eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.8هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
66 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
نسخه ای معنوی برای درمان ناباروری!! از دربانان بارگاه معاویه بود. یکی از روزها که امام حسن علیه السلام به نزد معاویه رفته بود، در راه بازگشت، به دنبال امام آمد، شرح حالش را گفت و از آن حضرت خواست تا دعایی به او بیاموزد، شاید خداوند، فرزندی به او بدهد. امام فرمودند: «علیک ‌بالإستغفار» استغفار را پیشه خود ساز ... از آن به بعد، مرد بسیار استغفار کرد، تا اینکه خداوند، به او، ۱۰ فرزند عطا کرد. این خبر به معاویه رسید. به آن مرد گفت: چرا از امام نپرسیدی که این سخن را، بر چه اساسی بیان کرده است و چرا استغفار چنین خاصیتی دارد؟ اتفاقاً، روزی آن حضرت، پیش معاویه آمد. آن مرد، علّت این رهنمود امام را جویا شد. امام حسن علیه السلام فرمودند: آیا نشنیده‌ای که خداوند در داستان هود می‌فرماید: ✨«وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا ًو ». سوره هود، آیه ۵۲ و در قصه نوح فرمود: ✨«اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ و َيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا». سوره نوح، آیه ۱۲ 📚مسند الامام المجتبی علیه‌السلام، ص ۶۰۳ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۱۸ من متولد ۱۳۶۶ هستم، از یک خانواده پرجمعیت ۶خواهر و ۳ برادر، از اول دوست داشتم زود ازدواج کنم. ۱۷سالم که بود، سال ۱۳۸۴ عقد کردم. دوران نامزدی یک دفعه متوجه شدم باردار هستم. وای خدا تا رفتم دکتر، گفت مبارکه خانم، بارداری... من که نمیدونستم چیکار کنم. تصمیم گرفتم بچه رو از بین ببرم. به خانواده ام از ترس که چرا توی دوران عقد باردار شدم چیزی نگفتم. شروع کردم از جاهای بلند پريدن، هرکاری میشد کردم به خیال اینکه این موجود کوچولو که قلب هم داشت رو از بین ببرم، تا اینکه مادرم فهمید. کل خانواده فهمیدن... مادرم گفت نباید این کار رو انجام بدی، یک مقدار جروبحث شد ولی خانواده همسرم ۴ قلم جنس به عنوان شیر بها دادن، پدرم کامل بهم جهاز داد و ما با یک کوچولو وارد زندگی شدیم. پدرشوهرم طبقه پایین رو کامل به ما داد و ۶ سال ما اونجا زندگی کردیم. هفته ها می‌گذشت و من بارداری رو طی کردم تا اینکه پسر کوچولوی من آقا عرشیا به دنیا آمد. کمی گذشت تا اینکه متوجه اعتیاد همسرم شدم. باور نمیکردم که به مواد مخدر روی آورده، رفتم داخل یک تولیدی لباس با یه بچه کوچیک کار کردم. بعد رفتم نظافت خونه های مردم، توی همین سختی ها همسرم چند بار کمپ رفت ولی درست نشد. آخر ازش جدا شدم. مهریه رو بخشیدم پسرم رو گرفتم. تا اینکه یک روز برادرم گفتم حق نداری از خونه بری بیرون، چون شوهر نداری،پشت سرت حرف می‌زنند. من که داخل خونه پدرم زندانی شده بودم، تصمیم گرفتم به همسرم زنگ بزنم به خاطر پسرم از اول شروع کنیم که همسرم هم قبول کرد و ما دوباره زندگی رو شروع کردیم. ولی این بار همسرم مواد رو تزريق می‌کرد و من خیلی نگران بودم که از همسرم بیماری ایدز بگیرم که رفتم آزمایش دادم گفت خدارو شکر سالم هستم، دیگه نمیتونستم با همسرم زندگی کنم چون اون نمی‌خواست عوض بشه و این بار دوباره ازش طلاق گرفتم. وقتی ازش جدا شدم با همسر جدیدم آشنا شدم که اون هم از همسرش جدا شده بود. همسر اول من فهمیده بود که من ازدواج کردم. بعد از یک مدتی فوت کرد. من مشهد بودم وقتی که این خبر رو شنیدم و از ته قلبم حلالش کردم. همسر دوم شکر خدا خیلی آقا است. پسرم که بچه یتیم هست رو حمایت میکنه الان پسر من ۱۸ ساله شده و مشغول تحصیله. شکر خدا ،خیلی از پسر اولم راضی ام. توی بارداری‌ها هم خیلی کمکم کرد. سرويس بهداشتی رو می‌شست. حیاط رو می‌شست. خونه رو جارو برقی میزد و.... از همسر دوم هم ۳ فرزند دارم. هر ۴تا به روش سزارین به دنیا آمدن، سر سزارین چهارم دکتر میخواست لوله هام رو ببنده نه من اجازه دادم نه همسرم، مادر خود من پشت در اتاق عمل به همسرم می‌گفته اجازه بده دخترم لوله هاشو ببنده که همسرم به مادر من گفته عوارض داره، نمی تونم. الان پسر کوچیکم آقا محمد ۱سال وپنج ماهش است، اگر ۲ساله بشه از خدا میخوام دوباره منو مجدد لایق مادری کنه و بهم بچه امانت بده، چند روز پیش مادر خودم بهم گفت بشین سرجات چه بچه ای؟ همین چهار تا رو بزرگ کن، بفرست دانشگاه‌ بسه ولی من بهش چیزی نگفتم چون مادره، قلبش میشکنه ولی خودم با خدای خودم عهد بستم که اول برای ازدیاد نسل شیعه و بعد سربازی امام زمان و بعد دستور رهبرم دوباره از خدا بچه بخوام. نا گفته نماند هر کدام از بچه ها که به دنیا میان کلی روزی میارن، بارها کربلا وجاهای زیارتی رفتیم. ماشین خریدیم. خونه خریدیم، همسرم رسمی شد. از سر کارش بهش قسطی زمین دادن، همه اش از رزق بچه هاست. هر کسی تجربه من رو خوند برام از ته دل دعا کنه بچه های زیادی داشته باشم، چون به جز خدا حامی ندارم در زندگی، دوست دارم یک خانواده بزرگ با چندتا بچه داشته باشم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮همایش والدین و چالش های نوجوانان 💥تربیت براساس می تونه بچه رو مدیر بار بیاره.😇👌 محمد فروهر: | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
اطلاعیه سپاه ، پاسخ سخت داده خواهد شد؟! ⭕️ ایدی کوهن: 📌حالا فهمیدید هلیکوپتر را چه کسی هدف قرار داد؟😐 📌 برای پیگیری اخبار این روزها و تحلیل موضوعات 😯😯😯 ، پوشش خبری خوبی داره و اخبار کوتاه و به موقع و درست منتشر میکنه 💪 @akhbar_asli @akhbar_asli
💠 👈شفاي عالمي وارسته توسط امام هشتم عليه السلام و اعطاي كرامت به وي آيه الله وحيد خراساني نقل كرد : مدت بيست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستي مرحوم حاج شيخ حبيب الله گلپايگاني - كه سال‌ها در مسجد گوهر شاد امام جماعت بود - بودم . ايشان روزي به من فرمود : « مدتي در تهران مريض و بستري شدم . روزي به جانب حضرت رضا عليه السلام رو كرده گفتم : آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما ،‌سجده‌ي عبادت پهن كرده ،نماز شب و نوافل مي خواندم و بعد خدمت شما شرفياب مي گشتم حال كه بستري شده‌ام، به من عنايتي بفرماييد . ناگاه در همان حال بيداري ديدم در باغ و بستاني خدمت حضرت رضا عليه السلام قرار دارم ايشان از داخل باغ گلي چيده به دست من دادند من آن گل را بوييدم و حالم خوب شد جالب‌تر آن كه دستي كه حضرت رضا عليه السلام به آن دست گل داده بودند، چنان با بركت بود كه بر سر هر بيماري مي‌كشيدم، بي‌درنگ شفا مي‌يافت ! البته در همان روزهاي نخست با يك مرتبه دست كشيدن بيماري‌هاي صعب العلاج بهبود مي يافت، ولي بعد از مدتي كه با اين دست با مردم مصافحه كردم، آن بركت اوليه از دست رفت و اكنون بايد دعاهاي ديگري را نيز بر آن بيفزايم تا مريضي شفا يابد .» آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند آيا بود كه گوشه‌ي چشمي به ما كنند؟. کانال و حال خوش 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
❤️حتما خواست خدا بود که من با کانال زندگی شیرین آشنا شدم مادری هستم ۴۵ ساله حدود ۸ سال بود که درگیر دیابت بودم و روزی تقریبا۷۰ واحد انسولین میزدم پاهام داشت سیاه میشد که خدا به دادم رسید و با کانال زندگی شیرین و آقای جعفرزاده آشنا شدم و تمامی مشکلاتم رو آقای جعفرزاده حل کرد و منو از شر دارو های شیمیایی خلاص کرد لینک کانال زندگی شیرین ( آقای جعفرزاده )👇 https://eitaa.com/joinchat/3098083751C6ae47bca62 زود عضو بشین تا ده دقیقه پاک میکنم https://eitaa.com/joinchat/3098083751C6ae47bca62 اینم شماره آقای جعفرزاده 09059807565
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یعنی شانس فقط این 😇😂 کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄                        @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه رو کردن شبیه پدر جومونگ‌😂 کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄                        @khandehpak
. ✅ نسخه ای معنوی برای درمان ناباروری طریقه خواندن نماز استغفار توصیه آیت الله شاه آبادی (ره)👇 👈 این نماز، دو رکعت است مانند نماز صبح به نیت نماز استغفار. در دو رکعت بعد از حمد، سوره قدر (انا انزلناه فی لیلة القدر) را می خوانی و بعد ۱۵ مرتبه میگویی استغفرالله. به رکوع میروی و بعد از ذکر رکوع ۱۰ مرتبه می گویی استغفرالله بعد از بلند شدن از رکوع ۱۰ مرتبه می‌گویی استغفرالله، در سجده اول بعد از ذکر سجده ۱۰ مرتبه می گویی استغفرالله، مینشینی و بین دو سجده ۱۰ مرتبه می‌گویی استغفرالله، به سجده دوم می روی و بعد از ذکر سجده ۱۰ مرتبه می گویی استغفرالله، مینشینی و ۱۰ مرتبه می گویی استغفرالله و رکعت دوم را هم مانند رکعت اول میخوانی و سلام نماز را می‌دهی. 📚 مكارم الاخلاق، ص ۳۲۸ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰۱۸ من متولد ۱۳۶۵ هستم. از یه خونواده پرجمعیت و شاد. البته اون سالها حال و هوای جنگ بود و برادربزرگم و عموم هر دو ۱۷ سالشون بود و با هم جبهه بودن و دلشوره های مامانم رو تا حدی یادمه. من در سال ۱۳۸۴ در سن ۱۸سالگی با یه مرد خیلی خوب ازدواج کردم از همون مردایی که همه دخترا آرزو دارن یه روز مرد زندگیشون سوار بر اسب آرزوها از راه برسه😊 نزدیک به یک سال دوران عقدمون طول کشید و من و همسرم بیش از پیش عاشق هم میشدیم. بعد از یه سال که رفتیم سر خونه زندگی مون من مدام به همسرم میگفتم که بچه میخوام، همسرم کمی ممانعت می کرد و می گفت حداقل دو سال بچه دار نشیم تا حسابی از زندگی دونفره مون لذت ببریم، مسافرت بریم و کلی حال خوش دو نفره داشته باشیم. ولی همیشه برای من جای سؤال بود چرا خوشی ها مون با وجود یه نی نی کوچولو بیشتر نشه. اون سالها به خاطر شغل همسرم مشهد زندگی می کردیم، تقریباً هفته ای ۳ الی ۴ بار حرم میرفتیم و من همیشه به زن و شوهر های جوونی که با بچه کوچیکشون میومدن حرم زُل میزدم و از ته قلبم از خدا بچه میخواستم، تا اینکه بعد از ده ماه از زندگی مشترک، باردار شدم. وای نمیدونید چه حس قشنگیه، وقتی فکر می کنی که یه موجود کوچولوی دوست داشتنی توی وجودت داره رشد می کنه، از خوش حالی میخوای بال در بیاری.😍 ولی خُب حال من تقریباً ۲۰ روز بعد از بارداری خیلی بد شد و یه ویار وحشتناک دامنگیرم شد😐 هر روز صبح که درس و دانشگاه داشتم وقتی میرسیدم خونه فقط جنازه ی من بر می‌گشت. هر تابلوی مرغ فروشی، مرغ سوخاری، بنرهای کبابی و... که توی راه میدیم حالمو به شدت بد می کرد با خودم فکر می کردم که تمام خوراکی های این عالم چندش آوره و میگفتم چرا مردم این چیزا رو میخورن😅 اصلاً چیزی نبود که من ازش خوشم بیاد، همش با خودم می گفتم پس توی این سریالا چی نشون میدن😄طرف هوس لواشک و... می کنه.😊 با خودم میگفتم کاش منم از چیزی خوشم بیاد(ولی دریغ از حتی یه چیز) 😅 روزهای بارداری من گذشت و بالاخره فرزند اولم که یه پسر دوست داشتنی بود با روش سزارین به دنیا اومد، خیلی روزهای قشنگی رو تجربه می کردم و پسرم بزرگ و بزرگ تر میشد و من فکر می کردم که خوشبخت ترین زن دنیا هستم. تا اینکه پسرم وقتی سه سالش بود فکر یه بچه دیگه به سرم زد، یعنی دلم تنگ شده بود واسه اینکه همسرم نازمو بخره، آخه وفتی باردار میشدم مثل یه بابای مهربون هوامو داشت و منو خیلی لوس میکرد😅 اون روزها در حال نوشتن پایان نامم بودم و من فرزند دومم رو باردار شدم. روز دفاعیه پایان نامه، کنارم کمی آجیل گذاشته بودم و آروم آروم می خوردم تا یهو حالم بد نشه. خلاصه فرزند دومم هم که یه دختر ناز و مهربون بود به دنیا اومد و من دیگه هیچ آرزویی نداشتم و با خودم فکر میکردم که یه همسر مهربون دارم یه پسر و یه دختر شیرین و دوست داشتنی هم دارم و دیگه هیچ آرزویی ندارم. تا اینکه وقتی دخترم شش سالش بود همسرم گفت فکر نمی کنی این خونه صدای خنده یه بچه رو کم داره. اولش کمی مقاومت کردم و گفتم من دیگه بچه نمیخوام، دوماً اون ویارهای وحشتناک رو چیکار کنم😐 البته هر بار که باردار میشدم نسبت به دفعه قبلش از شدت ویار کم میشد. تا اینکه خودم هم بالاخره پذیرفتم که یه بار دیگه باردارشم و دوباره خداوند به من یه پسر خوش زبون و مهربون داد. حالا دیگه دوتا پسر و یه دختر داشتم البته سومی با تفاوت سنی نسبتاً زیاد. دیگه تصمیم گرفتم همین سه تا بچه رو به نحو احسن بزرگ کنم که انشاالله سرباز برای آقا باشن. روزها همین طور به خوبی می‌گذشت و بچه های من هم بزرگ و بزرگتر میشدن تا اینکه یه روز خیلی تحت تأثیر محتوای یه کلیپ در رابطه با فرزندآوری قرار گرفتم. احساس کردم یه وظیفه ای دارم که باید انجامش بدم. به همسرم گفتم که بچه میخوام ولی اینبار برای خودم نیست فقط وفقط به عشق امام زمان بچه میخوام. همسرم خیلی مخالفت می کرد و البته مخالفتش هم به خاطر خودم بود آخه دکتر گفته بود چسبندگی رحم دارم و نباید بچه دارشم. ولی من تصمیمم رو گرفته بودم و دوباره باردار شدم و فرزند چهارمم هم که یه دختر زیبا و دوست داشتنی بود، بی هیچ دردسری به دنیا اومد. حالا دیگه دوتا پسر دارم و دوتا دختر، و خیلی خدا رو شاکرم که منو لایق دونست و چهار فرزند بهم داد. البته اینو هم بگم که من اجازه ندادم لوله هامو ببندن و گفتم هنوز یه بچه ی دیگه هم میخوام😅 با خودم گفتم که بچه مو که از شیر گرفتم پنجمی رو توی سن ۴۰ سالگی باردار میشم. الان دخترم ۸ماهه ست. دعا کنید این لیاقت رو پیدا کنم🤲 شاید کمی فاصله سنی مون با بچه ها زیاد شد، ای کاش اینقدر فاصله نمیفتاد ولی در عوض مطمئنم که خدا و امام زمان از ما راضین. همین برام کافیه. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نسخه ای معنوی برای فرزندآوری... اذان بگو... ✨ 🔹یه شخصی آمد محضر علی بن موسی الرضا، عرض کرد: "یا ابن رسول الله من مدتهاست که تو زندگیم، گرفتاری های پیچیده ای به وجود آمده، هیچ راهی هم ندارم... فقیرم، اما گدا نیستم... درمانده ام تو کارهام... چندتا کسالت هم خودم و بچه ها داریم... ناراحتیم شدیدا... چه کار کنیم آقا جان؟! هم فقر و مریضی بیچاره مون کرده... هم اینکه دوست داشتیم دوتا بچه دیگه هم داشته باشیم... اما مدتی است که بچه دار هم نمی شویم، خواستم بچه دار هم بشیم ان شاء الله..." ✨ حضرت فرمودند:" برو و برای نمازهات اذان بگو ... همون تو خونه ات اذان بگو..." گفتم:"یا ابن رسول الله همین کافیه؟! " فرمودند:" بله همین کافی است. " طول کشید، کمتر از یک ماه، یا حالا بیشتر، آن شخص با امام رضا برخورد کرد و گفت: " یا ابن رسول الله، کارم درست شد، مریضی از خونه ام رفت، فقرمم اصلاح شد، کارم رو ارابه افتاد و خانواده هم باردار شد و داریم بچه دار میشیم... " برخی از بزرگان و علما، که شنیده بودم، وقتی می گفتند اولاد دار نمیشن و یا دیر میشن، می گفتند اذان بگید تو خانه... نرین بالا پشت بام فریاد بزنید!! نه همین تو خونه... هم تون از بین میره، هم تون رو از بین میبره ، همین که صاحب خواهید شد ان شاء الله... خیلی عالی است اذان گفتن... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075