بیخیال تمام دلواپسیها،
به موسیقی دلنواز گوش کن،
فنجانت را سر بکش،
بگذار آنقدر حالت خوب باشد،
که یادت برود امروز کدام شنبه است🌱
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
#اعتراف
سلام می خوام یکی از سوتی هام رو که دوستام هنوز یادشون نرفته رو بگم چند هفته پیش منو دوستام داشتیم از جلوی چندتا پسر رد می شدیم میخواستم باکلاس رد بشم یهو لیز خوردم افتادم تو بغل پسره دوستام و دوستای اون پسره داشتن میخندیدن خود پسره لبخندی زد و گفت خوبی از خجالت اب شدم رفتم تو زمین....... 💚R💚
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
اعترافات دخترونه 🤫❗
╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─ ••••••••••❥❤️🩹❤️🔥 ❥••••••• #پارت79❢❥☞💞 #عاقبت اعتماد مه
╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─
••••••••••❥❤️🩹❤️🔥 ❥•••••••
#پارت80 ❢❥☞💞
#عاقبت اعتماد مهدا
مهدا آهی کشید با خودش گفت:
اگر پاک و سالم بود قطعا از این مرد نمیگذشت چرا که از نظر قد و قامت؛ شکل و شمایل بی نقص بود. اما باید سکوت میکرد و از پیشنهادش استقبال میکرد.
سر به زیر شد دستش را که درد میکرد از مچ ماساژ داد:
_ مگه میشه همخونه باشیم و توقع نداشته باشی؟
آرتا ابرویی بالا داد بدجنس شد نیش خندی زد:
_ اگه دوست داری میشه رابطه هم داشت اما علاقهای بینمون نیست پس فایده نداره.
مهدا از پروایی مرد مقابلش شوکه شد:
_ نه نه... همون هم خونه باشیم کافیه.
لب گزیر و سر به زیر شد. او از همان نزدیکی و رابطه هراس داشت چرا که با اولین رابطه مشخص میشد او از قبل رابطه داشته؛ کسی چه میدانست با مظلومیت و نارو نیمای نامرد این اتفاق برایش افتاده.
ادامه دارد...
ن:شایسته نظری
╰───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
#اعتراف
سلام ارغوان آقا من یه بار قرار بو د دوستم بیاد دنبالم بریم خونشون من دم در وایساده بودم که یه پسر حدودا ۲۱ساله اومد گفت بپر بالا منم اول نشناختمش و گفتم برو آقا مزاحم نشو. گفت منو نشناختی؟ من داداش مهلام منم که نگو داشتم آب میشدم درو باز کردم دیدم عقب پر وسیلست. رفتم جلو نشستم. حالا این هی پوز خند میزد منم خجالت میکشیدم😑
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
تلاش کن تا اسمت بِرَندِ خودت بشه،
تلاش کن تا جایی که هرکسی هر چه قدر تلاش کرد، بهت نرسه،
تلاش کن تا زندگیت بشه یه سبک زندگی،
تلاش کن تا بشی یه الگو برای اطرافیانت،
الان دیگه دورهی تقلید و حسادت خیلی وقته تموم شده!
هرکسی رو ببینی داره برای آیندهاش تلاش میکنه!
تو فقط تلاش کن🌱
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
#اعتراف
سلاملکممم
چطورید؟؟
آقا یه سوتی وحشتناک دادم همین الان
چشمتون روز بد نبینه اکسم استوری گذاشته بود با رل جدیدش در وضعیت خیلی فجیح 😭🤣
اسکرین گرفتم برا رفیقم بفرستم
از شانس زیبام همون لحظه استادم داشت بهم پیام میداد و آن بود
به جای اینکه برای رفیقم بفرستم اسکرینو برا استادم فرستادم:)))
و تا ۵ دقیقه متوجه نشدم
بزارید نگم بعدش چیشد...
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
اعترافات دخترونه 🤫❗
╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─ ••••••••••❥❤️🩹❤️🔥 ❥••••••• #پارت80 ❢❥☞💞 #عاقبت اعتماد م
╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─
••••••••••❥❤️🩹❤️🔥 ❥•••••••
#پارت81 ❢❥☞💞
#عاقبت اعتماد مهدا
آرتا با آخم به دختر مقابلش که غرق در فکر بود خیر شد: تصمیمت چیه؟
اگر هنوز پای انصراف از این ازدواج هستی
میرم بیرون و میگم منم نمیخوام اما دلم برات میسوزه که پدرت اصلا به فکرت نیست.
لبهای زیبای دخترت چفت هم شد و لرزید پدرش آنقدر ملاحظه نداشت که جلوی آن جمعیت به صورت زیبایش سیلی زد و اتمام حجت کرد. غروری برایش نمانده بود.
اشک درشت روی گونهاش را پس زد مقابلش ایستاد:
_ باشه قبول میکنم ولی...
آرتا سرش را پایین آورد خیره در نگاه پر اشکش سری جنباند:
_ ولی چی؟
مهدا لب فشرد نفس بیرون داد: همون طور گفتی که فقط همخونه باشیم.
آرتا خندید: حله... پس اشکت و پاک کن
کمی به خودت برس وقتی رفتیم بیرون سعی کن یاد بگیری حفظ ظاهر کنی درست مثل من.
مهدا گیج شده پرسید: یعنی چی؟
_ یعنی جلوی دیگران به خصوص مادر جون و عسل بانوی من باید عاشقانه رفتار کنیم والا شک میکنن.
ادامه دارد...
ن:شایسته نظری
╰───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫مهربان معبودم
✨صفحه ای دیگر
💫از عمرمان ورق خورد
✨روز را در پنـاهت
💫بـه شـب رسـانـدیـم
✨مهربانم...
💫شب را بر همه عزیزانمان
✨سرشـار از آرامش بفـرما
💫و در پنـاهت حافظشان باش
🌙شبتون خـوش در پناه خــدا
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طلوع صبحگاهی تون زیبـا ☀️
امـروز براتون
یک حال خوب آرزو دارم☀️
آرزو دارم هفته ات پر باشد
از خـبـرهـای خـوب
و اتفاقات بینظیری کـه☀️
هـمیشه منتظرش بـوديـد☀️
سلام صبح اول هفتتون دل انگیز☀️
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0