eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.2هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام وقت بخیر 25 ساله هستم 5سال ازدواج کردیم و یه پسر سه ساله دارم هنوز بینمون میخوابه هرکاری کردم نتونستم جداش کنم با تخت خریدن عوض کردن اتاقش و جایزه و تشویق نشد لطفا یه راهکار بدید که جداش کنم رابطه مون داره سرد میشه و من خیلی اذیت میشم از بابت عاطفی از همسرم دور شدم. 🌹🍃 پاسخ کانال تربیتی همسران خوب، سرکار خانم 👇 بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم از پیام شما این را حس کردم که تمرکز شما روی این است چکار کنم که دیگر فرزندم در کنار من نخوابد و گویا دچار حسی منفی شده اید. یعنی تمرکز بر جنبه منفی باعث شکست در رابطه میشود. باید در وهله اول ذهن تان را آگاه روی جوانب مثبت کنید تا بتوانید در عمل هم موفق باشید. مثلا، چکار کنم که هم خودم و هم فرزندم خواب آرام و بهتری داشته باشیم تا هم رابطه ام با همسرم حفظ شود و هم کودکم دچار آسیب و اختلال نشود. و به این نکنه توجه داشته باشیم که فرزندم از من جدا نیست و من مادامی که بتوانم در وظیفه مادری ام خوب عمل کنم انشاالله در مقام همسری هم موفق خواهم بود و بالعکس. اما در خصوص جداخوابی اول پیشنهاد میکنم این هشتک را در کانال سرچ کنید تا مطالب و نکات کاربردی آن دستتان بیاید. و اینکه باید دید علت عدم موفقیت شنا در جداسازی کودکتان چه بوده است؟ آیا کودک عنوان می کند که میترسد؟ یا مکان خواب والدین را بیشتر می پسندد؟ و ... معمولا از مشکلات شایع کودکان بعد از جداسازی، ترس آنها از تنها خوابیدن است. معتقدیم که کودک از تنها خوابیدن نمی ترسد بلکه در واقع نوعی اضطراب جدایی دارند که نمی توانند تنها بخوابند. یعنی ریشه ترس اضطراب جدایی است. اضطراب جدایی یعنی ترس از دوست داشتنی نبودن و طرد شدن توسط والدین به ویژه مادر. اینکه کودک خود را به مادر می چسباند و نمی تواند از او جدا شود، یعنی من میترسم تو مرا از خودت برانی و تو مرا دوست نداشته باشی. این تصور درکن کودک را پر از اضطراب می کند و نتیجه آن میشود ترس، ناخن جویدن، پرخاشگری، لجبازی ، شب ادراری و .... راهکار: ۱. باید ریشه ایجاد اضطراب در درون کودک را میدا کنیم. در مواردی ممکن است یک عامل ترس آور واقعا باعث ایجاد ترس شده باشد مثل حشرات. ولی در اکثر موارد ترس وجود ندارد. مثلا، امر و نهی شدید، یک عامل ویژه است برای اضطراب. مقایسه کردن، تنبیه بدنی، انتظار بیش از حد داشتن، تحقیر کردن، سرزنش کردن، اسباب کشی، و ... ۲. از بین بردن ریشه اضطراب کودک ۳. اطمینان دادن به کودک که او را دوست داریم و مدام این را برایش تداعی کنیم که دوست داشتنی است و اگر او را از اتاق خود بیرون می کنیم به این دلیل نیست که دوستش نداریم. تذکر، به زور و تهدید و تطمیع کودک را وادار به خوابیدن در اتاقش نکنید بلکه با او همراهی کنید. و اینکه جداسازی نباید به یکباره و بدون گفتگو با کودک صورت بگیرد. باید حداقل یک هفته زمینه سازی شود. انشاالله موفق و سربلند باشید. 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتماً نشر دهید 🎥 حضور کارشناس هواشناسی آمریکایی با بچه‌ی بسته به پشتش در برنامه تلویزیونی ⚠️ زنان جامعه ما را با ترویج مُدهای احمقانه از اجرای نقش فرزندآوری و تربیت فرزند به سوی سگ پروری می‌کشانند؛😔 آن وقت با طراحی و اجرای صحنه‌هایی مانند این در تلویزیون‌های خودشان، اهمیت و ارزشمندی نقش مادری را به رخ زنان جامعه خود می‌کشند... وحماقت بعضیهاشاخ ودم نداردکه حیوان برانسان این اشرف مخلوقات ترجیح می دهند. واقعا متأسفم☝🇮🇷🇮🇷☝ ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
11.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آثاروبرکت خواندن سوره قدر در خانواده وروابط افراد خانواده. به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان صلوات اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🌺 خانه بدون غذای گرم مادر ،سردخانه هست وآرامش ندارد،،بانو به هیچ وجه اشپزخونه رو تعطیل نکن حتی اگه شده دو تا سیب زمینی تو قابلمه بندازی بپزه😉 (خانم پرتو اعلم ) اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🟤🟢🔴🟣❅┅┅┄ @t_banooo
۴۷۰ بابت این اتفاقات خودم رو مقصر میدونم که اجازه میدادم دیگران اینقدر راحت در مورد زندگیم تصمیم بگیرن. یه مدت تصمیم گرفتم از مواضع زندگیم دفاع کنم ولی وسطاش کم آوردم و دوباره همون راه قدیم رو پیش گرفتم هر کی میگفت بچه نیاری ها میگفتم نه دیگه بسه یا هرکسی می گفت ببین اگه برا خاطر دختر میخوای بیاری که نیار معلومه دیگه تو هر چی بیاری پسر میشه😒 پسرم دوساله شده بود و الحمدلله چند روزی بود که از شیر گرفته بودمش، متوجه شدم که یه حالتهایی بهم دست میده🤮 حالم زیاد خوش نبود، پیش خودم گفتم من که باردار نیستم ولی حالا بذار یه بی بی چک بگیرم برا رفع ابهام خودمم که شده، همینکار رو هم کردم همسرم پیشم نبود وقتی دوتا خط رو بی بی چک رو دیدم، انگار یکی یه سطل آب یخ ریخته روی سرم باورم نمیشد😧 سریع اومدم و زنگ زدم به همسرم و های های گریه میکردم ایشون میگفتن گریه نکن، گفتم چطور گریه نکنم ما مستاجریم و صاحب خونه جوابمون کرده، هیچ کس منتظر بچه ی چهارم ما نیست، همه مسخرمون میکنن، همسرم با طمانینه و آرامش بهم گفت که خواب دیده خیر کثیری قراره شامل حالمون بشه ولی من کوتاه نمیومدم بعد از خداحافطی دوباره مستاصل شدم، وضو گرفتم و رفتم سمت قرآن از خدا خواستم راهی جلوی پام بگذاره، قرآن رو باز کردم صفحه ی ۳۰۷ قرآن کریم جلوی صورتم بازم شد سوره ی مریم ایه ی ۲۶ (فکلی و اشربی و قری عینا ........فاتت به قومها تحمله قالوا یا مریم لقد جیت شیئافریا)(مریم از آن خرما بخور و از آن نهر بیاشام و اگر کسی را دیدی که درباره ی نوزادت پرسیدند بگو من برای خداوند روزه ی سکوت گرفته ام) انگار که خداوند مثل همیشه تنهام نگذاشت و آرومم کرد، تصمیم گرفتم به همین شکل عمل کنم و تا وقتی متوجه بارداریم نشدن به اقوامو فامیل نگم که باردارم. روزهای اول بارداری چهارمم بود که استرس رهن و اجاره ی بالای خونه و مسافت دور کار همسرم تنهایی من خرجو برجهای گزاف مدرسه ی بچه ها و ... من رو لحظه ای غافل نمیکرد، توی همون ماه اول بارداری به طرز شگفت انگیز و معجزه آسایی برطرف و رو به راه شد، وقتی خداوند میفرماید (یرزقه من حیث لا یحتسب ) یعنی همین اصلا با دودوتا چهارتای زمینی ما جور در نمیاد و قرار هم نیست جور بیاد، وجود ناخواسته ی این بچه تو زندگیمون قفلهای باز نشدنی رو یک به یک برامون باز میکرد، بدون اینکه خودمون متوجه بشیم دست پروردگار مهربونم رو روی سرمون میدیدم😊 همسرم همون روزهای اول بارداریم و با توجه به وسعت رزق اتفاق افتاده توی زندگیمون بهم گفت بچمون دختره😊 بعد از چهار ماه، متوجه شدیم که نی نی مون دختره و بالاخره من به آرزوم رسیدم😍 و خداوند رحمتش رو شامل حالمون کرد الحمدلله، نمیدونستم چطور باید شکر خدا رو به جا بیارم. بعد از تعیین جنسیت و توی ماه ششم تقریبا به اقوام خودم و همسرم گفتم که باردارم همراه با جنسیت جنین😜 همشون اول شوکه میشدن و می گفتن چرا زودتر نگفتی😄 گفتم چون میدونستم با پالسهای منفی که بهم القا می کنید حالم بد میشه و این بهترین تصمیم زندگیم بود با مادرم که مخالف شدید فرزندآوری من بودن صحبت کردم هنوز هم مخالفن و گاهی با کنایه بهم میگن پنجمی رو امسال میاری یا سال دیگه😄 ولی حرف بقیه اصلا دیگه برام اهمیت نداره، اون کسی که باید ببینه داره میبینه و مطمئنم هیچ وقت تنهامون نمیگذاره، فهمیدم روزی دست خداست، اول و آخر رو خدا جونم تعیین میکنه، این که من تلاشم رو بیشتر کنم برای روزی بیشتر خیلی خوبه ولی برکت دست اوست و مالی رو که او برکت بده زندکی رو متحول میکنه، فهمیدم که دعا خیلی زیاد اثر داره و اگر انسان های با آبرو رو پیش خدا شفیع قرار بدیم مطمئنا حاجت میگیریم یا دنیوی یا اگر نشد به سبب تقدیر انشاالله در عالم آخرت و از همه مهمتر صبور بودن و تحمل کردن رو آموختم نه ماه بارداری من هم با کلی ذوق و انتظار به پایان رسید و این بار هم من و همسرم راهی بیمارستان شدیم، این بار هم همسرم به یکی از خدمه مقداری پول داد و ازش خواست کمکم کنه. البته بماند که رفتارهای دکتر ها و ماماهای بیمارستان که چطور بود😒 من هنوز مستاجرم و یه ماشین قدیمی سوار میشیم اما هیچ وقت لنگ نموندیم برام مهم نیست خونه دار بشم یا نشم، مهم اینه که هر جای کره ی زمین که هستم، زندگی هدفمند داشته باشم و برای کاری که میکنم ارزش قائل باشم، اگر تو این راه گزندی هم بهم رسید نترسم و با صلابت ادامه بدم چون مطمینم درست ترین راه رو دارم میرم این روهم بگم در آخر که همه چیز پول نیست گاهی بچه هامون با وجودشون معنویات بهمون هدیه میدن البته که با یکم بصیرت میتونیم همه ی این اتفاقات رو ببینیم چون خیلی اتفاقات توی زندگی چشم باطنی میخواد نه ظاهری برای همه زنهای خوب سرزمین دعا میکنم به حق حضرت رباب و طفل شیرخوارشون صاحب فرزنهای زیاد بشن و علی وار بزرگ شون کنند «دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساختمانی چهار طبقه عجیب در هند! محل زندگی پر عضوترین خانواده دنیا با ۱۶۸ عضو!!! ┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄ @sotikodak
با سلام خدمت استاد پور احمد گرامی🙏 من یه پسر ۵و نیم ساله دارم،تغریبا از ۴سالگی،پسرم میگه مامان می‌خوام شیر بخورم (مثل دوره ی شیر خوارگی) ویا اینکه دست میزنه به بدنم و خودشو لوس میکنه به شدت از این کارش حالم بد میشه،واز هر روشی که تونستم استفاده کردم که این حرفها وکارش از سرش بره،از قاعده حواس پرت کردن،بی محلی،دعوا و حتی پشت دستش هم زدم ولی انگار نه انگار،تا ببینه تنها نشستم میاد که دستشو بزنه به بدنم،استاد توروخدا راهنمایی بفرمایید من واقعا موندم با این کارش چطوری رفتار کنم ماهواره نداریم،چند وقتیه که فکر میکنم حساس تر شده،با بلوز نیم آستین وشلوارم(به جای تاپ شلوارک) اگه پدرش متوجه این کارش بشه دعواش میکنه،،ولی هیچ اثری نداشته ممنون میشم راهنمایی بفرمایید🙏 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
۴۷۰ با گریه از مطب اومدم بیرون همسرم و بچه ها توی ماشین منتظر من بودن مطمئن بودم که همسر جان براش مهم نیست جنسیت بچه چیه و فقط مثل همیشه می پرسه سالم بود یا نه، اما برای من که باید با خانوادم که منتطر بودن بفهمن جنسیت بچه چیه مواجه میشدم خیلی مهم بود، البته غیر از اون خودم هم از صمیم قلب دختر میخواستم و نمیتونم این مسئله رو انکار کنم. وقتی برگشتم خونه موقع اذان مغرب بود با گریه نشستم سر سجاده و قرآن رو باز کردم (من همیشه مواقعی که خیلی ناراحتم و واقعا مستأصل میشم به قرآن رجوع میکنم و از خداوند مهربون راهنمایی میخوام)سوره ی اسرا آیه ی ۸ (عسی ان یرحمکم و ان عدتم عدنا ..............و یدع الا نسان بالشر دعاعه بالخیر و کان الانسان عجولا)(امید است که خداوند به شما رحم کند و اگر طغیان و فساد کنید ما هم به عذاب شدید باز میگردیم. و انسان به همان صورت که خوبی ها را می طلبد،بدی ها را می طلبد و انسان بسیار عجول و شتابزده است) وقتی این آیات اومدن جلوی نظرم ناخودآگاه اشکام بند اومدن، اون جا بود که متوجه شدم دارم ناشکری میکنم و خدای حکیم مطمئنا بهترین ها رو نصیبمون کرده و ما از خیلی چیزها بی خبریم. فردای اون روز وقتی همه فهمیدن که این فرزندم هم پسره به حالتهای گوناگون بهم می فهموندن که پس به قول معروف این رشته سر دراز دارد😒 خوب حالا من مونده بودم و متقاعد کردن یکسری آدمی که اصلا حرفهای منو قبول نداشتن نه تنها حرفهای من بلکه آیات قرآن، اونجا بود که فهمیدم خیلی از ماها مصداق آیه ی شریفه ی ( نومن ببعض و نکفر ببعض) هستیم، می بینیم کجا و چی به نفعمون هست همون جا حجت رو قرآن قرار میدیم ولی وای به اون روزی که اعتقادات تو خالی ذهنمون با کلام خدا و اهل بیت تطابق پیدا نکنه...... جالب اینجاست که خودم میدونستم چیکار دارم میکنم و با خدا جونم عهد بستم که انشاالله لیاقت داشته باشم و بچه هام رو خوب تربیت کنم که یار و مددکار حضرت حجت باشن انشاالله، اما باز هم سعی در متقاعد کردن اطرافیان داشتم، همونهایی که تو خفا به حرفهای من میخندیدن و احتمال میدادن شاید من عقلم رو از دست داده باشم😄 بارداری راحتی رو پشت سر گذاشتم البته خوب با بودن دوتا پسر بچه ی شیطون و نبودن همسر (چون همسرم گاهی برای کار مجبور بودن ما رو تنها بگذارن و به شهر دیگه ای برن) کار سختتر بود اما با توکل بر خدا و توسل به حضرت رباب (که ارادت خاصی بهشون دارم) میگذشت. این بار هم اولتیماتوم از طرف مادرم صادر شد که برای زایمانم نمیاد 😔 دوباره استرسها شروع شد و فکر و خیال اینکه اگر نتونم این بار زایمان طبیعی داشته باشم چون این بارداریم یه کم با حاملگی های قبلم تفاوت داشت و اون فشار بالای من بود و همین بیشتر من رو می ترسوند. به خاطر کار همسرم مجبور شدیم به شهر خودمون برگردیم و حالا دیگه من ۷ ماهه باردار بودم، باز هم خدای مهربونم کمکم کرد و تنهام نگذاشت و من تونستم با یک زایمان طبیعی خیلی راحت پسرم رو دنیا بیارم البته اینبار تنها کسی که پشت در اتاق زایمان منتظرم بود همسرم بودن که بعد از زایمانم هم به یکی از خدمه مقداری پول داده بودن و ازشون خواستم بیان کمک من و لباسهای پسرم رو بپوشونن😊 نکته ی قابل توجه این اتفاقات اینجاست که هر چی من از طرف اطرافیان تهدید میشدم که اگر بچه بیارم تنها میمونم و کسی حاصر نیست بیاد کمکم اما هر بار اسباب و مسببات الهی جوری رقم میخورد که همه چیز آسون تر از قبل می شد. الحمدلله و با فضل خدا یه پسر شیطون و خوشگل نصیبمون شده که هر کسی تا میبینتش عاشقش میشه😊 ثواب دوسال شیر دادن به پسرم رو این بار هدیه به حضرت رباب مادر شش ماهه ی کربلا کردم و ازشون خواستم که اینبار خونه مون رو به قدوم مبارک یه فرشته کوچولو مزین کنن که همونجا نذر کردم که اگر این اتفاق بیفته اسمش رو به تبعیت به اسم مادرمون حضرت فاطمه، فاطمه می گذارم. از زایمان پسر سومم به بعد تقریبا همه ی انگشت اشاره ها به سمت من بود حتی اگر تا اون موقع از سمت خانواده ی همسرم هم حرفی نمیشنیدم، حالا دیگه اونها هم شروع کرده بودن به نصیحت و پند و اندرز این که دیگه بسه، خیلی سخته، بچه ی زیاد دردسره، تو که شوهرت همیشه پیشت نیست، میخوای چکار این همه، بچه آینده میخواد و در آخر آموزش راههای مختلف جلوگیری از بارداری توسط فامیل😳 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
سلام روزتون بخیر خدا قوت،ممنون که گره گشای مشکلات زندگی بقیه هستید،دختری دارم چهار سالو نیمه،از چند ماهگیش از مردا به خصوص غریبه ها میترسید مثلا اگه موقع بازی میدید مردی داره نگاش میکنه سریع میومد پیش من پناه میگرفت و با همین حس بزرگ شد ولی مثلا نسبت به شوهر خاله هاش یکم کم رو هست ولی ترس نداره،الان طوری شده که کلا فراریه از مردایی که آشنا نیست باهاشون مثلا خونه مادربزرگم دو.ماه پیش بودیم پسرداییم اونجا بود،تا موقعی که اونا بودن منو دخترم تو اتاق بودیم و.مدام با گریه بهم میگفت بریم خونه طوری هم میترسه که من نگران میشم حالا چند شب پیش خواستیم بریم اونجا یادش بود که دفعه آخر پسر دایی من اونجا بود همش گریه میکرد خونه مامانبزرگم و با ترس میگفت بریم دیگه ممکنه مهمون بیاد ،یا مثلا پدرو مادرم رفتن شهرستان باهاشون تصویری صحبت نمیکنه چون حدس میزنه جایی هستن که غریبه ها پیششونن،من همچین مواقعی چکار باید انجام بدم به حرفش گوش بدم. و نرم خونه کسی که غریبه هست یا اجبارش کنم تا متوجه بشه کسی براش خطری نداره،مثلا این حس ترسو نسبت به مردایی که مثلا تو سوپری هست و تو.خیابون میبینه نداره ولی وقتی حس کنه مردی میخواد بیاد پیشمون و نزدیک.ما باشه و باهامون صحبت کنه همین باعث ترسش میشه،عدر میخوام که طولانی شد،پیشاپیش ممنون از شما 🌹🍃 پاسخ کانال تربیتی همسران خوب، سرکار خانم 👇 بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم سپاس از اعتماد و همراهی شما بزرگوار در خصوص مسئله پیش آمده، ببینید ممکن است تیپ شخصیتی کودک درون گرا باشد که این عیب نیست، گاهی والدین خودشان به این ترس ها و یا خجالت های بچه ها دامن می زنند. مثلا در هنگام مواجهه با افراد و یا مهمانی ها از کودک بخواهیم و یا اصرار کنیم که برو سلام کن، یا عمو هست یا ترس نداره، یا ببین برات فلان چیز رو آورده و ... در واقع هر طوری هست می خواهیم این ارتباط کودک با آن فرد موردنظر رخ دهد و لذا این مسئله برای کودک تشدید میشود. در صورتیکه کودک باید آزادی عمل داشته باشد و کسی هم بدون اجازه وارد حریم او نشود و یا به زور بوس و بغل و سلام بخواهد. اصلا این را توصیه نمی کنیم. ابتدا سعی کنید، به این مسئله بی تفاوت و عادی برخورد کنید و اگر دوباره در این موقعیت قرار گرفتید بدون حاشیه و یا سرزنش و یا توضیحات اضافه برای کودک که ترس نداره یا ببین بخاطر این کار تو مهمونی ما خراب شد ... و بجای دادن حس منفی و بار گناه، با کودک خود همدلی کنید. در آغوش بگیرید ، بیان کنید می دونم چه حسی داری، احساس ناراحتی و ترس بهت دست داده، اشکال نداره منم هم سن شما بودم این جوری میشدم گاهی وقت ها ولی بعدش که یکم فکر میکردم و با مامانم حرف میزدم آروم میشدم و بعدا که یکم بزرگتر شدم دیگه از این مسئله ناراحت و نگران نمیشدم، شمام که کم کم بزرگ تر بشید ، بهتر و بیشتر میتونید فکر کنید و دیگه بعدا خودت شاید خنده ات هم بگیره که چرا کوچولو که بودی از بعضی چیزا میترسیدی، مثل من... انشاالله با رعایت همین مسئله، مشکل برطرف خواهد شد. و اگر مسئله باقی ماند و یا تشدید شد و با همه رعایت ها دیدیم که ناآرامی و اضطراب بر کودک حادث شده، بهتر است از مشاوری حضوری نیز جهت ریشه یابی و بررسی ابعاد دیگر مسئله بهره مند شوید. موفق باشید. 🌸🍃کانال تربیتی همسران خوب👇 @hamsaranekhoob