eitaa logo
تجربیات بارداری,بانوان بانوی بهشتی
15.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
68 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @Khandehpak @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @farzandbano @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @sotikodak @didanii تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۱۳۴ بنده متولد سال ۱۳۶۲ هستم. چهارتا خواهریم که من سومین دختر خانواده... تیر ماه سال ۱۳۹۴ باهمسرم که غریبه هستن، عقد کردیم. دقیقا شب پانزده رمضان بود و شش ماه بعد با یه عصرانه رفتیم سر زندگی خودمون. خیلی زود باردار شدم. البته انتظارشم نداشتم. تجربه ای هم از بچه داری نداشتم. دختر اولم خیلی بدخو بود. تا دوسالگی همش گریه می‌کرد. سر شیر گرفتن، سر اینکه از پوشک بگیرمش، خیلی اذیت می‌کرد. گذشت تا بزرگتر شد. از سه سالگی دخترم، به همسرم میگفتم بیا به خاطر دخترمون اقدام کنیم که فاصله سنی شون زیاد نشه تا باهم بازی کنن ولی همسرم قبول نمیکردن ومیگفتن همین یکی بسه. دخترم خیلی وابسته من بود. تا زمانی که شش سالش شد و مهد میرفت و همسرم بالاخره راضی شدن برا بچه دوم. دو ماه گذشته بود که باردار شدم ولی ویار نداشتم. برا قلب جنین رفتم سونو و دکتر گفت ساک حاملگی دیده میشه بدون قلب، برو دو هفته دیگه بیا و من بعد دوهفته رفتم. جنین یه روز رشد کرده بود بازم بدون قلب و دکترم بهم گفت حاملگی پوچ هست. کورتاژ کردم و خیلی به لحاظ روحی و جسمی به هم ریختم. چون همزمان با من جاریم هم باردار بودن. گذشت تا اینکه جاریم زایمان کردن و وقتی رفتم عیادت شون تو بیمارستان، وقتی بچه شو بغل کردم که بهش شیر بدن خیلی گریه کردم دست خودم نبود ولی حالم گرفته بود. دخترم که کلاس اول رفت، دقیق برا خودم کلاس ورزشی ثبت نام کردم و پیاده روی زیاد می‌رفتم و همسرش بعد اینکه کوتاژ کردم بازم گفتن دیگه بچه نمیخوام. همین یکی کافیه و واقعا برنامه ریزی نداشتیم که بچه دار بشیم. ناگفته نماند بعد کورتاژ دکترم منو فرستادن سونو هیستوگرافی و اونجا معلوم شد چسبندگی خفیف رحم دارم، آزمایش اسپرم همسرم هم خیلی ضعیف بود و دکتر زنان که رفتم خانم دادگر تو مشهد بهم گفتن حالا حالا ها هردوتون کاردارین و باید درمان بشین. منم که میدونستم همسرم برا بچه دوم میلی ندارن، کلا راه درمان رو گذاشتم کنار و به خودم رسیدم. مهر ۱۴۰۲ که دخترم میرفت مدرسه، من زمان دوره ام بود و حتی ده روزی نرفتم کلاس ورزش چون تردمیل در آب میرفتم و بعد آبان که رفتم کلاس تقریبا جلسه های آخر کلاس بودم که دیدم نمیتونم حتی وایستم ورزش کنم، ضعف بهم دست می‌داد و خودم گفتم فعلا نمیام تا ببینم حالم چطور میشه و بینش یادمه آخر هفته بود، رفتیم شهرستان پیش مادرشوهرم و امام زاده محمد عابد برادر امام رضا ع هستن و اونجا به دلم افتاده بود شاید باردار شده باشم و همونجا نذر کردم. برگشتیم و یه هفته بعد بی بی چک گذاشتم ودیدم خط دوم کمرنگ قرمز شده و گفتم نه باردار نیستم. اما دو روز بعدش رفتم آزمایش دادم و جوابش مثبت بود. خیلی خوشحال شدم و به همسرم که گفتم مات مونده بود و فکر اینکه باردار شده بودم رو نمیکردن. رفتم تحت نظر پزشک دلسوزم خانم دکتر حمیده اعلمی تو مشهد بهم معرفی کرده بودن از قبل حتی کورتاژ هم ایشون انجام دادن و به خاطری که سقط نشه و سنم ۴۰ سال بود، سه ماه پشت سر هم میرفتم درمانگاه و اطراف نافم باید آمپول میزدم. برا غربالگری اول سونو خوب بود ولی آزمایش گفتن باید آزمایش ژنتیک هم بدم با کلی استرس اون دو هفته خداروشکر جواب آزمایش ژنتیک هم سالم بود و قلبا دختر دوست داشتم و دخترمم وقتی فهمید میخواد یه خواهرجون دیگه داشته باشه خیلی خوشحال شد. دوران بارداریم هم گذشت تا ۳۸ هفته کامل بودم. برا کنترل آخرم رفتم دکتر، فشار ۱۴ بود و دکترم ختم بارداری دادن و دو روز جلوتر از تاریخ زایمانم ۱۸ تیر زایمان کردم البته سزارین و خداروشکر میکنم سالم هست و یه هفته دیگه ۸ ماهش هم تموم میشه. میخواستم بگم تا خدا نخواد حتی برگی از درخت رو زمین نمی‌ریزه. تجربه خانم های کانال رو که میخوندم که روزه اول محرم برا بچه دار شدن، منم به همسرم گفتم بیا باهم روزه بگیریم یادمه گفتن من بچه دوم نمیخوام و منم با اینکه قبلش یه عمل داشتم برا پام، روز اول محرم روزه گرفتم، گفتم خدایا اگه صلاحت هست که دخترم تنها نباشه به منم بچه سالم وصالح بده وگرنه به نیت اونایی که به هر دلیلی نمیتونن این روز رو روزه بگیره من روزه میگیرم به اونا بچه بده. وقتی که باردار شدم بدون برنامه ریزی قبلی، خیلی گریه کردم. اوایل دخترم خیلی حسادت می‌کرد به خواهرش ولی الان خدارو شکر خیلی دوستش داره و از مدرسه که میاد خیلی باهاش بازی میکنه و روپاش میخوابونش و خداروشکر دختر آرومی هست از همون ابتدای تولدش برعکس دختر اولم که بدخو بود. ببخشید خیلی طولانی شد ولی دوس داشتم تجربه خودم واز بارداریم براتون بگم ناامید نباشین از رحمت خدا و دعا میکنم عزیزانی که در آرزوی فرزند هستن خدا بهشون بچه سالم واهل صالح بده انشاءالله. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
اینم دوقلوهای ۵ماهه ماحسین آقا😍 و فاطمه ریحانه خانم🥰 هدیه های حضرت عباس ع بعد از۳سال انتظار😢 هدیه به امام زمان عزیزمون و رهبرعزیزمون😍 هرکی مارومیبینه میگه خوبه دیگه کافیه هم دخترداری هم پسر. منم میخندم و میگم دوتاکافی نیست...🥰 و بعدش میگم دخترم خواهرمیخواد و پسرم برادر☺️ان شاءالله بچه ها ۲ساله بشن بعدی ها هم میان😍😅 پارسال ولادت حضرت عباس ع توسل کردم و جشن گرفتم منزلمون نذر کردم اگه جواب بگیریم هرسال چراغ مجلس آقا تو خونه مون روشن کنیم و جشن بگیریم. ۱ماه بعدش جواب آزمایشم مثبت شد به لطف خدا🥰 بچه ها ۷ماه و نیمه دنیا اومدن امسال ولادت حضرت عباس علیه السلام باوجود دوتابچه کوچیک و سختی زیاد نذرم رو ادا کردم😍 ازخواهران عزیزدلم که بچه ندارن میخوام که هییییچوقت ناامید نشن و توسل پیدا کنن به اهل بیت علیه السلام که دعا کنن براشون😍 درضمن من ۲سال و ۱۰ماه شهرستانمون دکتر میرفتم بی فایده بود، به لطف خدا دکترمو عوض کردم و تحت نظر دکتر صغری ربیعی در شهر همدان بودم دوماهه جواب گرفتم البته ایشون فقط وسیله بودن فقط خدا❤️ راستی اینم بگم من سونوگرافی ان تی و غربالگری نرفتم☺️فقط وفقط توکل به خدا کردم با تمام وجودم🥰 بهداشت محله مون بعداز کللللی دعوا و اصرار برای رفتن به سونوی غربالگری ازم امضا و اثرانگشت گرفتن که با رضایت خودم نرفتم سونو😐که بعدها مسئولیش باخودم باشه😁 الان بچه ها مثل دسته گل هستن ماشاءالله لاحول ولاقوه الا بالله "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 eitaa.com/dotakafinist eitaa.com/dotakafinist
۱۱۶۸ می‌خوام برم به ۱۲سال پیش، روزهایی که سال۱۳۹۲ داشت نفس های آخرش رو می کشید. اون روزها من مشغول درس خوندن برای شرکت در کنکور بودم که به واسطه ی مادر صمیمی ترین دوستم همسرم اومدن خواستگاریم. جالب این بود که هر دو در مراسم خواستگاری تجربه ی اول و الحمدلله آخر هم بودیم😍 روزهای آخر اسفند و فروردین ماه کارهای خواستگاری و محرمیت با کلی فراز و نشیب که همه میدونن تو این برهه از زمان هست، گذشت. ما اردیبهشت ۱۳۹۳ به دور از تجملات و تالار و ... و با حلقه هایی که درسته طلا نبود اما برای ما ارزشش از طلا خیلی بیشتر بود، عقد کردیم و ۶ماه بعد عروسی گرفتیم و رفتیم سر زندگیمون. ما جز اون دسته از عروس و دامادهایی بودیم که همه چیز مثل جهیزیه_عروسی و خونه مستقل رو از همون اول داشتیم. برخلاف من شوهرم خییییلی بچه دوست داشت ولی من چندان تمایلی نداشتمتا اینکه تو چکاپ هایی که چندماه بعد عروسی مون انجام دادم معلوم شد تنبلی تخمدان دارم و همین قضیه میتونست دلیلی باشه برای راحت بچه دار نشدنمون. اینجوری شد که خودمم ترسیدم و راغب شدم به اینکه زودتر بچه دار بشیم. بخاطره مشکل تنبلی تخمدانی که داشتم بموقع و عادی عادت ماهانه نمیشدم و باید همش تحت نظر می بودم و دارو مصرف میکردم. ۶ماه بعد از عروسیمون خیلی غیر منتظره وقتیکه فکر میکردم مثل هر ماه بخاطره مشکلم دوره ام عقب افتاده به اصرار دکترم که تا جواب منفی آزمایش نداشته باشی آمپول پروژسترون برات نمینویسم، آزمایش دادم و جواب مثبت بود😍 حس غریبی بود چون اصلا انتظار این خبر رو نداشتم. این کوچولو خیلی مهمون دلم نبود تا به خودمون بیایم از دست دادیمش، اون موقع معلوم نشد علت چی بود ولی بعدا دکتر احتمال داد چون تو بارداری هام فشار بالا میاد سراغم، حتما غلظت خون و فشار بالایی که ازش خبر نداشتم باعث سقط شده بود. بعد از اون سقط روزهای سختی به هر جفتمون گذشت، علل خصوص که پدر شوهر خدابیامرزم میگفت یه آرزو دارم و اون دیدن بچه تون. روزها میگذشت و من هر ماه دوره ام به تاخیر میوفتاد ولی باردار نبودم و علتش تنبلی تخمدانم بود😔 تو اون ایام خیلی دکترها رفتم، یادمه آخرین دکترم حسابی آب پاکی و ریخت رو دستم و گفت با این مشکلی که داری حداقل باید۳سال تحت درمان مداوم باشی. بعد از اون خییییلی خسته و کلافه شده بودم. ۲سال گذشته بود و من بعد از اون سقط باردار نمی‌شدم. تو بیمارستان کمالی که تو شهر کرج الحق والانصاف یه مرکز مجهز و دولتی برای زنان و زایمان و نازایی هست پرونده تشکیل دادم. ۲ماه بعد تو اوج ناباوری جواب بتام مثبت شد و من و شوهرم بین اشک و خنده گیر کرده بودیم، چون دقیقا تو اون ایام پدرشوهرم که آرزو داشت بچه مون رو ببینه رو دکتر جواب کرده بود😔 روزها گذشت و من با سختی بارداری و فشار بالا و سردردهای همیشگی و بستری شدن های طولانی تو آخرین روزهای اسفند ۱۳۹۵، پسر عزیزم رو در آغوش گرفتم با یه زایمان طولانی، سخت و معجزه ای که تا تو اتاق سزارین رفتم ولی پسرم طبیعی بدنیا اومد😍 پدرشوهرم، اومدنِ بچه ی ما رو ندید و از دنیا رفت😔 شوهرم بعد از بدنیا اومدن بچه اول،بهش مزه کرده بود و مدام بچه میخواست و همش میگفت برو تحت نظر باش تا بعدی رو بیاریم. وقتی پسر اولم۳سال و یازده ماهش بود پسر دومم تو بهمن۱۳۹۹ در اوج کرونا بدنیا اومد😍 شوهرم سر بچه اول کمتر کمک میکرد، اما برای دومی بهتر شده بود بخصوص تو دوران بارداری که نزدیک۳ماه بخاطر جفت سرراهی استراحت مطلق بودم. همه کارها رو میکرد و به نسبت بارداری اولم خیییییلی بیشتر هوامو داشت. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
۱۱۶۸ بعد از پسر دومم من میگفتم دوتا بسه ولی شوهرم بازم بچه میخواست و میگفتن فعلا خسته ی بارداری، زایمان و شیردهی هستی، بذار یه مدت بگذره معلوم میشه بازم بچه میخوای یا نه😁 ما وقتی یه بچه داشتیم با درآمد کم معجزه روزی بچه رو به چشم دیدیم و سر دومین پسرم قبل اومدنش خونه خریدیم و کامل مستقل شدیم. خدا روزی مون رو از جایی فرستاد که فکرشم نمی کردیم. بعد از ۲ سال که قرص ال دی میخوردم که دوره ام مرتب باشه افتادم به لکه بینی. خوب نمیشدم، کلی دکتر رفتم که تشخیص همگی این بود که دیواره رحمم نازک شده و ممکن پاره بشه و مجبور بشن رحمم و تخلیه کنن. تو همین رفت و امدها نذر کردم اگه مشکلی برام پیش نیاد برم دنبال دوباره باردار شدن و بچه ام رو وقف صاحب الزمان کنم. پیش یه فوق تخصص نازایی توی قم رفتم خانم دکتر حورا آموزگار، یه خانم دکتر مومن و کار بلد (اونموقع از کرج رفته بودیم قم زندگی میکردیم) پیشنهاد کرد سریع درمان و اقدام کنم برای بارداری چون جز گزینه های یائسگی زودرس بودم. با همه ی اینا خدا و امام زمان لطفشون رو شامل حال ما کردن و من۳ ماه بعد باردار شدم و شهریور ۱۴۰۳ پسر سومم رو بغل گرفتم با یه زایمان آسون و بدون سختی و بخیه😍 خیلیا مسخره می‌کردن و میگفتن چون ماشین میدن بچه آوردید؟؟! ولی از روزی پسر سومم قبل بدنیا اومدنش خدا یه پرشیا صفر روزی مون کرد☺️ الان پسر سومم تازه وارد ۹ ماه شده و شوهرم همچنان میگه بازم بچه میخوام و دوست دارم دورمون شلوغ باشه😊 الان که فکر میکنم میبینم این منم، یه مادر ۲۹ ساله که از بچه نخواستن و بچه دوست نداشتن رسیدم به جایی که الحمدلله مادر ۳ تا پسرم و به لطف خدا و امام زمان میخوایم بازم بچه بیاریم و جمعیت شیعه رو اضافه کنیم. اینم بگم که به لطف اهل بیت تو این سالها حداقل سالی یکبار کربلا و مشهد رفتیم، واقعا بقول شوهرم بچه هامون فدای راه امام حسین و امام زمان. اینم حتما از روزی معنوی که به برکت اومدن بچه هامون شامل حال ما هم شده. امیدوارم همگی بتونیم بچه شیعه های خوب و امام زمانی پرورش بدیم🤲🌹 اللهم عجل لولیک الفرج "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
۱۱۳۴ بنده متولد سال ۱۳۶۲ هستم. چهارتا خواهریم که من سومین دختر خانواده... تیر ماه سال ۱۳۹۴ باهمسرم که غریبه هستن، عقد کردیم. دقیقا شب پانزده رمضان بود و شش ماه بعد با یه عصرانه رفتیم سر زندگی خودمون. خیلی زود باردار شدم. البته انتظارشم نداشتم. تجربه ای هم از بچه داری نداشتم. دختر اولم خیلی بدخو بود. تا دوسالگی همش گریه می‌کرد. سر شیر گرفتن، سر اینکه از پوشک بگیرمش، خیلی اذیت می‌کرد. گذشت تا بزرگتر شد. از سه سالگی دخترم، به همسرم میگفتم بیا به خاطر دخترمون اقدام کنیم که فاصله سنی شون زیاد نشه تا باهم بازی کنن ولی همسرم قبول نمیکردن ومیگفتن همین یکی بسه. دخترم خیلی وابسته من بود. تا زمانی که شش سالش شد و مهد میرفت و همسرم بالاخره راضی شدن برا بچه دوم. دو ماه گذشته بود که باردار شدم ولی ویار نداشتم. برا قلب جنین رفتم سونو و دکتر گفت ساک حاملگی دیده میشه بدون قلب، برو دو هفته دیگه بیا و من بعد دوهفته رفتم. جنین یه روز رشد کرده بود بازم بدون قلب و دکترم بهم گفت حاملگی پوچ هست. کورتاژ کردم و خیلی به لحاظ روحی و جسمی به هم ریختم. چون همزمان با من جاریم هم باردار بودن. گذشت تا اینکه جاریم زایمان کردن و وقتی رفتم عیادت شون تو بیمارستان، وقتی بچه شو بغل کردم که بهش شیر بدن خیلی گریه کردم دست خودم نبود ولی حالم گرفته بود. دخترم که کلاس اول رفت، دقیق برا خودم کلاس ورزشی ثبت نام کردم و پیاده روی زیاد می‌رفتم و همسرش بعد اینکه کوتاژ کردم بازم گفتن دیگه بچه نمیخوام. همین یکی کافیه و واقعا برنامه ریزی نداشتیم که بچه دار بشیم. ناگفته نماند بعد کورتاژ دکترم منو فرستادن سونو هیستوگرافی و اونجا معلوم شد چسبندگی خفیف رحم دارم، آزمایش اسپرم همسرم هم خیلی ضعیف بود و دکتر زنان که رفتم خانم دادگر تو مشهد بهم گفتن حالا حالا ها هردوتون کاردارین و باید درمان بشین. منم که میدونستم همسرم برا بچه دوم میلی ندارن، کلا راه درمان رو گذاشتم کنار و به خودم رسیدم. مهر ۱۴۰۲ که دخترم میرفت مدرسه، من زمان دوره ام بود و حتی ده روزی نرفتم کلاس ورزش چون تردمیل در آب میرفتم و بعد آبان که رفتم کلاس تقریبا جلسه های آخر کلاس بودم که دیدم نمیتونم حتی وایستم ورزش کنم، ضعف بهم دست می‌داد و خودم گفتم فعلا نمیام تا ببینم حالم چطور میشه و بینش یادمه آخر هفته بود، رفتیم شهرستان پیش مادرشوهرم و امام زاده محمد عابد برادر امام رضا ع هستن و اونجا به دلم افتاده بود شاید باردار شده باشم و همونجا نذر کردم. برگشتیم و یه هفته بعد بی بی چک گذاشتم ودیدم خط دوم کمرنگ قرمز شده و گفتم نه باردار نیستم. اما دو روز بعدش رفتم آزمایش دادم و جوابش مثبت بود. خیلی خوشحال شدم و به همسرم که گفتم مات مونده بود و فکر اینکه باردار شده بودم رو نمیکردن. رفتم تحت نظر پزشک دلسوزم خانم دکتر حمیده اعلمی تو مشهد بهم معرفی کرده بودن از قبل حتی کورتاژ هم ایشون انجام دادن و به خاطری که سقط نشه و سنم ۴۰ سال بود، سه ماه پشت سر هم میرفتم درمانگاه و اطراف نافم باید آمپول میزدم. برا غربالگری اول سونو خوب بود ولی آزمایش گفتن باید آزمایش ژنتیک هم بدم با کلی استرس اون دو هفته خداروشکر جواب آزمایش ژنتیک هم سالم بود و قلبا دختر دوست داشتم و دخترمم وقتی فهمید میخواد یه خواهرجون دیگه داشته باشه خیلی خوشحال شد. دوران بارداریم هم گذشت تا ۳۸ هفته کامل بودم. برا کنترل آخرم رفتم دکتر، فشار ۱۴ بود و دکترم ختم بارداری دادن و دو روز جلوتر از تاریخ زایمانم ۱۸ تیر زایمان کردم البته سزارین و خداروشکر میکنم سالم هست و یه هفته دیگه ۸ ماهش هم تموم میشه. میخواستم بگم تا خدا نخواد حتی برگی از درخت رو زمین نمی‌ریزه. تجربه خانم های کانال رو که میخوندم که روزه اول محرم برا بچه دار شدن، منم به همسرم گفتم بیا باهم روزه بگیریم یادمه گفتن من بچه دوم نمیخوام و منم با اینکه قبلش یه عمل داشتم برا پام، روز اول محرم روزه گرفتم، گفتم خدایا اگه صلاحت هست که دخترم تنها نباشه به منم بچه سالم وصالح بده وگرنه به نیت اونایی که به هر دلیلی نمیتونن این روز رو روزه بگیره من روزه میگیرم به اونا بچه بده. وقتی که باردار شدم بدون برنامه ریزی قبلی، خیلی گریه کردم. اوایل دخترم خیلی حسادت می‌کرد به خواهرش ولی الان خدارو شکر خیلی دوستش داره و از مدرسه که میاد خیلی باهاش بازی میکنه و روپاش میخوابونش و خداروشکر دختر آرومی هست از همون ابتدای تولدش برعکس دختر اولم که بدخو بود. ببخشید خیلی طولانی شد ولی دوس داشتم تجربه خودم واز بارداریم براتون بگم ناامید نباشین از رحمت خدا و دعا میکنم عزیزانی که در آرزوی فرزند هستن خدا بهشون بچه سالم واهل صالح بده انشاءالله. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
١١٨٢ من ۶ماه داشتم آماده شون می کردم که بهشون بگم باردارم و مادرشوهرم شک کرده بود و نگم که چه روزهایی بود. دیگه تو ماه ۷ بودم که دیدیم مجبوریم بهشون بگیم و داره شرایط ناجور می شه و من گل خریدم به مادرم گفتم و شوهرم هم شیرینی خرید و به مادرش گفت و هردو شوکه و ناراحت شدن و اکثر اطرافیان رفتار بدی داشتن به نظرشون آبروشون را تو فامیل برده بودم که در فاصله ی ۵سال ۳بچه آوردم و هر دو خانواده روشون نمی شد به کسی بگن که باردارم. خلاصه روز زایمان من رسید و بچه ها را خانه پیش مادرم گذاشتم و مجبور شدم برای بیمارستان پرستار بگیرم چون به خانواده شوهر که امیدی نبود و من هم خواهری نداشتم. دختر زیبام در اوایل سال۱۴۰۲ به دنیا اومد و در این زایمان بی حسی از کمر جواب نداد و بیهوش کاملم کردن که عوارضش هم بیشتر بود. از روزی مادی سومین بچه، بعد از ۵سال شغل شوهرم با کارشناسی ارشدش درست شد و یه جورایی از دست همه فرار کردیم و خانه ای اجاره کردیم که یک طبقه و ویلایی بود، اطراف شهر و بچه ها بیشتر بهشون خوش میگذشت و آزادتر بودن، به خاطر کرایه خانه ها بعد یک سال مجبور شدیم بریم خیلی بیشتر از شهر فاصله بگیریم حدود نیم ساعت یا بیشتر و در خانه های سازمانی که خیلی خرج داشت و کرایه خونه سازمانی هم به محض ورود ما ۱۶برابر بیشتر شد ولی خیلی بزرگ و خوب و سر سبزه🙂. بعد از ۱سال و ۸ماه با توسل به حضرت زهرا و امام حسین،شوهرم که مخالف صددرصدی بچه دار شدن بود راضی شد و که باز باردار بشم و چندماه بعد راحت باردار شدم🥰 و بچم ان شا الله ۲ماه دیگه به دنیا میاد😍 با اینکه سختمه دست تنها با ویار سخت ۲ماهه، با ۳تا بچه کوچیک و ۴بار اتاق عمل و جراحی در ۷سالو نیم🥴 و ۷بار اثاث کشی دست تنها در طول ۱۱سال زندگی😐 و این که شوهرم به خاطر طرز تربیتش اصلا کار خونه بلد نیست و دوست نداره، ولی باز خوشحالم که شاید بتونم یه سرباز به سربازهای امام زمان اضافه کنم.🥰 از حالا تو فکرم که نذر و نیاز کنم که خدا شوهرم را راضی کنه برای بچه های بیشتر، چون واقعا بیشتر از ۳تا بچه خط قرمز فامیل ما و شوهرم ایناست و فقط شاید یکی دونفر بیشتر از ۳تا بچه دارن که اونم فاصله سنی شون با من ۱۵.۲۰سال زیادتره و مجبورم به کسی چیزی نگم تا اواخر دیگه خودشون متوجه بشن🙄 راستی ارشدم قبول شدم ولی ۲ساعت راهش دور بود و میدونستم خانواده ها مثل همیشه مخالفن، واسه همین به کسی نتونستم بگم و شوهرم هم قبول نکرد که کمکم کنه. البته امسال دوباره برای پیام نور امتحان دادم. دعا کنید بیارم که نیاز به کمک کسی نباشه.🤲🙂 زمین فرزندآوری را در دوسالگی بچه سومم بهمون دادن و مسکن ملی هم داریم قسط میدیم، به خاطر زیاد بودن مبلغ قسطش ماشینمون را مجبوریم بفروشیم برای قسطاش. و خونه سازمانی هم گفتن تا ۲ماه دیگه باید تخلیه کنیم. الان منم و ۴بچه بدون ماشین و بدون حتی هزار تومن پول پیش خانه😐. قراره ان شا الله با کمک محل کار همسرم خونه ای اجاره کنیم. من مطمئنم که خدا خودش روزی بچه هامو میرسونه🥰 خیلی ها بهم میگن حتما خیلی پولدارین که بچه میاری و کمک دست داری.🙄 ولی خدا شاهده که ما با یارانه ها و باقیمانده از حقوق دریافتی شوهرم با۴تا بچه و دست تنها زندگی را میگذرونیم. همش به مدیریت اقتصادی و قناعت و برکت بستگی داره.🙂 و اینکه جز در موارد محدود همیشه خرید خانه و رفت و آمد و نگه داری بچه ها تنها به عهده خودمه. با اینکه بازم بچه میخوام ولی قصد دارم روی روابطم با همسرم کار کنم و بعد درست شدنش باز به بچه فکر میکنم ان شا الله. من جز مرکز بهداشت، یکی دوبار هم به پزشک مراجعه کردم و البته که مشکل خاصی هم نداشتم تا حالا خدا رو شکر و اکثرا کسایی که زیاد میرن پیش دکتر دیدم که استرس شدیدی دارن و همش نگرانن. خود من وقتی برای باردار شدن بچه سوم و سزارین دکتر رفتم انقدر ترسوندنم که تا ۲هفته حالم بد بود.🥺 بالاخره خانم دکتر زهرا علامه را تو اصفهان پیدا کردم که نه اصراری بر غربالگری داره و نه با سزارین زیاد مشکل داره، خیلی مذهبیه، اصلا انگار برا خودم اومده🥰 من تا جایی که بشه میرم پیشش ان شاء الله با ورزش آنلاین و تغذیه درست، تا حالا از نظر جسمانی مشکلی نداشتم خدا را شکر🙂🤲 عزیزان من نمونه ی یه زن کاملا دست تنها بدون هیچ پشتیبانی هستم که شوهرم اصلا حوصله بچه نداره و حتی برای زایمانام دیگه کاملا تنهام تا تنبیه بشم و بچه نیارم😐 ولی تا آخرین قطره خون و وجودم پای ولایت فقیه و امام زمانم می ایستم.🥰 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist