eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
17.6هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸روزای بی تو چه غمگینه... 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ تقریبا ده دقیقه ای میشد که حمید رفته بود، پراید سفید رنگش رو کنار خیابون دیدم، که زینب و بقیه از ماشینش پیاده شدن. دست سحر رو گرفتم و نزدیکشون شدیم بعداز سلام واحوالپرسی پیش بقیه رفتیم. بعدار خوردن شام،همه دور هم نشستیم و مشغول خوردن چایی بودیم که حمید رو به حاج آقای محبی گفت - حاج آقا این قبول نیستا، همتون باهم مشغولین، شما با بابا، مامان و خانم جون با حاج خانم، دخترا هم که باهمن، ولی من رفیقم نیومده؟ بابای زینب خندید و جواب داد - پسرم چه فرقی میکنه شماهم بیا با ما هم کلام شو. مادر زینب جواب داد - راستش علی امروز شیفت صبح بود، زنگ زد گفت یکی از دوستاش کاری براش پیش اومده، مجبوره تا شب بمونه، حالا میخوای یه زنگ بزن ببین شاید اومد. حمید گوشیش رو در آورد و شماره ی علی آقا رو گرفت و نزدیک گوشش گذاشت - الو سلام دکتر،خدا قوت. - سلامت باشی، ما که همیشه به یادتیم. جات خالیه پیشمون - خدمتت عرض کنم ما به همراه خانواده جنابعالی اومدیم پارک محلمون، خلاصه نگاه کردم دیدم همشون با رفیقاشون حرف میزنن، من تنها موندم گفتم حداقل بهت زنگ بزنم ببینم رفیق بامرام من کجاست - اره فعلا که هستیم، تاساعت چند بیمارستانی؟ - خب این که عالیه، باشه منتظریم خداحافظ تماس رو قطع کرد و روبه حاج خانم گفت - حاج خانم، علی گفت احتمالا کارش زود تموم شه، مثل اینکه دوستش گفته یه ساعته میاد ، گفت به محض اینکه اون بیاد منم میام اونجا. خانم جون روبه حمید گفت - خب اینم از دوست بامعرفتت یهو یاد خبر خوش زینب افتادم بهش گفتم - زینب، بگو ببینم خبر خوشت چی بود خندید و کمی به اطرافش نگاه کرد - اینجا که نمیشه، پاشین بریم یه دوری بزنیم، تو راه میگم هرسه بلند شدیم، روی سنگ فرش های اطراف پارک سه نفری قدم زنان میرفتیم ، روبه زینب گفتم - بگو دیگه کشتی مارو!حالا یه خبر میخوای بدیا. ابروهاش رو بالا داد و گفت - خودتون حدس بزنین، نمیشه که به این راحتی بگم سحر باخنده گفت - با معده پر نمیشه فکر کرد و حدس زد، خودت بگو و راحتمون کن. توکه میشناسی ما تنبلیم برق چشم های زینب رو زیر نور چراغ میتونم ببینم، با کمی مِنّ و من گفت - راستش، آقامحمد رو یادتونه؟ که باهم رفتیم منطقه ی محروم؟؟ سریع گفتم - خب! - خب دیگه بقیه ش رو خودت حدس بزن - نکنه داری عروس میشی اره؟ خوشحالی تو صورتش موج میزد، سحر با ذوق گفت - پس بگو چرا اون روز پیش ما اومدن دستپاچه بود، منم با خودم میگم خدایا این پسر چرا اینجوری دستپاچه شده، نگو یارش رو دیده، دست و پاشو گم کرده خندیدم و با خوشحالی گفتم - عزیزم مبارکت باشه حالا اومدن خواستگاری؟ یا قراره بیان؟ - اره همون شب که از منطقه محروم برگشتیم، علی و محمد رفته بودن شام بیرون، اونجا مطرح میکنه. مامان وبابامم که میشناختنش، اجازه دادن بیان خواستگاری. دیشب که اومدن صحبت هامون رو کردیم، قرار شد فردا جلسه نهایی رو بذاریم و بعداز دادن آزمایش، فعلا یه صیغه ی موقت محرمیت بخونیم. متعجب گفتم - حالا چرا موقت؟ - اخه دوست داریم عقد دائمی رو توحرم امام رضا علیه السلام بخونن با خودم گفتم واقعا چه سعادتیه، خوش به حالشون، خدا باید توفیق به آدم بده. سحر جواب داد - خیلی خوشحال شدم زینب جان، به نظرم خیلی بهم میاین ان شاالله خوشبخت شین به شوخی رو به زینب گفتم - آقا قبول نیس، شما دوتاتونم با نامزداتون میخواین برین من بیچاره که تنها میمونم. هر دو زدن زیر خنده، زینب گفت - ببخش زهرا جون، یکم چشم و گوشت رو باز کن و اطرافت رو خوب ببین، شاید توهم به زودی قاطی ما شدی. 🔴کل رمان تو وی ای پی کامله، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. 🔹کپی پیگرد قانونی و الهی داره، رمان رو برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________ 🌼🍃 🍃 دعای زیبای ال یاسین🌼🍃 (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستاده‌اند می‌فرمایند: « هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …» 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ - ببخش زهرا جون، یکم چشم و گوشت رو باز کن و اطرافت رو خوب ببین، شاید توهم به زودی قاطی ما شدی. شونه بالا انداختم و گفتم - شما برین با نامزداتون خوش باشین، من که فعلا نیاز به آرامش دارم. میخوام برم بست بشینم حرم تا خود امام رضا، گمشده م رو بهم بده. سحر نگاهی به ساعت گوشیش کرد - بچه ها کم کم برگردیم پیش بقیه؟ تایید کردیم و نزدیک جمع که شدیم، با دیدن برادر زینب که پیش حمید نشسته بود جاخوردم، چه زود اومدن. زینب نگاهی به برادرش کرد و آروم گفت - ببین چه زود خودش رو رسونده. هرسه سلام دادیم و بعداز جواب گرفتن جای قبلیمون نشستیم.مامان روبه زینب گفت - عروس خانم، تبریک میگم. همین الان حاج خانم گفت که قراره به زودی عروس بشی، ان شاالله خوشبخت شین. زینب تشکری کرد و با لبخند جواب داد - ممنون معصومه خانم، ان شاالله قسمت زهرا جون خانم جون رو به زینب گفت - خوشبخت بشی دخترم، زهرا خانم ما منتظره شادوماد با اسب سفید بیاد خجالت کشیدم و آروم گفتم - اِ... خانم جون زینب و سحر باهم اروم حرف میزدن، نگاهی به حمید کردم که حواسش به من بود.علی آقا لحظه ای نگاهش روم قفل شد، سرش رو پایین انداخت و حاج خانم گفت - از زینب که خیالم راحت شد، خداروشکر اقا محمد پسر خوبیه، هم مؤمنه، هم اهل کار و زندگیه. نرگسم که کوچیکه. این علی آقامونم بتونم سرو سامون بدم یکم خیالم راحت میشه مامان جواب داد - جوونای این دوره زمونه با زمان ما فرق دادن حاج خانم، خودشون باید انتخاب کنن. ماشاالله علی آقا خودش عاقل وبالغه، نگران نباشین، خودش یکی رو پیدا میکنه! - والا چی بگم، هر بار بحثش پیش میاد، میگه صبر کنین، بهش میگم اگه کسی رو زیر نظر داری خوب بگو مادر، از جواب دادن طفره میره. میگه هنوز وقتش نیست. نمیدونم کی قراره وقتش برسه. علی آقا که از حرف های مادرش شوکه شده بود خندید و گفت - مااااماااان...لطفا! الان که وقت این حرف ها نیست. همه خندیدن و مامان گفت - این اقا حمیدِ ما هم مثل علی آقا هر بار بحث ازدواجش پیش میومد، می گفت وقتش نیس، تا اینکه خدا خیرش بده یه خواستگار برا سحر اومد، دست و پاش رو گم کرد. الانم خداروشکر سحر عروسم شده. - خداروشکر، ان شاالله خوشبخت شن حمید همونطور که بشقاب میوه رو برمیداشت جواب داد - حاج خانم ، این علی که من میشناسم، فعلا قصد نداره قاطی مرغا شه. باید چند جلسه مشاوره بهش بدم شاید از خر شیطون بیاد پایین و شمام از دستش راحت شین. همه با خندیدن، در ظاهر میخندم، ولی تو دلم غوغاییه. نمیدونم چرا هر وقت اسم ازدواج میاد، تنم میلرزه. تمام خاطرات سعید و بحث هایی که شده، جلوی چشمم رژه میره. ناخواسته بغضی ته گلوم گیر کرد و آب دهنم رو به سختی قورت دادم، سحر حواسش بهم بود. اروم نزدیک گوشم گفت - خوبی زهرا، میگم این بار دیگه تورو باید عروس کنیم! لبخند کجی زدم و آهی کشیدم گفتم - بیخیال، فعلا که وقتی یاد اتفاقات این چند ماه میفتم، میترسم به ازدواج فکر کنم - فراموشش کن بره، بیخودی هم فکرتو خراب نکن. توکلت به خدا باشه - اوهوم... راست میگی، ولی چه میشه کرد هرچی میخوای یادت نیاری، بدتر جلوی چشمت ظاهر میشن سنگینی نگاهی رو روم حس کردم، سرم رو بالا آوردم و با برادر زینب که تقریبا روبروی هم نشسته بودیم، چشم تو چشم شدم.سرم رو پایین انداختم و خودم رو مشغول خوردن میوه کردم. ازاینکه قراره مشهد تنها باشم دلم میگیره، با خودم میگفتم سحر که نامزده، شاید دوست داره با حمید بره بیرون، خداروشکر زینب هست، ولی تمام محاسباتم به هم ریخت، زینبم با نامزدش میره. قربونت بشم خدا، انگار تقدیر من فقط تنهاییه. زینب آروم به پهلوم زد و گفت - به چی فکر میکنی؟ - میخوای راستش رو بدونی؟به اینکه تومشهد قراره تنها بمونم - کی گفته؟ سحر که کنارم بود، دلخور گفت - کی تو رو تنها گذاشتم که الان بار دوم باشه - خب نمیشه که همه جا آویزونتون باشم، به هرحال اولین سفر متأهلی شما دوتاست، شاید دوست دارین دوتایی برین 🔴کل رمان تو وی ای پی کامله، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. 🔹کپی پیگرد قانونی و الهی داره، رمان رو برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 در تمنای نگاهت بی‌قرارم تا بیایی... .
4_5931325307217776778.mp3
2.03M
📿ذکر دعای فرج در نماز 🎧استاد اسماعیل رفیعی 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا این پست رو با لینک نشر دهید تا افراد زیادی با حضرت اشنا شن http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 🌹🍃اول به خودم سفارش می کنم!☺️ 💎از مهمترین نکاتی که در اثرگذاری سخن بر دیگران قابل توجه است؛ اینکه فرد ابتدا خود به کاری که دیگران را سفارش به آن می کند؛ اقدام نماید؛ سپس سخن بگوید. امام صادق علیه السلام (به شیعیان) فرمود: اِنّى وَاللّهِ ما امُرُکُمْ اِلاّ بِما نَأمُرُ بِهِ أَنْفُسَنا فَعَلَیْکُمْ بِالْجِّدِ وَ الاِجْتِهادِ ✨به خدا سوگند من شما را به چیزى دستور نمى دهم مگر که خود را نیز بدان فرمان مى دهم پس بر شما باد که تلاش و کوشش کنید. 📚 وسائل الشیعه، ج ۱۲ ، ص ۱۲ ح ۸ ✅تربیت این گونه موثر است‼️ 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🌸🌿 🔰 چطور میتونیم امام زمان علیه السلام رو یار کنیم❓ https://eitaa.com/eshgheasemani/75395 🌹برای خوندن پست بزنید روی لینک👆 🌸🌿
🔴کل رمان تو وی ای پی کامله، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. 🔹کپی پیگرد قانونی و الهی داره، رمان رو برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
🌼🍃 ! 💎 اگه این بار خواستی برای و در ظهور حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نذر صلوات کنی و یا در دعای سلامتی و فرج او را بخوانی، یادت نرود پدر غمخوار تو منتظرست تا با ظهورش، تو را از قید و بندهای دنیای فانی به سوی خدای باقی ببرد! 🥀زیرا او بهترین واسطه میان تو و خداست و مهربان ترین و دلسوزترین و با محبت ترین کس پس از خدا به توست! 🌹🍃برای تعجیل در ظهور و سلامتی حضرتش (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلوات.📿 اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم و اهلک اعدائهم من الاولین و الاخرین 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ - خب نمیشه که همه جا آویزونتون باشم، به هرحال اولین سفر متأهلی شما دوتاست، شاید دوست دارین دوتایی برین خودمم نمیدونم چرا این حرف رو گفتم، ناراحتی رو به وضوح تو صورت سحر میتونم ببینم، دلخور جواب داد - ببین زهراجان، اصلا از این حرفت خوشم نیومد. خودتم میدونی حمید بفهمه خیلی ناراحت میشه، ماهمه باهم میریم زیارت، قرار نیست که تورو تنها بذاریم. بیخودی هم به اینا فکر نکن، مثلا اومدیم خوش بگذرونیم به جای این فکرای به درد نخور، بیا ایده بده وقتی رفتیم مشهد چه برنامه هایی بریزیم. زینب دنباله ی حرف سحر رو گرفت - اتفاقا داداش هم دیروز بهم میگفت برای بسته بندی یه سری پوستر آماده کنیم. رو به برادرش گفت - میگم داداش برای مشهد کی قراره جلسه بذاری؟ علی آقا گفت - امروز که یکشنبه ست، احتمالا فردا صبح یه سری وسایل بخریم، هماهنگ بشیم سه شنبه صبح بیاین مسجد، هم اونارو بسته بندی کنین هم نظرسنجی بکنیم برای بقیه کارها. روبه من گفت - شما هم تشریف بیارید، چون مسئول اردو هم هستید باز تجربه هایی دارین. - چشم، ان شاالله هستم خدمتتون، فقط ما سه شنبه کلاس مهدویت داریم، نهایتش صبح ساعت ده اونجا باشیم که هم درباره اردو صحبت بشه، هم یه سری پوستر آماده کنیم مثل پارسال، که همراه غذا میدادیم. همین کارهامون تا ساعت دو،سه طول میکشه بعدشم میمونیم مسجد تا کلاس مهدویت شروع شه. با دقت به حرف هام گوش میکرد، صحبتم که تموم شد جواب داد - فکر خوبیه، پس من با بچه ها هماهنگ شم، زود وسایل رو بخرن. چون وقت زیادی هم نداریم، الانم که ماه رمضونه سخته تواین گرما چندین بار رفت و آمد شه. روبه حمید گفت -حمید جان یه سری وسایل خوراکی رو بگم تو مغازه آماده بذار فاکتورش رو هم بنویس بده بهم. حمید باشه ای گفت و سؤالی به ذهنم رسید پرسیدم - شرمنده آقای محبی، غذارو آماده میخواین سفارش بدید یا آشپزدارین؟ - نه یه خانمیه به اسم صدیقه خانم، از آشناهامون که آشپزی مراسمات رو به عهده میگیره باهاش صحبت کردم گفت مشکلی نداره تواین سفر همراهمون میاد. احتمالا روز سه شنبه ایشونم بیان مسجد ببینیم چیا لازم دارن. فقط به چند نفر هم نیاز داریم که کمکشون کنن. سرم رو به علامت تایید تکون دادم و پرسیدم - محلی رو که در نظر گرفتین هتل آپارتمانه؟ - والا چون قراره تو این سفر خودمون هم مراسمایی رو بگیریم، یکی از دوستان اقامتگاهی رو معرفی کردن که چهار طبقه س، هرطبقه پنج تا اتاق به همراه یه پذیرایی و سرویس و آشپزخونه داره. طبقه ی همکفش بزرگه، مثل حسینیه که میشه به راحتی هم اونجا شام و سحری رو داد، هم مراسم بگیریم. آشپزخونه ی اصلیشم همون همکفه که بزرگه میشه به راحتی غذا پخت - این خیلی خوبه، ماهم تو کارها کمکشون میکنیم 🔴کل رمان تو وی ای پی کامله، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. 🔹کپی پیگرد قانونی و الهی داره، رمان رو برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا