🍁🌈
#تلنگرانه
گـفت:خجـالٺنمیکـشی؟!🙊
پـرسیدم:چـرا؟🖇
گـفت:چـادرسـرتکـردی! ☺️
لبخنـدمحـویزدم:تـوچـی؟!🧐
تـوخجـالتنمیکـشی؟🙂
اخـمکـرد:مـنچـرا؟!🤨
آرومدمگـوششگـفتم:🗣
خجـالتنمیکـشیکـہانـقد راحت😔
اشـکامـامزمـانترو در مـیاری😢😭😭
و چـوبحـراج بـہ قشنگـیات مـیزنی؟😕😕😕
#چهچفیههاخونیشدتاچادرماخاکینشود
#شهداشرمندهایم
#افسرجنگنرم
حساب هر روز را جدا نگہ دارید،
امروز فقط امروز است و ربطے به دیروز و فرداے شما ندارد
شورآینده رانداشتہ باشیدوغم گذشتہ رانخورید….
هر روز را از صبح تا شب براے همان روز زندگے کنید…
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
••✾••
#دلـــت_پاڪــــ_باشــــه🙄🙄
در یڪی از دانشگاه ها
پیرامون #حجاب سخنرانی میڪردم
ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد
حاجاقااااااااااااااااا
چرا شما حجاب را ساختید؟!!!!
گفتم ؛ حجاب ، بافتهء ذهن ما نیست
حجاب را ما نساختیم بلکه در کتاب خدا یافتیم
گفت ؛ حجاب اصلا مهم نیست
چون ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه کافیه
گفتم ؛ آخه چرا یه حرفی میزنی ڪه
خودت هم قبول نداری؟!!!!
گفت : دارم
گفتم : نداری
گفت : دارم
گفتم : ثابت میڪنم ڪه
این حرفی ڪه گفتی خودت قبول نداری
گفت : ثابت ڪن
گفتم : ازدواج ڪردی
گفت : نه
گفتم : خدایا این خانم ازدواج نڪرده و
اعتقاد داره ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه
پس یه شوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما
فریاد زد : خدا نڪنه
گفتم : دلش پاڪه 🙄
گفت : غلط ڪردم حاجاقاااااااا😢😭😂😂😂😂
#عزیزم_مواظب_افڪارت_باش
#تلنـگر
#افسرجنگنرم
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_15 با صدای زنگ خوردن ساعتِ گوشی چشما
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_16
باز کردن در همان و ضربه ای که به شانه ام خورد همان
به دیوار برخورد کردم
خواستم کلت را از کمرم در اورم ولی با اسمی که فریاد زد منصرف شدم
در حالی که به دیوار می کوبید فریاد زد
_امینیییی از سوراخ موشت بیاااا بیرون... فک کردی پیدات نمی کنممم؟
هلش دادم داخل باغ
_چته؟ چی میگی؟
_به زن نکبتت بگو بیاد پایین
_حرف دهنتو بفهم اقا...
_ببین...من پنج میلیارد سفته دارم ازش...میدونم ده برابر این پولا بهش ارث رسیده...
به اینجا که رسید فریاد زد
_پسسسس بهتره مثل ادم بیاد بدهیشو صاف کنهههه
عصبی دستم را بالا آوردم
_داد نزننن...
دقیقا زمانی که نباید به چشم می امد در ویلا را باز کرد
کلافه دست به صورتم کشیدم
_شما برید توووو
_به به...نجلا خانم، بالا بالا ها میگردی مارو از یاد بردی
_خفه شو سهیل....خفه
من هم به دیوار تکیه داده بودم و شاهد جر و بحثشان بودم
چند دقیقه بعد با سیلی که مرد به صورت امینی زد کفری شدم
یقه اش را گرفتم و کوبیدمش به زمین
چند نفری که کنارش بودند خواستند نزدیکم شوند که اسلحه را در آوردم و لوله اش را روی شقیقه اش گذاشتم
دندان هایم را روی هم فشار دادم و غریدم
_چرا شکایت نمی کنی؟
از ترس زبانش بند آمده بود
لوله تفنگ را بیشتر فشار دادم
_میخوای خودم جوابتو بدم؟...چون این پولی که میخوای برا یه معامله ی کثیفه...برا اینکه اگه شکایت کنی خودت میفتی تو دردسر
همانطور با صدای لرزان گفت
_فک کردی کسی که ازش دفاع می کنی خیلی ادم درستیه؟...چن وقت دیگه که کارش تموم شد تورو مثل اشغال...
با لگدی که به پهلویش خورد حرفش نصفه ماند
به امینی چپ چپ نگاه کردم
بیخیال حرف هایی ان مرد دستانش را از پشت گرفتم و بلندش کردم
_برید تو...
من هم از پشت با اسلحه دنبالشان راه افتادم
پایشان را که داخل ویلا گذاشتند بلند فریاد زدم
_زانو بزنید
_کامیارررررر دستبندارو بردار بیا پایین
جوابی نشنبدم
_خانم امینی شما برید از کشوی اول بیارید
_اما...
_فک نکنم نیازی برا تکرار حرفم باشه
نگاه تندی به ان مرد ها انداخت و رفت سمت پله ها
شماره سرهنگ را گرفتم
_سلام سرهنگ
_علیک سلام...بار دومه زنگ میزنی...اتفاقی افتاده؟
_اگه براتون مقدوره ماشین بفرستید..چندتا مزاحم داشتیم
_الان تمرکز رو شماست..نباید حرکت مشکوکی بزنید محمد
_میدونم ولی اتفاق..
_وظیفه تو و گروهت اینه همه اتفاقارو پیش بینی کنیددد
_بله معذرت میخوام
_منتظر باشید فک کنم تا ده دقیقه دیگه بتونم یه گروه جمع کنم بیان تحویلشون بگیرن
_ممنون
به قلــم:ف.ب
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16471720429528
✨✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
راز تغيير ڪردن اين است كه تـــمام انرژے خود را
نہ روے جنـــگيدن بــا قديمےها
بلڪہ روےساختن جديدها متمرڪز كنيد
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
بچہ ها هرگز مادرشان را زشت نمےدانند؛
اگرکسے یاجایے را دوست داشتہ باشید
آنها را زیبــــا هم خواهید یافت؛
زیرا
حس زیبـــــا دیدن همان عشــــق است:)
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
ما بہ این دلیل روے کرهے زمین زندگے مےکنیم کہ از زندگے لذت ببریم
بہ حرف هاے کسانے کہ بہ شما چیزے غیر از این مےگویند گوش ندهید
✨شبتون پر از الطـــاف الهــــے✨
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
خوش اومدے(:🖐🏻
لیست نوشتہها«رمــان»🪶
🌿 رمـــان همســ؋ـران ؏شق ✿
←اتمام
🌿رمانــ امنیتے گمنـام✿
🌿رمانـ ڪوتاه نقطہے صفــ۰ــر✿
←اتمام
🌿رمانــ ڪوتاه روحینـــــا✿
←(ادامہے نقطہے صفــــر)
➕درحال پارت گذارے
🌿رمانـ بہ اتفـــآق مــرگ✿
➕درحال پارت گذارے
نسخه ویرایش شدهی سه فصلِ گمنام تو این کانال بارگزاری میشه...
بعد اتمام ویرایش، از این کانال حذف میشه↓
@sarbas1_20
✨📚ایستگاه #معرفے_کتاب
🫀🤍ایستگاه #شاعرانــــہ
🖇🧕ایستگاه #قدرت_حجاب
🧷🕍ایستگاه #قوم_لوط
💍😈ایستگاه در مورد نمادهای حلقه در انگشتان
❤️🔥🍷ایستگاه #عرفان_شیطانی
🤲🏽🌱ایستگاه #فایدهدعاکردنبرایظهورامامزمانعج
✉️🌼ایستگاه #وصیت_نامه_مهدوی
📖🔑ایستگاه #قرآن برای آرامشمون
🕍🎙ايستگاه #صهیونیسم_شناسی با#استاد_شجاعی
🔅⛓ایستگاه #چطور_گناه_نکنیم با#استاد_رائفی_پور
👿🧾 ایستگاه #شیطان_شناسی با استاد #شجاعی
🫁🎵ایستگاه #سنتی_طور
💛🔅ایستگاه #امام_رئوف برای وقت های دلتنگی
🪖🏞 ایستگاه #قائدنا
🌊💙 ایستگاه #وظایف_منتظران برای ادای دین
👀کانالے کہ واس ماس:https://eitaa.com/sarbas1_20
ممنون از همراهیـــتون🌱
#پلاڪ
پرسیدند:حرفیباشهدادارے🖐🏿؟
گفت:شهداشرمندهایم
امانگفتڪہ(:🚶🏿♂
شهداشرمندهایمڪہبہوصیتشماعملنمیڪنیم!
شهداشرمندهایمڪہدربرابربدحجابیهابیتفاوتهستیم!
شهداشرمندهایمڪہبعضیهاغیرتشانراازدستدادهاند!!
شهداشرمندهایمڪہدیگرفرقیمیانآقاوخانمنمانده(:🚶🏿♂💔
#شهداشرمندهایم🖐🏿🚶🏿♂
هرچہ فڪر شما بزرگتـــر بــــاشد...
بہ همان اندازه بیشتر بہ افڪار دیگران احتـــرام مےگذارید…
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
قلمت را بردار بنویس از همہے خوبــے ها
زندگے، عشـــق، امیــــد
و هر آنچہ بر روے زمین زیبـــاست
گل مریـــم
گل رز
روے ڪاغذ بنویس:
زندگے بـــا همہ تلخے هایش، زیبــــاست...
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_16 باز کردن در همان و ضربه ای که ب
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_17
چند دقیقه گذشت.
مهدی، کامیار و خانم امینی پشت سر هم از پله ها پایین آمدند
کامیار نگاه متعجبی به ما انداخت و دستبند هارا به سمتم گرفت
_بزنید دستاشون
شانه ام بی دلیل می سوخت
با زنگ ایفون در را باز کردم
وانتی وارد باغ شد
بارش مبل و تیر و تخته بود
مقابل در ایستادم و دست در جیب گذاشتم
راننده وانت آشنا بود...لبخندی به لبم آمد
شاهین بود، همکار و هم درجه
با شور و شوق همیشگی اش از ماشین پایین آمد
به بچه هایی که پشت وانت ایستاده بودند اشاره کرد
_بارو خالی کنید زمین
با آن لباس کارگری خنده دار شده بود؛ به سمتم امد و دستش را باز کرد
_خیلی وقته ندیدمت جناب سرگرد
مشتاق در اغوشش جا گرفتم؛ مرا از خود کند
نگاهش بین لباس خودش و من جا به جا شد
_چیکار کردی با خودت محمد؟
سر تکان دادم
_چی؟
دستم را ارام روی شانه ام کشیدم
با خیس شدن دستم متوجه شدم زخم شده اما به خاطر لباس تیره ام کسی متوجه نشده بود
_اها فهمیدم چی میگی...فک کنم تو درگیری تیزی خورده
_اینو بگم غیر این که وظیفه داری شونه اتو پانسمان کنی یه کار دیگه هم باید انجام بدی که من به خاطرش اومدم...البته قرارمون فردا بود که با این اتفاق جلو افتاد.
_خب؟
_قصد دارن دعوتتون کنن برا شام...اونجا باهاتون در مورد یه سفر حرف می زنن؛ من این اطلاعاتو در اوردم ولی اگه زنگ زدن نذار بفهمن که خبر د اشتی
_حواسم هست
_مزاحما کجان؟
فریاد زدم
_مهدی بیارشوننننن
برگشتم سمتش
_راستی شاهین...همسایه ها به ما اشراف دارن؟
_نه ویلای سمت راست که متروکه اس
سمت چپی هم فاصله داره نه صدا نه تصویر... ندارن
_باشه ممنون...
مهدی و کامیار ان چهار غول را بردند سمت وانت
_کلی کار دارم باید برم...زخمت معلومه عمیقه...نتونستی پانسمان کنی برو بیمارستان
_من یکی به این زخما عادت کردم...تو حواست به خودت باشه
_انقدر به این بچه ها سخت نگیر گناه دارن...اونا که نمیدونن دوسشون داری
پوکر فیس نگاهش کردم
_گفتی کار داری...
با خنده دست تکان داد و رفت سمت ماشین
بی توجه به خانم امینی که نگاهم میکرد رفتم سمت اتاق سه عجوزه تا جعبه کمک های اولیه را بردارم
بہ قلــــم:ف.ب
لینڪ ناشنــاس:
https://harfeto.timefriend.net/16472692326549
✨✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110