eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
39 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗
مشاهده در ایتا
دانلود
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ با صدایی که انگار از ته چاه درمیومد اروم خداحافظی گفتم و رفت. با صدای بسته شدن در پتو رو کنار زدم و سر جام نشستم. دلم میخواست یه مداحی گوش کنم شاید اروم شم. دست دراز کردم و گوشیمو که داخل کیفم روی میز بود برداشتم و از بین مداحیها یه مناجات که همیشه دوست داشتم روشن کردم. هوامو داشته باش آقا اگه حواسم به تو نبود... دوباره دراز کشیدم. دلم خیلی گرفت کاش اینجوری نمیشد. بغض کم مونده بود خفه م کنه،اجازه دادم تا اشکام بریزه شاید کمی اروم بشم. با گریه کردنم هم درد چشمم شروع شد، هم سردرد وحشتناکی گرفتم. مداح با سوز دل مناجات رو میخوند، وسطای مناجات با مضمونهایی که مداح میگفت دیگه خودمو فراموش کردم ویاد مظلومیت امام زمان افتادم. من به خاطر یه حرف که اونم چیز خاصی نبود اینجوری ناراحت شدم و به هم ریختم. اما حضرت چندین ساله از تمام دوستان و محبینش داره ناراحت میشه ولی باز هم براشون دعا میکنه. بهتره این اشک هارو به جای اینکه برای ناراحتی خودم که ارزشی نداره بریزم برای امام مظلومم بریزم که معلوم نیست خودم چندبار دلش رو شکستم. مناجات که تموم شد بلند شدم و با دستمال صورتم رو‌که از اشک خیس شده بود پاک کردم. بهتره به جای خوابیدن و زانوی غم‌بغل گرفتن پاشم یه چایی بخورم شاید سردردم کم بشه و بعدش یکم خونه رو مرتب کنم. وارد اشپزخونه شدم‌، علی همه چی رو مرتب سرجاش گذاشته و ظرفارم شسته بود. گوشی رو روی کابینت به صورت ایستاده به دیوار تکیه دادم و یه سخنرانی روشن کردم تا همزمان که گوش میکنم به کارامم برسم. چایی رو خوردم و بی تفاوت به سردردم خونه رو جارو کشیدم و کتابی که پس فردا امتحان داشتم رو‌ برداشتم‌تا یکم مطالعه کنم. با اینکه جزوه نوشته بودم و به تمام مطالبش مسلط بودم اما برای پر کردن وقتم بهتره دوباره همه رو بخونم. تقریبا یک ساعتی از رفتن علی گذشته و هنوز نه زنگی زده نه پیامی! حوصله م سر رفت، نه میتونم بخوابم نه میتونم کار کنم، انگار دل و دماغ انجام هیچ کاری رو ندارم. بالشی که نزدیکم بود برداشتم و جلوی تلویزیون گذاشتم و دراز کشیدم ببینم برنامه ی به دردبخوری این موقع صبح هست یانه! با بی میلی تمام کانالهارو زیرو رو کردم و اخر سر شبکه ی مستند که زندگی پیرزنی رو نشون میداد رو به بقیه ترجیح دادم و گذاشتم‌بمونه. پیرزنی تقریبا هشتاد و پنج ساله که دور از روستا وسط دره ای سرسبز با دخترش زندگی میکرد و از زندگی ساده ش میگفت. چقدر دلم برای این سادگیهایی که قبلا بود و حالا تجملات جاشون رو گرفته تنگ شده! دخترش گوسفندهارو به چراگاه برده بود و خودشم روی اتیش برای شام ابگوشت بار میذاشت. داخل یه ظرف روحی پیاز و گوشت رو ریخت و کمی زردچوبه و‌نمک به همراه سیب زمینی و گوجه ریخت و گذاشت تا بجوشه. به همین سادگی غذاش رو گذاشت تا اماده بشه. اما ماها اینقدر زندگی رو به خودمون و اطرافیانمون سخت گرفتیم خصوصا درباره ی مهمونیا که از اومدن مهمون وحشت داریم. کم کم غروب شد و دخترش برگشت و درکنارهم شام رو‌خوردن و موقع نماز خدارو به خاطر تمام داشته هاشون شکر کردن و در اخر پیرزن از جای خالی همسرش گفت. اینکه چقدر به حضورش نیاز داره و راضی بود حتی تو یه خونه ی کوچک زندگی کنه ولی همسرش درکنارش باشه و نفس بکشه. قطره ی اشکی روی صورت چروکیده ی پیرزن ریخت و مستند تموم شد. ✅ رمان نذر عشق در وی ای پی کامله با1566 پارت در دوفصل به همراه اموزش 😊 🔴برای خوندن کل رمان با پرداخت 35 هزار عضو‌ vip شو😊 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ ادم وقتی زندگی اینارو میبینه تازه میفهمه که خوشبختی و شیرینی زندگی به وسایل خونه و تجملات وشهر نشینی نیست. بلکه به ارامشِ درونیه که خدا به ادم میبخشه. اگه شاکر باشیم به همون چیزی که خدا بهمون داده همیشه ارامش داریم. خیلیا رو دیدم که با کلی مال و ثروت و زندگی انچنانی همیشه ناله میکنن و میگن خوشبخت نیستیم اما یکی با یه خونه ی کوچک و زندگی ساده به قدری ارامش داره و خداروشکر میکنه که حاضر نیست با اون پولداره زندگیش رو عوض کنه. از فکر اون پیرزن بیرون اومدم و به خودم فکر کردم، صبح از دست علی به خاطر اینکه مانع رفتنم به خونه ی بابام شد ناراحت شدم اما الان از اینکه پیشم نیست بی قرارم، قصه ما ادما چقدر عجیبه وقتی در کنار همیم قدر نمیدونیم و غافلیم، اما وقتی پیشمون نیستن بی تابیم و دل نگران!!! نمیدونم‌گاهی وقتا انگار خدا میخواد بهمون تلنگر بزنه و به هر روشی این کار رو میکنه. همونطور که قران گفته اگه ما اطرافمون رو خوب نگاه کنیم و فکرمون رو به کار بندازیم متوجه تذکراتی که خدا تو زندگی بهمون میده میشیم. با اینکه ته دلم هنوز ازش دلخور بودم ولی دوست داشتم الان خونه بود، حتی اگه باهام حرف نمیزد. تلویزیون رو خاموش کردم و بالش رو سر جاش گذاشتم. باید یه جوری خودمو مشغول کنم. بهتره برم یکم کمد رو مرتب کنم تا اینکه بیکار بشینم و فکرو خیال کنم! تمام وسایل کشوهای دراور رو بیرون ریختم و یکی یکی مرتبشون کردم. نگاهم به ساعت افتاد دوساعت گذشت و هنوز علی نیومده، گوشی رو برداشتم تا زنگ‌بزنم اما غرورم اجازه نداد و منصرف شدم. اگه خودش بخواد زنگ میزنه دیگه، بالاخره از حالم خبر داره! گوشی رو دوباره سر جاش گذاشتم و به سمت کمد رفتم و لباسهای اونجا رو هم مرتب کردم. روبالشی ها رو دراوردم و داخل لباسشویی انداختم تا بشوره، برای نهارهم کمی برنج خیس کردم و روغن و نمکش رو زدم تا اماده باشه و سریع بپزم، وقتی علی میاد گشنه نمونه! با بلند شدن صدای گوشیم به خیال اینکه علیه سریع به اتاق برگشتم، اما تامن برسم تماس قطع شد. گوشی رو برداشتم و با دیدن شماره مامان، انگشتم رو روی اسمش زدم‌تا باهاش تماس بگیرم. بوق دوم نخورده بود که صدای مهربونش تو گوشم پیچید - الو...سلام مادر خوبی! - سلام مامان جان خداروشکر، شما خوبین؟ - الحمدلله، علی اقا خونست؟ - نه رفت بیرون گفت زود برمیگرده، همه خوبن؟ از حلما جون چه خبر؟ با خنده گفت - خداروشکر. زنگ زدم بگم امروز نهار بیاین اینجا اش رشته گذاشتم، بعداز ظهرم بریم یه سر به خونه ی پروانه خانم بزنیم. با شنیدن این حرف انگار اب سرد روی سرم ریختن، دلم میخواد برم ولی چجوری بگم که علی مخالفه، تو ذهنم دنبال کلماتی بودم که پشت سرهم قطار کنم و بدون اینکه متوجه چیزی بشه نهار رو کنسل کنم - زهراجان پشت خطی؟ - بله مامان...اووووم...راستش من پس فردا امتحان دارم باید بخونم اگه اشکال نداره بمونه پس فردا بعد امتحانم میایم. آشم به علی میگم اگه تونست میاد سهممونو میاره اگه هم‌ نشد نوش جونتون روزیمون نبوده - باشه عزیزم...هر جور صلاح میدونی، کاری نداری ؟ - نه مامان به همه سلام برسون تماس رو قطع کردم و نفس راحتی کشیدم. گوشی رو روی دراور گذاشتم ودوباره مشغول شدم. دستم رو به سمت مانتوی مجلسیم که ته کمد بود بردم و از رگال خواستم بیرون بیارم که صدای افتادن چیزی اومد. خم شدم تا ببینم چیه که چشمم به یه نایلون سفید رنگ افتاد. برداشتم و روی تخت نشستم تا داخلش رو ببینم اروم بازش کردم و با چیزی که دیدم شوکه شدم. چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5990198382449133207.mp3
3.89M
🔴ما واقعا" دوری امام زمان برامون رنج اور هست یانه ؟😔😭 از خودمون بپرسیم ...‌⁉️ 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌹☘ 🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند: ✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه 💠فراز 48 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿 48- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ تَجَهَّمْتُ فِيهِ وَلِيّاً مِنْ أَوْلِيَائِكَ مُسَاعَدَةً فِيهِ لِأَعْدَائِكَ أَوْ مَيْلًا مَعَ أَهْلِ مَعْصِيَتِكَ عَلَى أَهْلِ طَاعَتِكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند 48: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در آن به جهت کمک به دشمنانت، یا خوش آمد گناهکاران و مقدّم داشتن آن ها بر اهل طاعتت، با یکی از اولیایت، رو ترش کرده و اخم نمودم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! 💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