ فاصله ی بینمون کمتر کرد و خواست دستش رو به سمت صورتم جلو بیاره، با کیفم محکم پسش زدم - دست نجست رو به من نزن با صدای ماشین که تو کوچه پیچید انگار که فرشته ی نجات باشه بهش نگاه کردم. خدایا شکرت. ماشینش خیلی آشناست، نزدیکتر که شد با دیدن چهره ی عصبی علی آقا ته دلم خالی شد. ولی باز خدارو شکر که اومد. پشیمون شدم از اینکه چرا قبول نکردم باهاش بیام پسره برگشت و رد نگاهم رو گرفت، نمیدونم چرا یهو لبخندی زد و گل رو به سمتم گرفت، با دیدن این صحنه احتمالش هست علی آقا فکر بدی بکنه، نمیخوام دچار سوءتفاهم بشه گل رو با کیف محکم پس زدم. 🔴 اگه میخوای کل رمان رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ نمیخوام علی آقا دچار سوتفاهم بشه گل رو با محکم پس زدم، تنها چیزی که تونستم ببینم علی آقا قفل فرمون رو برداشته بود وعصبی به سمتمون میومد، پسره با دیدنش گل رو زمین انداخت و فرار رو بر قرار ترجیح داد. از ترس لب هام خشک شده، رفتن پسر رو با چشم دنبال کردم علی آقا نزدیکم شد و روبروم ایستاد، عصبی نگاهم کرد به سختی لب باز کردم و گفتم - خدا....رو شکر که اومدین - برا این نمیخواستین بامن بیاین؟ها؟ باچشم های گرد شده نگاهش کردم، منظورش چیه! آب دهنم رو به سختی قورت دادم - متوجه نمیشم! کلافه دستی لای موهاش برد و با تشر گفت - الان متوجه میشین، برین بشینین توماشین باورم نمیشه، نکنه فکر کرده من با اون پسر در ارتباطم، افکار منفی رو پس زدم. امکان نداره بهم شک داشته باشه، دوباره پرسیدم - میشه واضح حرفتون رو بزنین؟ باتندی گفت - بشینین توماشین، باید باهاتون حرف بزنم خواستم مخالفت کنم اما از نگاهش ترسیدم، به ناچار به سمت ماشین رفتم و نشستم. خودشم عصبی قفل فرمون رو توماشین انداخت و نشست پشت فرمون، یه لحظه خواب دیشب یادم افتاد. از ترس زبونم قفل شد، نگاهی به رگ باد کرده ی گردنش انداختم. سیبک گلوش بالاو پایین میشد، تصمیم گرفتم دلیل تمام این رفتارهارو بپرسم تا خواستم حرفی بزنم عصبی گفت - خانم فلاح، شما من رو چی فرض کردین؟ باچشم های گرد شده گفتم - میشه لطف کنین واضح حرف بزنین منم بفهمم چی شده؟ برگشت سمتم، هیچ چیزی رو نمیتونم از چشم هاش بخونم، طاقت این نگاهش رو ندارم، عصبی گفت - یعنی شما از هیچی خبر ندارین؟ عصبی و کلافه گفتم - اگه خبر داشتم که از شما نمی پرسیدم! پاکتی رو از داشبوت درآورد و روی پام انداخت، - خوب بهشون نگاه کنین، اونوقت متوجه میشین. پاکت رو بازش کردم با دیدن عکسهای داخل پاکت کم مونده بود زبونم لال شه، یکی یکی عکسهارو نگاه کردم، اینکه عکسای دیروزه که رفتم پارک با اون پسره حرف بزنم. کمی که توجه کردم دقیقا از لحظه ای که میخواستم گل رو با دست پس بزنم عکس انداختن. اما طوری حرفه ای عکس انداخته شده که انگار دارم ازش می گیرم، یه لحظه حس کردم نمیتونم نفس بکشم، نفس های حرصی علی آقا رو شنیدم. همه ی عکسهارو نگاه کردم، نکنه باور کرده، با تردید پرسیدم - شما اینارو باور دارین!! چشم هاش رو بست و کمی بعد بازش کرد، کمی تن صدام رو بالا بردم و گفتم - آقای محبی!! شما این عکسارو باور کردین؟؟ رگ گردنش هنوز باد کرده، با حرص گوشیش رو برداشت و بعد از کمی بالا و پایین کردن انگشتش روی صفحه ی گوشی، عکسی رو به سمتم گرفت. دست هاش از عصبانیت میلرزید، چشم هام رو ریز کردم تا ببینم عکس چیه! کمی که دقت کردم پیام سعید بود که اون روز فرستاده اما جوابی که زیرش بود بیشتر توجهم رو جلب کرد "سلام سعید جان، من که گفتم بخشیدمت. باشه یه فرصت دوباره بهت میدم، من هنوزم به پای عشقمون هستم" تنها چیزی که گفتم - این دروغه، من اصلا جوابش رو ندادم. اصلا از کجا معلوم شماره ی منه! 🔴 اگه میخوای کل رمان رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ سریع عقب برگشت و گفت - باشه قبول این دروغه، پس این چی؟ عکس دیگه ای رو نشونم داد، همون پیامها ولی این بار شماره ی من بالای صفحه افتاده، هضمش برام خیلی سخته. - من از هیچی خبر ندارم، اینا دروغه -چیش دروغه خانم فلاح؟؟ شماره ی خود شما بالای صفحه ست، اون عکسا هم که خودتونین با اون پسره ی... زیر لب چیزی گفت که متوجه نشدم ، ادامه داد - اصلا بگیم همه ی اینا دروغه.رفتارای مشهدتون چی پس!!! به من گفتین به هیچ کس فکر نمیکنین و هیچ علاقه ای به مهدی ندارین ولی میرم میبینم تو حرم باهاش قرار صحبت گذاشتین، بعدش میام میبینم تو قطار باهم صحبت میکنین. اصلا باز بگم اینا مهم نیست این پسره ی بی غیرت کیه که حتی تو مشهد هم اومده بود؟؟ها؟؟ من کدومشو باور کنم اون چیزی رو که با چشم های خودم دیدم رو میگین دروغه. اشک توچشم هام حلقه زد، دلم بدجوری شکست حس کردم صدای شکستنش رو شنیدم، خواستم جوابش رو بدم که گفت - من اشتباه می کردم خانم فلاح! با حرص گفتم - نه من اشتباه کردم، فکر میکردم میتونم به شما تکیه کنم، فکر میکردم شما مردتر از سعید هستین و میتونم بهتون اعتماد کنم و به عنوان مرد زندگیم شما رو انتخاب کنم و باهاتون آرامش داشته باشم.... اما... اشکهام از هم سبقت گرفتن و روی صورتم ریخت، با پشت دستم پاکشون کردم و گفتم - همتون مثل همین! این بود مردونگی که میگفتین؟؟ با یه عکس و یه پیام بهم بدبین شدین؟؟ من رو اینجوری شناختین؟ تن صدام رو بالاتر بردم - جواب بدین دیگه چرا سکوت کردین، شما که تا الان خوب صداتون رو بالا برده بودین و یک طرفه قضاوت میکردین!!! عکسایی که بهم داده بود رو پاره کردم و به سمتش پرت کردم و روی پاش ریخت چشم هاش رو بست و سرش رو روی فرمون گذاشت، هق هق گریه م بالا رفت و تو ماشین پیچید، بغضم رو به سختی قورت دادم - بد جور دلم رو شکوندین علی آقا! بعد از این همه ادعای عاشقی کردن کاش فقط یه درصد... فقط یه درصد قبل از اینکه بدبین بشین و حرفای اطرافیان رو باور کنین از خودم دلیلش رو می پرسیدین، اگه قانع کننده نبود بعد بی اعتماد می شدین! ازماشین پیاده شدم و قبل از اینکه در روببندم گفتم - دیدار به قیامت علی اقا، این تهمتارو میسپرم به خدا، امیدوارم خوشبخت بشید از ماشین پیاده شدم و در ماشین رو با حرص کوبیدم، خداروشکر کسی تو کوچه نیست، به سمت خونه دویدم. در حیاط رو با گریه باز کردم و وارد حیاط شدم، در رو بستم و همونجا روی زمین نشستم، دلم میخواد داد بزنم از این همه بی مهری....صدای ایستادن ماشین که اومد چشم هام رو بستم و سرم رو به در تکیه دادم، چند باری زنگ زد، سرم رو روی زانوهام گذاشتم صدای زنگ گوشیم بلند شد، برای اینکه متوجه نشه سریع صداش رو قطع کردم چند تقه به در خورد - زهرا خانم...میدونم پشت در هستین، لطفا در روباز کنین. زهرا خانم خواهش میکنم!! اشک هام پشت سر روی مقنعه م میریزه ، به آسمون صاف و آبی نگاه کردم - خدایا چرا کمکم نمیکنی؟ تو که میدونی اینا پاپوشه! خداجون بدجور دلم رو سوزوندن! مگه نگفتی هر جا گرفتار شدی صدام بزن دارم صدات میزنم. ببین دارن با ابروم بازی میکنن! به آسمون خیره شدم دیگه اشکام بی صدا روی صورتم میریخت، صدای زنگ گوشیم بلند شد دوباره نگاه به شماره کردم و با دیدن شماره علی آقا رد تماس دادم و گوشی رو روی بیصدا گذاشتم 🔴 اگه میخوای کل رمان رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان سه پارت روپشت سر هم دوباره فرستادم تا عزیزانی که نخوندن بتونن راحت بخونن
