eitaa logo
فرهنگی منطقه یک قم
2.6هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
603 ویدیو
33 فایل
🛠 ارتباط با واحد فرهنگی: @Admin_farhangii1 مسئول واحد فرهنگی: آقای ناصر جباری (داخلی 207) مسئول تربیت بدنی و اردو: اتاق شماره ۲۰۸ تلفن: ۰۲۵۳۷۷۳۶۹۹۷
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فصل فاصله
زخمی و آشفته تنهایم گذاشت در کویری تشنه برجایم گذاشت دشنه‌ای بر قلب دیروزم نهاد خنجری بر حلق فردایم گذاشت نقطه‌ضعفم عشق بود، انگشت بر نقطه‌ضعف قلب شیدایم گذاشت گفتم این زنجیرها از دست من باز کن؛ آن را به پاهایم گذاشت نابه‌هنگام آمد و ناگاه رفت ناگهان با ناگهان‌هایم گذاشت واژه‌هایم گنگ و بی‌معنا شدند مانده در بحران معنایم گذاشت کشت در من هر تمنّایی که بود بی‌تمنّای تمنّایم گذاشت من چنین مجنون نبودم، این جنون بر دل دیوانه لیلایم گذاشت @faslefaaseleh
هدایت شده از فصل فاصله
برای باختن دل قمار کافی نیست دو چشم مست و نگاه خمار کافی نیست نسیم و ابر و تقلّای دانه‌ها در خاک برای رویش یک شوره‌زار کافی نیست نه عقل ناقص تو ، نه جنون کامل من برای بردنِ در این قمار کافی نیست شبیه صاعقه‌ای عشق می رسد امّا برای آمدنش انتظار کافی نیست طلوع روشن این آفتاب شرقی را عبور کوکب دنباله‌دار کافی نیست به گِرد خویشتن از عقل و مصلحت گاهی حصار می‌کشی امّا حصار کافی نیست همیشه در دل کابوس‌های تکراری فرار می‌کنی امّا فرار کافی نیست چه فایده شجره‌نامة درختان را؟ تبر فرود که آمد تبار کافی نیست چقدر منتظر مقدم بهار شدیم بهار آمده، امّا بهار کافی نیست @faslefaaseleh
سرمست یک فروغ و صفای تقلّبی دارد هزار شورونوای تقلّبی سرب مجسّم است، نه گوگرد و دودِ محض بلعیده‌است بس‌که هوای تقلّبی دردا شفا نیافته‌ از دردهای خویش ازبس‌که خورده‌است دوای تقلّبی دیگر غریبه است برایش صدای حق ازبس شنیده‌است صدای تقلّبی بر پرده‌های سبز به چشمش کشیده‌اند با جلوه‌های ویژه نمای تقلّبی گفتم که جست‌وجو بکنم حال عشق را رفتم به چند تارنمای تقلّبی دیدم که سخت تیره‌وتار است حال عشق در التهاب وسوسه‌های تقلّبی دیدم حدیث مهر و وفا می‌رود، ولی مهر پر از فریب و وفای تقلّبی حق می‌دهم اگر به خدا کافر است او ازبس‌که دیده‌است خدای تقلّبی چون‌وچرا نمی‌کند از بس‌که خسته‌است از چندوچونِ چون‌وچرای تقلّبی هرگز دعای او به اجابت نمی‌رسد از بس‌که کرده‌است دعای تقلّبی چون در فضای واقعی از حق خبر ندید او کرده است رو به فضای تقلّبی صوفی که می‌شود بشر روزگار ما یکباره می‌رسد به فنای تقلّبی از هفت‌شهر عشق گذر می‌کند به‌وهم با لطف قرص‌ نشئه‌فزای تقلّبی هرگز نمی‌توان به حقیقت رسید و عشق با سمت‌وسوی قبله‌نمای تقلّبی @faslefaaseleh
هدایت شده از فصل فاصله
مرا ببر به رهایی به روی بال صدایت چه خشک‌سال شگفتی‌ست قحط‌سال صدایت صدای تو تپش ریشه در نهان زمین است بهار می‌شکفد سبز بر نهال صدایت شمیم مشک می‌آید ز سنگ و خاک بیابان مگر گذشته‌ از این دشت‌ها غزال صدایت قناریی که صدایش زلال بود و صمیمی نشست و شست پر و بال در زلال صدایت سپس سرود برایم ترانه‌ای که مرا برد به کوچه‌باغ پر از عطرِ بی‌ملال صدایت: "به تار تار گلویت، کشانده نت‌به‌نت‌ام را پر است گوش من از شور و حسّ‌وحال صدایت چه روزها که نبودیّ و خسته‌خسته گذشتم میان همهمۀ شهر با خیال صدایت" خموشی است تمنّای این پرندۀ غمگین جز آن زمان که کشد سر به زیر بال صدایت @faslefaaseleh
هدایت شده از فصل فاصله
ورود پیکان و پراید به کیش ممنوع! رئیس هیات مدیره جامعه هتلداران کیش: 🔸در نوروز ۱۴۰۲ به مدت ۲۰ روز ورود خودروهای مستعمل بالاخص پراید و پیکان به کیش ممنوع خواهد بود. 🔹متاسفانه سفر زمینی و اقامت در چادر در کیش رواج یافته است و مسئولان منطقه آزاد سعی در ساماندهی چادرها و کمپ‌های نوروزی کرده‌اند تا کمتر به چهره کیش خدشه وارد شود و هم آرامش مسافران دیگر بهم نخورد. 🔸 درحاشیۀ خبر فوق عارضم: اوضاع دلم را بنگر قاطی و پاتی ازبس‌که شده جامعۀ ما طبقاتی هرکس که در این بازی شطرنج پیاده‌ست باید که شود کیش و رود جانب ماتی گفتم بروم همره با اهل‌وعیالم امسال سوی کیش من بچّه‌دهاتی گفتند قدم نه به‌روی چشم و سر ما گر اهل دلاریّ و اگر از حضراتی پیکان و پراید است در این منطقه ممنوع آزاد در آن است فقط بنز و بوگاتی این شهر فقط مال سوسول است و فوفول است وارد نشود داخل آن اصغر و فاطی در حجرۀ خویشش نبرد تاجر کیشی* سعدی که نباشد فکلیّ و کرواتی کو شاعر دل‌سوخته‌ای تا بخروشد کو سیّد و کو قیصر و سلمان هراتی یا مرد عدالت‌طلبی تا که بخواند بر غیرت ما فاتحه‌ای با صلواتی تهران و قم و کیش و فسا فرق ندارد سرمایه‌پرستان همه‌جا مجرم و خاطی تا کیش نگشتیم وسپس مات در این شهر باید که شود جمع چنین بندوبساطی سیصدمیلیون قیمت یک دانه پراید است توهین مکنش تا که نکردم قروقاطی! *سعدی در گلستان: بازرگانی شبی...در جزیرۀ کیش مرا به حجرۀ خویش برد و همه‌شب نیارمید از سخنان پریشان گفتن... @faslefaaseleh
هدایت شده از فصل فاصله
دل ساده به یک غنچۀ لبخند سپردم وآن‌گاه دلم را به خداوند سپردم می‌گفت پدر دل نسپاری به نگاهی! من هم چقَدَر گوش به این پند سپردم! بوی خوش اسفند که پیچید در ایوان بی‌خود شدم و دل به تو دل‌بند سپردم آغاز بهار است نه پایان زمستان دل من هم از این‌روی به اسفند سپردم هرکس دل خود داد به شهدیّ و به قندی من دل به بخارا و سمرقند سپردم ایران من ایران بزرگ است که من دل دیری‌ست به این سرو برومند سپردم عشق به وطن را که درآمیخته با جان میراث پدر بود، به فرزند سپردم من همنفس آرش بر کوه دماوند جان بر سر آن تیر که افکند سپردم همراه شهیدان خداجوی وطن‌خواه جان در ره اروند و دماوند سپردم ایران نه‌همین خاک عزیز است که من دل تنها نه‌ بدین شهر و دهی‌چند سپردم، من دل به یکی خاک که آمیخته با نور پس خورده به هر آینه پیوند سپردم @faslefaaseleh
هدایت شده از فصل فاصله
مقام رنج* قرار بوده از اوّل مگر که خوش باشیم؟! چرا برای کمی رنج روترش باشیم؟! جهان جهان خوشی نیست، ورطۀ رنج است خوشا که در دل طوفان رنج خوش باشیم برای یافتن اندکی خوشی تا کی تمام عمر بمیریم و زجرکُش باشیم؟! به تپّه‌های حقیر از چه دل‌خوشیم بیا که فاتحان سرافراز هندوکش باشیم به وقت یاری یاران صبور همچون میخ به پیش صولت اهریمنان چکش باشیم کمال آدمی این خورد و خواب‌ اگر باشد به جای نوع بشر باید از وُحُش باشیم! بیا مرنج و مرنجان، بیا مرنج از رنج** طریق خوشدلی این است، اگر بِهُش باشیم *داستایفسکی: مقام رنج به همه‌کس داده نمی‌شود. **"مرنجان و مرنج" شعار اهل فتوّت بوده‌است. @faslefaaseleh
هدایت شده از فصل فاصله
جامعه‌ای که علی و آرمان‌های بلندش را که به‌وسعت هستی بود، درک نمی‌کرد، نمی‌توانست بر بیعت غدیر پایبند بماند. این بود که حتّی عدالت او را نیز برنتابیدند و در برابرش ایستادند و بعد از کشتنش به دست‌بوس و پابوس ستم‌بارگانی رفتند که در افق ادراک آنان حکومت می‌کردند! هزاربار برای تو شاخ‌وشانه کشیدند هزار خطّ و نشانه به هر بهانه کشیدند مگر نگین عدالت پس از تو نقش نبندد چه نقشه‌ها که ستم‌خواهگان شبانه کشیدند تو برق عاطفه بودی به دیدگان یتیمان ولی به‌یاوه تو را نقش تازیانه کشیدند در آن زمان که تو بودی چه ظلم‌ها به تو کردند ولی پس از تو چه خواری که از زمانه کشیدند به دست‌بوس ستم‌بارگان شدند همان‌ها که پا ز عدل تو آن‌گونه ابلهانه کشیدند شهامتی که نمی‌خواست آن درشت‌سخن‌ها که پیش روی تو آزاد در میانه کشیدند پس از تو نم‌نمک آن زخم‌ها به چرک نشستند پس از تو کم‌کمک آن شعله‌ها زبانه کشیدند چه جمع اندک و غمدیده‌ای در آن شب تیره به کوفه پیکر پاک تو را به شانه کشیدند .... رهی دراز نداری، به او نیاز نداری علی امام کسانی‌ست که پَر ز لانه کشیدند؛ همان‌کسان که دل از دام دام‌ودانه بریدند همان‌کسان که شررها در آشیانه کشیدند @faslefaaseleh
هدایت شده از فصل فاصله
شب است و تا به سحر نور ناب می‌بارد از آسمان به زمین آفتاب می‌بارد چقدر پولک رنگی از آسمان جاری‌ست فرشته نقل و نبات و گلاب می‌بارد مسافر ملکوت است هر نسیم امشب به گیسوان زمان مشک ناب می‌بارد شب نزول کتاب است بر زمین امشب بدون چتر بیا ماهتاب می‌بارد فرشتگان خدا مست مست می‌رقصند شب است و شاهد و شهد و شراب می‌ّبارد نه دیو رخصت رفتن به آسمان دارد که از کمان ملائک شهاب می‌بارد چه حاجتی به سوال است و خواهش و حاجت از آسمان کرامت جواب می‌بارد مگو کدام دعا مستجاب خواهد شد؟ دعا از ابر کرَم مستجاب می‌بارد برای شستن آلودگیّ خاک امشب گناه نیز به رنگ ثواب می‌بارد دعای زنده‌دلان مستجاب خواهد شد شبی که خون دل بوتراب می‌بارد ولی چه‌سود که از چشم‌های خستۀ تو درست در شب تقدیر خواب می‌بارد! @faslefaaseleh
هدایت شده از فصل فاصله
ما بازی بردبرد را باخته‌ایم خود را عبث از چشم تو انداخته‌ایم شب‌های تو قدر بود و ایّام تو بدر ما قدر تو را هنوز نشناخته‌ایم @faslefaaseleh
هدایت شده از فصل فاصله
سه چلچراغ افروختیم تا که در این خانه ما چراغ آشفت خواب ظلمت دیرینه را چراغ چشمان ما به ظلمت شب خوگرفته بود دخمه کجا، سپیده کجا و کجا چراغ؟ اینجا سه چلچراغ به ما نور می‌دهند: شمس‌الشّموس و حضرت معصومه، شاچراغ معصومه شمع و احمد موسی فروغ او در تنگنای ظلمت شب‌ها رضا چراغ خاموش کی شود به هیاهوی بادها وقتی که روشن است به نور خدا چراغ هرقدر ظلمت شب یلدا غلیظ‌تر تابد فزون به وسعت آیینه‌ها چراغ وقتی که بسته‌ای دل و دیده به روی نور دیگر مپرس در دل ظلمت چرا چراغ...؟ هرگز نبیند این وطن آسیب از بلا تا روشن است در دلش از کربلا چراغ @faslefaaseleh