eitaa logo
فلسفه نظری
2.1هزار دنبال‌کننده
458 عکس
76 ویدیو
69 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 هرمس‌هاس تاریخ در تاریخ سه هرمس معروف داریم: ۱)هرمِسُ الهَرامس یا هرمسَ الهَرامیشا: [ Hirmis al - haramisah] است که بعضی اورا از نسل کیومرث دانسته و معتقد بودند که وی همان «اخنوخ» و «ادریس» است. اولین کسی به شمار می ­رفت که معرفت آسمان­ها را به دست آورد، علم پزشکی را به مردم آموخته، حروف الفبا و کتابت را ابداع کرده و پوشیدن لباس را به انسان تعلیم داده است. همچنین او کسی است که معابدی برای عبادت خداوند ساخت و طوفان نوح را پیش بینی کرد. ۲) هرمس بابلی: هرمس بابلی است که پس از طوفان نوح در بابل زندگی می ­کرد و استاد پزشکی و فلسفه و علم خواص اعداد بود و علم و فلسفه را پس از طوفان نوح دوباره رواج داد. او کسی است که بابل را پس از نِمرود[Nimrod] بازسازی کرد و علم را در آن جا گسترش داد. او همچنین استاد فیثاغورث نيز بود. ۳) هرمس مصری: هرمس مصری است که در مناف[Manaf] نزدیک فُستات[Fustat] که مرکز علم قبل از اسکندریه بوده است متولد شد و شاگرد آگاثدمون بود. او شهرهای زیادی از جمله اِدسا[Edessa] را ساخت و سفرهای زیادی نمود که در طی آنها وی سنت­هایی را برای مردم هر منطقه مطابق با سنت­های ویژه آنها برقرار کرد. او کتابی درباره حیوانات نوشت و استاد علوم پزشکی، فلسفه، کیمیا و خواص سموم بود. همچنین وی استاد «آسلیپیوس» بود 📖مقاله: هرمس وآثار هرمسی درجهان اسلام @falsafeh_nazari
🔻 از دشمن قوی همیشه بر نا ایمنی باش و ترسان، که از دو کس باید ترسید: یکی از دشمن قوی ودیگر از یار غدار (خائن) و دشمن خود را خوار مدار، و با دشمن ضعیف همچنین دشمنی کن که با دشمن قوی و مگو که او خود کیست و که باشد؟ حکایت: چنان شنیدم که در خراسان عیّاری بود «سخت» محتشم و نیک مرد و معروف، مُهلّب نام. گویند روزی اندر راه، پای وی بر پوست خربزه افتاد و بیفتاد، کارد بکشید و خربزه را پاره پاره کرد. به او گفتند که: ای خواجه تو مردی بدین  محتشمی و عیاری که هستی، شرم نداری که پوست خربزه را بِه کارد میزنی؟ مهلب گفت که: مرا پوست خربزه افکند، من که را به کارد زنم ؟ آنچه مرا افکند دشمن او بود و دشمن را خوار نَشاید داشت، اگر چه حقیر دشمنی بُود، که هر که دشمن را خوار دارد، زود خوار گردد. عضوی زِ تو گر دوست شَود با دشمن دشمن دو شِمُر ، تيغ دوکَش، زخم دو زَن 📖 قابوس‌نامه 👤 @falsafeh_nazari
🔻ناسیونالیسم، ملت و ملیت به معنای حب وطن نیست. و یک امر تاریخی است و آن را نباید با معنی اشتباه گرفت. مطلب مهم درباره ناسیونالیسم به بازمی‌گردد. مردم از زمان‌های دور و دراز بوده‌اند اما تا دو قرن پیش ملت به معنی جدید وجود نداشته‌ . همچنین مردمی که برای خود حق حاکمیت و قانون‌گذاری قائل باشند هنوز به وجود نیامده بود. معنی جمله این نیست که آدمی تا ۲۰۰ سال پیش وضع نمی‌کرده و نمی‌توانسته قانون وضع کند بلکه مراد این است که وقتی مردم به ملت تبدیل می‌شوند خود را دیگر نه رعیت بلکه شریک در اداره کشور می‌دانند. پس ملت مجموعه مردمان نیست. بلکه ملت به مردمی اطلاق میشود که به وحدت خود در یک کشور خودآگاهی داشته باشند و بخواهند قانون‌گذار خویش باشند. مردم وقتی ملت می‌شوند که خود را متعلق به یک بدانند و دارای و باشند به‌عبارت‌دیگر ملت و ملیت از کمیت ملی جدا نمی‌شوند. 📖درباره ناسیونالیسم، ملت و ملیت 👤 @falsafeh_nazari
‌🔻 اجزاء جسم جسم جوهری محسوس است که دارای دو جزء بالقوه(ماده) وجزء بالفعل(صورت) میباشد. ۱_جزء بالقوه_ ماده (والمادهُ ما به الشیء بالقوه) عبارت است از توانایی‌های موجود  در اینکه بتواند حالت دیگری را که الان ندارد به خود بگیرد. به این توانایی واستعداد وقابلیت شیء برای پذیرش تحولات و تغییرات بعدی، ماده میگویند. ۲_جزء بالفعل_صورت (مابه الشیء بالفعل) عبارت است از ذات و حقیقت شیء و هر آنچه که شیء را آن کرده است که هست. به عبارتی صورت، کل ویژگی‌های موجود میباشد. صورت آن چیزی است که منشاء آثار وخواص موجود میباشد و آن را با هر چیز دیگر متفاوت کرده است. 🔖 تلازم ماده وصورت: ماده قابلیت محض است و از این حیث هیچ فعلیتی ندارد لذا موجودیت و ماده به صورت است. به عبارتی ماده در فعلیت یافتنش نیازمند صورت است. صورت فعلیت محض است با این حساب برای موجودیتش نیاز به ماده دارد وتا ماده(که موضوع آن است) نباشد صورت نمیتواند موجود شود. زیرا صورت در تعیین خود نیازمند به ماده است.بر این اساس ماده صورت را متعین می‌کند و صورت ماده را بالفعل می‌کند.لذا ماده علت تشخص صورت و صورت علت فعلیت برای ماده است. پس هردو برهم توقف دارند منتهی این توقف سبب دور نمیباشد، زیرا جهت توقف آنها متفاوت است. جهت توقف ماده بر صورت در فعلیت است و جهت توقف صورت بر ماده در تعین است. ╰๛--- ‑ ‑  -   - @falsafeh_nazari
🔻در باب عشق_۳ (نگاهی به کتاب مونس العشاق سهروردی) (مونس العشاق) یا (رساله فی حقیقه العشق) اثری است گرانبها به قلم شیخ شهاب الدین که در آن با زبانی تمثیلی به تشریح مفهوم و بیان مراحل و مراتب مختلف آن میپردازد. در این حکایت، هم به فلسفه نظر دارد و هم به اندیشهٔ نظر دارد و هم از اشارات و لطائف قرآنی بهره می‌گیرد. در بیان معنا و وجه تسمیه عشق میگوید: «عشق را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید. در بُن درخت. اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود. همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است، درختی است مُنتَصفُ القامه(ایستاده_استعاره از انسان) که آن بِحبةُ القلب پیوسته است و حُبةُ القلب در زمین روید.... و چون این شجره طیبه(انسان) بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشه‌ای سر بردارد و خود را در او پیچید تا بجایی برسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد و چندانکه پیچِ عشق بر تن شجره زیادتر می شود، آن شجره مُنتَصِف القامه، زردتر و ضعیف‌تر می‌شود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روان، مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد. رسالة فی حقیقة العشق ص ۱۳» وی در ادامه میگوید: « چون بغایت رسد آنرا خوانند و گویند که "العشق محبة ُمُفرَطه" و عشق خاص‌تر از محبت است زیرا که همه‌ی عشق محبت باشد اما همه‌ی محبت عشق نباشد و محبت خاص‌تر از معرفت است زیرا که همه‌ی محبت معرفت است. اما همه‌ی معرفت محبت نباشد. از دو چیزِ متقابل، تَولد کند که آن را و خوانند. زیرا که معرفت : ۱_یا به چیزی خواهد بودن،مناسب و ملایم جسمانی یا روحانی که آن را ویا خوانند و نفسِ انسان، طالبِ آن است و خواهد که خود را بدانجا رساند و کمالْ حاصل کند. ۲_یا به چیزی خواهد بود که نه ملایم بود و نه مناسب، خواه جسمانی و خواه روحانی که آن را و خوانند. و نفسِ انسانی دائما از آنجا می گریزد و از آنجاش نفرتی طبیعی به حاصل می شود. پس اول پایه، معرفت است و دوم پایه، محبت و سوم پایه، عشق. و به عالمِ عشق که بالای همه است نتوان رمیدن تا از معرفت و محبت، دو پایه ی نردبان نسازد. همان ص۱۳_۱۴» 🔸نکته قابل توجه در سخنان شیخ اشراق آن است که ایشان بین عقل و عشق تفاوتی قائل نیست بلکه اولین پایه عشق و محبت را معرفت وعقل میداند. آموزه‌ای که از ویژگیهای مهم و است مبنی بر وحدت نفس در کل قوا و عدم تباین بین حالات نفس از جمله عقل وعشق میباشد. این مساله در وعرفانهای شرقی کاملا برعکس است، در آموزه این معارف تباینی اصلی بین عقل وعشق برقرار است به نحوی که سالک یا باید جانب عقل را بگیرد ویا جانب عشق را. اما حکمای مسلمان سالک را عاقلِ عاشق توصیف میکردند. متاسفانه آموزه عرفانهای شرقی در برخی از فرق تصوف نفوذ کرده و آنها نیز پای استدلالیان را چوبین تر و سست‌تر از آن میدانستند که یارای ایستادگی یا همراهی در برابر عشق را داشته باشد. @falsafeh_nazari
╭❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔻 را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بُن درخت.... اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود. 📖مونس العشاق ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🔻 پس اگر مَجلای آن شمس عالم‌افروز حقیقت باشد، معرَجی است برای تکامل و تعالی روح هنرمند، و اگرنه، حجاب اکبر است، چنان که نیز اگر مستقل از حقیقت دین که وصول به مقام قُرب و است انگاشته شود، حجاب ظلمتی است سخت‌تر و غلیظ‌تر از حُجُب دیگر. 📖 رستاخیز جان ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🔻قسمتی كوتاه از وصيت نامه جناب : وصیت نامه ی خود را برای که ارادتی خاص نسبت به وی داشت نوشت و فرستاد: آغاز هر فکر و انتهای هر اندیشه باید خدای باشد. باطن و ظاهر هر شیئی که مورد اعتبار و عبرت او قرارگرفت، باید او را به خدای تعالی توجه دهد و از نظر کردن به خدای چشم را از پلیدی و آلودگی رهایی بخشد. با قدم نفس که به حال قیام در مقام حضور بر پای ایستاده باید عالم ارواح مجرده را سیر نماید و با عقل و خرد خویش آنچه را که از آثار و عظمت مقام ربوبی در آن به اسرار نهفته است، مشاهده کند. 📖 برگرفته از کتاب زندگی ابوعلی سینا 👤 مظفر سربازی ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔻ناسیونالیسم، ملت و ملیت_۱ #ناسیونالیسم به معنای حب وطن نیست. #ملت و #ملیت یک امر تاریخی است و آن ر
🔻ناسیونالیسم، ملت و ملیت معمولاً با یاصرفِ تعلقات قومی به‌اشتباه گرفته می‌شود. زیرا معمولاً توجه نمی‌شود که ناسیونالیسم یک ایدئولوژی(مدرن) است و به دوره جدید تعلق دارد. البته فهم این معنی هم آسان نیست که در ادوار گذشته تاریخ، ملت وجود نداشته و از حدود ۳۰۰ سال پیش پیدایش یافته‌است. دشواری مطلب از اینجاست که را مجموعه مردمی می‌دانند که در سرزمینی زندگی می‌کنند و علایق و آداب مشترک دارند. این اشتراک همواره در تاریخ بوده‌است ولی ملت رو با این مجموعه اشتباه نباید کرد. این موارد زمینه پیدایش ملت است یا اگر به زبان فلسفی بخواهیم سخن بگوییم، این‌ها ماده پیدایش ملت است و عجب آنکه در و به‌جای این‌که به صورت توجه شود بیشتر ماده را می‌بینند و ماده را با ترکیب اتحادی ماده و صورت اشتباه می‌کنند. بنابراین اگر قومی خود را برتر از دیگران می‌پندارد و نسبت به زبان و آداب خود تعلق شدید نشان می‌دهد نمی‌توان او را ملت خواند منتها اگر این چیزها نبود ملیت و ملت هم پیدا نمی‌شد. یعنی درست است که به صرف وجود عصبیت(تعصب) قومی ملت و ملیت پدید نمی‌آید ولی عصبیت در پیدایش ملت و ملیت، حکم ماده داشته‌است و عجیب آنکه در این‌مورد ماده ظاهرتر از صورت است یعنی در ناسیونالیسم عصبیت و تعلقات قومی بیشتر ظاهر است و حقیقت و ماهیت آن که در نسبت با تجدد و نحوی نظام سیاسی‌اجتماعی تحقق یافته و به آسانی ادراک نمی‌شود این است که احیاناً را با بعضی لوازم و نتایج و شرایط آن اشتباه می‌کنند و غالباً آن را عین احساسات و صورت اعتدال پذیرفته عصبیت‌های گذاشته می‌انگارند. ناسیونالیسم غیر از وطن‌دوستی است، بلکه یک ایدئولوژی(مدرن) است. 📖درباره ناسیونالیسم، ملت و ملیت 👤 @falsafeh_nazari
🔻 درباره اِخوان الصفا اخوان الصّفا و خُلّان الوَفا (برادران پاکدل ویاران باوفا) جمعیت سری فلسفی و عرفانی است که در نیمه دوم قرن ۴ق در بصره و بغداد توسط ایرانیان تشکیل شد. هدف این گروه ترویج صلح و صفا بین مردم و رفع اختلاف فکری و مذهبی از طریق گسترش حکومت عقل و تلفیق بین فلسفه و مذهب و ایجاد یک گونه آرمان‌شهر بوده‌است. اساس مسلک و مرام آنان این بود که بین شریعت اسلامی و فلسفه یونانی هیچ‌گونه تضاد و تعارض وجود ندارد و شخص می‌تواند و را به‌طور متحد چراغ راه خویش سازد. بنابر گزارش نویسندگان دایره المعارف بزرگ بر این باور بوده‌اند که عقاید دینی در اثر حوادث روزگار با نادانی‌ها وجهل آلوده و آمیخته شده است و تنها وسیله پالودن و پاکیزه کردن آن و است، ‌ چنانکه اگر و به هم گرد آیند، کمال حاصل می‌شود. به موجب مندرجات رسائل پنجاه وچندگانه شان در میان فضلا و ملوک و اشراف و دهقانان پیروان و یاران بسیاری داشتند و در هر شهر و دیاری کسانی را برای ارشاد مستعدان میفرستادند، مجالس آنها محرمانه بود و معارف وحقایق خودشان را به منزله اسرار تلقی می‌کردند و جز به اعضای جمعیت خود آنها را اظهار نمی‌داشتند. با نظر به جهان شناسی و طبیعیاتی که در رسائل اخوان وجود دارد میتوان جمعیت را از لحاظ مذهبی گروهی از بشمار آوریم که متمایل به افکار عرفانی بودند، افکار وآثاری که در سراسر عالم اسلام اثر عمیق خود را باقی گذاشته است. مفهوم طبیعت چنانچه از رسائل اخوان آشکار است در تمام عالم منشاء اثر بوده و علمای قرون بعدی که از فرقه و چه از افکار اخوان پیروی کرده و بعضی از عرفای مشهور مانند و بسیاری از نکات جهان‌شناسی رسائل را مستقیماً اقتباس کرده‌اند. لذا رسائل اخوان کوشش عالم تشیع قرن چهارم بود، برای جمع‌آوری کلیه علوم و فنون و فلسفه و همراهی آنها با عقاید وباورهای مذهبی. ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari