eitaa logo
فصل فاصله
312 دنبال‌کننده
356 عکس
39 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
چون نور مگر به بامدادم برسند از پشت مه زمان به یادم برسند دل‌خوش به همین خاطره‌هایم از تو این خاطره‌ها مگر به دادم برسند @faslefaaseleh
فصل فاصله در روبیکا https://rubika.ir/faslefaaseleh
جامعه‌ای که علی و آرمان‌های بلندش را که به‌وسعت هستی بود، درک نمی‌کرد، نمی‌توانست بر بیعت غدیر پایبند بماند. این بود که حتّی عدالت او را نیز برنتابیدند و در برابرش ایستادند و بعد از کشتنش به دست‌بوس و پابوس ستم‌بارگانی رفتند که در افق ادراک آنان حکومت می‌کردند! هزاربار برای تو شاخ‌وشانه کشیدند هزار خطّ و نشانه به هر بهانه کشیدند مگر نگین عدالت پس از تو نقش نبندد چه نقشه‌ها که ستم‌خواهگان شبانه کشیدند تو برق عاطفه بودی به دیدگان یتیمان ولی به‌یاوه تو را نقش تازیانه کشیدند در آن زمان که تو بودی چه ظلم‌ها به تو کردند ولی پس از تو چه خواری که از زمانه کشیدند به دست‌بوس ستم‌بارگان شدند همان‌ها که پا ز عدل تو آن‌گونه ابلهانه کشیدند شهامتی که نمی‌خواست آن درشت‌سخن‌ها که پیش روی تو آزاد در میانه کشیدند پس از تو نم‌نمک آن زخم‌ها به چرک نشستند پس از تو کم‌کمک آن شعله‌ها زبانه کشیدند چه جمع اندک و غمدیده‌ای در آن شب تیره به کوفه پیکر پاک تو را به شانه کشیدند .... رهی دراز نداری، به او نیاز نداری علی امام کسانی‌ست که پَر ز لانه کشیدند؛ همان‌کسان که دل از دام دام‌ودانه بریدند همان‌کسان که شررها در آشیانه کشیدند @faslefaaseleh
شب است و تا به سحر نور ناب می‌بارد از آسمان به زمین آفتاب می‌بارد چقدر پولک رنگی از آسمان جاری‌ست فرشته نقل و نبات و گلاب می‌بارد مسافر ملکوت است هر نسیم امشب به گیسوان زمان مشک ناب می‌بارد شب نزول کتاب است بر زمین امشب بدون چتر بیا ماهتاب می‌بارد فرشتگان خدا مست مست می‌رقصند شب است و شاهد و شهد و شراب می‌ّبارد نه دیو رخصت رفتن به آسمان دارد که از کمان ملائک شهاب می‌بارد چه حاجتی به سوال است و خواهش و حاجت از آسمان کرامت جواب می‌بارد مگو کدام دعا مستجاب خواهد شد؟ دعا از ابر کرَم مستجاب می‌بارد برای شستن آلودگیّ خاک امشب گناه نیز به رنگ ثواب می‌بارد دعای زنده‌دلان مستجاب خواهد شد شبی که خون دل بوتراب می‌بارد ولی چه‌سود که از چشم‌های خستۀ تو درست در شب تقدیر خواب می‌بارد! @faslefaaseleh
صدای ولولۀ کائنات می‌آمد خروش رود عظیم حیات می‌آمد شبی که از دل آیینه‌های فروردین غریو شادی و شور و نشاط می‌آمد شبیه بانگ نخستین که در فضا پیچید طنین نغمه‌ای از شش‌جهات می‌آمد صدای بال ملایک از آسمان به زمین صدای جوشش روح قنات می‌آمد به روی بستر خشک زمین از آب حیات زلال و شسته هزاران فرات می‌آمد دو صف کشیده به شطرنج هستی از بد و نیک صدای همهمۀ کیش‌ومات می‌آمد برای کام کسانی که تشنه‌لب بودند شراب و شربت و شهد و نبات می‌آمد برای ما که گداییم، اگرچه بی‌همّت از آستانۀ جودش زکات می‌آمد شبیه زمزمه‌ای بود دور و هم نزدیک به هر کرانه شمیم صدات می‌آمد شب برات شب قدر آرزوها بود نوید روشن صبح نجات می‌آید... @faslefaaseleh
غم را باید که از خودت دور کنی بی‌واهمه زنده‌زنده در گور کنی نه‌اینکه فقط برای منفی‌بافی هرجور شده بهانه‌ای جور کنی!
دیو گفت: "آدم آفریده‌ شد از آب و طین من ولی از آتشم، فروغ هستی‌آفرین من هزارسال بیش بر تو سجده کرده‌ام داغ سجده را ببین که نقش بسته بر جبین!" با همین سخن به پای خاست فتنۀ نخست از میان اهل دین، نه از میان ملحدین! فتنه‌ای که سوخت کِشت گندم بهشت را کرد آدم حریص را گدای خوشه‌چین دیو سجده کرده بود بر خدا اگر چنان سوی "آدم ولی" ولی نکرد و گشت این‌چنین بعد از آن هبوط بود و آدم و ملال و درد بعد از آن سکوت بود و رنج و غربت زمین روح آدمی که اهل آسمان عشق بود در زمین تیره گشت قطره‌قطره ته‌نشین قرن‌ها گذشت و باز پشت عدل را شکست فتنۀ خوارج نمازخوان، نه اهل کین مثل آن‌که پشت انقلاب و دین نهان شود بیش نیش می زنند مارهای آستین فتنه‌های گونه‌گون اهل شرک را شنیده‌ای پس بیا و فتنه‌های اهل زهد را ببین چون مراقبان دوزخ است چهره‌شان عبوس گرچه طالبان جنّت‌اند و حوض و حورعین کفر ظاهریّ و دین ظاهری برادرند چون دو روی سکّه‌ای به نقش قلب و غش قرین دین حقیقتی‌ست از قبیل عشق و دوستی از قبیل معرفت، شعور و حکمت و یقین دین ظاهری ولی تعصّبی‌ست مثل خشت خام دل‌فریب مثل زهر در میان انگبین این عجب که حرفشان یکی‌ست با معاندان استر چموش فتنه‌شان دوان به زیر زین ساده می‌توان به جنگ اهل شرک و کفر رفت نیست ساده جنگ با سپرگرفته پشت دین چشم فتنه‌جوی زهد را که کور می‌کند جز علی، کتاب ناطق آن امام متّقین گرچه او هم از خوارج زمان امان نیافت کُشته شد به تیغ زهرناک ملجم لعین الغرض که زین قبیله نیست بی‌شعورتر از میان دشمنان عقل و عشق برگُزین در سراب رانده‌اند و عاجزند از این و آن در حجاب مانده‌اند و بی‌خبر از آن و این @faslefaaseleh
با موج بهانه‌ها که افزایشی است میزان علاقۀ شما کاهشی است خسته نشدید از این‌همه جنگ و جدل؟! این رابطه نیست، جنگ فرسایشی است! @faslefaaseleh
ما بازی بردبرد را باخته‌ایم خود را عبث از چشم تو انداخته‌ایم شب‌های تو قدر بود و ایّام تو بدر ما قدر تو را هنوز نشناخته‌ایم @faslefaaseleh
یاران همه مستِ مست، بی‌باده و جام یک‌ماه در این میکده کردند مقام زیبایی محض بودی و مستی ناب ای ماهِ تمام آه، ای ماهِ تمام! @faslefaaseleh
ورای پرده‌های تاری از اشک میسّر شد مرا دیداری از اشک وداعت گفتم ای زیباترین ماه پس از یک‌ماه با افطاری از اشک @faslefaaseleh
وقتی که تو در چاه مجازیّ خودت چون کبک فروبرده‌سری بیرون تو تاریخ ورق خواهد خورد وقتی که تو کاملا" از آن بی‌خبری! @faslefaaseleh
آن خستۀ خستگی‌گریزم که هنوز... آن با غم و غصّه‌درستیزم که هنوز... تو آن کلمات مهربانی که مدام... من آن"شنوندۀ عزیزم" که هنوز.... دل‌بستۀ موسیقی نابم کردی با "قصّۀ شب" همیشه خوابم کردی تنها تو صمیمانه و بی‌دوزوکلک "شنوندۀ محترم" خطابم کردی! @faslefaaseleh
اردیبهشت بود که دنیا قشنگ‌ شد بوم سفید غرق هیاهوی رنگ شد یک‌قطره از قلم‌موی رنگین نوبهار پاشید و دشت جعبه‌ای از آبرنگ شد اردیبهشت بود که شوق رسیدنت نبض حیات در دل هر چوب و سنگ شد امّا بهار آن‌سوی دیوار لحظه‌ها یک‌چند ماند و ماند و دچار درنگ شد مبهوت بود پنجره را واکند نسیم تا اینکه آمدیّ و جهانم قشنگ شد حتّی نسیم خسته کزین دشت می‌گذشت از عطر گیسوی تو چنین شوخ‌وشنگ شد اردیبهشت بی تو سکوت و ملال بود با تو پر از ترنّم گیسوی چنگ شد بگشوده شد طلسم بهار از حضور تو هرچند دیر...و بی‌تو دلم تنگ تنگ شد @faslefaaseleh
دو مرگ بود آنچه مرا پیر کرد و کشت بیداد عشق بود و بلای معلّمی
کتاب غایت ابداع (منشآت عربی خاقانی شروانی) با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمّدرضا ترکی در جایزۀ کتاب اصفهان شایستۀ تقدیر شناخته شد. @faslefaaseleh
شهر شهر کلاغ و گربه شده موش‌هایش ببین چه فربه شده موش نه موشک است انگاری بس‌که سرحال و ضدّضربه شده چنگ و منقار آن کلاغ سیاه تیز و برّنده مثل حربه شده از کنارم گذشت روباهی رام و آرام‌ همچو گربه شده سگ ولگرد کوچه می‌غرّد از هیاهوش گوش کر بشده! @faslefaaseleh
راه می‌جوییّ و او راه تو نیست همنوای جان آگاه تو نیست تا کجا در آن فروخواهی‌شدن او بغیر از چاله یا چاه تو نیست در شب تاریکِ درخودگم‌شدن هرچه باشد پرتو ماه تو نیست عمر تو کوتاه و او جز آفتی بر نهال عمر کوتاه تو نیست تو رفیقی بی‌کلک می‌خواستی لیکن او جز آب در کاه تو نیست اعتیاد تو به گوشی ای عزیز چارۀ غم‌های جانکاه تو نیست او تو را افسرده کرد و گوشه‌گیر لاجرم او یار دلخواه تو نیست از علامت‌های این افسردگی اضطراب گاه و بی‌گاه تو نیست؟! گوشی تو قبله‌گاه تو شده‌ست نام او "همراه" و همراه تو نیست! @faslefaaseleh
از من پرسیدند "چرا زبان فارسی را دوست دارم؟" پاسخ فی‌البداهۀ من این بود: چرا آسمان را چرا وسعت آبی بی‌کران را چرا ارغوان را چرا نغمۀ آب‌های روان را چرا اصفهان را و نقش جهان را چرا شهر شیراز و آن سروهای کهن‌سال، امّا جوان را چرا سعدی و بوستان را چرا حافظ نغمه‌خوان را چرا طوس و تبریز یا زاهدان را... چرا حکمت و دانش و معرفت را هنر، این گرامی‌ترین موهبت را چرا عشق را مثل خون در رگ و پوست دارم؟! چرا دوست را دوست دارم؟! وطن، این گل اطلسی را چرا دوست دارم؟! من این فارسی را چرا دوست دارم؟! @faslefaaseleh
خسته‌ام، خستۀ احوالِ بدم گوییا طی شده صدسال بدم آمده حوصلۀ روح به‌سر دیگر از پوچی اعمال بدم شوق پرواز ندارد دیگر روح با بال‌وپر کالبدم بار هستی سبک است، امّا هست بار تن سنگین از حال بدم گذر عمر شتاب‌آلوده‌ست تا کجا می‌برد اقبال بدم یک طرف روحِ سبکبال رها یک طرف جسمِ لگدمال بدم روح آیا بَرَدم سوی فلاح یا کشد جسم به‌دنبال بدم؟! @faslefaaseleh
#معرّفی_یک_شاعر_نوپا دوست عزیز من احسان اولیایی از هوش مصنوعی درخواست کرده شعری به زبان فارسی درمورد امید بگوید. هوش مصنوعی این درخواست را اجابت کرده و فی‌البداهه شعری در این زمینه سروده‌است! شعر ماشینی تولیدشده از بسیاری اشعاری که سرایندگان تازه‌کار سرهم‌می‌کنند چیزی کم ندارد! آقای اولیایی سپس از هوش مصنوعی خواسته‌ که شعرش را با وزن مستفعلن (بحر رجز) بگوید. پاسخ هوش مصنوعی نشان می‌دهد که عروض ایشان هنوز قوی نیست ولی احتمالا" با گذراندن چند واحد عروض در این زمینه هم توانمند خواهد شد! آقای اولیایی سپس درخواست کرده هوش مصنوعی شعری به سبک خیّام بگوید. نتیجه، فارغ از وزن، ازلحاظ معنایی از سبک حکیم خیّام چندان دور نیست. جناب اولیایی که لابد قصد سربه‌سرنهادن با هوش مصنوعی را داشته از او خواسته شعری هم به سبک عبید زاکانی بگوید. حاصل کار اگرچه در وادی طنز چندان موفقیّت‌آمیز نیست، امّا دست کم مودّبانه‌ است! در مجموع سروده‌های این هوش مصنوعی که ما تا حالا او را در حدّ یک موش مصنوعی خیال می‌کردیم نشان می‌دهد با یک ناظم تازه‌کار، امّا مستعد، در وادی ادبیّات روبه‌روییم که سطح کارش باتوجّه به فرصت و مقدار تجربۀ او قابل تامّل است و اگر پشتکار داشته باشد تا مدّتی بعد ابیاتی به سبکی نزدیک به خاقانی و بیدل هم خواهد سرود و شاید بتواند در شعر، مثل برخی شاعران عزیز معاصر، دکّان دونبشی، به نام "شعر ماشینی" تاسیس کند! نمونۀ سروده‌های هوش مصنوعی را با اجازۀ احسان عزیز در تصاویر پیوست منتشر می‌کنم. #محمدرضا_ترکی #احسان_اولیایی #طنز #هوش_مصنوعی #هوش_مصنوعی_و_شعر #شعر_ماشینی #chatgpt @faslefaaseleh
احسان عزیز باز هم سربه‌سر هوش مصنوعی گذاشته و از او خواسته مقاله‌ای درمورد یکی از اشعار تازه‌منتشرشدۀ من " چرا آسمان را/ چرا وسعت آبی بی‌کران را..." https://eitaa.com/faslefaaseleh/697 که اخیرا" در همین صفحه خوانده‌اید، بنویسد، آن را تحلیل کند، شبیهش را بگوید و آن را ترجمه کند، براساسش فیلم‌نامه بنویسد و.... پاسخ‌ها مبهوت‌کننده‌است! عجیب‌تر اینکه دست آخر از او پرسیده این شعر که درمورد عشق به ایران و زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است از کیست؟ هوش مصنوعی جواب عجیبی داده که در ویدیوی پایین صفحه آن را مشاهده بفرمایید!👇👇 به نظرم این اعجوبه را اصلا" نباید دست کم گرفت! @faslefaaseleh