#تجربه_من ۱۰۱۷
#فرزندآوری
#حرف_مردم
#دوتا_کافی_نیست
من دوتا گل دختر دارم، سال قبل تو مرداد ماه سفر به مشهد داشتیم، همونجا نیت کردم برای سربازی آقامون خدا بهمون یه فرزند صالح و سالم بده
بعد از سفر مشهد، برای پیاده روی اربعین با همسرم دوتایی راهی کربلا شدیم و دخترهامو پیش مادرمگذاشتم، چون میدونستم سال بعد نمیتونم پیاده روی برم قطعا یا باردارم یا نی نی بدنیا اومده،
پارسال پیاده روی اربعین اولین بار بود میرفتم ، قبلا دوبار کربلا رفته بودم اما نه برای اربعین، الحق و والانصاف سفر خاطره انگیز و معنوی عالی بود که از همسر صبورم ممنون هستم.
اونجا هم از آقا امام حسین(ع) و پدرمون آقا امیرالمؤمنین(ع)خواستم کمک کنن و خدا فرزند سالمی بهمون بده، خلاصه از کربلا برگشتیم، قبلا چکاپ رفته بودم همه چی الحمدالله خوب بود. دکتر فولیک اسید تجویز کردن شروع کردم به خوردن و با توکل بخدا اقدام کردیم.
از شانس خوب یا بد من از ماه مهر نامه همسرجان رو زدن برای ماموریت به شهرستان😐 اولش ناراحت شدم. میخواستم بیخیال بشم.
دوباره گفتم آقا جان من به نیت سربازی برای شما دارم اقدام میکنم پس خودتون کمکم کنین و متوسل شدم به خانم نرجس خاتون (س)، تو ماه آبان دوره ام عقب افتاد. اول فکر کردم بخاطر دندانپزشکی هست که رفتم و چرک خشک کن خوردم اما ۵ روز که شد دیگه شک کردم. روز شهادت خانم حضرت زهرا (س) بیبی چک گذاشتم و شگفت زده😍
به همسرم چیزی نگفتم، تا اومد مرخصی، روز اول که رسید اصرار کردم امشب بریم زیارت شاه عبدالعظیم، ایشون گفتن خسته هستم، حالا یه شب دیگه بریم ولی من اصرار که امشب بریم، خلاصه راهی زیارت شدیم.
از قبل یه پستونک خریده بودم کادو کردم یه نامه کوتاه ام نوشته بودم، رسیدیم اونجا، اومدیم از هم جدا بشیم که ایشون بره مردونه، گفتم صبر کن، پستونک و نامه رو گذاشتم تو جیب شون،گفت چیه؟
گفتم تولدت دوهفته دیگه هست چون شما نیستی کادو تو زودتر برات گرفتم.
رفتم تو داخل شدیم زیارت کردم، دورکعت نماز خوندم که دیدم گوشیم زنگ میخوره مطمئن بودم همسرم هست وقتی جواب دادم فقط گریه میکرد عین بچه اول مون، انقدر خوشحال بود. نتونست حرف بزنه فقط گفت خدا مارو خیلی دوست داره❤️
زیارت کردم اومدم بیرون، همسرم منو دید بغل ام کرد. اومد بوس کنه که دیدم خادم ها دارن بد نگاه میکنن، گفتم آقا بقیه رو بذار برای خونه😁
باورش نمیشد اصلا، گفت کسی میدونه گفتم نه هیچ کس، چون دوباره ماموریت میخواست بره، اصرار داشت به مامانم بگم گفتم اصلا....
ایشون برگشتن و من موندم و مسئولیت بچه ها، بخصوص دختر بزرگم که مدرسه اش دور بود و هرروز باید خودم میبردم و میآوردم، ویار های داغونم خیلی سریع شروع شد از صبح که بلند میشدم حالت تهوع تا آخر شب🤮
هیچی نمیتونستم بخورم، سر دوتا دخترام هم ویار داشتم ولی فقط تهوع اما این سری تجربه جدید استفراغ هم شروع شده بود، خلاصه چند سری رفتم سرم زدم، سری آخر دکتر گفت اگه اینطوری باشی باید بستری بشی😢 خلاصه با توسل به خانم نرجس خاتون و آقا این دوران رو گذروندم.
۴ماه که تموم میشه اوضاع ام خوب میشه کم کم،اگه کمک خدا و ائمه نبود نمیتونستم، ولی روز اول با خودشون عهد بسته بودم و همه چی و به خودشون سپرده بودم.
تو بهمن ماه بود یه روز دخترم رو بردم مدرسه، انقدر حالم بد بود که فقط خدا میدونه، وسط سال سرویس نبود بگیرم، رفت وآمد هم برام سخت بود. پیاده روی زیاد داشت، یه روز گفتم خدایا خودت کمکم کن دیگه نمیتونم، از قضا یه خانم رو دیدم که راننده سرویس هست و سه تا دانش آموز میبره، بهشون شرایط مو گفتم و قبول کردن که دختر منو هم قبول زحمت کنن با هزینه مناسب، همه اینا رو بخاطر برکت نی نی میدونستم.
تو ماه اسفند دل رو به دریا زدم و به مامانم گفتم ،بماند که چقدر عصبانی شد😡🤬البته بنده خدا دلش برای من میسوخت که همسرم نبود و مسئولیت دوبچه باهم بود و شرایط ویار که بعدا متوجه شد، هیچی نگفتم فقط میگفتم خدا کمک میکنه، عید تقریبا ۵ماهم در حال تموم شدن بود که بقیه متوجه شدن.
واکنش ها اونطور که فکر میکردم خیلی بد نبود اما تو خانواده پدر ومادر هم نسل جدید همه یا بچه ندارن یا یک دونه، وقتی میشنیدن من بچه سوم، اولین سوال ناخواسته بوده یا میخواستین😫 دیگه لوله هاتو میخوای ببندی😠دیگه بسه هم دخترشو داری هم پسر😏اون یکی پشت سر میگفت شوهرش پسر میخواسته که سومی رو آورده، من فقط میخندیدم🤪
خلاصه گل پسر ما الان ۲۱ روزه بدنیا اومده، از خدا ممنونم که همیشه هوامو داشته، الحمدالله با اینکه سزارین سوم ام بود اما اذیت نشدم.
به حرف دیگران توجه نکنین، برای خودتون زندگی کنین، نیازی نیست جواب حرف دیگران رو بدین با یک لبخند بگذرین و اون کاری که فکر میکنین درسته انجام بدین.
از خدا میخوام انشالله به همه فرزندان صالح وسالم بده 🙏
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ به فرزند بزرگترتون اعتماد کنید👌
🧕«میتونی وقتی دارم ظرفها را می شورم، مراقب خواهرت باشی؟»
🔹اگر به فرزند بزرگترتان #مسئولیت های این چنینی بدهید و به او بگویید:
«من به کسی مثل تو نیاز دارم تا مراقب فرزند کوچکتر باشه»، در واقع حس #اعتمادبهنفس او را افزایش دادهاید. در این حالت فرزندان بزرگ تر به #خواهر یا #بردار کوچیک خود آسیب نمی رسانند.
⬅️ میتونید فرزند کوچک را داخل گهواره یا روی پتویی روی زمین بگذارید و اجازه دهید فرزند بزرگ تر با #اسباببازی یا نوازش فرزند کوچک تر، او را سرگرم کند.
♥️ به این ترتیب، علاوه بر افزایش اعتماد به نفس متوجه می شود که والدینش به او اعتماد دارند و حس #حسادت او برانگیخته نمیشود.
محمد فروهر:
#خانه_مشاوره_آنلاین | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd
🌀 بچههاتون رو با بقیه کودکان مقایسه نکنید، چون:
🔸 باعث اختلال در عملکرد و سلامت کودک میشه.
🔹 مقایسه فرزندان با دیگران اثر منفی طولانی مدت میذاره.
🔸باعث کاهش اعتماد به نفس و عزت نفس کودک میشه.
🔹 باعث فعال شدن احساس خشم و حسادت در کودک میشه.
🔸مقایسه فرزندان با دیگران اونا رو دروغگو میکنه.
🔹 مقایسه فرزندان با دیگران اونا رو منزوی میکنه.
🔸 فرزندانی خودخواه خواهید داشت.
🔹 با مقایسه بچههاتون با دیگران اونا رو برای شکست آماده میکنید.
پس صبور باشید و یادتون باشه که با مقایسه کردن نمیتونید بچهتون رو تغییر بدید.
محمد فروهر:
#خانه_مشاوره_آنلاین | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd
#استاد_قرائتی
یكی گفت: آقا! اگر آدم ۵ تا بچه داشته باشد، آیا به تربیت آنها میرسد؟ گفتم: ما هیچ آماری نداریم كه هر كسی فرزند كمتر داشته باشد، بهتر آنها را تربیت میکند.
هیچ آماری نداریم كه اگر كسی زیاد بچه داشته باشد، بچه هایش بی ادب هستند و اگر كسی یك بچه داشته باشد، بچهاش باادب است.
افرادی هستند که ۱۲ تا بچه دارند، ۱۲ تا گل دارند. افرادی هستند که یك بچه دارند ولی یك گرگ دارند. ما هیچ آماری نداریم كه هركسی بچه كمتر داشته باشد، ادبش بیشتر است.
#فرزندآوری
#تربیت_فرزند
#شبهات_فرزندآوری
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ التماس دعا...
#رویای_مادری
#ازدواج_جوانان
#التماس_دعا
«دوتا کافی نیست»| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ نسخه ای معنوی برای درمان ناباروری!!
از دربانان بارگاه معاویه بود. یکی از روزها که امام حسن علیه السلام به نزد معاویه رفته بود، در راه بازگشت، به دنبال امام آمد، شرح حالش را گفت و از آن حضرت خواست تا دعایی به او بیاموزد، شاید خداوند، فرزندی به او بدهد.
امام فرمودند: «علیک بالإستغفار»
استغفار را پیشه خود ساز ...
از آن به بعد، مرد بسیار استغفار کرد، تا اینکه خداوند، به او، ۱۰ فرزند عطا کرد.
این خبر به معاویه رسید. به آن مرد گفت: چرا از امام نپرسیدی که این سخن را، بر چه اساسی بیان کرده است و چرا استغفار چنین خاصیتی دارد؟ اتفاقاً، روزی آن حضرت، پیش معاویه آمد. آن مرد، علّت این رهنمود امام را جویا شد.
امام حسن علیه السلام فرمودند: آیا نشنیدهای که خداوند در داستان هود میفرماید:
✨«وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا ًو #یزدکمقوةالیقوتکم».
سوره هود، آیه ۵۲
و در قصه نوح فرمود:
✨«اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَ #یمددکمبأموالوبنین وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ و َيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا».
سوره نوح، آیه ۱۲
📚مسند الامام المجتبی علیهالسلام، ص ۶۰۳
#استغفار
#ناباروری
#رویای_مادری
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#سوال_مخاطبین
✅ پاسخ سوالات شما...
#نوزادان_نارس
#انتقال_جنین
#معرفی_پزشک
#ناباروری
#دل_درد_نوزاد
#تحرک_اسپرم
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۱۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#مشیت_الهی
#رزاقیت_خداوند
#دوتا_کافی_نیست
من متولد ۱۳۶۶ هستم، از یک خانواده پرجمعیت ۶خواهر و ۳ برادر، از اول دوست داشتم زود ازدواج کنم. ۱۷سالم که بود، سال ۱۳۸۴ عقد کردم.
دوران نامزدی یک دفعه متوجه شدم باردار هستم. وای خدا تا رفتم دکتر، گفت مبارکه خانم، بارداری...
من که نمیدونستم چیکار کنم. تصمیم گرفتم بچه رو از بین ببرم. به خانواده ام از ترس که چرا توی دوران عقد باردار شدم چیزی نگفتم.
شروع کردم از جاهای بلند پريدن، هرکاری میشد کردم به خیال اینکه این موجود کوچولو که قلب هم داشت رو از بین ببرم، تا اینکه مادرم فهمید. کل خانواده فهمیدن...
مادرم گفت نباید این کار رو انجام بدی، یک مقدار جروبحث شد ولی خانواده همسرم ۴ قلم جنس به عنوان شیر بها دادن، پدرم کامل بهم جهاز داد و ما با یک کوچولو وارد زندگی شدیم. پدرشوهرم طبقه پایین رو کامل به ما داد و ۶ سال ما اونجا زندگی کردیم.
هفته ها میگذشت و من بارداری رو طی کردم تا اینکه پسر کوچولوی من آقا عرشیا به دنیا آمد.
کمی گذشت تا اینکه متوجه اعتیاد همسرم شدم. باور نمیکردم که به مواد مخدر روی آورده، رفتم داخل یک تولیدی لباس با یه بچه کوچیک کار کردم. بعد رفتم نظافت خونه های مردم، توی همین سختی ها همسرم چند بار کمپ رفت ولی درست نشد. آخر ازش جدا شدم. مهریه رو بخشیدم پسرم رو گرفتم.
تا اینکه یک روز برادرم گفتم حق نداری از خونه بری بیرون، چون شوهر نداری،پشت سرت حرف میزنند. من که داخل خونه پدرم زندانی شده بودم، تصمیم گرفتم به همسرم زنگ بزنم به خاطر پسرم از اول شروع کنیم که همسرم هم قبول کرد و ما دوباره زندگی رو شروع کردیم.
ولی این بار همسرم مواد رو تزريق میکرد
و من خیلی نگران بودم که از همسرم بیماری ایدز بگیرم که رفتم آزمایش دادم گفت خدارو شکر سالم هستم، دیگه نمیتونستم با همسرم زندگی کنم چون اون نمیخواست عوض بشه و این بار دوباره ازش طلاق گرفتم.
وقتی ازش جدا شدم با همسر جدیدم آشنا شدم که اون هم از همسرش جدا شده بود. همسر اول من فهمیده بود که من ازدواج کردم. بعد از یک مدتی فوت کرد. من مشهد بودم وقتی که این خبر رو شنیدم و از ته قلبم حلالش کردم.
همسر دوم شکر خدا خیلی آقا است. پسرم که بچه یتیم هست رو حمایت میکنه الان پسر من ۱۸ ساله شده و مشغول تحصیله.
شکر خدا ،خیلی از پسر اولم راضی ام. توی بارداریها هم خیلی کمکم کرد. سرويس بهداشتی رو میشست. حیاط رو میشست. خونه رو جارو برقی میزد و....
از همسر دوم هم ۳ فرزند دارم. هر ۴تا به روش سزارین به دنیا آمدن، سر سزارین چهارم دکتر میخواست لوله هام رو ببنده نه من اجازه دادم نه همسرم، مادر خود من پشت در اتاق عمل به همسرم میگفته اجازه بده دخترم لوله هاشو ببنده که همسرم به مادر من گفته عوارض داره، نمی تونم.
الان پسر کوچیکم آقا محمد ۱سال وپنج ماهش است، اگر ۲ساله بشه از خدا میخوام دوباره منو مجدد لایق مادری کنه و بهم بچه امانت بده، چند روز پیش مادر خودم بهم گفت بشین سرجات چه بچه ای؟ همین چهار تا رو بزرگ کن، بفرست دانشگاه بسه ولی من بهش چیزی نگفتم چون مادره، قلبش میشکنه ولی خودم با خدای خودم عهد بستم که اول برای ازدیاد نسل شیعه و بعد سربازی امام زمان و بعد دستور رهبرم دوباره از خدا بچه بخوام.
نا گفته نماند هر کدام از بچه ها که به دنیا میان کلی روزی میارن، بارها کربلا وجاهای زیارتی رفتیم. ماشین خریدیم. خونه خریدیم، همسرم رسمی شد. از سر کارش بهش قسطی زمین دادن، همه اش از رزق بچه هاست.
هر کسی تجربه من رو خوند برام از ته دل دعا کنه بچه های زیادی داشته باشم، چون به جز خدا حامی ندارم در زندگی، دوست دارم یک خانواده بزرگ با چندتا بچه داشته باشم.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075