#داستانک
🎏مغازه خوشحالی
- از صبح هیچ مشتری نداشتم.
- محصولتون چیه؟
- لبخند میخرم.
- چی میفروشید؟
- انرژی مثبت میفروشم. تو بخر ازم، گناه دارم.
- باشه، چه مدلهایی دارین؟
- همه مدل، باکیفیت، دستنخورده. شما بگید، از انبار میارم.
- من یه چیزی میخوام که موندگاری داشته باشه. یه شادی همیشگی
- بهترین جا اومدی برای خرید. انرژیهای من اصل اصلن، خارجیان.
- اتفاقاً ایرانی اصیل میخوام.
- اوکی، اونم هست. محشره، اصلاً نمونش گیر نمیاد. اونم فقط برای شما که لبخند داری. صبر کنید براتون بیارم.
- باشه، منتظرم. انبارتون دوره؟
- نه، همین جلوتونه! ۲۴ ساعته، ۷ روز هفته، بدون نیاز به شارژ، انرژی مثبت تولید میکنه.
دختر، لبخندش خشک میشود و مکث عمیقی میکند..
- اگه جنس دیگهای ندارین، برم.
- نه، بمون. همین که بهتون معرفی کردم عالیه. ببر، تخفیف میدم.
- لطفاً حرفشم نزنید دیگه..
فروشنده اصرار میکند.
لبخند مشتری تبدیل به اخم میشود.
دیگر چیزی نمیتواند بخرد و مغازه را ترک میکند.
لحظاتی بعد:
- برگشتم بگم یادتون باشه "گدای محبت هیچ وقت انرژیش مثبت نیست."
#داستان_اخلاق
✍️ عبدالله عمادی (معین)|۲۷ / ۶ /۴۰۳
@ethicscafe
کافهـ اخـــلاق ◾
#داستانک 🎏مغازه خوشحالی - از صبح هیچ مشتری نداشتم. - محصولتون چیه؟ - لبخند میخرم. - چی میفروشید؟
این داستانک، چند استعاره اخلاقی دارد. هر کس کشف کرد، جایزش محفوظ 😊🏆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علاقمندی بچهها به جنبههای اجتماعی و تفریحی مدرسه مثل دوستیابی و بازی با دوستان، شرکت در فعالیتهای گروهی، اگر بیشتر از علاقه به یادگیری نباشه، کمتر نیست. مدرسه نه تنها مکانی برای یادگیری علمی، بلکه محیطی برای رشد و تکامل شخصیت و اخلاق کودکان است. کاش این جنبه، مورد غفلتِ کادر مدارس نبود.
#رویداد
@ethicscafe
کافهـ اخـــلاق ◾
این داستانک، چند استعاره اخلاقی دارد. هر کس کشف کرد، جایزش محفوظ 😊🏆
رازآلودی اثر هنری، جزئی از زیبایی اونه و رازگشایی و رمزگشایی از اثر هنری، جزئی از درک آن. چالش، کماکان ادامه دارد 😊🤔
سریال «بازی مرگ» (Death's Game) در عین سادگی، تا حدی پیچیده و گیجکننده است. ژانر داستان فانتزی و تخیلیه و در کنارش، درام و صحنههای خشن هم توش هست. این سریال در ۸ قسمت، داستان مردی به اسم چوی ایجه رو روایت میکنه که بعد از هفت سال ناتوانی در یافتن شغل و بدبیاریهای مکرر، اراده خودشو برای زندگی از دست میده و خودکشی میکنه. بعد از مرگ، او با خود مرگ، به شکل یک انسان مرموز روبرو میشه و بعد در دورههای زمانی مختلف و در بدن شخصیتهای متفاوتی به زندگی برمیگرده. هر یک از این زندگیها او رو با چالشها و تجربیات جدیدی مواجه میکنه که بهش کمک میکنه ارزش واقعی زندگی رو درک کنه. بیشتر از این داستان رو اسپویل نمیکنم و طبق معمول به برداشتهای اخلاقی فیلم میپردازم. در کل، فیلم جالب و تفکربرانگیزی بود.
اما باز هم عرض میکنم که هیچ توصیهای به دیدن فیلمهایی که تحلیل میکنم ندارما. فقط برداشت خودم رو باهاتون به اشتراک میگذارم.
ممنون از همراهیتون 🙏🌹
📽️ هفت برداشت اخلاقی از فیلم «بازی مرگ»- بخش اول
1️⃣ تلاش جناب مرگ بر این است که اعتقاد چوی ایجه را به چالش بکشد که در وصیتنامهاش قبل از خودکشی نوشته بود: «مرگ فقط وسیلهای برای پایان دادن به درد و رنجی است که در آن قرار دارم.» (همون چرا نمیمیرم راحت شم خودمون) او را به چالش میاندازد تا ببیند آیا میتواند در این اجسام جدید زنده بماند یا خیر. مجازات او در واقع، به خاطر توهین به مرگ و تمسخر آن است. منظور آن است که خودکشی، تمسخر و توهین به قوانین مرگ است. شاید یکی از پیامهای داستان این باشد که مرگ را نمیتوان شوخی گرفت. فیلم بر خلاف اسمش- و بر خلاف اخبار خودکشی- حاوی این پیام است که مرگ، بازی نیست.
و اینکه ناامیدی پایان راه نیست و انسان هیچگاه نمیتواند خود را در پایان راه ببیند و در نقطه سیاهی قرار گیرد که دیگر امیدی به زندگی ندارد، حتی وقتی هیچ چیز درست پیش نمیرود.
2️⃣ فرض داستان این است که فردی ۱۲ بار میمیرد و ۱۲ نوع زندگی متفاوت را تجربه میکند، اما در نهایت نمیمیرد! آیا این وضعیت به درک بهتری از زندگی منجر میشود؟ کارگردان فیلم، حالات و احساسات چوی ایجه را در این مسیر به گونهای تصویر میکند که او به درک بهتری از زندگی دست مییابد و نسبت به گذشته، با چالشهای زندگی مواجههای عاقلانهتر دارد. در تمام نقشهایی که به خود میگیرد، ظاهر و دغدغههای خود را حفظ میکند؛ نه پیرتر میشود و نه تغییر میکند. او تنها تکامل مییابد.
در تمام تجربیات و چالشهای منحصر به فردی که در هر زندگیاش با آنها روبرو میشود، سایه مرگ را احساس میکند و همین موضوع باعث میشود هیچکدام از این تجربیات را آنطور که باید جدی نگیرد. در حالی که چالش اصلی او این بود که تلاش کند زندگی را جدی بگیرد و مانع مرگ شود. پیام این چالش این است که نمیتوان حریف مرگ شد و متأسفانه سایه مرگ، نور زندگی را برای ما کمفروغ میکند.
3️⃣ یکی از پیامهای فیلم این است که مرگ را به عنوان یک آفریده به تصویر میکشد، به عنوان یک واقعیت و یک موجود. مرگ، وقتی خود را معرفی میکند، اینگونه معرفی میشود: «تنها آفریدهای که هیچگاه نمیمیرد» (الذی خلق الموت). این تصویرسازی میتواند مواجهه با مرگ و پذیرش آن را آسانتر کند. پذیرش مرگ به معنای آگاهی از این واقعیت است که مرگ بخشی اجتنابناپذیر از زندگی است و همه ما روزی با آن مواجه خواهیم شد. برخی معتقدند این آگاهی، زندگی را بیمعنا و پوچ میکند و هر چه که باشد، باید بگذارد و برود. اما آنهایی که درک عمیقتری از زندگی و مرگ دارند، برعکس این را معتقدند که پذیرش مرگ، ارزش واقعی زندگی را بهتر به ما میفهماند و تکتک تجربیات و لحظات زندگی را معنادار و مهم میکند. اصطلاحی در روانشناسی وجودی داریم به نام «مرگآگاهی» که تحقیقات مفصل و متعددی درباره آن نوشته شده و تأثیر مثبتش بر زندگی را اثبات کرده است. این جمله از هایدگر نقل شده که «تنها با پذیرش صادقانه مرگ، انسان میتواند به زندگی اصیل دست یابد». شلیک کردن جناب مرگ به شخصیت فیلم برای بازگرداندن او به زندگی جدید، کنایهای از همین معناست که مرگ، زندگیبخش است.
ادامه دارد...
📽️ هفت برداشت اخلاقی از فیلم «بازی مرگ»- بخش دوم
4️⃣ زندگی همواره انتخابهای جدیدی را پیش روی ما قرار میدهد. یکی از سختترین و مهمترین انتخابها، انتخاب بین زندگی نکردن و زندگی کردن است. اگر چه مرگ جسمانی در دست ما نیست، اما پذیرش مرگ بهطور کامل در اختیار ماست. با پذیرش مرگ، آنرا انتخاب نمیکنیم بلکه در واقع، زندگی را انتخاب میکنیم. و چشیدن طعم زندگی، منوط به همین انتخاب آگاهانه است. برعکس، احساس جبر در زندگی، آنرا به انسان کوفت میکند.
5️⃣ اثر عمیق احساسات بر روح ما ماندگار است. وقتی «چوی ایجه» در زندگی دیگری با نامزد خود روبرو میشود، متوجه میشود که عشق او هنوز نمرده است. همچنین، وقتی با رئیس شرکتی که به او کار نداده است مواجه میشود، میفهمد که نفرت او نیز هنوز زنده است. و در نهایت، وقتی با مادر خود دیدار میکند، درمییابد که مهربانی، شفقت و فداکاری هنوز در وجودش جاری است. ما میمیریم، اما احساسات و اخلاق ما نمیمیرند. صفات و خصال انسانی، تار و پود روح ما را تشکیل میدهند.
6️⃣ فیلم، یک اثر تناسخی است و اشکالات ایدئولوژیک آن به وضوح قابل مشاهده است، اما قصد ندارم به این موضوع بپردازم. یکی از اشتراکات بین تناسخ و معاد، «مسئولیت در قبال زندگی آینده انسان» است. هر دو اعتقاد بیان میکنند که اعمال و رفتارهای فرد در زندگی کنونی تأثیر مستقیمی بر زندگی آیندهاش دارد و زندگی آینده، بازتابی از زندگی کنونی اوست. این اصل بر اهمیت «مسئولیتپذیری اخلاقی» تأکید میکند و افراد را به حساسیت نسبت به اعمال نیک و بد خود ترغیب میکند.
با این حال، تفاوتی که بین این دو مفهوم وجود دارد این است که در معاد، زندگی آینده بیبرگشت است، در حالی که در تناسخ، فرد ممکن است باور داشته باشد که میتواند کمکاریهای خود را در زندگیهای بعدی جبران کند. این باور میتواند منجر به انگیزه کمتری برای انجام اعمال نیک و اجتناب از اعمال بد شود. به عنوان مثال، چوی ایجه در برخی از زندگیهای خود، این حالت را داشت که منتظر زندگی بعد از خود بود و این انتظار بر رفتارهای او تأثیر گذاشت.
7️⃣ پایانبندی فیلم و آخرین زندگی چوی ایجه، زندگی در بدن مادرش است. اینکه کسی دوباره در بدن مادرش زنده شود، فرضی جالب و عجیب به نظر میرسد. این تجربه میتواند به چندین شکل مختلف تفسیر شود: مثلاً به عنوان تجربه بازگشت به آغاز، یا بازگشت به رحم به عنوان جایی امن و بدون استرس، رها از فشارهای روزمره، یا به عنوان بازگشت به منبع اصلی زندگی. به هر حال، معنای این بازگشت به خوبی درک میشود. زمان همچون حلقهای بیپایان است که آخرین حلقه به اولین حلقه میرسد و هر پایانی، آغازی دوباره است؛ رسیدن به یک حالت اولیه و خالص از وجود.
✍️ عبدالله عمادی (معین)| سی شهریور ۴۰۳
#فیلم_اخلاق
#خودکشی
#معنای_زندگی
#ارزش_زندگی
#مرگ_آگاهی
#اخلاق_مرگ
☕•┈┈کافه اخلاق؛ نگاهی تازه به اخلاق┈┈•☕
@ethicscafe
@ethicscafe