eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
1.5هزار دنبال‌کننده
21 عکس
12 ویدیو
29 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
(ع)🖤 ▪️😭▪️ سر سفره به غذا که نظرش می افتاد فکر اطفال گرسنه به سَرش می افتاد شیرخواره بغل تازه عروسی می دید یادِ لالاییِ رباب و پسرش می افتاد😭 گِله می کرد ز چشم بدِ بازاریها سر بازار همین که گذرش می افتاد😭 گوسفندی جلویش ذبح شد و رفت از حال به دلش روضه ی ذبح پدرش می افتاد😭 این چهل سال فقط سینه زد و گفت حسین یاد گودال فقط سینه زد و گفت حسین😭 یاد روزی که‌ ز خیمه نگران زد بیرون با عصا گریه کنان سینه زنان زد بیرون بی رَمَق جانب گودال نظر می انداخت دید با یک سر آشفته سنان زد بیرون😭 از تن شاه لباس عربی را بردند نیزه از هرطرف پیکر آن زد بیرون😭 چادر فاطمه را هم‌ به خدا خونی کرد خون‌ آن حنجر خشکیده چنان بیرون‌ زد😭 حاجت این دل غمدیده روا می شد کاش آن چهل منزل در پیش دو تا می شد کاش😭 دور ناموس خدا حلقه نامحرم بود خواست کاری بکند حیف که‌ فرصت کم بود😭 هر که‌ پرسید ز بازار فقط گفت الشام.. گفت‌ آنقدر بدانید که‌ خولی هم بود😭 وسط مجلس مِی تکیه به زینب دادم چون که بر عرش خدا تکیه زدن حَقَّم بود😭 گذر از شام به جز طعنه و آزار چه داشت سهل ای کاش که همراه خودش پارچه داشت 😭😭😭😭😭😭😭 الا لعنت الله علی القوم الظالمین فهرست روضه ومداحی https://eitaa.com/fatemi8/100
شب دوازدهم https://eitaa.com/fatemi8/660 امام سجاد https://eitaa.com/fatemi8/111 تویادگارحسینی https://eitaa.com/fatemi8/112 من یادگار کربلایی https://eitaa.com/fatemi8/113 مرا میشناسی بقیعم https://eitaa.com/fatemi8/114 روضه سوختن کربلا دیده https://eitaa.com/fatemi8/115 چهل سال در تب گریه کردم https://eitaa.com/fatemi8/116 دریاچه دیده ترین گریه می‌کند https://eitaa.com/fatemi8/117 من کیم تا تو بیایی ب سر بالینم https://eitaa.com/fatemi8/666 امشب شب غریبی اولاد مصطفی است https://eitaa.com/fatemi8/665 شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید https://eitaa.com/fatemi8/664 لحظه ای از عمر تو نگذشته بی ذکر و عبادت https://eitaa.com/fatemi8/118 غمش هم مثل اشکش بی حسابه https://eitaa.com/fatemi8/119 چه جوری خاطره هام یادم بره https://eitaa.com/fatemi8/120 روزی که پیکرم را بر روی ناقه بستند https://eitaa.com/fatemi8/121 شامیان اشک عزیزان خدا را دیدند https://eitaa.com/fatemi8/123 دريا به ديده تر من گريه ميکند https://eitaa.com/fatemi8/126 سر سفره به غذا که نظرش می افتاد https://eitaa.com/fatemi8/720 تو یادگار حسینی که کربلا دیدی https://eitaa.com/fatemi8/717 هربار آب دیدم و هربار سوختم https://eitaa.com/fatemi8/715
🌹حریم احمد موسی پرازخون شددگر باره دلم درموج خون همرنگ مجنون شد دگرباره به دست داعشی نامرد نااهل ستمکاره حرم در خون نشست این گونه گلگون شد دگرباره به یاد کربلای تشنه کامان بلا دیده نگاه زائران آن لحظه محزون شد دگرباره خشاب ازکینه وجهل ونفاق وناکسی پر شد به قصد قتل دلداران چه بیرون شد دگرباره حرم می گرید از این داغیاد زائران اینک ز دیده جاری غمگین کارون شد دگرباره بگو هیهات من الذله از کرب و بلا باشد که بااین انقلاب عشق مقرون شد دگرباره الهی اشک می باریم و میگویم به غمناله حریم احمد موسی پرازخون شددگر باره :مهدی طهماسبی
دلم به یاد مدینه بهانه می‌گیرد https://eitaa.com/fatemi8/502 آتش زدن به خانه مولا بهانه بود https://eitaa.com/fatemi8/503 حالا میان خانه اش کوثر ندارد https://eitaa.com/fatemi8/922 چه روضه‌ای‌ست که هرکس روایتش می‌کرد https://eitaa.com/fatemi8/921 _____ با رفتنت خالی مکن دور و برم را https://eitaa.com/fatemi222/736 بابا چه بی وفا شده دنیای بعد تو https://eitaa.com/fatemi222/724 خدا مادرم را کجا می برند؟! https://eitaa.com/fatemi222/730 بعد از رسول حرمت آل عبا شکست https://eitaa.com/fatemi222/720 این صفای سینه هامان از صفای فاطمه است https://eitaa.com/fatemi222/718 آهسته اسباب سفر را جمع کردی https://eitaa.com/fatemi222/717 آقا سلام روضه مادر شروع شد https://eitaa.com/fatemi222/716 دلم به یاد مدینه بهانه میگیرد https://eitaa.com/fatemi222/4151 مقتل-آخرین کلام های پیامبر(ص) با فاطمه(س) https://eitaa.com/fatemi222/2206 فقط نه اینکه تو از انبیاء سری زهرا https://eitaa.com/fatemi222/6992 گر نگاهی به ما كند زهرا https://eitaa.com/fatemi222/6757 دعوت فاطمه https://eitaa.com/fatemi222/7110
آن که بعد پدر، در همه جا تنها بود نور چشمان نبى، فاطمه ی زهرا بود! گل مینوى بهشتى به جوانى پژمرد آن که عطر نفسش، بوى خوش گلها بود پاره ی جسم نبى را ز جفا آزردند مأمن فاطمه، بیت الحزَن صحرا بود! همه گفتند: على بعد وى از پا افتاد کوه صبرى که چنان ثابت و پا برجا بود! تا جگر گوشه محراب خدا را کشتند چشم حیدر ز غمش یکسره خون پالا بود رفت زهرا و على زآتش داغش همه عمر سوخت چون شمع سراپاى، اگر بر پا بود! بارد از دیده ی خود خون جگر «جیرودى» بس که آن ماتم جانسوز، توان فرسا بود
حضرت رقیه👆
عرش بر جلوه‌ی رخسار حسین می‌نازد فرش بر رونق بازار حسین می‌نازد ابر بر اشک عزادار حسین می‌نازد قبر شش‌گوشه به زوار حسین می‌نازد کربلا هم به علمدار حسین می‌نازد آیت لیله‌ی معراج، حسین است حسین عشق را سلطنت و تاج، حسین است حسین فُلک افتاده به امواج، حسین است حسین عاشق مست به صهبای حسین می‌نازد شیعه بر عشق و تولای حسین می‌نازد جز حسین کیست که پرچم به مساوات زند؟ جز حسین کیست کلامی به مباهات زند؟ جز حسین کیست دم از قاضی حاجات زند؟ مصطفی در صف محشر به حسین می‌نازد مرتضی ساقی کوثر به حسین می‌نازد هشت در را که گشایند به فردوس برین شهپری را که خدا داده به جبریل امین حوض کوثر، خم و ساغر، خود ساقی به یقین خط توحیدپرستی به حسین می‌نازد صانع عالم هستی به حسین می‌نازد دل که باشد تهی از مهر و محبت، دل نیست به خدا محفل بی ذکر حسین، محفل نیست هر که دیوانه‌ی مولا نبُوَد، عاقل نیست نه فقط عاقل مجنون به حسین می‌نازد مدعی، دیده‌ی گردون به حسین می‌نازد یاحسین آب حیات است، بگو یامولا نردبان درجاتِ است، بگو یامولا یاحسین رمز نجات است، بگو یامولا هر کسی گفت حسین، عزت او تأمين است فاطمه ضامن اوست آخرتش تضمین است جز حسین کیست که در شأن و شرف بی همتاست؟ جز حسین کیست که محبوب تمام‌ دل‌هاست؟ او حسین است، بلی میوه‌ی قلب زهراست فاطمه‌ ام ابیها به حسین می‌نازد همه‌جا زینب کبری به حسین می‌نازد یاحسین ذکر ولایی ست، خدا می‌داند یاحسین رمز رهایی ست خدا می‌داند یاحسین فیض خدایی ست، خدا می‌داند نه فقط عالم و آدم به حسین می‌نازد این شرف بس، که خدا هم به حسین می‌نازد فوق اندیشه و پندار و گمان است حسین مصطفی هر چه که فرموده همان است حسین چون علی مبتکر سیر زمان است حسین طبع (خوشزاد) حقیقت به حسین می‌نازد در سحرگاه قیامت به حسین می‌نازد ✍ مرحوم فهرست روضه ومداحی https://eitaa.com/fatemi8/100
شبِ تاریک، بدون تو سحر کردم من با غم و غُصه‌ی دوری تو سرکردم من کاسه‌ی صبر دلم در ته گودال شکست کاسه‌ی چشم، پُر از خونِ جگر کردم من آب آزاد شد و هیچ‌کسی آب نخورد نذر لب‌های تو از آب حذر کردم من سایه‌ام را زن همسایه ندیده یکبار سایه به سایه به هر کوچه گذر کردم من با همین چادرِ پاره‌ شده‌ام جنگیدم بی زره از حَرَمت دفعِ خطر کردم من با چه وضعی سر بازار مرا می‌بردند بی تو ای سایه‌ی سر، سخت ضرر کردم من تو کس و کار منی، ای سر روی نیزه خبرت هست که با شمر سفر کردم من؟!... ✍ فهرست روضه ومداحی https://eitaa.com/fatemi8/100
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟ تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری- جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت؟ از این عالم چه می‌خواهی همه‌عالم به قربانت مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حیُّ یا قیوم خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی تو می‌رفتی و می‌دیدم که چشمم تیره شد کم‌کم به صحرایی سراسر از تو خالی، خیره شد کم‌کم تو را تا لحظه‌ی آخر نگاه من صدا می‌زد چراغی شعله‌شعله زیر باران دست و پا می‌زد حدود ساعت سه، جان من می‌رفت آهسته برای غرق در دریا شدن می‌رفت آهسته بخوان! آهسته از این جا به بعدِ ماجرا با من خیالت جمع ای دریای غیرت! خیمه‌ها با من تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود ولی از پا نیفتادم، شکستم بی‌صدا در خود شکستم بی‌صدا در خود که باید بی‌تو برگردم قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید ✍ فهرست روضه ومداحی https://eitaa.com/fatemi8/100
باید که فقط یوسف زهرا بپسندد مارا چه نیازیست که دنیا بپسندد قنبر شدن این است که هر لحظه بگویی من راضی‌ام آنگونه که مولا بپسندد مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد از قافله دوریم؛ ولی کاش از آن دور یک ثانیه برگردد و مارا بپسندد یک عمر نشستیم که در باز کند؟؟ نه_ _یک بار بیاید به تماشا.... بپسندد ما دغدغه داریم که ارباب ببیند ما دغدغه داریم که سقا بپسندد نه فکر حسابیم، نه دنبال ثوابیم ما آمده‌ایم اُمّ ابیها بپسندد  بگذار بخندند به این زار زدن‌ها... می‌ارزد اگر زینب کبری بپسندد ✍ فهرست روضه ومداحی https://eitaa.com/fatemi8/100
سلام ورود کاروان اهلبیت به شام پانزده شعر👇
بیا و درد هجران محبّان را مداوا کن نگاهی از کرم بر چشم‌های خسته‌ی ما کن تمام آفرینش بی‌تو باشد جسم بی‌جانی بیا با یک نظر بر خلق، اعجاز مسیحا کن بیا از غربت جدّت بگو، با مردم عالم بیا و چشم ما را از سرشک سرخ، دریا کن کنار علقمه با مادر مظلومه‌ات زهرا دو چشم خویش را دریا، به یاد چشم سقا کن بیا با اشک کن همچون عموی خویش، سقّایی بریز از دیده خون و گریه بر اولاد زهرا کن بیا و تير را بیرون بکش از حنجر اصغر پسر که ذبح شد از تیرِ قاتل، فکر بابا کن ** بیا دست یداللهی، برون از آستین آور طناب خصم را، از دست‌های عمّه‌ات وا کن سر بالای نی، آوای قرآن، خندۀ شادی بيا دروازۀ ساعات و زینب را تماشا کن بریزد خون «میثم» تا به خاک پای یارانت بیا او را برای روز جانبازی، مهیا کن ✍استاد
کاش در دروازه‌ی ساعت زمان می‌ایستاد نیزه‌ها می‌رفت؛ اما کاروان می‌ایستاد کاش وقتی قلب زینب روی نیزه می‌تپید قلب دنیا می‌گرفت و ناگهان می‌ایستاد کوفیان دیدند، وقتی لب به گفتن می‌گشود ناگهان زنگ شتر‌ها از تکان می‌ایستاد کائنات انگار تحت امر زینب می‌شدند آن چنان که گفته‌اند: «آبِ روان می‌ایستاد» او که با صبر و غرور و همت زهرایی‌اش باحجابش روبروی دشمنان می‌ایستاد زینبی که خطبه‌ها را حیدری می‌خواند و بعد روی حرفش چون علی تا پای جان می‌ایستاد با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت هم چنان می‌ایستاد و هم چنان می‌ایستاد روضه‌ی گودال را اصلاً نخوانم بهتر است شمر در خون می‌نشست اما سنان می‌ایستاد ** آفتابِ داغ می‌تابید بر تن‌ها، ولی قاتل خورشید زیر سایبان می‌ایستاد بیت آخر سهم خولی می‌شد و با خواندش بر زمین می‌خورد وقتی روضه‌خوان می‌ایستاد ✍
این چه شوریست که برپاست چنین بر نیزه؟! گوئیا می‌بَرد از حادثه‌ها سر، نیزه هم به قرآن ورق سوخته‌ای رحل شده هم به فریاد امامی شده منبر، نیزه گوئیا می‌رسد از دور بهاری خونین بسکه آذین شده با لاله‌ی پرپر نیزه نه فقط قافله‌سالار سرش بر نیزه‌ست می‌بَرد بر سر خود اکبر و اصغر نیزه بر سر نی به برادر که می‌اُفتد نظرش می‌رود بر جگر زخمی خواهر، نیزه این چه داغی و چه دردی‌ست که در معرکه‌ای بعد خنجر بزند بوسه به حنجر، نیزه شام را یکسره در خلوتِ شب خواهد رفت؟ یا که دارد به سر اندیشه‌ی دیگر نیزه؟! کاش از کوچه و بازار نیفتد گذرش تا نیفتد نظر سنگ‌دلان بر نیزه تا سر سَرور خوبانِ دو عالم با اوست می‌رود از سر هر بام فراتر نیزه بر سر نیزه رها می‌رود این سر اما آه و صد آه، از آن پیکر و از سرنیزه... ✍
؛ ؛ کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمی‌شود مسیح اگر دوا دهد بی تو دوا نمی‌شود اگر جدایی اوفتد میان جسم و جان من قسم به جان تو دلم از تو جدا نمی‌شود گریه اگر کنم همی بهر تو گریه می‌کنم ورنه ز دیده‌ام عبث اشک رها نمی‌شود گرد حرم دویده‌ام صفا و مروه دیده‌ام هیچ کجا برای من کرب‌وبلا نمی‌شود کسی که گشت گرد تو گرد گنه نمی‌رود پیرو خط کربلا اهل خطا نمی‌شود.. ** جز سر غرق خون تو که شد چراغ قافله رأس بریده بر کسی راهنما نمی‌شود.. کرب‌وبلا و کوفه شد سخت به عترتت ولی هیچ کجا به سختی شام بلا نمی‌شود چوب به دست قاتلت سوخت و گفت این سخن جای سر بریده در طشت طلا نمی‌شود.. ✍استاد
کارِ ما گرچه به جز گریه‌ی پیوسته نبود کارِ این قوم ولی خنده‌ی آهسته نبود آنقدر ضربه‌ی نیزه همه را ساکت کرد بِینِ ما در پِیِ تو، یک سرِ نشکسته نبود پشت دروازه‌ی ساعات معطل شده است آن کریمی که درِ خانه‌ی او بسته نبود خسته از زخمِ زبانیم و جسارت به لبت پایِ ما با تو در این راه ولی خسته نبود فقط از دور، تو را دخترکانت دیدند نیزه‌ای کاش به تو این‌همه وابسته نبود گرمِ تزئین و پذیرایی شام‌اند همه ورنه دروازه‌ی این شهر چنین بسته نبود ✍
کشید از سینه آهِ مستمَر، دروازهٔ ساعات دلش یک‌ریز می‌شد شعله‌وَر، دروازهٔ ساعات نشست و ضجّه زد آن ساعتی که عید شد اعلام پریشان! اولِ ماهِ صفر، دروازهٔ ساعات رسید آن کاروانِ زجر دیده، بی رمق، زخمی شد از حالِ رقیه محتضَر، دروازهٔ ساعات مزیّن شد به پرچم‌های رنگی، شد چراغانی به دستِ شامیانِ فتنه‌گَر، دروازهٔ ساعات حرامی‌هایِ بی اصل و نسَب، سیلِ تماشاچی عزیزانِ علی...، رأسِ قمر...، دروازهٔ ساعات... شلوغی، هلهله، بارانِ سنگ و خیلِ نامحرم به دورش دید خیلی دردسر، دروازهٔ ساعات به خود لعنت فرستاد و به زینب‌ خیره شد مضطر به دستِ بسته‌اش با چشمِ تر، دروازهٔ ساعات سه ساعت از مصیبت دیدگان، می‌کرد استقبال نه با گل! با غم و خونِ جگر، دروازهٔ ساعات حسین بن علی شد منکسر بالا سرِ عباس شکسته عمهٔ سادات در، دروازهٔ ساعات به پایِ نیزه‌های داغدیده پایکوبی بود فقط از این بلا دارد خبر، دروازهٔ ساعات! ✍
اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند ماهِ اسیر سلسله را سنگ می‌زنند ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل یاران پاک و یک‌دله را سنگ می‌زنند یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» می‌کشند یا «آیۀ مباهله» را سنگ می‌زنند وقتی که دست‌های علمدار قطع شد پاهای غرق آبله را سنگ می‌زنند با آن‌که هست آینۀ عصمت و عفاف پرچم به دوش قافله را سنگ می‌زنند محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست روح نماز نافله را سنگ می‌زنند تفسیر عشق بود و پریشانی حسین وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین ✍استاد
آمد زمان سختِ اسیری میان شام کوچه به کوچه سختی ماندن در ازدحام دروازه‌ی شلوغ و تجمع میان راه ساعات سختِ رد شدن از هجمه‌ی نگاه در شام داده‌اند به ما چه مدارجی! با طعنه گفته‌اند به ما قوم خارجی خندیده‌اند بر غم ما در ازای چه؟! پوشیده‌اند رخت عروسی برای چه؟! ارکان آسمان و زمین تیره می‌شوند مردان مستِ شام، به ما خیره می‌شوند رقاصه‌ها کنار من آهنگ می‌زنند زن‌ها ز پشت بام، سویم سنگ می‌زنند با ضرب کعب نیزه، به اجبار می‌برند ما را برای چه سر بازار می‌برند؟! حرفی نمی‌زنم که شدم از خجالت آب زینب کجا و رفتن در مجلس شراب؟! با دست بسته راهی دارالخلافه‌ام از مجلس یزید حسابی کلافه‌ام در بین طشت رفت سرت، نیمه‌جان شدم با چشمِ خیس، خیره سوی خیزران شدم آنقدر زد به روی لبت در برابرم دندان تو شکست، بمیرم برادرم از ظلم روزگار گرفته دلم، چه بد... باید زن یزید به ما پوشیه دهد؟! پنجاه سال شد که به عشقت عجین شدم امشب بیا ببین که خرابه نشین شدم ✍
؛ کربلا کارگاهِ زینب بود تازه آغاز راه زینب بود اینکه شد دودمانِ ظلم سیاه اثر دودِ آهِ زینب بود مُهرِ خون زد به دفترِ عشقش چوب محمل گواه زینب بود گرچه چل روز سر پناه نداشت یک جهان در پناه زینب بود و اذالشمسُ کورت شرحِ روزگار سیاه زینب بود قتلگاهِ حسین، کرب و بلا شام هم قتلگاه زینب بود آن تن تکه تکه تکه شده بخدا تکیه‌گاه زینب بود بدنی که سپاه رویش رفت روزگاری سپاه زینب بود زنده زنده تنی که عریان شد آبرو‌ دار و شاه زینب بود قطره قطره ز دیده دُر می‌سُفت با برادر چنین سخن می‌گفت: پای هر پنج تن بلا دیدم من تورا روی نیزه‌ها دیدم سر یک نیزه‌ی بلند، حسین گیسوان تورا رها دیدم بین جمعیتی که سنگ زدند چهره‌ی چند آشنا دیدم به غذا لب نمی‌زنم دیگر سرِ سفره سرِ تورا دیدم کوچه گردیت کوچه گردم کرد بین این کوچه‌ها چه‌ها دیدم ذره‌ای از بلای کوفه نشد هربلایی که کربلا دیدم آه از آن لحظه که زمین خوردی روی جسمت بروبیا دیدم روی تل دست و پای من گم شد تا تورا زیر دست و پا دیدم دور گودال غیرِ سرنیزه چندتا تکه‌ی عصا دیدم بعد از آنكه جدايمان كردند بدنت را جدا جدا ديدم از لباس تنت نمانده نخی تن غارت شده! أَ اَنتَ اَخی؟! سروده گروه ادبی
بخوان حسينِ غريبم، كه سخت دلگيرم نگـاه كن كه زداغت چه خسته و پيرم به رحلِ نيـزه تو قـرآن بخوان عزيز دلم كه بـاز از نفس اطهـرِ تو جـان گيـرم چه غافلنـد چنيـن مـردمي كه پنـدارند به سنگ كينـه‌ی خود می‌كننـد تحقيرم بخوان مفسـر قـرآن: «لِيُـذهِبَ عَنكم» بخوان و شـرح بـده آيه‌ای ز تطهيرم بخوان «وَليُّكُـمُ الله» را كه تا از جهـل كسي دگــر نگشايد زبان به تكفيرم كمان ابرويت از سنگِ شاميان بشكست دگر مخوان كه غمت می‌زند به دل تيرم مخوان كه خون زگلويت به نيزه مي‌ريزد قسم به قطره‌ی خونت، زعمرِ خود سيرم فرشتگان همه پشتِ سرِ تو صف بستنـد نمازِ عشـق بخـوان با صـداي تكبيرم چگـونه باتو بگـويم كـه غيـرت اللهي كشيـده ديـده‌ی نامحرمان به تصويرم نوشتـه است «وفایی» به اشك خونينش كه من رضـا به رضـایِ خـدا و تقديرم ✍
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست کسی که با تو می‌آید سفر، دیگر پریشان نیست کنار تو کسی دلواپس خار مغیلان نیست بیابان گردمان کردی، ولی زینب پشیمان نیست اگر دربدر کوه و بیابانم کنی، عشق است اگر زخمیِ صد خار مغیلانم کنی، عشق است پریشانم کنی عشق است، حیرانم کنی عشق است اگر دنبال معشوق است دل، دنبال سامان نیست بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد بپرسی مو به موی ماجرا را، شرح خواهم داد مسیر کوفه تا شام بلا را شرح خواهم داد هر آنچه از تو پنهان نیست، از من نیز پنهان نیست برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من حسینِ قبل خنجر تو، حسین بعد خنجر من تجلی می‌کنم در تو، تجلی می‌کنی در من شهادت یا اسارت هر دو آغاز است، پایان نیست بنه پا بر زمین این خاک‌ها مشتاق و لبریزند تمام دختران یک یک مژه بر پات می‌ریزند نباید هم به مهمان‌داری‌ات این قوم برخیزند چرا که خلق می‌دانند صاحب خانه مهمان نیست میان کاروان تو ندیدم غیر زیبایی جوانان رشید و نونهالان تماشایی به همره بار گل آورده‌ام آن هم چه گل‌هایی! غلط گفته هر آنکه گفته این صحرا گلستان نیست نقاب افکن مرا با مظهرِ حق رو‌به‌رو گردان طنابی گردن زینب ببند و کو به کو گردان همانگونه که مردی از شهادت نیست روگردان به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد ز کوه صبر من حتی نشان درد برخیزد اگر زن شیرزن باشد، به جنگ مرد برخیزد بجنگم با سنان؟ هرگز!! سنان که جزو مردان نیست به زیر سایبانِ قد و بالای تو می‌خوابیم من و این کاروان از چشمه‌ی فیض تو سیرابیم نه اینکه دست ما دور است از آب و پی آبیم! فراتِ بی لیاقت لایق لب‌های طفلان نیست چه خوشبخت است طفلی که به حلقومش نگات افتد چه خوشبخت است آن کس که روی نعشش عبات افتد یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات افتد دل سلطانِ عالم را به دست آوردن آسان نیست به طفلان تو گریه بر پدر کردن نمی‌آید به زینب معجر پاره به سر کردن نمی‌آید برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی‌آید کسی در خیمه‌های ما به جز شش‌ماهه خندان نیست ** صدا زد: آی مردم این شهید ما مسلمان است بزرگِ خاندانم را نمی‌بینید عریان است؟! جواب قاریِ قرآنِ زینب، بوسه باران است جواب قاریِ قرآنِ زینب، سنگباران نیست ✍
به سوی یار از ندارها سلام می‌رسد خوشیم این سلام‌ها به آن امام می‌رسد شدیم بی نصیب از نظاره‌ی رخش ولی نگاه لطف او به ما علی الدوام می‌رسد عطای یار و منعِ بخشش‌اش یکی‌ست باطناً صلاح ماست هر دوتاش...، هر کدام می‌رسد بریده می‌شود نخِ توسل اهالی‌اش به پای سفره‌ای که لقمه‌ی حرام می‌رسد از این طرف گناه ما فقط به سوی او رسید از آن طرف همیشه لطف و احترام می‌رسد همین که بر دعا دو دست خود بلند می‌کند به قلب ما همان دقیقه التیام می‌رسد دلِ شکسته! از غریبیِ عقیله صبر کن می‌آید آن امام و وقت انتقام می‌رسد ** فدای دختر علی که با قد خمیده‌اش محله‌ی یهودیانِ شهر شام می‌رسد چقدر کارِ این بزرگ‌زاده سخت می‌شود در آن زمان که کاروان به ازدحام می‌رسد گرسنه‌اند کودکان و رو به کس نمی‌زنند اگرچه بوی نان تازه بر مشام می‌رسد