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ دوباره شروع به در زدن کرد، دستم رو تکیه گاه بدنم کردم و بی توجه به در زدنها و صدا کردناش به سمت خونه رفتم. به قدری گریه کردم که سرم داره میترکه! چادر و کیفم رو بی حوصله روی مبل انداختم و رفتم، آبی به دست و صورتم زدم، توآینه به خودم نگاه کردم چشمهام بدجور قرمز شده و پف کرده! صدای تلفن خونه که اومد سریع از سرویس بیرون اومدم و به سمت تلفن رفتم با دیدن شماره ی دایی، سریع گوشی رو برداشتم. نفس عمیقی کشیدم و صدام رو صاف کردم - سلام دایی جون، خوبین - سلام به روی ماهت، کجایی گوشیت رو جواب نمیدی؟ صدات چرا گرفته؟ تازه یادم افتاد که به خاطر زنگهای علی آقا گوشی رو بی صدا گذاشتم، لب هام رو تر کردم و گفتم - شرمنده بیصدا بود، کجایین؟ - تو راهیم یه ساعته میرسیم، ولی قبلش میریم یه سر به خانم جون بزنیم بعد بیایم اونجا. خونه ای دیگه؟ - بله دایی، منتظرتونم - مراقب خودت باش، کاری نداری؟ از دایی خداحافظی کردم و گوشی رو سر جاش گذاشتم. نگاهی به خورشت کرفس کردم، همه چیزش کامل پخته. زیرش رو خاموش کردم، قابلمه رو پر آب گردم و روی گاز گذاشتم تا برنج رو هم بذارم. تا آب به جوش بیاد، سری به گوشیم زدم. بیست تماس بی پاسخ، بازش کردم هجده تماس از علی آقا و دوتماس بی پاسخ از دایی. پیامی بالای صفحه ظاهر شد بازش کردم ، ازطرف علی آقاست - بابت امروز عذر میخوام خیلی زیاده روی کردم. دست خودم نبود. جوابش رو ندادم، بین ما هرچی بود تموم شد. دلم نمیخواد دیگه یادش بیفتم، مداحی رو روشن کردم و تواینه به چشای پر از اشکم نگاه کردم. خونه رو تمیز کردم و وارد اشپزخونه شدم، سریع برنج رو آبکش کردم و زیرش رو کم کردم تا دم بکشه. باصدای زنگ آیفون نفس عمیقی کشیدم، تو مانیتور قیافه ی زینب رو که به جایی نگاه میکردو با اشاره حرف میزد دیدم، با یاد آوری اتفاقات یه ساعت پیش حلقه ی اشک توی چشم هام جمع شد، چشم از ایفون برداشتم و به آشپزخونه رفتم، مطمئنم اون فرستاده، چند بار دیگه زنگ زد، بالاخره ناامید شد و رفت. نگاهی به ساعت کردم، دیگه الانه که بقیه هم برسن، سفره روپهن کردم و تمام وسایل رو چیدم، سمت گوشی رفتم تا به دایی زنگ بزنم. بالای صفحه دوپیام از طرف زینب اومده بود، بازش کردم نوشته بود - زهراجان چرا در روباز نکردی؟ میدونم که خونه ای. داداش برام گفت چی شده خواهش میکنم جواب بده پیام دوم رو هم بازش کردم - جون من یه جوابی بده خیالم راحت شه. دوباره شماره ی زینب روی گوشیم افتاد، بعداز قطع شدن تماس گوشی رو خاموش کردم و روی اپن گذاشتم، گوشی خونه رو برداشتم و شماره ی دایی رو گرفتم بعد چند بوق جواب داد. - جانم زهرا - سلام دایی کی میرسین؟ - پنج دقیقه ای میرسیم، با بابات و حمید باهمیم خداحافظی کردم و توآینه به خودم نگاه کردم، رنگم خیلی پریده و چشم هام از شدت گریه پف کرده! کمی ارایش ملایم کردم تا مشخص نباشه. سریع بقیه ی کارهارو کردم که زنگ خونه به صدا دراومد، بادیدن قیافه ی دایی تو مانیتور آیفون لبخند روی لبم اومد و دکمه رو زدم. همین که داخل اومدن، دایی رو بغل کردم که زندایی گفت - مرتضی جان بذار منم مسافر مشهدیمون رو ببینم. از بغل دایی جداشدم وزندایی رو محکم بغل کردم. - خوش اومدین، دلم براتون یه ذره شده بود 🔴 اگه میخوای کل رمان رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️این روزها امام زمان در سوگ مادری نشسته که مادر همه مومنان است. مادری که هر چه گل محمدی میان باغ دنیا شکفته مدیون باغبانی اوست، تا روزی که عطر نرگس تمام جهان را پر کند!✨️ این روزها مولای عالم را با نام خدیجه بخوانیم که این نام، آرامش دل صبور اوست! 🏴 سالروز شهادت حضرت خدیجه سلام الله علیها تسلیت باد. سلام الله علیها
عظم الله اجورنا و اجورکم 💔😭 شب شهادت بی بی جانم ام المومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها را به محضر حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت و تعزیت عرض می نمایم 💔😭 الهی ‌بِحَقِ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج
🔸کیمیای صلوات سیری در فضائل بی‌انتهای ذکر شریف 🎧 قسمت دهم👇 https://eitaa.com/elteja/6254 سلام الله علیها @Elteja
4_6041786368512758181.mp3
1.84M
🔸کیمیای صلوات سیری در فضائل بی‌انتهای ذکر شریف 🎧 قسمت دهم سلام الله علیها @Elteja
🌹☘ 🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند: ✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه 💠فراز 45 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿 45- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُزِيلُ النِّعَمَ أَوْ يُحِلُّ النِّقَمَ أَوْ يُعَجِّلُ الْعَدَمَ أَوْ يُكْثِرُ النَّدَمَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند 45: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که نعمتها را از بین میبرد و بدبختی را فرود می آورد یا موجب تعجیل در فنا و نیستی میشود، یا باعث پشیمانی بسیار می گردد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! 💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________ 🌼🍃 🍃 دعای زیبای ال یاسین🌼🍃 (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستاده‌اند می‌فرمایند: « هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …» 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🍀امام عسکری علیه‌السلام: 🔸خداوندا همانطور که حضرت زهرا را مادر امامان هدایتگر و همسر امیرالمومنین قرار دادی و در ملا اعلی صاحب کرامتش کردی، پس بر او و بر مادرش حضرت خدیجه صلوات بفرست صلواتی که با آن، پیامبر را عزیز بداری و مایه چشم‌روشنی فرزندان حضرت زهرا باشد. 🔹اللّٰهُمَّ وَكَما جَعَلْتَها أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدىٰ، وَحَلِيلَةَ صاحِبِ اللَِّواءِ، وَالْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإِ الْأَعْلىٰ، فَصَلِّ عَلَيْها وَ عَلَىٰ أُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أَبِيها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها. 📚مفاتیح الجنان ▪️ بر حضرت خدیجه، مایه چشم روشنی امام زمان علیه‌السلام سلام الله علیها
4_6021342040715957195.mp3
4.39M
برای آمدن او دعا کنیم.. بیاید..
دعای روز دهم ماه مبارک رمضان🌹🍃
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ افطار روخوردیم و حمید دنبال مامان رفت و بعداز اومدنشون باهم تا دیر وقت شب نشینی کردیم، خدارو شکر کسی متوجه حال درونیم نیس. مامان‌، دایی و زندایی رو به طبقه بالا هدایت کرد و بعداز شب بخیر گفتن به اتاق برگشتم. کلید برق رو زدم و اتاق روشن شد با این حال حس میکنم دیگه اتاقم بی روح و تاریکه. بی حوصله روی تخت نشستم، گوشی رو روی میز گذاشتم دلم نمیخواد دیگه روشنش کنم، حالا تعبیر خواب دیشبم رو فهمیدم. چیزی که برام عجیبه، عکسهای پارکه! یه لحظه یاد حرفای سحر درباره حدیث افتادم نکنه همه اینا نقشه بوده! سرم از اینهمه فکر و خیال داره میترکه. نمازم رو خوندم، کتاب دعا رو برداشتم و با گریه شروع به خوندن زیارت ال یاسین کردم، دلم به قدری گرفته ست که اشک هام پشت سرهم روی صورتم میریزه. دعا رو تموم کردم و روی تخت دراز کشیدم. امشب خواب به چشم هام حرومه. هر کاری میکنم خوابم نمیاد، بهتره خودم رو با گوشی مشغول کنم، با دیدن گوشی اون بیخیال شدم و سعی کردم بخوابم. بالاخره بعد از کلی این پهلو به اون پهلو شدن چشم هام گرم شد و خوابیدم. چند تقه به در خورد، چشم هام رو باز کردم و روی تخت نشستم، بفرماییدی گفتم. زندایی وارد اتاق شد و گفت - زهرا جان، من و داییت میخوایم بریم خونه ی خانم جون رو تمیز کنیم گفتم به توهم بگم ببینم میای؟ از خدا خواسته قبول کردم و سریع آماده شدم. به همراهشون به سمت خونه ی خانم جون حرکت کردیم، گوشی رو توخونه گذاشتم موند و باخیال راحت به خونه ی خانم جون رفتم. در حیاط رو باز کردیم و وارد شدیم. زندایی به سمت آشپزخونه رفت و گفت - آشپزخونه رو من تمیز میکنم منم در جوابش گفتم - منم اتاق هارو جمع میکنم و دستمال میکشم دایی هم دست به کمر کنار اپن آشپرخونه ایستاد و گفت - با این حساب منم برم حیاط رو جمع و جور کنم هرسه به کار خودمون مشغول شدیم، تند تند همه ی کارها رو کردیم، تقریبا نزدیک ساعت سه ونیم می شد که دایی گفت - گلهارو هم آب دادم، فقط سریع آماده بشین که بریم بیمارستان بعداز تموم شدن کارها به سمت بیمارستان حرکت کردیم. خدا خدا میکنم که امروز بیمارستان نیاد. وارد بیمارستان که شدیم دایی و خاله باهم گرم سلام و احوالپرسی کردن، خداروشکر خبری ازش نیست. وقت ملاقات که شروع شد پیش خانم جون رفتیم، دایی پیشونی خانم جون رو بوسید و بغلش کرد. مامان رو به دایی گفت - دکتر علوی گفتن فردا مرخصش میکنن، فقط گفته باید یه مدتی از دود و دم شهر دور باشه. نگاهی به دایی کردم که بعد از کمی فکر گفت - خب تهران که اوضاعش خرابتر از اینجاست. خاله روبه دایی گفت - به نظرم بره شمال پیش سکینه خانم! روبه خاله گفتم - سکینه خانم کیه خاله؟ مامان خندید و جواب داد - خواهر ناتنی خانم جونه، تو بابل میشه. تو یادت نمیاد وقتی خیلی بچه بودی باهم رفته بودیم دایی گفت - پس بذارین من زنگ بزنم ببینم میشه خانم جون رو ببریم اونجا 🔴 اگه میخوای کل رمان رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا