eitaa logo
فرهنگی منطقه یک قم
2.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
653 ویدیو
33 فایل
🛠 ارتباط با حوزه معاونت فرهنگی: @Admin_farhangii1 تلفن: ۰۲۵۳۷۷۳۶۹۹۷
مشاهده در ایتا
دانلود
۶تیرماه سالروز سوء قصد به رهبر معظم انقلاب در مسجد ابوذر تهران
گزارشی کوتاه از ماجرای ترور 6 تیر 1360 چهار پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه‌ی شنبه‌ها، عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند. خودرو حامل آیت‌الله خامنه‌ای که از جماران حرکت می‌‌کرد، آن روز مهمان ویژه‌ای داشت؛ خلبان عباس بابایی که می‌خواست درد دل‌هایش را با نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آن‌ها نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت‌وگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.‌ نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همان‌طور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسش‌های نوشته‌ی مردم را به سخنران می‌دادند. آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم.» بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ی چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت. یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ی جوامع بشری -نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های... انفجار! آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالای سر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون. امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یك ضبط صوت ‌افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی». سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت. قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه به راحتی دیده می‌شد. 37 واحد خون و فراورده‌های خونی به آقا زدند. این همه خون، واکنش‌های انعقادی را مختل ‌کرد. دو سه بار نبض افتاد. چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگ‌ها را مسدود کنند. کیسه‌ها‌ی خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق ‌می‌كردند، اما باز هم خون‌ریزی ادامه داشت. یک‌دفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بی‌راه نمی‌گفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟ فشار کم‌کم بالا آمد و دوباره شروع کردند. دکترها می‌گفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته‌ و برگشته. یک‌بار همان انفجار بمب بود، یك‌بار خون‌ریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یك‌بار هم جمع شدن پروتئین‌ها در ریه و حالت خفگی. همه‌ی این‌ها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار می‌کرد كه برای ترمیم و پیوند به قسمت‌های آسیب‌دیده برداشته بودند. زخم‌ها زیاد بودند. بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه می‌شود؟ شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ‌ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث می‌کردند که دست قطع شود یا بماند. امام مرتب پیغام می‌دادند و از اطرافیان می‌پرسیدند كه: «آقاسیدعلی چطورند؟» آقا فرمودند: بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خمّ می سلامت شکند اگر سبویی حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیه‌ی هفتاد و دو تن را نمی‌دانستند. خیلی از چهره‌های انقلاب برای عیادت می‌آمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی می‌پرسیدند: «چرا همه می‌آیند، اما ایشان نمی‌آید؟» شک کرده بودند که یک خبرهایی هست. به هر حال اسم همه شهدا و جریان دفتر حزب را برای آقا بیان کردند. *** شیرینی عیدی گروهک فرقان، به کام مردم نشست. هر وقت كه در حزب جلسه بود، آقا آخرین نفری بود که از حزب می‌آمد بیرون.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از اولین مصاحبه حضرت آیت الله خامنه‌ای در بیمارستان پس از حادثه ترور
| سرچشمه نور ◽️بهشتی می‌شود هر کس حسینی است ◽️چهل سال است که اصحاب بهشتی میهمان سرچشمه ی نوراند...
استان قم 12 شهید در واقعه هفتم تیر سال 1360 تقدیم انقلاب كرده كه از این تعداد، مزار9 تن از شهدا در قم است. اسامی شهدای هفت تیر که مزارشان در قم می‌باشد: 1- شهید میرزا علی هاشمی، شیخان 2- شهید محمد عینی، شیخان 3- شهید عماد ‌الدین کریمی بیژنی‌نژاد، شیخان 4- شهید عبدالوهاب قاسمی، شیخان 5- شهید سید فخرالدین رحیمی، خضر نبی 6- شهید غلامحسین حقانی، شیخان 7- شهید محمدعلی منتظری نجف‌آبادی، حرم مطهر حضرت معصومه (س) 8- شهید محمد حسین صادقی، شیخان 9- شهید عبدالحمید دیالمه، حرم مطهر حضرت معصومه (س)
سه نسل انقلابی در یک خانواده ✅نسل اول: شهید علی هاشمی سنجانی(اولین نماینده اراک) که در دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید. ✅نسل دوم: عباس هاشمی سنجانی، فرزند شهید هفت تیر و پدر شهید مدافع حرم محمود هاشمی است. وی نیز از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که در اندیمشک و عملیات مرصاد و ... حضور داشته است. ✅نسل سوم: شهید مدافع حرم محمود هاشمی سنجانی شهید هاشمی در سال ۱۳۹۴ در سوریه در عملیات نبل الزهرا به شهادت رسید. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 روزی پدری رفت تا زنده بماند، روزی پسری تا پاینده بماند با یار بمانم منو با یار بمیرم، در عشق تو یک بار نه صدبار بمیرم سر میدهم اما سر تسلیم ندارم، من آرشم از تیر کسی بیم ندارم بر خاک بیافتم که تو آزاد بمانی، از پای نیافتم که تو آباد بمانی 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فرهنگی منطقه یک قم
🗽 در جمهوری اسلامی ایران 6 تا 12 تیرماه را به عنوان هفته حقوق بشر آمریکایی نامگذاری کرده‌اند. با ب
هفتم تیر سال ۱۳۶۶ رژیم بعث عراق با استفاده از بمب‌های شیمیایی چهار نقطه پرازدحام سردشت را بمباران کرد که در این حمله ناجوانمردانه ۱۱۹ نفر از ساکنان غیرنظامی شهر شهید و بیش از هشت هزار نفر نیز در معرض گازهای سمی قرار گرفتند و دچار مصدومیت شیمیایی شدند. بمباران شیمیایی شهر مرزی سردشت فجیع‌ترین تهاجم شیمیایی بود که آثار و مشکلات بسیاری به وجود آورد و این شهر اولین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی در جهان پس از بمباران هسته‌ای هیروشیما نامیده شد.
سومین یادواره فرمانده تخریب 💠شهید ابراهیم رشید💠 سخنران: سردار حاجی زاده مداح: حاج اسلام میرزایی زمان: جمعه- ۱۱تیرماه- ساعت ۱۸:۳۰ مکان: قم-گلزار شهدا-حسینیه امام خامنه‌ای
1_1084413092.mp3
6.43M
🎧 قُمارباز! 🎤 روایتی متفاوت از حاج حسین کاجی ⏱ بمناسبت شب زیارتی شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرهنگی منطقه یک قم
سه نسل انقلابی در یک خانواده ✅نسل اول: شهید علی هاشمی سنجانی(اولین نماینده اراک) که در دفتر حزب جمه
به مناسب گرامیداشت یاد و خاطره شهدای هفت تیر به دیدار رزمنده بصیر حاج عباس هاشمی سنجانی رفتیم. حاج عباس، فرزند شهید علی هاشمی و پدر شهید مدافع حرم محمود هاشمی است. دوستان بزرگوار می‌توانند متن مصاحبه را در سایت نوید شاهد استان قم بخوانند. سه نسل انقلابی در یک قاب «از شهید انقلاب تا شهید مدافع حرم» https://qom.navideshahed.com/fa/news/509179/%D8%B3%D9%87-%D9%86%D8%B3%D9%84-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DB%8C%DA%A9-%D9%82%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D8%A7-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%81%D8%B9-%D8%AD%D8%B1%D9%85
۱۲تیر۱۳۶۷، سالروز شهادت ۲۹۰ مسافر هواپیمای مسافری 655 در خلیج فارس شهادت ۲۹۰ مسافر و خدمه هواپیمای مسافربری خط هوایی ۶۵۵ ایران که عازم دبی بودند. در ميان این شهدا 66 كودك زير دوازده سال و 52 زن وجود داشتند. که با موشک‌های ناو آمریکایی وینسنس در خلیج فارس، با بهانه اینکه این هواپیما نظامی بوده است مورد هدف قرار گرفتند؛ و پس از آن امریکا با اعطای نشان لیاقت به ناخدای این ناو نمک بر زخم ملت ما پاشید.شجاعت در کشتن 290 انسان بی‌دفاع و بی‌گناه! و تحسین و قدردانی نسبت به فرمانده راجرز و نیروهای زیر فرمانش، ارزش‌های حاکم بر ارتش آمریکا را به تصویر کشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 ای خدا کاش که من یک کبوتر بودم🕊 ◽️به مناسبت ۲۳ ذی‌القعده روز مخصوص زیارتی امام رضا (علیه السلام) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏.
حکایت «حاج عبدالله رنجبر کرمانی» را بخوانید...👇🏻
حاج عبدالله رنجبر کرمانی ، شهر : 🔹لوطیان بازار زنده‌اند... 🔻 حاج عبدالله رنجبر کرمانی ، پیرمرد 89 ساله خوش سیرت و کاسب پاک دست و با ایمان بازار امین السلطان مولوی است که به زهد و تقوا و خوبی معروف است... 🔻حاج اقای کرمانی چند صد برگ چک برگشتی مشتریانش را دارد که دنبال آن‎ها نرفته و حلالشان کرده. سرمایه او بزرگی و انسانیت است؛ با دستان لاغر کشوی میزش را جلو می‌کشد و رمز موفقیتش را اینطور می گوید: "شاید یک میلیارد تومان چک برگشتی مردم اینجا باشد. اما طی سالها، میزان فروشم از همه بازاریان بازار امین سلطان بیشتر بوده است." معتقد است برکت جای دیگری است. عزت دادنی است. ایشان نزدیک 70 سال است که در بازار است و در این مدت برای پول کاسبی نکرده‌است. حجره برنج فروشی حاج عبدالله در آخرین پیچ نرسیده به هشتی بازار امین السلطان قرارگرفته و در تمام طول این سال‌ها قرار دل نا آرام مردمان دست‌تنگی بوده که نمی‌خواستند شرمنده کس و کارشان باشند و دستشان مقابل نا اهل و نامحرم دراز شود. اینجا راز مگویی وجود ندارد. 🔻ایشان سال‌ها از محضر علمای اخلاق از جمله: آیت الله حق‌شناس، آیت الله مجتهدی و عبدصالح خدا مرحوم حاج محسن قلهکی و ... بهره برده‌‌اند. حاج اقای کرمانی مکاسب خوانده و 15 سال به اهل بازار اقتصاد اسلامی درس داده‌است. حاج عبدالله می‌گوید: درس مکاسب را در محضر آیت‌الله خوش وقت آموخته. حاج رنجبر کرمانی از سطوح تحصیلی بالایی برخوردار است و چند مقاله در زمینهٔ مکاسب اسلامی منتشر کرده اما در رفتار و گفتار و منش او هیچ تکبری دیده نمی‌شود. ایشان نمونه عینی زهد و تقوا و بی‌توجهی به مال دنیا هستند و این نشانگر توکل بی‌چون‌ و چرای ایشان به خداوند است. حاج عبدالله می‌گوید: اساتید این را آویزه گوش ما کردند که اگر به مشتری آسان بگیریم خدا هم به ما آسان می‌گیرد و به ما و کسب‌ و کارمان آبرو و برکت می‌دهد. این‌ها افسانه نیست. من یک‌ عمر در همین حجره ۲۰متری باخدا معامله‌ها کرده‌ام. شما به من بگویید مگر می‌شود طرف حساب شما خدا باشد و سود نکنی و به ضرر بیافتی؟» 🔻حاج عبدالله می‌گوید: در کسبم "دروغ" نگفتم... نصیحتی از حاج عبدالله : "یادتون باشه! از انجام دادن کارهای کوچک، بزرگ شوید." 🔻 همه حرف حاج آقا کرمانی یک جمله است. می‌گوید "هرآنچه بلدی عمل کن، همین!" می‌گوید: حیوان هم فرق کار خوب و بد را می داند. دقت کردین؟ اگر به گربه گوشت دهید همانجا کنار شما شروع می‌کند خوردن ولی اگر از کنار سفره گوشت بردارد به سرعت فرار می کند. او هم فرق گوشت صدقه و گوشت دزدی را می‌داند. حاج عبدالله مرام کاسب‌های کهنه‌کار بازار تهران قدیم را پیشه خودش کرده و هنوز که هنوز است گونی‌های برنج و حبوبات را قسطی بدون ضمانت به مشتری‌هایش تحویل می‌دهد. گواه این مرام دیرین، دفترهای رنگ‌پریده ورق خورده‌ای است که حالا پرشده از نام مشتری‌های خوش‌حساب و بدحسابی که روی خوش‌رویی این حبیب خدا حساب بازکرده‌اند. مغازه حاج عبدالله درست مثل خودش ریز و مریز است اما اینجا که باشی هرچقدر هم که گرفته حال باشی دلت از هم‌نشینی بادل دریایی کاسب سالخورده و خوش‌روی بازارچه امین السلطان باز می‌شود. ⭕️صفای باطنی‌اش حکم کیمیا دارد. منابع : tasnimnews.com farsnews.ir
نام این کتاب، ستّارالعیوب است! عباسقلی‌خان در مشهد، بازار معروفی دارد. مسجد، مدرسه، آب انبار، پل و دارالایتام و اقداماتِ خیریه دیگری هم از این دست داشته است. به او خبر داده بودند در حوزه علمیه‌ای که با پول او ساخته شده، طلبه‌ای شراب می‌خورد! ناگهان همهمه‌ای در مدرسه پیچید. طلاب صدا می‌زدند حاج عباسقلی است! در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار، به مدرسه آمده است. عباسقلی‌خان یکسره به حجره من آمد و بقیه دنبالش. داخلِ حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی‌خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفا بفرمایید نام این کتابِ قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.   دلم در سینه بدجوری می‌زد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم می‌لرزید. اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی‌خان دستش را آرام به سوی کتاب‌های دیگر دراز کرد…   - ببخشید، نام این کتاب چیست؟   - بحارالانوار. - عجب…! این یکی چطور؟ - گلستان سعدی.   - چه خوب…! این یکی چیست؟ - حلیه المتقین - و این یکی؟! …   لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی‌خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید. کتابِ حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت: این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی‌خان به موضوع پی برده و آن شیشه لعنتیِ پنهان شده در پشتِ همان کتاب را هدف قرار داده بود. برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشم‌هایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرضِ گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم. خوشبختانه همراهانِ عباسقلی‌خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی‌دیدند، اما با خود او که آن را در این جا دیده بود چه باید کرد؟ - بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟ - چرا آقا، الان می‌گم. داشتم آب می‌شدم. خدایا! دستم به دامنت! در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب! و گفتم: نام این کتاب ستّارالعیوب است آقا! فاصله سوالِ آمرانه عباسقلی‌خان و جوابِ التماس آمیز من چند لحظه بیشتر نبود. شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدایِ شکسته دلان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی‌خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش. شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشم‌هایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابلای پلک‌هایش چکید. ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یک باره کتابِ ستارالعیوب را سرجایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پیِ او بیرون رفتند، حتی آن‌ها هم از این موضوع سر در نیاوردند. عباسقلی‌خان هیچ گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است.  … اما محصل آن مدرسه، همان‌دم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت. سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرّس شد و روزی در زُمرهِ بزرگان علم، قصه زندگی‌اش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستّارالعیوب است» ستّار العیوب یکی از نام‌های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزاد شده و تربیت یافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردیِ عباسقلی‌خان هستم که باعث تغییر و تحولِ سازنده‌ام شد.  💠سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اخلاق پیامبر و اخلاق ما، جلال رفیع، ص۳۳۲، نشر روزنامه اطلاعات. https://t.me/sireyefarzanegan
آقای من سلام! تقصیر شما نیست... که تصویر شما نیست... من آینه‌ای پر شده از گرد و غبارم...
شب جمعه و یاد شهیدان...
tu-shabaye-jome-navadiha-ir.mp3
6.31M
مداحی تو شبای جمعه عاشقی چه زیباست، کربلا...
🌹به مناسبت هشتمین سالگرد شهادت اولین شهید مدافع حرم استان قم شهید محمدحسین عطری🌹 ✅زندگینامه شهید عطری: متولد: هشت مرداد ۱۳۵۵، تهران شهادت: چهارده خرداد ۱۳۹۲، آرامگاه: مسجدسلیمان داراب، (در کنار مزار شهید میرزاکوچک خان جنگلی) ✅شهید عطری بر دو چیز تاکید داشت: احترام به والدین نماز اول وقت ✅بخشی از وصیتنامه شهید: «تفکر کردن بهتر از زیاد سخن گفتن است؛ زیرا تفکر، انسان را آگاهتر و زیاد سخن گفتن، انسان را دچار آفت زبان میکند که اعم است از دروغ و غیبت و ... حیا داشتن مرد و زن نمیشناسد؛ چه در رفتار و چه در گفتار... ما نباید فکر کنیم چون مرد هستیم میتوانیم از هر گفتاری و یا از هر پوششی استفاده کنیم. از نظر بنده جوان با حیا کسی است که بالاتر مچ دستش را نامحرم نبیند. سفارش من به همسر و دخترم حفظ حجاب برتر است. از همسر بزرگوارم میخواهم که فرزندانم را همچون من مطیع رهبر عزیزمان پرورش دهد؛ زیرا آقا مایه افتخار و مباهات ما مسلمانان و همه ی مظلومان عالم است.» 🥀نحوه شهادت: تکفیری‌ها خودروی شهید را در مسیر فرودگاه مورد اصابت خمپاره قرار می‌دهند و او در اثر اصابت ترکش هر دو پای او قطع می‌شود و در اثر خونریزی زیاد با دهان روزه و تشنه لب به شهادت می‌رسد. 🌹شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🌹
(تصویری به یادماندنی از فرزند شهید محمدحسین عطری در کنار شهید قاسم سلیمانی) همسر شهید: وقتی تصمیمش را گرفت كه برود،به من خبر داد. من هم گفتم :شرایط شما را قبول كردم و هدفتان را هم خوب می‌شناسم اما كمی نگران بچه‌ها هستم كه اذیت نشوند؛ چون با هر بار مأموریت رفتن محمد‌حسین، بچه‌ها مریض می‌شدند. 😔 اما محمدحسین گفت: بچه‌های من هم مانند طفلان شهدای كربلا هستند، اگر نروم گویی به ندای هل من معین امام حسین(ع) پشت كرده‌ام...!
https://instagram.com/shahidmohammadhosseinatri?utm_medium=copy_link پخش زنده مراسم هشتمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم محمدحسین عطری هم اکنون در اینستاگرام
شهادت مظلومانه جواد‌الائمه را به حضرت‌رضا (علیه السلام) و تمامی شیعیان و دوستداران آن حضرت تسلیت عرض می‌نماییم. ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ارث قبیله است که هرکس جوان تر است مویش سفید گشته و قدش کمان تر است این بیست و پنج سال که سنی نمی‌شود اما بهار عمر شما پر خزان تر است تو مجتبای خانه‌ی موسی بن جعفری با همسری که از همه نامهربان تر است زهری کشنده بود و لبت را سیاه کرد زهری که چوب نیست ولی خیزران تر است... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️