eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
۴۶۵ من در سن ۳۰ سالگی ازدواج کردم و الان که ۳۸ سالمه، به لطف خدا سه تا بچه قد و نیم قد دارم( ۷ ساله و ۴ ساله و ۱ ساله) قصدم از نوشتن این مطالب که در ادامه میگم اینه که به همه مامانهایی که از آوردن بچه سوم میترسند،بگم: من وااااقعاً واااااقعاً، شیرینی و لذت بچه داری رو در فرزند سوم چشیدم.😍😍 البته قبلش این رو هم بگم که فرزند سوم ما خدایی شد و ما جداً غافلگیر شدیم و من وقتی متوجه شدم، تا مدتها نمیتونستم و نمیخواستم قبول کنم و مداااام گریه میکردم و میگفتم که من آمادگی ندارم، خیلی خسته ام و بچه نمیخوام. چون بلافاصله بعد از عروسیم، باردار شده بودم و از اون موقع همش در بارداری و شیر دهی و بی خوابی های شبانه و دردسرها و اذیتهای دو تا بچه کوچیک پشت سر هم و .....بودم. خلاصه اینکه خیلی خسته بودم و دلم‌ میخواست که تا حدی آزاد باشم و کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم. وقتی متوجه بارداری سوم شدم، تماااام این مراحل بارداری و شیر دهی و سختی هایی که کشیده بودم، مثل فیلم از جلوی چشمام حرکت میکرد و مدام گریه میکردم و ناراحت بودم. البته این رو هم بگم که همسرم بسسسیار مشتاق فرزند بود و همیشه میگفت ماها که تا حدی اعتقاداتمون قوی هست، باید فرزند زیاد بیاریم و سعی کنیم بچه های خوب تربیت کنیم و بتونیم نسل شیعه رو زیاد کنیم. ولی هیچوقت نتونسته بود من رو راضی به آوردن بچه سوم بکنه و من به هیییچ عنوان بچه نمیخواستم و به شدت مواظب بودم که بچه دار نشم. ولی دوستان گلم از زمانی که دیگه به ناچار، وجود بچه سوم رو پذیرفتم، بقدری خدای مهربون در تماااام مراحل بارداری(با وجود دو تا بچه کوچیک که مدام در حال برآوردن خواسته ها و نیازها و بهونه هاشون بودم) کمکم کرد که از قبل، باورش برام غیر ممکن بود و به جرات میتونم بگم بهترین و آرام ترین و شیرینترین دوره بارداریم بود. بعد هم بدنیا اومدن و تمااااام مشکلات و سختی های داشتن سه تا بچه کوچیک که درک زیادی از مسائل اطراف رو نداشتند. و من در تمام این مراحل، از ابتدای بارداری اول تا الان، تنهای تنها و بدون هیییچ کمکی بودم و حتی همسرم هم بدلیل مشغله زیاد کاری از صبح تا ۱۰-۱۱ شب بیرون هستند. الان که پسر عزیزم یک سالش هست خدا به شدت کمکم کرده و سختی ها رو برام هموار کرده و تمام چیزهایی که برام دغدغه بوده، به آسانی تمام سپری شده. الان که فکرش رو میکنم و برام یادآوری میشه، تعجب میکنم چرا اینقدر از بارداری و بچه داری مجدد میترسیدم. باور کنید از تمام مراحل بارداری و بعد هم بچه داری سه تا بچه کوچیک بصورت همزمان با "جزء جزء" وجودم لذت بردم و فقط زیبایی و شیرینی در این مسیر را به یاد دارم و این فقط و فقط عنایت و لطف ویژه خداوند بوده.❤️❤️❤️ به عنوان مثال من در همین حین که باردار بودم، دختر بزرگترم که ۵ سالش بود رو در کلاس حفظ قرآن گذاشتم و تا قبل از اینکه وارد مدرسه بشه و بتونه خوندن و نوشتن یاد بگیره، تونست جزء ۳۰ قرآن رو حفظ کنه. با اینکه مسیر کلاسش دور بود ولی من با دختر دو سالم همیشه همراهیش میکردیم. هم در رفت و آمد و هم در تمرینهای حفظش در منزل که همین باعث شد که بیشتر وقت های اضافه ما در منزل، به خواندن و حفظ قرآن سپری بشه که برای همگی ما بسیار دلنشین بود. و این موضوع تا همین الان بسیار در تربیت و آرامش بچه ها نقش داشته. طوری که الان هر دو تا دخترهام به خوندن و حفظ قرآن علاقه دارند و از من میخوان که باهاشون تمرین کنم و واااقعا چی میتونه بهتر از این باشه در تربیت بچه ها که در پناه قرآن و با عشق به قرآن بزرگ بشن و این رو فقط و فقط از برکات فرزند سوم و توجه ویژه خداوند میدونم که در این مسیر خیلی کمکمون کرد.🙏🌹🙏 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#تجربه_من ۴۶۵ #فرزندآوری #فواید_و_برکات_فرزندآوری #دوتا_کافی_نیست #قسمت_اول من در سن ۳۰ سالگی ا
۴۶۵ الان که پسرم یه کم بزرگتر شده و متوجه بازی کردن شده، همش پیش آبجی هاش میره و با اونها سرش گرمه و کمتر به سراغ من میاد و چی میتونه بهتر از این باشه برای یک مادر که بچه ها بهونه نگیرن و با هم سرگرم باشن و خودشون با خودشون بازی کنند.☺️ که این فقط و فقط در صورتی شدنی هست که تعداد بچه ها زیاد باشه تا بتونند با هم همبازی بشن. البته نمیگم همش هم در حال بازی هستند. مثل همه بچه های دیگه، به هر حال دعوا هم میکنند، بهونه هم میگیرند. ولی واقعاً واقعاً، با هم بودن و سرگرم شدنشون با همدیگه و بازی کردن و گهگاه دعوا کردن هاشون بسیار بسیار بهتر از شرایط دو بچه و یا تک بچه هست. این رو خودم تجربه کردم که میگم. میدونید عزیزان!!! یکی دیگه از چیزهایی که همیشه از بزرگترها و دیگران شنیده بودم ولی باورم نمیشد، این بود که میگفتند بچه ها با هم بزرگ میشن و با هم تربیت میشن و تو نیاز نیست برای تربیت هر بچه جدا جدا زمان و انرژی بذاری و راه درست رو نشونش بدی!!! و واقعا الان خودم این رو به عینه تجربه کردم که چقققدر بچه ها تحت تاثیر همدیگه هستند و راه همدیگه رو دنبال میکنند و "در اکثر موارد" لازم نیست یه مطلب یا تذکر درست رو به هر کدوم جدا جدا بگی و بچه ها بصورت خیلی جالب از هم تقلید میکنند و حتی در خیلی موارد حس رقابت بینشون پیش میاد که زودتر کار درست رو انجام بدند.😃😃 و همین موضوع کلی باعث شادی و سرگرمی در منزل میشه و چی بهتر از این!!☺️((البته در این مورد بچه ها که یه کم بزرگتر میشن و خوب و بد رو متوجه میشن میشه اجرا کرد.من الان بین دخترهام که ۷ساله و ۴ ساله هستند، این حس رقابت رو اجرا میکنم)) و دیگه اینکه عزیزان فرزند سوم من به قدری با خودش برکت تو زندگی ما آورد که زندگی ما از این رو به اون رو شد و همسرم در یک سرمایه گذاری خوب که اصلا فکرش رو هم که نمیکردیم وارد شد😀 و الان الحمدالله در وضعیت مالی نسبتا مطلوبی قرار گرفتیم. ببخشید خیلی طولانی شد ولی دلم نمیاد این رو نگم. چون با تمام وجودم از این موضوع خوشحالم😅 در حال حاضر، نسبت به زمان دو بچه، وقت آزاد من بسیار بیشتر شده و من خیلی از ساعتهای روز رو مشغول انجام کارهای شخصی و مورد علاقه ام هستم. چون همونطور که گفتم بچه ها با هم سرگرم میشن و کمتر سراغ مادر میان.🙂 دوستان عزیزم 🌷🌷🌷 اینکه برای آوردن بچه آدم بشینه، حساب و کتاب بکنه که پولش رو از کجا بیارم!!! چه جوری سختیهاش رو تحمل کنم!!! تربیتشون رو چیکار کنم!!! عزیزان دلم در اشتباه هستیم (همونطور که من بودم) فقط و فقط در این مسیر باید به خدا توکل کنیم و از خدا بخواهیم که هر چیزی که به خیر و مصلحت هست، سر راهمون قرار بده. در این دور و زمونه که بخاطر عدم امکان ازدواج برای اکثر جوونها و ممانعت بیشتر زوجها از بچه آوری بیشتر از یکی دوتا!!! به نظرم ما که قدری اعتقاداتمون قویتره و توکل به خدا در همه امورات زندگیمون، سر منشاء کارهامون هست، نباید بخاطر بهونه های بیخودی و بخصوص تنبلی، از آوردن بچه غافل بشیم.((البته الان به این نتیجه رسیدم که قبلا راحتی خودم در اولویت زندگیم بود)) یک حدیث داریم از پیغمبر اکرم «تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا»، خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند، افزایش پیدا کنند. به امید اصلاح و تربیت خودمان در ابتدا و بعد تربیت فرزندان امام زمانی که انشالله باعث خیر دنیا و آخرتمان بشوند.🙏🙏 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۱۱ من‌ دختر آروم و خجالتی بودم. اینقدرم خجالتی بودم تا میگفتن که قراره خواستگار بیاد سرخ میشدم و هیچی نمی گفتم فقط دعا میکردم که آدم مذهبی و البته شیک پوش بیاد برا خواستگاری😉 که البته نجواهای شبانه ام جواب داد و همسرجان اومدن خواستگاری... یه هفته بعد عقد کردیم و دوران خوشی داشتیم و البته بعد ۱/۵ سال مراسم عروسی گرفتیم. زمزمه های فامیل شوهر شروع شد که چرا بچه دار نمیشید؟ البته بگم من عروس بزرگه خونواده شوهرمم و اینکه بعد از عروسی همچین انتظاری میرفت. پدر و مادر همسرم چیزی نمیگفتن و خیلی هوامو داشتن. ولی برای دل اونام که شده تصمیم‌ گرفتیم بچه دار بشیم. دوران بارداری آرومی داشتم و ذوق مادر شدن تو سن ۱۸ سالگی برام‌ خیلی شیرین بود، با وجود اینکه بی تجربه بودم. پسرم سال ۸۳ بدنیا اومد و زایمان سختی داشتم. سزارین شدم. درد بعد زایمان که بماند تا ۱۰ روز با آمپول مسکن آروم میشدم. پسرم که ۳ساله شد فهمیدم که باردارم. شوهرم راضی نبود و مدام میگفت باید سقطش کنیم. برای دومی زوده فعلا، وقت داریم. اصرار شوهرم بیشتر برمی گشت به سخره گرفتن پسردایی و پسرخاله هاش که بهش میگفتن دنبالت کردن عجله داشتی؟ که براش سخت بود. شب و روزم شده بود غصه و گریه تا جایی که نوبت سقطو هم گرفتیم از یکی از بیمارستانای دولتی که کارمندش مخفیانه آمپول سقطو تهیه میکرد و اون موقع یعنی سال ۸۵ با مبلغ ۲۰۰ هزارتومن فقط پول آمپولش بود. ناراحت بودم چطور راحت این کارو میکنن؟ کسی نیس جلوی این کارو بگیره؟! نه قانونی!! نه مسئولی!! ... خلاصه شب که رفتیم خونه، فرداش نوبت سقط داشتم. اینقدر ضجه زدم جلوی شوهرم که راضی شد این کار رو نکنیم. خداروشکر خداروشکر که الان پسر دومم ۱۳ سالشه و خیلی دلسوز و مهربونه، بیشتر از برادر بزرگترش میفهمه، جوری که دوران نوزادی همه فامیل خیلی دوسش داشتن، مخصوصا پدرش... من دوتا پسر داشتم و طبق معمول فامیل شوهر میگفتن بچه سوم رو بیار اونم دختر. چون مادر شوهرم ۴ تا پسر داره انتظار دخترو از من داشتن !!! من مخالف بودم چون خیلی دلم میخواست تو محیط بیرون کار کنم برا روحیه م و میگفتم از کجا معلوم سومی پسر نباشه، دوتا پسر کافیه دیگه... کار پیدا کردم و هفتگی باشگاه میرفتم و اوقات خوشی داشتم. همش میگفتم دیگه باید برا خودم وقت بگذارم. بچه ها دیگه بزرگ شدن، بفکر خودم باید باشم مگه آدم از زندگیش چقدر لذت میبره، چقدر عمر میکنه، اینا مدام تو ذهنم بود ... یه مدت گذشت و تو دورهمی ها دیدم با فال، جنسیت بچه رو مشخص میکنند. البته من اعتقادی بهش نداشتم و از سر شوخی انجام دادم و گفتن بچه سومت دختره... هر هفته فال میگرفتن همین میشد. دلم لرزید. یه جورایی خلا تو زندگیم حس کردم. خنده و شادی تو خونوادم کمرنگ بود. هر کدوممون مشغول کار خودمون بودیم. کمتر به هم توجه میکردیم. پسرام دیگه بزرگتر شدن، ۱۶ و ۱۳ساله... دلم بچه می خواست. بچه های کوچیک فامیلو میدیدم، حسرت میخوردم. منم دختر میخواستم. حس میکردم به هم نزدیکتر میشیم. شادیمون بر میگرده و زندگیمون از یکنواختی درمیاد... الان که دارم تجربه زندگیمو میگم. دخترم ۱۶ ماهشه😍 سال ۹۷ بدنیا اومد بعد از ۱۲سال زندگی ۴ نفره... خداروشاکرم که خیلی زود جواب دعاهامو گرفتم. چون ناامید بودم. بعد از ۱۲سال شاید نیاز به درمان باشه برای بارداری... الان دخترم شده سوگلی خانواده... یه لحظه نمیتونم تنهاش بذارم. دلم براش یه ذره میشه، درصورتی که این حس و با پسرام کمتر داشتم. خب تجربه کمتر بود اون زمان. .. پدرش و برادراش براش غش و ضعف میکنن... تازه میگن براش خواهر بیار که تنها نباشه و من واقعا تو فکر چهارمیم😍 شیفته بچه شدم و خدای مهربون با قدمش چنان برکتی بهمون داده که گفتنی نیست. اینم بگم من به چله زیارت عاشورا متوسل شدم الان تقریبا ۲ساله هرسری چله میگیرمو هدیه میکنم و معجزاتش رو میبینم ....خداروشکر... دعا میکنم خداوند به کسانی که در انتظار اولاد هستن انشالله فرزند سالم و صالح هدیه کنه که صبر اوج احترام به حکمت خداونده... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۶۵ من در سن ۳۰ سالگی ازدواج کردم و الان که ۳۸ سالمه، به لطف خدا سه تا بچه قد و نیم قد دارم( ۷ ساله و ۴ ساله و ۱ ساله) قصدم از نوشتن این مطالب که در ادامه میگم اینه که به همه مامانهایی که از آوردن بچه سوم میترسند،بگم: من وااااقعاً واااااقعاً، شیرینی و لذت بچه داری رو در فرزند سوم چشیدم.😍😍 البته قبلش این رو هم بگم که فرزند سوم ما خدایی شد و ما جداً غافلگیر شدیم و من وقتی متوجه شدم، تا مدتها نمیتونستم و نمیخواستم قبول کنم و مداااام گریه میکردم و میگفتم که من آمادگی ندارم، خیلی خسته ام و بچه نمیخوام. چون بلافاصله بعد از عروسیم، باردار شده بودم و از اون موقع همش در بارداری و شیر دهی و بی خوابی های شبانه و دردسرها و اذیتهای دو تا بچه کوچیک پشت سر هم و .....بودم. خلاصه اینکه خیلی خسته بودم و دلم‌ میخواست که تا حدی آزاد باشم و کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم. وقتی متوجه بارداری سوم شدم، تماااام این مراحل بارداری و شیر دهی و سختی هایی که کشیده بودم، مثل فیلم از جلوی چشمام حرکت میکرد و مدام گریه میکردم و ناراحت بودم. البته این رو هم بگم که همسرم بسسسیار مشتاق فرزند بود و همیشه میگفت ماها که تا حدی اعتقاداتمون قوی هست، باید فرزند زیاد بیاریم و سعی کنیم بچه های خوب تربیت کنیم و بتونیم نسل شیعه رو زیاد کنیم. ولی هیچوقت نتونسته بود من رو راضی به آوردن بچه سوم بکنه و من به هیییچ عنوان بچه نمیخواستم و به شدت مواظب بودم که بچه دار نشم. ولی دوستان گلم از زمانی که دیگه به ناچار، وجود بچه سوم رو پذیرفتم، بقدری خدای مهربون در تماااام مراحل بارداری(با وجود دو تا بچه کوچیک که مدام در حال برآوردن خواسته ها و نیازها و بهونه هاشون بودم) کمکم کرد که از قبل، باورش برام غیر ممکن بود و به جرات میتونم بگم بهترین و آرام ترین و شیرینترین دوره بارداریم بود. بعد هم بدنیا اومدن و تمااااام مشکلات و سختی های داشتن سه تا بچه کوچیک که درک زیادی از مسائل اطراف رو نداشتند. و من در تمام این مراحل، از ابتدای بارداری اول تا الان، تنهای تنها و بدون هیییچ کمکی بودم و حتی همسرم هم بدلیل مشغله زیاد کاری از صبح تا ۱۰-۱۱ شب بیرون هستند. الان که پسر عزیزم یک سالش هست خدا به شدت کمکم کرده و سختی ها رو برام هموار کرده و تمام چیزهایی که برام دغدغه بوده، به آسانی تمام سپری شده. الان که فکرش رو میکنم و برام یادآوری میشه، تعجب میکنم چرا اینقدر از بارداری و بچه داری مجدد میترسیدم. باور کنید از تمام مراحل بارداری و بعد هم بچه داری سه تا بچه کوچیک بصورت همزمان با "جزء جزء" وجودم لذت بردم و فقط زیبایی و شیرینی در این مسیر را به یاد دارم و این فقط و فقط عنایت و لطف ویژه خداوند بوده.❤️❤️❤️ به عنوان مثال من در همین حین که باردار بودم، دختر بزرگترم که ۵ سالش بود رو در کلاس حفظ قرآن گذاشتم و تا قبل از اینکه وارد مدرسه بشه و بتونه خوندن و نوشتن یاد بگیره، تونست جزء ۳۰ قرآن رو حفظ کنه. با اینکه مسیر کلاسش دور بود ولی من با دختر دو سالم همیشه همراهیش میکردیم. هم در رفت و آمد و هم در تمرینهای حفظش در منزل که همین باعث شد که بیشتر وقت های اضافه ما در منزل، به خواندن و حفظ قرآن سپری بشه که برای همگی ما بسیار دلنشین بود. و این موضوع تا همین الان بسیار در تربیت و آرامش بچه ها نقش داشته. طوری که الان هر دو تا دخترهام به خوندن و حفظ قرآن علاقه دارند و از من میخوان که باهاشون تمرین کنم و واااقعا چی میتونه بهتر از این باشه در تربیت بچه ها که در پناه قرآن و با عشق به قرآن بزرگ بشن و این رو فقط و فقط از برکات فرزند سوم و توجه ویژه خداوند میدونم که در این مسیر خیلی کمکمون کرد.🙏🌹🙏 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۶۵ الان که پسرم یه کم بزرگتر شده و متوجه بازی کردن شده، همش پیش آبجی هاش میره و با اونها سرش گرمه و کمتر به سراغ من میاد و چی میتونه بهتر از این باشه برای یک مادر که بچه ها بهونه نگیرن و با هم سرگرم باشن و خودشون با خودشون بازی کنند.☺️ که این فقط و فقط در صورتی شدنی هست که تعداد بچه ها زیاد باشه تا بتونند با هم همبازی بشن. البته نمیگم همش هم در حال بازی هستند. مثل همه بچه های دیگه، به هر حال دعوا هم میکنند، بهونه هم میگیرند. ولی واقعاً واقعاً، با هم بودن و سرگرم شدنشون با همدیگه و بازی کردن و گهگاه دعوا کردن هاشون بسیار بسیار بهتر از شرایط دو بچه و یا تک بچه هست. این رو خودم تجربه کردم که میگم. میدونید عزیزان!!! یکی دیگه از چیزهایی که همیشه از بزرگترها و دیگران شنیده بودم ولی باورم نمیشد، این بود که میگفتند بچه ها با هم بزرگ میشن و با هم تربیت میشن و تو نیاز نیست برای تربیت هر بچه جدا جدا زمان و انرژی بذاری و راه درست رو نشونش بدی!!! و واقعا الان خودم این رو به عینه تجربه کردم که چقققدر بچه ها تحت تاثیر همدیگه هستند و راه همدیگه رو دنبال میکنند و "در اکثر موارد" لازم نیست یه مطلب یا تذکر درست رو به هر کدوم جدا جدا بگی و بچه ها بصورت خیلی جالب از هم تقلید میکنند و حتی در خیلی موارد حس رقابت بینشون پیش میاد که زودتر کار درست رو انجام بدند.😃😃 و همین موضوع کلی باعث شادی و سرگرمی در منزل میشه و چی بهتر از این!!☺️((البته در این مورد بچه ها که یه کم بزرگتر میشن و خوب و بد رو متوجه میشن میشه اجرا کرد.من الان بین دخترهام که ۷ساله و ۴ ساله هستند، این حس رقابت رو اجرا میکنم)) و دیگه اینکه عزیزان فرزند سوم من به قدری با خودش برکت تو زندگی ما آورد که زندگی ما از این رو به اون رو شد و همسرم در یک سرمایه گذاری خوب که اصلا فکرش رو هم که نمیکردیم وارد شد😀 و الان الحمدالله در وضعیت مالی نسبتا مطلوبی قرار گرفتیم. ببخشید خیلی طولانی شد ولی دلم نمیاد این رو نگم. چون با تمام وجودم از این موضوع خوشحالم😅 در حال حاضر، نسبت به زمان دو بچه، وقت آزاد من بسیار بیشتر شده و من خیلی از ساعتهای روز رو مشغول انجام کارهای شخصی و مورد علاقه ام هستم. چون همونطور که گفتم بچه ها با هم سرگرم میشن و کمتر سراغ مادر میان.🙂 دوستان عزیزم 🌷🌷🌷 اینکه برای آوردن بچه آدم بشینه، حساب و کتاب بکنه که پولش رو از کجا بیارم!!! چه جوری سختیهاش رو تحمل کنم!!! تربیتشون رو چیکار کنم!!! عزیزان دلم در اشتباه هستیم (همونطور که من بودم) فقط و فقط در این مسیر باید به خدا توکل کنیم و از خدا بخواهیم که هر چیزی که به خیر و مصلحت هست، سر راهمون قرار بده. در این دور و زمونه که بخاطر عدم امکان ازدواج برای اکثر جوونها و ممانعت بیشتر زوجها از بچه آوری بیشتر از یکی دوتا!!! به نظرم ما که قدری اعتقاداتمون قویتره و توکل به خدا در همه امورات زندگیمون، سر منشاء کارهامون هست، نباید بخاطر بهونه های بیخودی و بخصوص تنبلی، از آوردن بچه غافل بشیم.((البته الان به این نتیجه رسیدم که قبلا راحتی خودم در اولویت زندگیم بود)) یک حدیث داریم از پیغمبر اکرم «تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا»، خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند، افزایش پیدا کنند. به امید اصلاح و تربیت خودمان در ابتدا و بعد تربیت فرزندان امام زمانی که انشالله باعث خیر دنیا و آخرتمان بشوند.🙏🙏 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۴۶۵ من در سن ۳۰ سالگی ازدواج کردم و الان که ۳۸ سالمه، به لطف خدا سه تا بچه قد و نیم قد دارم( ۷ ساله و ۴ ساله و ۱ ساله) قصدم از نوشتن این مطالب که در ادامه میگم اینه که به همه مامانهایی که از آوردن بچه سوم میترسند،بگم: من وااااقعاً واااااقعاً، شیرینی و لذت بچه داری رو در فرزند سوم چشیدم.😍😍 البته قبلش این رو هم بگم که فرزند سوم ما خدایی شد و ما جداً غافلگیر شدیم و من وقتی متوجه شدم، تا مدتها نمیتونستم و نمیخواستم قبول کنم و مداااام گریه میکردم و میگفتم که من آمادگی ندارم، خیلی خسته ام و بچه نمیخوام. چون بلافاصله بعد از عروسیم، باردار شده بودم و از اون موقع همش در بارداری و شیر دهی و بی خوابی های شبانه و دردسرها و اذیتهای دو تا بچه کوچیک پشت سر هم و .....بودم. خلاصه اینکه خیلی خسته بودم و دلم‌ میخواست که تا حدی آزاد باشم و کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم. وقتی متوجه بارداری سوم شدم، تماااام این مراحل بارداری و شیر دهی و سختی هایی که کشیده بودم، مثل فیلم از جلوی چشمام حرکت میکرد و مدام گریه میکردم و ناراحت بودم. البته این رو هم بگم که همسرم بسسسیار مشتاق فرزند بود و همیشه میگفت ماها که تا حدی اعتقاداتمون قوی هست، باید فرزند زیاد بیاریم و سعی کنیم بچه های خوب تربیت کنیم و بتونیم نسل شیعه رو زیاد کنیم. ولی هیچوقت نتونسته بود من رو راضی به آوردن بچه سوم بکنه و من به هیییچ عنوان بچه نمیخواستم و به شدت مواظب بودم که بچه دار نشم. ولی دوستان گلم از زمانی که دیگه به ناچار، وجود بچه سوم رو پذیرفتم، بقدری خدای مهربون در تماااام مراحل بارداری(با وجود دو تا بچه کوچیک که مدام در حال برآوردن خواسته ها و نیازها و بهونه هاشون بودم) کمکم کرد که از قبل، باورش برام غیر ممکن بود و به جرات میتونم بگم بهترین و آرام ترین و شیرینترین دوره بارداریم بود. بعد هم بدنیا اومدن و تمااااام مشکلات و سختی های داشتن سه تا بچه کوچیک که درک زیادی از مسائل اطراف رو نداشتند. و من در تمام این مراحل، از ابتدای بارداری اول تا الان، تنهای تنها و بدون هیییچ کمکی بودم و حتی همسرم هم بدلیل مشغله زیاد کاری از صبح تا ۱۰-۱۱ شب بیرون هستند. الان که پسر عزیزم یک سالش هست خدا به شدت کمکم کرده و سختی ها رو برام هموار کرده و تمام چیزهایی که برام دغدغه بوده، به آسانی تمام سپری شده. الان که فکرش رو میکنم و برام یادآوری میشه، تعجب میکنم چرا اینقدر از بارداری و بچه داری مجدد میترسیدم. باور کنید از تمام مراحل بارداری و بعد هم بچه داری سه تا بچه کوچیک بصورت همزمان با "جزء جزء" وجودم لذت بردم و فقط زیبایی و شیرینی در این مسیر را به یاد دارم و این فقط و فقط عنایت و لطف ویژه خداوند بوده.❤️❤️❤️ به عنوان مثال من در همین حین که باردار بودم، دختر بزرگترم که ۵ سالش بود رو در کلاس حفظ قرآن گذاشتم و تا قبل از اینکه وارد مدرسه بشه و بتونه خوندن و نوشتن یاد بگیره، تونست جزء ۳۰ قرآن رو حفظ کنه. با اینکه مسیر کلاسش دور بود ولی من با دختر دو سالم همیشه همراهیش میکردیم. هم در رفت و آمد و هم در تمرینهای حفظش در منزل که همین باعث شد که بیشتر وقت های اضافه ما در منزل، به خواندن و حفظ قرآن سپری بشه که برای همگی ما بسیار دلنشین بود. و این موضوع تا همین الان بسیار در تربیت و آرامش بچه ها نقش داشته. طوری که الان هر دو تا دخترهام به خوندن و حفظ قرآن علاقه دارند و از من میخوان که باهاشون تمرین کنم و واااقعا چی میتونه بهتر از این باشه در تربیت بچه ها که در پناه قرآن و با عشق به قرآن بزرگ بشن و این رو فقط و فقط از برکات فرزند سوم و توجه ویژه خداوند میدونم که در این مسیر خیلی کمکمون کرد.🙏🌹🙏 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۴۶۵ الان که پسرم یه کم بزرگتر شده و متوجه بازی کردن شده، همش پیش آبجی هاش میره و با اونها سرش گرمه و کمتر به سراغ من میاد و چی میتونه بهتر از این باشه برای یک مادر که بچه ها بهونه نگیرن و با هم سرگرم باشن و خودشون با خودشون بازی کنند.☺️ که این فقط و فقط در صورتی شدنی هست که تعداد بچه ها زیاد باشه تا بتونند با هم همبازی بشن. البته نمیگم همش هم در حال بازی هستند. مثل همه بچه های دیگه، به هر حال دعوا هم میکنند، بهونه هم میگیرند. ولی واقعاً واقعاً، با هم بودن و سرگرم شدنشون با همدیگه و بازی کردن و گهگاه دعوا کردن هاشون بسیار بسیار بهتر از شرایط دو بچه و یا تک بچه هست. این رو خودم تجربه کردم که میگم. میدونید عزیزان!!! یکی دیگه از چیزهایی که همیشه از بزرگترها و دیگران شنیده بودم ولی باورم نمیشد، این بود که میگفتند بچه ها با هم بزرگ میشن و با هم تربیت میشن و تو نیاز نیست برای تربیت هر بچه جدا جدا زمان و انرژی بذاری و راه درست رو نشونش بدی!!! و واقعا الان خودم این رو به عینه تجربه کردم که چقققدر بچه ها تحت تاثیر همدیگه هستند و راه همدیگه رو دنبال میکنند و "در اکثر موارد" لازم نیست یه مطلب یا تذکر درست رو به هر کدوم جدا جدا بگی و بچه ها بصورت خیلی جالب از هم تقلید میکنند و حتی در خیلی موارد حس رقابت بینشون پیش میاد که زودتر کار درست رو انجام بدند.😃😃 و همین موضوع کلی باعث شادی و سرگرمی در منزل میشه و چی بهتر از این!!☺️((البته در این مورد بچه ها که یه کم بزرگتر میشن و خوب و بد رو متوجه میشن میشه اجرا کرد.من الان بین دخترهام که ۷ساله و ۴ ساله هستند، این حس رقابت رو اجرا میکنم)) و دیگه اینکه عزیزان فرزند سوم من به قدری با خودش برکت تو زندگی ما آورد که زندگی ما از این رو به اون رو شد و همسرم در یک سرمایه گذاری خوب که اصلا فکرش رو هم که نمیکردیم وارد شد😀 و الان الحمدالله در وضعیت مالی نسبتا مطلوبی قرار گرفتیم. ببخشید خیلی طولانی شد ولی دلم نمیاد این رو نگم. چون با تمام وجودم از این موضوع خوشحالم😅 در حال حاضر، نسبت به زمان دو بچه، وقت آزاد من بسیار بیشتر شده و من خیلی از ساعتهای روز رو مشغول انجام کارهای شخصی و مورد علاقه ام هستم. چون همونطور که گفتم بچه ها با هم سرگرم میشن و کمتر سراغ مادر میان.🙂 دوستان عزیزم 🌷🌷🌷 اینکه برای آوردن بچه آدم بشینه، حساب و کتاب بکنه که پولش رو از کجا بیارم!!! چه جوری سختیهاش رو تحمل کنم!!! تربیتشون رو چیکار کنم!!! عزیزان دلم در اشتباه هستیم (همونطور که من بودم) فقط و فقط در این مسیر باید به خدا توکل کنیم و از خدا بخواهیم که هر چیزی که به خیر و مصلحت هست، سر راهمون قرار بده. در این دور و زمونه که بخاطر عدم امکان ازدواج برای اکثر جوونها و ممانعت بیشتر زوجها از بچه آوری بیشتر از یکی دوتا!!! به نظرم ما که قدری اعتقاداتمون قویتره و توکل به خدا در همه امورات زندگیمون، سر منشاء کارهامون هست، نباید بخاطر بهونه های بیخودی و بخصوص تنبلی، از آوردن بچه غافل بشیم.((البته الان به این نتیجه رسیدم که قبلا راحتی خودم در اولویت زندگیم بود)) یک حدیث داریم از پیغمبر اکرم «تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا»، خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند، افزایش پیدا کنند. به امید اصلاح و تربیت خودمان در ابتدا و بعد تربیت فرزندان امام زمانی که انشالله باعث خیر دنیا و آخرتمان بشوند.🙏🙏 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۶۵ من در سن ۳۰ سالگی ازدواج کردم و الان که ۳۸ سالمه، به لطف خدا سه تا بچه قد و نیم قد دارم( ۷ ساله و ۴ ساله و ۱ ساله) قصدم از نوشتن این مطالب که در ادامه میگم اینه که به همه مامانهایی که از آوردن بچه سوم میترسند،بگم: من وااااقعاً واااااقعاً، شیرینی و لذت بچه داری رو در فرزند سوم چشیدم.😍😍 البته قبلش این رو هم بگم که فرزند سوم ما خدایی شد و ما جداً غافلگیر شدیم و من وقتی متوجه شدم، تا مدتها نمیتونستم و نمیخواستم قبول کنم و مداااام گریه میکردم و میگفتم که من آمادگی ندارم، خیلی خسته ام و بچه نمیخوام. چون بلافاصله بعد از عروسیم، باردار شده بودم و از اون موقع همش در بارداری و شیر دهی و بی خوابی های شبانه و دردسرها و اذیتهای دو تا بچه کوچیک پشت سر هم و .....بودم. خلاصه اینکه خیلی خسته بودم و دلم‌ میخواست که تا حدی آزاد باشم و کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم. وقتی متوجه بارداری سوم شدم، تماااام این مراحل بارداری و شیر دهی و سختی هایی که کشیده بودم، مثل فیلم از جلوی چشمام حرکت میکرد و مدام گریه میکردم و ناراحت بودم. البته این رو هم بگم که همسرم بسسسیار مشتاق فرزند بود و همیشه میگفت ماها که تا حدی اعتقاداتمون قوی هست، باید فرزند زیاد بیاریم و سعی کنیم بچه های خوب تربیت کنیم و بتونیم نسل شیعه رو زیاد کنیم. ولی هیچوقت نتونسته بود من رو راضی به آوردن بچه سوم بکنه و من به هیییچ عنوان بچه نمیخواستم و به شدت مواظب بودم که بچه دار نشم. ولی دوستان گلم از زمانی که دیگه به ناچار، وجود بچه سوم رو پذیرفتم، بقدری خدای مهربون در تماااام مراحل بارداری(با وجود دو تا بچه کوچیک که مدام در حال برآوردن خواسته ها و نیازها و بهونه هاشون بودم) کمکم کرد که از قبل، باورش برام غیر ممکن بود و به جرات میتونم بگم بهترین و آرام ترین و شیرینترین دوره بارداریم بود. بعد هم بدنیا اومدن و تمااااام مشکلات و سختی های داشتن سه تا بچه کوچیک که درک زیادی از مسائل اطراف رو نداشتند. و من در تمام این مراحل، از ابتدای بارداری اول تا الان، تنهای تنها و بدون هیییچ کمکی بودم و حتی همسرم هم بدلیل مشغله زیاد کاری از صبح تا ۱۰-۱۱ شب بیرون هستند. الان که پسر عزیزم یک سالش هست خدا به شدت کمکم کرده و سختی ها رو برام هموار کرده و تمام چیزهایی که برام دغدغه بوده، به آسانی تمام سپری شده. الان که فکرش رو میکنم و برام یادآوری میشه، تعجب میکنم چرا اینقدر از بارداری و بچه داری مجدد میترسیدم. باور کنید از تمام مراحل بارداری و بعد هم بچه داری سه تا بچه کوچیک بصورت همزمان با "جزء جزء" وجودم لذت بردم و فقط زیبایی و شیرینی در این مسیر را به یاد دارم و این فقط و فقط عنایت و لطف ویژه خداوند بوده.❤️❤️❤️ به عنوان مثال من در همین حین که باردار بودم، دختر بزرگترم که ۵ سالش بود رو در کلاس حفظ قرآن گذاشتم و تا قبل از اینکه وارد مدرسه بشه و بتونه خوندن و نوشتن یاد بگیره، تونست جزء ۳۰ قرآن رو حفظ کنه. با اینکه مسیر کلاسش دور بود ولی من با دختر دو سالم همیشه همراهیش میکردیم. هم در رفت و آمد و هم در تمرینهای حفظش در منزل که همین باعث شد که بیشتر وقت های اضافه ما در منزل، به خواندن و حفظ قرآن سپری بشه که برای همگی ما بسیار دلنشین بود. و این موضوع تا همین الان بسیار در تربیت و آرامش بچه ها نقش داشته. طوری که الان هر دو تا دخترهام به خوندن و حفظ قرآن علاقه دارند و از من میخوان که باهاشون تمرین کنم و واااقعا چی میتونه بهتر از این باشه در تربیت بچه ها که در پناه قرآن و با عشق به قرآن بزرگ بشن و این رو فقط و فقط از برکات فرزند سوم و توجه ویژه خداوند میدونم که در این مسیر خیلی کمکمون کرد.🙏🌹🙏 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۶۵ الان که پسرم یه کم بزرگتر شده و متوجه بازی کردن شده، همش پیش آبجی هاش میره و با اونها سرش گرمه و کمتر به سراغ من میاد و چی میتونه بهتر از این باشه برای یک مادر که بچه ها بهونه نگیرن و با هم سرگرم باشن و خودشون با خودشون بازی کنند.☺️ که این فقط و فقط در صورتی شدنی هست که تعداد بچه ها زیاد باشه تا بتونند با هم همبازی بشن. البته نمیگم همش هم در حال بازی هستند. مثل همه بچه های دیگه، به هر حال دعوا هم میکنند، بهونه هم میگیرند. ولی واقعاً واقعاً، با هم بودن و سرگرم شدنشون با همدیگه و بازی کردن و گهگاه دعوا کردن هاشون بسیار بسیار بهتر از شرایط دو بچه و یا تک بچه هست. این رو خودم تجربه کردم که میگم. میدونید عزیزان!!! یکی دیگه از چیزهایی که همیشه از بزرگترها و دیگران شنیده بودم ولی باورم نمیشد، این بود که میگفتند بچه ها با هم بزرگ میشن و با هم تربیت میشن و تو نیاز نیست برای تربیت هر بچه جدا جدا زمان و انرژی بذاری و راه درست رو نشونش بدی!!! و واقعا الان خودم این رو به عینه تجربه کردم که چقققدر بچه ها تحت تاثیر همدیگه هستند و راه همدیگه رو دنبال میکنند و "در اکثر موارد" لازم نیست یه مطلب یا تذکر درست رو به هر کدوم جدا جدا بگی و بچه ها بصورت خیلی جالب از هم تقلید میکنند و حتی در خیلی موارد حس رقابت بینشون پیش میاد که زودتر کار درست رو انجام بدند.😃😃 و همین موضوع کلی باعث شادی و سرگرمی در منزل میشه و چی بهتر از این!!☺️((البته در این مورد بچه ها که یه کم بزرگتر میشن و خوب و بد رو متوجه میشن میشه اجرا کرد.من الان بین دخترهام که ۷ساله و ۴ ساله هستند، این حس رقابت رو اجرا میکنم)) و دیگه اینکه عزیزان فرزند سوم من به قدری با خودش برکت تو زندگی ما آورد که زندگی ما از این رو به اون رو شد و همسرم در یک سرمایه گذاری خوب که اصلا فکرش رو هم که نمیکردیم وارد شد😀 و الان الحمدالله در وضعیت مالی نسبتا مطلوبی قرار گرفتیم. ببخشید خیلی طولانی شد ولی دلم نمیاد این رو نگم. چون با تمام وجودم از این موضوع خوشحالم😅 در حال حاضر، نسبت به زمان دو بچه، وقت آزاد من بسیار بیشتر شده و من خیلی از ساعتهای روز رو مشغول انجام کارهای شخصی و مورد علاقه ام هستم. چون همونطور که گفتم بچه ها با هم سرگرم میشن و کمتر سراغ مادر میان.🙂 دوستان عزیزم 🌷🌷🌷 اینکه برای آوردن بچه آدم بشینه، حساب و کتاب بکنه که پولش رو از کجا بیارم!!! چه جوری سختیهاش رو تحمل کنم!!! تربیتشون رو چیکار کنم!!! عزیزان دلم در اشتباه هستیم (همونطور که من بودم) فقط و فقط در این مسیر باید به خدا توکل کنیم و از خدا بخواهیم که هر چیزی که به خیر و مصلحت هست، سر راهمون قرار بده. در این دور و زمونه که بخاطر عدم امکان ازدواج برای اکثر جوونها و ممانعت بیشتر زوجها از بچه آوری بیشتر از یکی دوتا!!! به نظرم ما که قدری اعتقاداتمون قویتره و توکل به خدا در همه امورات زندگیمون، سر منشاء کارهامون هست، نباید بخاطر بهونه های بیخودی و بخصوص تنبلی، از آوردن بچه غافل بشیم.((البته الان به این نتیجه رسیدم که قبلا راحتی خودم در اولویت زندگیم بود)) یک حدیث داریم از پیغمبر اکرم «تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا»، خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند، افزایش پیدا کنند. به امید اصلاح و تربیت خودمان در ابتدا و بعد تربیت فرزندان امام زمانی که انشالله باعث خیر دنیا و آخرتمان بشوند.🙏🙏 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۴۶۵ من در سن ۳۰ سالگی ازدواج کردم و الان که ۳۸ سالمه، به لطف خدا سه تا بچه قد و نیم قد دارم( ۷ ساله و ۴ ساله و ۱ ساله) قصدم از نوشتن این مطالب که در ادامه میگم اینه که به همه مامانهایی که از آوردن بچه سوم میترسند،بگم: من وااااقعاً واااااقعاً، شیرینی و لذت بچه داری رو در فرزند سوم چشیدم.😍😍 البته قبلش این رو هم بگم که فرزند سوم ما خدایی شد و ما جداً غافلگیر شدیم و من وقتی متوجه شدم، تا مدتها نمیتونستم و نمیخواستم قبول کنم و مداااام گریه میکردم و میگفتم که من آمادگی ندارم، خیلی خسته ام و بچه نمیخوام. چون بلافاصله بعد از عروسیم، باردار شده بودم و از اون موقع همش در بارداری و شیر دهی و بی خوابی های شبانه و دردسرها و اذیتهای دو تا بچه کوچیک پشت سر هم و .....بودم. خلاصه اینکه خیلی خسته بودم و دلم‌ میخواست که تا حدی آزاد باشم و کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم. وقتی متوجه بارداری سوم شدم، تماااام این مراحل بارداری و شیر دهی و سختی هایی که کشیده بودم، مثل فیلم از جلوی چشمام حرکت میکرد و مدام گریه میکردم و ناراحت بودم. البته این رو هم بگم که همسرم بسسسیار مشتاق فرزند بود و همیشه میگفت ماها که تا حدی اعتقاداتمون قوی هست، باید فرزند زیاد بیاریم و سعی کنیم بچه های خوب تربیت کنیم و بتونیم نسل شیعه رو زیاد کنیم. ولی هیچوقت نتونسته بود من رو راضی به آوردن بچه سوم بکنه و من به هیییچ عنوان بچه نمیخواستم و به شدت مواظب بودم که بچه دار نشم. ولی دوستان گلم از زمانی که دیگه به ناچار، وجود بچه سوم رو پذیرفتم، بقدری خدای مهربون در تماااام مراحل بارداری(با وجود دو تا بچه کوچیک که مدام در حال برآوردن خواسته ها و نیازها و بهونه هاشون بودم) کمکم کرد که از قبل، باورش برام غیر ممکن بود و به جرات میتونم بگم بهترین و آرام ترین و شیرینترین دوره بارداریم بود. بعد هم بدنیا اومدن و تمااااام مشکلات و سختی های داشتن سه تا بچه کوچیک که درک زیادی از مسائل اطراف رو نداشتند. و من در تمام این مراحل، از ابتدای بارداری اول تا الان، تنهای تنها و بدون هیییچ کمکی بودم و حتی همسرم هم بدلیل مشغله زیاد کاری از صبح تا ۱۰-۱۱ شب بیرون هستند. الان که پسر عزیزم یک سالش هست خدا به شدت کمکم کرده و سختی ها رو برام هموار کرده و تمام چیزهایی که برام دغدغه بوده، به آسانی تمام سپری شده. الان که فکرش رو میکنم و برام یادآوری میشه، تعجب میکنم چرا اینقدر از بارداری و بچه داری مجدد میترسیدم. باور کنید از تمام مراحل بارداری و بعد هم بچه داری سه تا بچه کوچیک بصورت همزمان با "جزء جزء" وجودم لذت بردم و فقط زیبایی و شیرینی در این مسیر را به یاد دارم و این فقط و فقط عنایت و لطف ویژه خداوند بوده.❤️❤️❤️ به عنوان مثال من در همین حین که باردار بودم، دختر بزرگترم که ۵ سالش بود رو در کلاس حفظ قرآن گذاشتم و تا قبل از اینکه وارد مدرسه بشه و بتونه خوندن و نوشتن یاد بگیره، تونست جزء ۳۰ قرآن رو حفظ کنه. با اینکه مسیر کلاسش دور بود ولی من با دختر دو سالم همیشه همراهیش میکردیم. هم در رفت و آمد و هم در تمرینهای حفظش در منزل که همین باعث شد که بیشتر وقت های اضافه ما در منزل، به خواندن و حفظ قرآن سپری بشه که برای همگی ما بسیار دلنشین بود. و این موضوع تا همین الان بسیار در تربیت و آرامش بچه ها نقش داشته. طوری که الان هر دو تا دخترهام به خوندن و حفظ قرآن علاقه دارند و از من میخوان که باهاشون تمرین کنم و واااقعا چی میتونه بهتر از این باشه در تربیت بچه ها که در پناه قرآن و با عشق به قرآن بزرگ بشن و این رو فقط و فقط از برکات فرزند سوم و توجه ویژه خداوند میدونم که در این مسیر خیلی کمکمون کرد.🙏🌹🙏 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۴۶۵ الان که پسرم یه کم بزرگتر شده و متوجه بازی کردن شده، همش پیش آبجی هاش میره و با اونها سرش گرمه و کمتر به سراغ من میاد و چی میتونه بهتر از این باشه برای یک مادر که بچه ها بهونه نگیرن و با هم سرگرم باشن و خودشون با خودشون بازی کنند.☺️ که این فقط و فقط در صورتی شدنی هست که تعداد بچه ها زیاد باشه تا بتونند با هم همبازی بشن. البته نمیگم همش هم در حال بازی هستند. مثل همه بچه های دیگه، به هر حال دعوا هم میکنند، بهونه هم میگیرند. ولی واقعاً واقعاً، با هم بودن و سرگرم شدنشون با همدیگه و بازی کردن و گهگاه دعوا کردن هاشون بسیار بسیار بهتر از شرایط دو بچه و یا تک بچه هست. این رو خودم تجربه کردم که میگم. میدونید عزیزان!!! یکی دیگه از چیزهایی که همیشه از بزرگترها و دیگران شنیده بودم ولی باورم نمیشد، این بود که میگفتند بچه ها با هم بزرگ میشن و با هم تربیت میشن و تو نیاز نیست برای تربیت هر بچه جدا جدا زمان و انرژی بذاری و راه درست رو نشونش بدی!!! و واقعا الان خودم این رو به عینه تجربه کردم که چقققدر بچه ها تحت تاثیر همدیگه هستند و راه همدیگه رو دنبال میکنند و "در اکثر موارد" لازم نیست یه مطلب یا تذکر درست رو به هر کدوم جدا جدا بگی و بچه ها بصورت خیلی جالب از هم تقلید میکنند و حتی در خیلی موارد حس رقابت بینشون پیش میاد که زودتر کار درست رو انجام بدند.😃😃 و همین موضوع کلی باعث شادی و سرگرمی در منزل میشه و چی بهتر از این!!☺️((البته در این مورد بچه ها که یه کم بزرگتر میشن و خوب و بد رو متوجه میشن میشه اجرا کرد.من الان بین دخترهام که ۷ساله و ۴ ساله هستند، این حس رقابت رو اجرا میکنم)) و دیگه اینکه عزیزان فرزند سوم من به قدری با خودش برکت تو زندگی ما آورد که زندگی ما از این رو به اون رو شد و همسرم در یک سرمایه گذاری خوب که اصلا فکرش رو هم که نمیکردیم وارد شد😀 و الان الحمدالله در وضعیت مالی نسبتا مطلوبی قرار گرفتیم. ببخشید خیلی طولانی شد ولی دلم نمیاد این رو نگم. چون با تمام وجودم از این موضوع خوشحالم😅 در حال حاضر، نسبت به زمان دو بچه، وقت آزاد من بسیار بیشتر شده و من خیلی از ساعتهای روز رو مشغول انجام کارهای شخصی و مورد علاقه ام هستم. چون همونطور که گفتم بچه ها با هم سرگرم میشن و کمتر سراغ مادر میان.🙂 دوستان عزیزم 🌷🌷🌷 اینکه برای آوردن بچه آدم بشینه، حساب و کتاب بکنه که پولش رو از کجا بیارم!!! چه جوری سختیهاش رو تحمل کنم!!! تربیتشون رو چیکار کنم!!! عزیزان دلم در اشتباه هستیم (همونطور که من بودم) فقط و فقط در این مسیر باید به خدا توکل کنیم و از خدا بخواهیم که هر چیزی که به خیر و مصلحت هست، سر راهمون قرار بده. در این دور و زمونه که بخاطر عدم امکان ازدواج برای اکثر جوونها و ممانعت بیشتر زوجها از بچه آوری بیشتر از یکی دوتا!!! به نظرم ما که قدری اعتقاداتمون قویتره و توکل به خدا در همه امورات زندگیمون، سر منشاء کارهامون هست، نباید بخاطر بهونه های بیخودی و بخصوص تنبلی، از آوردن بچه غافل بشیم.((البته الان به این نتیجه رسیدم که قبلا راحتی خودم در اولویت زندگیم بود)) یک حدیث داریم از پیغمبر اکرم «تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا»، خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند، افزایش پیدا کنند. به امید اصلاح و تربیت خودمان در ابتدا و بعد تربیت فرزندان امام زمانی که انشالله باعث خیر دنیا و آخرتمان بشوند.🙏🙏 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۵۹۹ سال ۸۸ بود که عقد کردیم و دوسال بعد هم ازدواج کردیم. دوران عقد و سالهای اول زندگیمون خیلی سخت و پرتنش گذشت؛ تا جایی که دو بار تصمیم به جدایی گرفتیم که با وساطت بزرگترها این اتفاق رخ نداد. همسرم اصلا با اومدن بچه به زندگیمون موافق نبود، چون مطمئن نبود این زندگی ادامه پیدا می‌کنه یا نه، ولی من قلبا هم همسرم رو دوست داشتم و هم دوست داشتم یه نفر دیگه به زندگیمون اضافه بشه. خلاصه من خداخواسته باردار شدم ولی با واکنش تند همسرم روبرو شدم، بی محلی ها و اذیت هاش بیشتر شد، به طوری که زایمانم یکی از بدترین خاطرات زندگیم شد. دختر گلم دوسال بعد ازدواجمون به دنیا اومد و حالا شده بود همه ی زندگی پدرش. آروم آروم زندگیمون گرمتر شد و سخت گیری های همسرم هم کمتر شد. بعد از دو سالگی دخترم، خیلی اصرار کردم تا دوباره بچه دار بشیم ولی به هیچ وجه راضی نمیشد. زمانی که دخترم ۵ سالش بود، یکی از اقوام تو یه حادثه، فرزندش رو از دست داد؛ همسرم خیلی غصه می‌خورد و می‌گفت اگه فرزندان بیشتری داشتند، تحمل این مصیبت براشون راحت تر بود، این قضیه یه تلنگر برای همسرم شد. حالا که همسرم راضی به فرزندآوری شده بود، انگار خدا داشت برای ناشکری ای که کرده بودیم، تنبیه مون می‌کرد، ماه ها می‌گذشت و من باردار نمی‌شد. می‌دونستم اگه مشکلی باشه، هیچ وقت همسرم برای درمان همراهیم نمیکنه. چند باری به دکتر مراجعه کردم و دارو استفاده کردم ولی بی تاثیر بود. خیلی حالم بد بود، یادم میاد اون زمان حتی کانال شما رو هم حذف کردم. بالاخره بعد از دو سال انتظار و دعا و توسل خدا لطف کرد و هدیه اش را به ما داد. برخلاف فرزند اول، این بار بارداری و زایمانم جزء بهترین خاطرات زندگیم شد که هر وقت به یاد میارم حالم خوب میشه. بعد بارداری دوباره عضو کانالتون شدم😅 حالا پسرم دو ساله اس چند ماهی بود که اقدام کرده بودیم برای فرزند سوم، این فرزند رو نذر امام زمانم کردم و کانال شما روی تصمیم گیری و مصمم شدنم خیلی تاثیر داشت. چند وقتیه فهمیدم که به لطف خدا باردار هستم، گاهی ترس وجودم رو میگیره، وقتی به واکنش اطرافیان فکر می‌کنم و یا اینکه آیا می‌تونم از پس سه تا بچه و مسئولیت هاشون بربیام. از خدا می‌خوام توان جسمی و روحی بالایی بهم بده تا بتونم از این امانت هاش به خوبی نگه داری کنم. سر فرزند سوم، شکر خدا حمایت همسرم رو هم دارم و البته داره برنامه ریزی می‌کنه واسه فرزند چهارم😅. همه تونو دوست دارم. یا علی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075