eitaa logo
فاطمه عارف‌نژاد
675 دنبال‌کننده
174 عکس
8 ویدیو
4 فایل
📗 مجموعه‌شعر «شبانماه» | انتشارات شهرستان ادب 📘 مجموعه‌شعر «در رکاب صبح» | انتشارات شهرستان ادب اگر صحبتی بود: @arefnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
فاطمه عارف‌نژاد
یادم باشد... حاشیه نگاری آیات غمزه از شب شعر انقلاب دیدار شاعران با رهبر حکیم انقلاب بهار 1403 @ay
دو شب گذشته است؛ از آن شبی که سراسر نور بود و لبخند و مهربانی. دو شب گذشته و من هنوز در بهت آن لحظات توصیف‌نشدنی مانده‌ام. وقتی بی‌آنکه از قبل بدانم ماجرا چیست، به محض ورودم به حسینیه امام، برای تقدیم کتاب به صاحبخانه صدایم کردند و ناباورانه جلو رفتیم و… واقعا؟ محضر سیدنا القائد؟ من بودم و حیرت و تماشا. تمام لذت نفس‌کشیدن در شب شعر حضرت آقا یک طرف بود و لذت آن دیدار بسیار کوتاه، آن حضور خیلی نزدیک، یک طرف دیگر. آن هم در شرایطی که در غیابم چندبار صدایم کرده بودند و همه متعجب که پس عارف‌نژادی که تا همین دم در هم آمده بود، حالا که نزدیک اذانیم کجا رفته؟ غافل از اینکه آن موقع، داستان ما در بازرسی‌ و حفاظت رسیده بود به راهِ آمده را برگشتن و دوباره خیابان فلسطین و… . احتمالا همان وقتی که داخل حسینیه مرا صدا زده‌اند، ما و خواهران بازرسی داشتیم پشت در خیابان فلسطین درمورد دیر شدن و نشدن شوخی می‌کردیم و می‌خندیدیم. اما به‌هرحال، هزار مرتبه خدا را شکر که در نهایت رسیدیم و شد آنچه شد. دوستان، اقوام و آشنایانم در این دو روز بارها پرسیدند که «به آقا چه گفتی؟ چه از ایشان خواستی در آن گفتگو؟ چفیه؟ انگشتر؟» حتی یکی از خواهران بیت ساعت ۱۲ شب، دم رفتن با تعجبی حسرت‌آلود پرسید «رفتی خدمت آقا، چهره به چهره، شب ولادت حضرت کریم و تولد خودت، حرف هم زدی، آن‌وقت انگشتر نخواستی؟ حیف شد که!» و من بارها به خنده گفتم «چه باید می‌خواستم؟ دعا و دیگر هیچ». که به دعا بسیار بسیار بسیار محتاجم. با این‌که همان‌موقع هم در گوشم توصیه کردند چیزی بخواه، اما از نظرم ابدا گفتن نداشت. راستش اینقدر همه‌چیز ناگهانی و غیرمنتظره بود که چندان حرفی هم به ذهنم نرسید. تنها تمنایم و شاید تنها جمله‌ای که احساس کردم می‌ارزد وقت گرانبهای آقا را به‌خاطرش بگیرم این بود: آقا برای ما خیلی دعا کنید. بعدش؟ فقط سکوت بودم و افتخار و شرمندگی توامان. همین. حتی کتابم _شبانماه_ و گزیده‌اشعار فلسطینم (که چاپ ‌نشده‌اند) را یادم نمی‌آمد اگر نبود محبت مادرم و بزرگواری جناب آقای عرفان‌پور در تقدیم کتاب به آقا. بعدش چند جمله‌ای که صحبت کردم، به گمانم پاسخ به سوالات خود ایشان بود که قبلا هم ‌شب شعر ما آمده‌ای؟ شعر خوانده‌ای؟ یادی کردم از شعر یمن و شعرخوانی‌ام در سال ۹۸. گفتگو، ساده بود و شگفت‌انگیز. با این‌همه اگر از من بپرسید، برمی‌گردم به لحظهٔ آغاز و می‌گویم همان جواب سلام بی‌اندازه گرم و پدرانه و مهربانانهٔ آقا برایم یک دنیا می‌ارزید و حتی بیشتر. چنین جواب سلام شگفتی را تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم. و باقی حرف‌هایی که در دلم ماند و نگفتم؟ مهم نیستند. که به قول جناب جانفدا در شعر فوق‌العاده شنیدنی‌شان در همان شب: مؤدبانه‌ترین شکل عرض حال سکوت است… ۸ فروردین ۱۴۰۳ پ.ن: از تمام دست‌اندرکاران این شب شعر به‌یادماندنی، بابت زحمات چندماهه‌شان صمیمانه سپاسگزارم. به تک‌تک‌شان خداقوت می‌گویم و دعا می‌کنم برای توفیقات روزافزونشان. @fatemeh_arefnejad
و شبانماه همان شب که در محضر ماه بودیم… ۶ فروردین ۱۴۰۳ @fatemeh_arefnejad
به مسجد می‌رود یا سمت قربانگاه می‌آید؟ چرا از هر طرف امشب نسیم آه می‌آید؟ قدم‌هایش چقدر از خانه تا مسجد شتابان است به سختی عرش دارد پا‌به‌پایش راه می‌آید چه شوقی می‌چکد از صورتش وقت وضو امشب برایش عاقبت آن لحظۀ دلخواه می‌آید برای بار آخر کوچه‌کوچه، کوفه می‌بیند سراغ سایه‌های تیره، نور ماه می‌آید هلا ای شهر! شام آخر است آماده‌ای آیا؟ چه بر روز تو در این فرصت کوتاه می‌آید؟ نمی‌بینند مردم حجم تنهایی مولا را غریبی علی تنها به چشم چاه می‌آید @fatemeh_arefnejad
همیشه ترس من این است، اینکه دیر بیایم تو رفته باشی و آرام‌ناپذیر بیایم زمان به ساعت صفرش رسیده باشد و من…؟ آه پس از گذشتن آن لحظهٔ خطیر بیایم غروب باشد و خورشید بخت من لبهٔ بام یتیم باشم و با اشک و ظرف شیر بیایم بهار را نچشیده، گلی ندیده، نچیده دوان دوان پی‌ات از سمت زمهریر بیایم و دفترم ندهد بوی دوست‌داشتنت را بدون شعر تری از می غدیر بیایم و شرم مانع دیدن شود زمان رسیدن که از خجالت روی تو سربه‌زیر بیایم *** فقیر آمده‌ام نزد تو به شوق گدایی خدا نصیب کند بعد از این اسیر بیایم @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از ادبیات قم
🔻در آستانه روز قدس، کانون شاعران آیینی اموربانوان اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم با مشارکت محفل شعر بهارنارنج حوزه هنری استان قم برگزار می‌کند: 📌محفل بین المللی شعر زیتون (ویژه بانوان) ✅با شعرخوانی: اعظم سعادتمند فاطمه عارف نژاد فاطمه زاهد مقدم فائزه امجدیان فرزانه قربانی فاطمه شیخ الاسلام زهرا سلیمی سمیه خردمند صدیقه سادات علوی راضیه مظفری عاطفه خرمی زهرا غفاری عاطفه جوشقانیان فاطمه عفری (عرب زبان) سیده صباحت رضوی (اردو زبان) عینی رضوی (انگلیسی زبان) محدثه نبی حسینی ( افغانستان) ⏰زمان برگزاری: ۱۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۶ تا ۱۸ 🏢مکان: بلوار جمهوری ، نبش کوچه ۶،اداره کل تبلیغات اسلامی @adabqom
در تلاطم طوفان.pdf
7.87M
هو الشهید امسال هم دارد از راه می‌رسد و من به غیر از کلمه، چیزی برای پیشکش کردن به فلسطین مظلوم و مقاوم ندارم. مجموعه‌ای مختصر شامل ده شعر من است که همه از بین سروده‌های پس از طوفان الاقصی انتخاب شده‌اند. این بضاعت مزجات تقدیم به تمام زنان و کودکان غزه که آیه‌های صبر و یقین‌اند. @fatemeh_arefnejad پ.ن ۱: بسیار ممنون می‌شوم اگر محبت کنید و در انتشار این فایل سهیم باشید. پ.ن ۲: زحمت طراحی «در تلاطم طوفان» با دوست عزیزم زهرا الله‌وردی بوده که این نسخه را برای موبایل تنظیم کرده است. @fatemeh_arefnejad
از دوردست جاده، سوار آمده‌ست باز آن بی‌قرار، پای قرار آمده‌ست باز نور از نبرد گرد و غبار آمده‌ست باز اسفند دود کن که بهار آمده‌ست باز باید تمام شهر چراغانی‌اش شود… سال گذشته رفته و با عید آمده با یک بغل بشارت و امید آمده ماهی که از زیارت خورشید آمده از آن افق که صبح درخشید آمده از راه دور، از دل والفجر شصت‌ویک… برگشته از حوالی بی‌تابی رباب از لابلای قصهٔ سقا و قحط آب از دشت غم، سیاحت خون، سیر آفتاب در کوله‌اش هزار تمنای مستجاب محکم‌ترین روایت منطق، جنون اوست… پیک نسیم آمده با شور مبهمی جانم! چه بوی سیب و چه عطر محرمی پیراهنی رسیده که آغشته به غمی… قاری‌! بیا و سورهٔ یوسف بخوان کمی در نقطهٔ تلاقی لبخند و اشک‌ها… هم‌پای نیزه رو به رهایی سفر کنید باران شوید و در دل صحرا اثر کنید در روضهٔ وداع، شبی را سحر کنید کو دخترش؟ سه‌سالهٔ او را خبر کنید فرصت دهید خوب خداحافظی کند… یک شمع و باز حیرت پروانه‌های شهر لرزیده زیر بار غمش شانه‌های شهر با اشک پر شده دل پیمانه‌های شهر باری حسینیه‌ست همه خانه‌های شهر حالا علم رسیده به ما، روی دوش کیست؟ @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
مهربان‌ماه من! خداحافظ! اشک من! آه من! خداحافظ ای تو اندوه تا ابد شیرین غم دلخواه من خداحافظ باز بغض یتیمی‌ام گل کرد... پرورش‌گاه من! خداحافظ باید اینجا جدا شویم از هم یار هم‌راه من! خداحافظ نرسید آخرش به دامن تو دست کوتاه من... خداحافظ من ستاره ستاره دلتنگم ماه من! ماه من! خداحافظ @fatemeh_arefnejad
شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود برای انتقام خون دل‌هایی که می‌خوردیم فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که می‌گفتیم و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود بشارت باد گل‌ها را به فروردینِ روییدن! که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود قسم به موی خون‌آلود اطفال فلسطینی به زودی می‌رسد این سر به سامانی که حرفش بود بیا و گوش کن! از قدس دارد می‌رسد کم‌کم همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود… کسی و الفجر می‌گوید… کسی و الفتح می‌خواند… کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود به دست ما نوشته می‌شود بر مصحف تقدیر برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از مَدرَس/ ۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 استوری موشن «بعدِ شش‌ماه انفجار و تیر و ترکش، یک سحر کودکان غزه خوابیدند در ویرانه‌ها» 🔻 فاطمه عارف‌نژاد • طراح: مسعود یوسف پور ‌‌┅═✧ مدرس هشت | پایگاه ادب ✧═┅ ♡ ‌ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
دلا! ز معرکهٔ محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز رهبر معظم انقلاب از ابتلا صف «قالوا بلی» چرا بگریزند؟ کجا سپاهِ بلی‌گفته از بلا بگریزند؟ به حرف بی‌خردان کی رها کنند هدف را؟ به اخم بی‌شرفان کی به انزوا بگریزند؟ عصا به دست برو سمت مار فتنه و جادو که ساحران همه از بیم اژدها بگریزند قسم به جاه سلیمانی‌ات که لشکر موران به محض دیدن تو سوی ناکجا بگریزند به وقت غرش طوفان نوح، طعمهٔ موجند اگرچه قوم ستمگر به کوه‌ها بگریزند بگو به دشمنِ بیچاره تا نیامده عباس سوار اسب شده، بی سر و صدا بگریزند که وقت معرکه و در دل چکاچک شمشیر زمان نمی‌دهد آهنگ جنگ تا بگریزند می‌آید از همه‌سو بانگ سرخ «أین تفرّون؟» چطور می‌شود از انتقام ما بگریزند؟ @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
مبارک است که از چنگ شب رها شده‌ای طلوع کرده و با صبح آشنا شده‌ای برای خالیِ دیوار ناامیدی‌ها شبیه پنجره رو به بهار وا شده‌‌ای آهای سرو بلندم! من از تو ممنونم که سر‌پناه حیای بنفشه‌ها شده‌ای فرشته آمده از آسمان به بدرقه‌ات سفر بخیر! بگو راهی کجا شده‌ای؟ به لحن خون و جنون گرم گفتگو با تیغ هزار حنجره جوشیده‌ای، صدا شده‌ای چطور شد که گذارت به قتلگاه افتاد؟ چگونه شد که سر کوچه کربلا شده‌ای؟ «شهید» راز بزرگی‌ست در دل تقدیر تو از قضا وسط شهر برملا شده‌ای @fatemeh_arefnejad
🌿 لینک خرید مجموعه غزل از نمایشگاه مجازی کتاب https://book.icfi.ir/book?search=%D8%B4%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%85%D8%A7%D9%87&searchType=quick-search ✅ تخفیف ✅ ارسال رایگان @fatemeh_arefnejad
مهاجرم، ولی انگار خانه‌ام اینجاست کبوترانه پر و بال و لانه‌ام اینجاست به هرکجا بروم باز جلد این صحنم پرنده‌ام، چه کنم؟ آشیانه‌ام اینجاست همیشه نان و نمک خورده‌ام از این سفره همیشه سهمیهٔ آب و دانه‌ام اینجاست پناه گریهٔ شب‌های تار زندگی‌ام به‌رغم لشکر غم، پشتوانه‌ام اینجاست به دستگیری و دلداری و خطاپوشی کسی که دست زند روی شانه‌ام اینجاست اگرچه سر به هوا شد درخت زیستنم همیشه ریشهٔ سبز جوانه‌ام اینجاست اگر کویر، اگر شوره‌زار، اگر بی‌آب بهشت گمشدهٔ رودخانه‌ام اینجاست تمام شاعری‌ام را به قم بدهکارم مداد و دفتر شعرم، ترانه‌ام اینجاست هزار شکر که همسایه‌ایم با خورشید هزار شکر خدایا! که خانه‌ام اینجاست @fatemeh_arefnejad
📘 لطف شاعر، نویسنده و استاد بزرگوار، جناب آقای یوسفعلی میرشکاک، به کتاب اثر فاطمه عارف‌نژاد. 🔰 متن کامل خبر در سایت حوزه هنری انقلاب اسلامی: | هفده کتابی که چهره‌های فرهنگی توصیه می‌کنند بخوانید | @fatemeh_arefnejad
📗 یادداشت شاعر، منتقد و استاد بزرگوار، جناب آقای سیدمهدی حسینی، بر کتاب #شبانماه سرودهٔ فاطمه عارف‌نژاد. | شعر اگر اعجاز باشد بی بلند و پست نیست | #شهرستان_ادب #مجموعه_شعر @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از تلک الایام
و کیف تصبر علی ما لم تحط به خُبرا... . اخبار بی خبری... @telkalayyam
اخبار وهم‌آلوده و اخبار در مه پیچیده آواز غمی انگار در مه ای دشت‌ها! کو رد پای رود در برف؟ ای کوه‌ها! کو رد پای یار در مه؟ کو آن نگاه شعله‌ور در باد و بوران؟ آن شورِ آتش‌پوش و مشعل‌دار در مه؟ دی‌ماه را من پیش از این یخ کرده بودم اردیبهشتم گم شده اینبار در مه از لابلای صخره‌ها داغی شکفته گل کرده یک اندوه بی‌تکرار در مه چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح فانوس می‌ماند فقط بیدار در مه تاریک اگر ماندی، هوالنّوری بگو باز تا روشنایی‌ها قدم بردار در مه ققنوس من! برخیز از خاکستر رنج ایران من! برخیز از آوار در مه @fatemeh_arefnejad
غروب است و غم‌آوازی رسا در باد می‌پیچد پریشان‌مویه‌ای در گوش عشق‌آباد می‌پیچد صدا می‌آید از عمق ارسباران باران‌خیز صدا در غزه، در بیروت، در بغداد می‌پیچد «چرا رفتی؟ چرا؟» از چشم‌ها اندوه می‌بارد «کجا رفتی؟ کجا؟» در کوه‌ها فریاد می‌پیچد و در کابوس دره، بین مه، در ازدحام سنگ فقط پژواکی از «ای داد، ای بیداد» می‌پیچد چه رنجی می‌تواند کوه را از پا بیندازد؟ چه زنجیری به پای مرد طوفان‌زاد می‌پیچد؟ *** به دنبال کسی می‌گردم و بین شلوغی‌ها صدای گریه‌ام در صحن گوهرشاد می‌پیچد عجب صوت خوشی از دور می‌آید به استقبال عجب عطر خوشی در خلوت میعاد می‌پیچد سوم خرداد ۱۴۰۳ مشهد مقدس @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از رسانۀ «رَواج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 [ به دنبال کسی می‌گردم و بین شلوغی‌ها... صدای گریه‌ام در صحنِ گوهرشاد می‌پیچد! ] فاطمه عارف نژاد ‌‌┅═✧ رسانۀ رَواج | 👈 عضویت ✧═┅