هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
برگشتهای بدون سوارت به خیمهگاه
در امتداد واقعه، در عصر اشک و آه
دلواپس کسیست نگاهت قدم قدم
گاهی اگر به پشت سرت میکنی نگاه
یالت چقدر سرخ... خیالت چقدر سرخ...
چشمت به خون نشسته چرا؟ آه ذوالجناح!
ای مرکب بهشت خدا! پس حسین کو؟
افتاده عرش روی زمین در کجای راه؟
با بادهای سرخ سماعیست خونچکان
هر سنگ روضهخوان شده بر خاک روسیاه
تنها رها به دشت... خدایا چه بیسپر!
سرها به روی نیزه... دریغا چه بیگناه!
فریاد «یا بُنَیَّ» جهان را گرفته است
بوی مدینه میوزد از سمت قتلگاه
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن
هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن
آهو شدن در دشتهای سربهسر صیاد
ماهی شدن، در موجموج غم شنا کردن
باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن
باری کنار ذوالجناحت پابهپا کردن
باری کنار عمه سرگردانِ چادرها
پروانهها را از شبِ آتش رها کردن
این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه
آن گوشه پنهانی برایت گریهها کردن
بی اذنِ مُردن رد شدن از محشرِ گودال
با شیون و با مویه نامت را صدا کردن
همکاروان با تو که روی نیزه میرفتی
عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن
با اشکهای کودکان همسایگی تا صبح
با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن
با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ
هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن
دیدی پدر؟! دیدی وفادار غمت بودم؟
در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن
در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود
ما را مبادا لحظهای چون و چرا کردن
#فاطمه_عارفنژاد
#شعر_عاشورایی | #حضرت_سکینه علیهاالسلام
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از مَدرَس/ ۸
کتاب خاکستر.pdf
4.53M
• کتابچۀ خواندنی «کتاب خاکستر»
• بازنشر روایتی از «محمد موسـی»
شاعر فلسطینی از وضعیت شعــر
و شاعری در بمبارانهای غـــزه...]
[ درک موقعیــــت شاعـــران غــــزّه و
کتابفـــــروشیهــــــــای سـوختــــــــــــــــه
و بمبـــــــــاران مکــــــرّر، برای اهالـــــــی
قلم الزامـــی و بسیــار مهم اســـــــت.
محمد موسی کسیست که انجمـــنِ
شاعران غزه را تاسیــــس کرده و این
روایتی شاعرانه از یک جنـــگ اسـت.
سهمی در نشر آن داشتــه باشیــم ]
👈 کپی تنها با ذکـــر منبع 👉
┅═✧ مدرس ۸ | موسسه رواج ✧═┅
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
به غیر از تو ندارم در جهان یک آشنا حتی
قرار من! تویی تنها قرارم با خدا حتی
منی که قد کشیدم ساقه ساقه از دل غربت
نبودم لحظهای از ریشهٔ مهرت جدا حتی
نه تنها من _که از بیتابیام سر میرود شوقت_
صدایت میزنند این روزها گنجشکها حتی
کجای عالمِ تنهاییام دیدار تو حتمیست؟
به عشقت حاضرم پر وا کنم تا ناکجا حتی!
شنیدم مهربانی، بیشتر از هر خیال و وهم…
شنیدم دوست داری روسیاهان را… مرا حتی…
به کویت هرکه رو آورد، برگشتن نمیدانست
که از کوه غم تو برنمیگردد صدا حتی
***
سفر جای خودش، آنقدر دورم از وصالت که
نمیبینم منِ بیچاره خواب کربلا حتی
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
صدای طبل جنگی تازه پر کردهست صحرا را
هلا این گوی و این میدان، علم بردار علمدارا!
دری وا کن به آنسوی نبرد از کوچهٔ بنبست
بیاور ترجمان تازهای انا فتحنا را
شبیه تیرِ از چله رها بی لحظهای تردید
برو تا قلب دشمن، خسته کن سعی سپرها را
که مثل سایه رد شد سنگ از کانون آیینه
که نامردی بههم زد مجلس مهمانی ما را
که باید همصدا با حلق اسماعیل شعری گفت
که باید با رجزها نوحهخوان شد خون یحیی را
افق را ابرهای خشم و خونخواهی قرق کرده
از این طوفانتر آیا دیدهای امواج دریا را؟
گلی که روی خاک افتاده، میروید شکوفاتر
جلوتر میبرد با خون خود طوفان الاقصی را
#فاطمه_عارفنژاد
#خونخواهی
@fatemeh_arefnejad
قلبم شکسته… خستهام… زخمی شده بالم…
سایه به سایه مرگ میآید به دنبالم
بی دامن سرسبز مادر مانده پژمرده
گلهای زرد و قرمز پیراهن و شالم
من با تمام کودکی، در میهنم امروز
میراثدار رنج و اندوهی کهنسالم
عکاسها! عکاسها! از من چه میخواهید؟
من کِی شبیه خندههای کارتپستالم؟
غمگینترینم من! چه میفهمید از احساسم؟
تنهاترینم من! چه میپرسید از احوالم؟
شاید مرا در انفجاری تازه بشناسید
با گریههای گیرهمو… با بغض خلخالم…
آه ای شما راحتنشسته گوشهٔ خانه!
جز ایستادن راه حلی نیست در عالم
#فاطمه_عارفنژاد
#مدرسه_تابعین
#فلسطین
پ.ن:
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم…
#اعظم_سعادتمند
@fatemeh_arefnejad
تابیدهای، به صبح تماشا رسیدهایم
باریدهای، به دامن دریا رسیدهایم
این کشف، این مکاشفه از کی شروع شد؟
پلکی زده، به وادی معنا رسیدهایم
با مرکب غم تو به معراج رفتهایم
ظهر عطش به لیلة الاسریٰ رسیدهایم
تاریخ را ورق زده انگشت خونیات
ما با اشارهٔ تو به فردا رسیدهایم
آیینه بینهایت و آیین، واحد است
با تو به درک تازهای از «ما» رسیدهایم
از وحشت کویر و از اندوه درهها
از قلههای رنج به اینجا رسیدهایم
ما نایب الزیارهٔ گلهای پرپریم
از باغ «التماس دعا»ها رسیدهایم
لبتشنه و گرسنه نماندیم در طریق
با نان گرم و آب گوارا رسیدهایم
رخت و لباس، خاکی و پا زخم و دل دچار…
بهبه! چه باشکوه و چه زیبا رسیدهایم
***
من باورم نمیشود اینجایم ای حسین
آغوش باز کردهای… آیا رسیدهایم؟
#فاطمه_عارفنژاد
#اربعین
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از 🏴 🎧 آوایَم
🎧 کتاب شعر صوتی جمع مستان
▪️ اشعار اربعینی شاعران آیینی
📖 بازخوانی ۴۰ شعر آیینی به مناسبت اربعین
📎 دریافت رایگان
📢 @ Avayam_ir | آوایَم
برخیز! میخواهم که شوری راستین باشی
با گریهها، با بیقراریها عجین باشی
وقتی که گفتم عاشقم، شاهد اگر کم بود
باید دلیل محکمم در آستین باشی
میدانم از اول نبودی عاقل اما باز
دیوانهجان! ای کاش مجنونتر از این باشی
پژواکی از تنهایی او در خیالِ کوه
سرخانعکاسی آسمانی در زمین باشی
یک آهِ سوزان، یک غمِ آتشفشان در باد
یک شعله از آن ماجرای آتشین باشی
یک پنجره رو به تماشاگاه عاشورا
یک پرده از نقاشی روح الامین باشی
مات غزلهایی که جاماندند در صحرا
محو رباعیهایی از امّ البنین باشی
شادی نمیآید به چشمانت پس از روضه
شاید تمام عمر خود باید حزین باشی
میخواهم از عطر شهادت پر شود دفتر
باید گلی صدبرگ در میدان مین باشی
ای شعر! ای اسب اصیل پارسی! باید
هروقت لازم شد برای جنگ، زین باشی
من خواب دیدم میدوم با تو به سوی او
با شوق اینکه پاسخ هل من معین باشی…
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
پیادهها همه پا در رکاب عشق تو باشند
و سایۀ علمت بر سر سپاه بیفتد
بجوشد از دل سنگش هزار چشمۀ زمزم
نگاهتان که به هر خاک روسیاه بیفتد
کسی که روضه به روضه شکست پای غم تو
چطور باز در اندیشۀ گناه بیفتد؟
عجیب نیست که در گیرودار حنجر و خنجر
گذار اینهمه عاشق به قتلگاه بیفتد
زمان زمان غریبی عشق نیست مبادا
دوباره لشکر دشمن به اشتباه بیفتد!
#فاطمه_عارفنژاد
مهر ۹۷
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از بافتار
من زندهام هنوز و غزل و غزل فکر میکنم
مرگ سرودههایی از محمدعلی بهمنی
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنهٔ کفش فرارو بر کشید
آستین همّتو بالا زد و رفت...
محمدعلی بهمنی، یکی از قلههای غزل و ترانه عاشقانه، ساعاتی پیش درگذشت. ما او را هم با اشعار کلاسیکش و هم با ترانههایی که از خوانندگانِ بهنام کشور شنیدهایم، میشناسیم. شاعری زلالپرست از خطهٔ خوزستان که هشتاد و دو سال غزل زندگی کرد. به غزلی قانع و دلش زنده به عشق بود. هنوز هم با غزلهایش زنده است. تا شعری از او در میان مردم خوانده میشود، تا نام او هست، او هم زنده است.
«بافتار» که پیش ازین در فرستههای مختلف ازین شاعر عزیز، یاد کرده و به آثارش پرداخته بود، فوت این غزلسرای ارجمند را به تمام شما مخاطبین عزیز تسلیت عرض میکند. حال که به دیدار حق شتافته است، ابیاتی از او را در این فرسته جمع کردهایم که نشان از مرگآگاهی او در سالهای پیشتر دارد.
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
به رسم بدرقه
تقدیم به استاد #محمدعلی_بهمنی
فصل سکوت، فصل تماشا شدن رسید
گمگشتهای به لحظهٔ پیدا شدن رسید
آن خلوتآشنا که گذشت از خیالِ جمع
کمکم به خط آخر تنها شدن رسید
پرواز را کشید در آغوش و صبح زود
بالوپرش به پنجرهٔ وا شدن رسید
یک آسمان پرنده، قفس را شکست داد
یک دشت رازقی به شکوفا شدن رسید
آهسته گفت: «ای تن زخمی! تمام شد!
آرام باش! وقت مداوا شدن رسید»
لبخند زد، اشاره به دالان مرگ کرد
پیکی که با بشارت احیا شدن رسید
در گوش خاک، زمزمهای شاعرانه ماند
از رودخانهای که به دریا شدن رسید
دفتر پر از ترانه و دیوان پر از غزل
اینگونه کارنامه به امضا شدن رسید
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
ابر لکنت گرفته، درمانده
قاصدک تشنهٔ خبر مانده
آن نسیمی که بوی باران داشت
چند سالیست در سفر مانده
همه اوقات مزرعه تلخ است
بر دلش داغ نیشکر مانده
هرچه دشت است بی گل و گندم
هرچه باغ است بیثمر مانده
باید آهسته خرج خاک شود
رود را طاقتی اگر مانده
نرسیدند به توانستن
خواستنهای بیاثرمانده
باز چشمانتظار معجزهاند
مردمِ بین خیر و شر مانده
تو بگو کی سپیده میآید؟
چند شبگریه تا سحر مانده؟
ما همه آفتابگردانیم
اوست خورشید و اوست فرمانده
#فاطمه_عارفنژاد
إِلهى عَظُمَ البلاء
و بَرِحَ الخَفاء
و انكَشَفَ الغِطاء
و انقَطَعَ الرَّجاء
و ضاقَتِ الاَرضُ و مُنِعَتِ السَّمآء…
@fatemeh_arefnejad
حیات چشمه منم، نبض رودخانه منم
دوباره ابر پر از اشک بیبهانه منم
کسی که با همهٔ رنجهای کهنه هنوز
گرفته بار امانت به روی شانه منم
هنوز در پی اثبات و رد معجزهاید؟
نشانه میطلبید از خدا؟ نشانه منم
چگونه میشود آمد به خود؟ گذشت از خویش؟
کلید حل معمای عاشقانه منم
به ماهیان پریشان که خستهاند از موج
بگو که ساحل صبر مدیترانه منم
شکوه لیله الاسرای مسجدالاقصی
سرود نصر به لب، فتح جاودانه منم
#فاطمه_عارفنژاد
#فلسطین
#غزه
@fatemeh_arefnejad
فاطمه عارفنژاد
#کتاب دلم را، نهانگاه تاریكیام را به مهمانی نور دعوت نكردم سحرگاه با آه شعری نخواندم شبانگاه با ماه
🔰 نقد و بررسی کتاب #شبانماه در برنامهٔ اقالیم شعر را میتوانید به صورت کامل از اینجا تماشا کنید 🌱
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
با بستنی، با توت، با عصرانه در ایوان
بار خودش را بست تعطیلات تابستان
از کوچه میآید صدای خندهٔ پاییز
با دخترانش ماهمهر و آذر و آبان
پیراهن چیندارشان زرد است و نارنجی
پیداست روی مویشان قرمزترین روبان
این رنگهای گرم ما را میبرد کمکم
تا برفبازی در خیابانهای یخبندان
امروز سردم شد کمی در مدرسه، فردا
حتما برایم شال گرمی میخرد مامان
من عاشق روبوسی ابر و زمین هستم
دیوانهٔ نور و صدای رعد و برق آن
از پنجره میبینمش هربار و میگویم:
بهبه! بفرما تو! صفا آوردهای باران!
بابا ولی مهمان نمیخواهد که میپرسد
خیسی چرا در این هوای سرد دخترجان؟!
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad