eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
1.5هزار دنبال‌کننده
21 عکس
12 ویدیو
29 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از سقیفه، چونکه شد اسلام، وَالسلام دیگر نماند فاطمه را هیچ احترام آل علی، به حال علی، نوحه گر شدند تا صبح فجر، تا برسد روز انتقام ما آل فاطمه که امانِ خلایقیم خود صیدِ کید و مکرِ خواصیم و هم عوام مردم سوار گرده ی نیکانِ خود شدند از بسکه شد طعامِ شکمهایشان حرام مالِ حرام و شبهه، بسازد امام کُش مائیم کشته های سقیفه علیَ الدوام بس داغ روی داغ، تحمل نموده ایم پیریِ زودرس شده روزیِ ما تمام □ □ □ حالا ز بعدِ فاطمه اَم من، جوان ترین... معصومِ جان به لب شده ی کینه و خِصام رحمی نکرد قاتلِ من بر جوانی اَم عمرم شبیهِ مادرمان، ماند ناتمام ای اُم فضل، من چه بدی با تو کرده ام؟ از من چه دیده ای تو، بجز خوبیِ مدام؟ تیر جفای تو جگرم را نشانه رفت این بود پاسخ کرم و جود و احترام؟ میشد چنان رباب، به عهدت وفا کنی اما شبیهِ جعده شدی قاتلِ امام!؟ من وارثِ حسینم و هم وارثِ حسن سوزِ عطش به دردِ غریبی است اِلتیام یادِ گلوی تشنه ی جدم که میکنم... نیزه نخورده، میکِشَم آهِ گلو، به کام من در میان حجره زدم دست و پا، ولی جد غریبِ من تهِ گودال، صیدِ دام چون شمر، زنده زنده سرش از قفا برید فریادِ یاحسین بگوش آمد از خیام راسُ الحسین، بر سرِ نیزه شد و تنش... زیرِ سمِ ستور، ولی باز ناتمام چون ساربان به پیکرِ غارت زده رسید انگشت شد، بهانه انگشترِ امام ای ساربان، مقابلِ چشمانِ مادرش... دیگر مَبُر، که فاطمه غش کرد، وَالسلام شاعر: https://eitaa.com/fatemi222/7609
حجره شلوغ است و کسی هم در نمی آید دیگر تن تو از پس سم بر نمی آید از جعده بدتر ام فضل است و کنیزانش از این همه زن ، یک مسلمان در نمی آید جان کندن ات را ذره ذره دید در حجره این زن دلش آمد ، دل کافر نمی آید از تشنگی چشمت سیاهی می رود اما با کاسهْ آبی ، هیچ کس آخر نمی آید انقدر بی حالی که در بین مناجاتت مانده نفس در سینه ، بالاتر نمی آید مثل حسن زخم از خودی خوردید... با این فرق شکر خدا بالا سرت خواهر نمی آید اینها که چیزی نیست ، جای شکر دارد که اینجا اقلاً ، شمر با خنجر نمی آید کشتند تشنه لب تو را ، اما همین خوب است چل نعل تازه روی این پیکر نمی آید بر روی بام خانه ماندن حکمتی دارد... پس ساربان دنبال انگشتر نمی آید کشته شدی اما ، غرورت را کسی نشکست در این میان حرفی هم از معجر نمی آید https://eitaa.com/fatemi222/7609
بسم آن وجه خدا، باب مراد بندگانیم به دربار جواد نزد ما شأن و مقامش والاست عُلقه اش در دل ما لطف رضاست با جوادش همه مأنوس شدیم کاظمینی شده از طوس شدیم می دهد برکت و خیر از هر سو گریه کن های جوادش را او باز با رخصت آقاجانم روضه ای از پسرش می خوانم نور چشمان رضا بی کس ماند همسرش سخت دلش را سوزاند محتضر بود امامش، کف زد نه دعا خواند، نه قرآن، دف زد نمک از کینه به زخمش پاشید در حرم بین کنیزان رقصید سوخت چون شمع، دل پروانه جای رقاصه نبود آن خانه تشنه شد از جگرش آه کشید سوخت و ناله ی جانکاه کشید ناله اش بر جگرش تاب نداد یک نفر هم به امام آب نداد میوه ی قلب امام هشتم ناله اش بین صداها شد گم او که داغ پدرش را دیده مثل بابا به خودش پیچیده وقت رفتن شده باید چه کند؟ خواهری هم که ندارد چه کند؟ روضه اش روضه ی غمناکی شد همه ی بال و پرش خاکی شد آه، عمامه اش از سر افتاد وسط هلهله آخر جان داد بر تنش داغ پر ابهام رسید با چه وضعی به روی بام رسید دل، ازین روضه ی حساس گرفت پله ها بوی گل یاس گرفت گرچه از منزلتش شرم نشد زیر مرکب بدنش نرم نشد شد رها پیکر او عریان نه بین شمشیر و سنان پنهان نه نیزه از قوم نظر تنگ نخورد خوب شد بر بدنش سنگ نخورد گرچه بر بام، تنش تنها بود خوب شد بال کبوترها بود شاعر: https://eitaa.com/fatemi222/7609
ای گل بوستان اهل البیت حجتِ نوجوان اهل البیت ای امام نهم که نه ساله جلوه کردی میان اهل البیت از همان کودکی شدی در جود شهره ی خاندان اهل البیت حرف ما نیست، جود و بخششتان آمده در لسان اهل البیت در عطای تو جلوه گر شده است رحمت بیکران اهل البیت بعد زهرا جوان ترین هستی ای گل بوستان اهل البیت ای جوانیّ ما به قربانت یا جواد ای جوان اهل البیت بر مریدان حق مرادی تو مظهر نام یاجوادی تو ای نگاه تو عافیت آمیز وارث آستین معجزه خیز پیش جودت همه گدا هستند پادشاه و وزیر و عبد و کنیز نامه ای آمد از پدر سویت که ای جواد ای به چشم خلق عزیز دِرهم از قبل بیشتر بردار کیسه ها را کن از طلا لبریز گرچه زحمت شود ولی هرگز مکن از راه سائلان پرهیز تو جوادی و کار تو جود است زر به دامان هر فقیر بریز آبرو می دهی به هر سائل ای امید همه به رستاخیز دست بر دامن تو دارم و بس سر بر این آستان گذارم و بس ای اسیر عطای تو حاتم مستمند شفاعتت آدم کعبه از احترام توست عزیز محترم از ولای تو زمزم چه شد آنروز در کنار حرم بر زمین مشت می زدی محکم بغض کردی و زیر لب گفتی: مادرم ... تازیانه... نامحرم آتش افتاد بر دلت اما با دل مجتبی چه کرد این غم وسط کوچه ی بنی هاشم تا که بالا گرفت کار ستم پیش چشم حسن زمین افتاد بضعه ی قلب حضرت خاتم آه از آن روحِ عصمت و پاکی مادری ماند و چادری خاکی یا جواد ای غریب چون حیدر ای دل آزرده از غم مادر ای که مثل حسن شدی مسموم از عناد و جنایت همسر ای که مثل حسین جان دادی با لب تشنه لحظه ی آخر پیکرت رفت روی بام ولی پاره پاره نبود آن پیکر جسم تو پایمال اسب نشد پیش چشمان دختر و خواهر ساربانی نبوده تا که بَرد ای سلیمان ز دستت انگشتر سرت از تن جدا نشد که رَوَد در خرابه به دیدن دختر کسی آقا نبود تا بکشد از سر دخترانتان معجر جدتان گفت با دل زارش: آه از شام و کوچه بازارش شاعر: https://eitaa.com/fatemi222/7609
زهری تمامیِ جگرش را گرفته بود سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود طوبای باغ سبز "رضا" زرد زرد شد آفت تمام برگ و برش را گرفته بود از درد مثل حضرت زهرا خمیده شد با دستهای خود کمرش را گرفته بود حُجره شلوغ بود ولی مونسی نداشت ای کاش یک نفر خبرش را گرفته بود بی حرمتیِّ مَحرَم او تا کجا کشید... دستی دهان شعله‌ورش را گرفته بود او داد می کشید..،به دادش نمی رسند یک عده پست دور و برش را گرفته بود آمد کنیز و کاسه ی آبی به خاک ریخت ای کاش جرعه‌ای شررش را گرفته بود دور از مدینه غربت بغداد را چشید ارث غریبی پدرش را گرفته بود خوبیِ بام بود که سُم بر تنش نرفت این ارتفاع ها ضررش را گرفته بود شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود ▪️ ▪️ در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود با ضربه های ممتد او استخوان شکست در پیش خواهری که سرش را گرفته بود ای کاش بیخیال شود ساربان..،ولی انگشتریِّ او نظرش را گرفته بود شاعر: https://eitaa.com/fatemi222/7609
دست کریم، روزی من را زیاد داد آبی طلب نکردم و دیدم مُراد داد از خالِ هاشمیِ لبش کعبه ساختم ما را حکایتِ سر زلفش به باد داد شکر خدا که فاطمه در راه بندگی کار مرا حواله به خیرالعباد داد با یا رضا به حلقه ی این در زدم ولی دیدم جواب سائل خود را جواد داد اینجا اگر تمام گداها نظر شدند احساس می کنند که محتاج تر شدند نزد کریم تحفهء بهتر می آورند کاسه گلاب ناب ز قمصر می آورند مهمان مان کنید بگوئیم یا جواد تا اشک را ز چشمه ی کوثر می آورند در کاظمین عریضه نوشتیم دست ِ جمع دیدیم یا رضا زحرم در می آورند آنانکه آشنای همین خانواده اند کی رو به سوی خانهء دیگر می آورند از سوی عرش آمده دردانهء رضا مست شمیم فاطمه شد خانهء رضا صحرا چقدر صورت لیلا کشیده است مجنون منم که دیده به دریا کشیده است توصیف آفتاب هم بکنم باز ناقص است مثل پدر درست به زهرا کشیده است شب تا سحر دعای جوادالائمه است ما را حساب کرده و بالا کشیده است میل رسیدن ِ دو سه بوسه به مرقدش مشتاق را به آن سر دنیا کشیده است هرکس شده هوایی و دلداده ء حسین پل میزند ز جاده مشهد به کاظمین یک بام دارد و دو هوا، غیر این که نیست صحن شماست صحن رضا، غیر این که نیست هر چند برده نوکر تو آبروی تو من منتسب شدم به شما، غیر این که نیست از من مگیر گوشه ی باب الجواد را حاجات دنیوی ِ گدا، غیر این که نیست امشب اگر کسی درِ این خانه را زده دارد هوای کرببلا غیر این که نیست پس باز هم بیا و جواب مرا بده پس باز هم بیا و بخر، کربلا بده جان می کنی به خاک ولی نیست خواهری جان می کنی ولی نبریده است حنجری جان می کنی و هلهله ها زجر می دهند دور و بر تو نیست ولی آه مادری جسم تو می برند کنیزان به پشت بام اما نمی برند به سر نیزه ها سری جان می کنی به خاک ولیکن نمی رسد انگشتر و ردا و عبایت به دیگری راحت به خاک حجره خود سر گذاشتی داغ سه ساله و غم معجر نداشتی شاعر: https://eitaa.com/fatemi222/7609 واشعار بعدی👇👇
دست کریم، روزی من را زیاد داد آبی طلب نکردم و دیدم مُراد داد از خالِ هاشمیِ لبش کعبه ساختم ما را حکایتِ سر زلفش به باد داد شکر خدا که فاطمه در راه بندگی کار مرا حواله به خیرالعباد داد با یا رضا به حلقه ی این در زدم ولی دیدم جواب سائل خود را جواد داد اینجا اگر تمام گداها نظر شدند احساس می کنند که محتاج تر شدند نزد کریم تحفهء بهتر می آورند کاسه گلاب ناب ز قمصر می آورند مهمان مان کنید بگوئیم یا جواد تا اشک را ز چشمه ی کوثر می آورند در کاظمین عریضه نوشتیم دست ِ جمع دیدیم یا رضا زحرم در می آورند آنانکه آشنای همین خانواده اند کی رو به سوی خانهء دیگر می آورند از سوی عرش آمده دردانهء رضا مست شمیم فاطمه شد خانهء رضا صحرا چقدر صورت لیلا کشیده است مجنون منم که دیده به دریا کشیده است توصیف آفتاب هم بکنم باز ناقص است مثل پدر درست به زهرا کشیده است شب تا سحر دعای جوادالائمه است ما را حساب کرده و بالا کشیده است میل رسیدن ِ دو سه بوسه به مرقدش مشتاق را به آن سر دنیا کشیده است هرکس شده هوایی و دلداده ء حسین پل میزند ز جاده مشهد به کاظمین یک بام دارد و دو هوا، غیر این که نیست صحن شماست صحن رضا، غیر این که نیست هر چند برده نوکر تو آبروی تو من منتسب شدم به شما، غیر این که نیست از من مگیر گوشه ی باب الجواد را حاجات دنیوی ِ گدا، غیر این که نیست امشب اگر کسی درِ این خانه را زده دارد هوای کرببلا غیر این که نیست پس باز هم بیا و جواب مرا بده پس باز هم بیا و بخر، کربلا بده جان می کنی به خاک ولی نیست خواهری جان می کنی ولی نبریده است حنجری جان می کنی و هلهله ها زجر می دهند دور و بر تو نیست ولی آه مادری جسم تو می برند کنیزان به پشت بام اما نمی برند به سر نیزه ها سری جان می کنی به خاک ولیکن نمی رسد انگشتر و ردا و عبایت به دیگری راحت به خاک حجره خود سر گذاشتی داغ سه ساله و غم معجر نداشتی شاعر: https://eitaa.com/fatemi222/7609
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است  ناله ی العطش من نرسیده ب کسی چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است  صورت خاکی مارا برو از کوچه بپرس در زمین خوردن ما دست دگر در کار است علتش چیست که بالاسر من میرقصند پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟! نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است جای این اذیت وآزار فقط بازار است  به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت  از روی اسب بیافتی ب زمین دشوار است جان به قربان تنی که همه اش غارت شد بیش از پیرهنش پیکر پاکش پاره است 🔸شاعر: ____ 🆔 @fatemi222
لب تشنه بود ، تشنة یك جرعه آب بود مردی كه درد های دلش بی حساب بود پا می كشید گوشة حجره به روی خاك پروانه وار غرق تب و التهاب بود از بسكه شعله ور شده بود آتش دلش حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود در ازدحامِ هلهله های كنیزكان فریاد استغاثة او بی جواب بود یك جرعه آب نذر امامش كسی نكرد رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود آخر شبیه جد غریبش شهید شد آری دعای خسته دلان مستجاب بود می دانم دل همه برای کاظمین پر می زنه ،امروز دلت را روانه کن کاظمین حرم آقا جواد الائمه ، حاجت دارها ، مریض دارها . قربان عمر کوتاهت برم آقا ، مثل مادرش زهرا عمر نازنینش کم بوده ، بیست و پنج سال بیشتر نداشت . آی مردم ، کجای عالم سراغ دارید یک کسی تشنه اش باشد . هی صدا بزند جگرم ، دارد می سوزد اما کف بزنند ، هلهله کنند . بمیرم برای لبهای خشک آقا ، هی صدا می زد : جگرم داره می سوزد آه .. آه ..آه .. یك جرعه آب نذر امامش كسی نكرد رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود آخر شبیه جد غریبش شهید شد آری دعای خسته دلان مستجاب بود غربت برای آل علی تازگی نداشت همین دوسه بیت از من باشه و دعاتون کردم غربت برای آل علی تازگی نداشت در آن دیار كشتن مظلوم باب بود تا سایه بان پیكر نورانیش شوند بال كبوتران حرم را شتاب بود اما فدای بی كفن دشت كربلا آلاله ای كه زخم تنش بی حساب بود صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله علیه السلام 🆔 @fatemi222
به ديوار قفس بشكسته ام بال و پر خود را زدم تنهاي تنها ناله هاي آخر خود را درون شعله همچون شمع سوزان آتشي دارم كه آبم كرده و آتش زدم پا تا سر خود را قفس را در گشوده، صيد را آزاد بگذاريد كه در كنج قفس نگذاشت جز مشتي پر خود را كنيزان لحظه اي آرام، شايد بشنوم يكدم صداي نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را لبم خشكيده يارم گشته قاتل حجره در بسته مگر با قطره اشكي تر نمايم حنجر خود را بزن كف، پايكوبي كن، بيفشان دست، امّ الفضل كه كشتي در جواني شوهر بي ياور خود را بيا و اين دم آخر به من ده قطرۀ آبي كه خوردم سال ها خون دل غم پرور خود را چه گوئي اي ستمگر در جواب مادرم زهرا اگر پرسد چرا لب تشنه كشتي شوهر خود را اجل بالاي سر، من در پي ديدار فرزندم گهي بگشوده ام گه بسته ام چشم تر خود را به يا شعلههاي نالۀ ابن الرّضا (ميثم) سزد آتش زني هم نخل، هم برگ و بر خود را
السلام علیک یا اَبا جَعفَرٍ یا مُحَمَّدَبنَ عَلیٍّ اَیُّهَا التَّقِیُّ الجَوادُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه 🔸بغداد هم از حال و روزش بی خبر بود 🔸تنها تر از تنها و قلبش پرشرر بود ایام، ایام شهادت میوه دل امام رضا... آقا جوادالائمه است... دلت رو آماده کن... با پای دل بریم کنار حرم باصفاش... ان شاء الله سال بعد یک همچین روزهایی این دست جمع بریم کاظمین... کنار حرم باصفاش عرض ادب کنیم... این روزها خانه آقا جوادالائمه چه خبره... خدا لعنتش کنه ام الفضل ملعونه... وقتی به آقا زهر داد... صدای ناله حضرت بلند شد وای جگرم... 🔸در کنج حجره بی کس و بی یار و مونس 🔸دور از وطن افتاده و خونین جگر بود دو نفر از ائمه ما خیلی غریب بودند... یکی آقا امام حسن. .. یکی هم آقا جوادالائمه... این دو بزرگوار توی خونه خودشون هم غریب بودند... قربون غریبیت برم آقا یا جوادالائمه شما هم مثل امام حسن خیلی غریب بودید... حتی تو خونه خودتون هم غریب بودید... اما وقتی خواستند بدن شما رو دفن کنند ... شیعیان اومدند با احترام تشییع کردند ... با احترام بدن رو داخل قبر گذاشتند... کسی به بدن شما جسارت نکرد... دلها بسوزه برا اون آقایی که وقتی خواستند بدنش رو دفن کنند تابوتش رو تیر باران کردند... 🔸بعدکشتن تیرباران، پیکرت گردید، کاش 🔸این جنایت، در کنار قبر پیغمبر نبود خدا میدونه چه حالی داشتند یتیمان امام حسن... وقتی جلو چشمانشون تیرها رو از بدن بابا خارج کردند... اما میخام بگم هر طوری بود بلاخره بدن امام حسن رو دفن کردند... لا یوم کیومک یا اباعبدلله... دلها بسوزه برا امام سجاد... روز یازدهم... صدا زد... عمه جان زینب... ببین این نانجیبها... دارن بدنهای خودشون رو دفن میکنند... اما بدن بابای غریبم حسین... بی غسل و بی کفن... روی زمین کربلا... هر کجا نشستی ناله بزن یاحسین... 🆔 @fatemi222
متن روضه ۲ 🔸رسیده جان به لب اطهرت، اَبَالهادی 🔸نشسته پیک اجل در بَرَت، اَبَالهادی 🔸دوباره قصه ی زهر و دوباره نامردی 🔸کبود شد همه ی پیکرت، اَبَالهادی 🔸میان حجره ی در بسته دست و پا زدی و 🔸بریده شد نفس آخرت، اَبَالهادی 🔸سه روز بر تَن تو آفتاب می تابید 🔸ولی بریده نشد حنجرت ؛ اَبَالهادی 🔸دگر به زیر سُم اسب های تازه نَفَس 🔸ندید جسم تو را دخترت ؛ اَبَالهادی 🆔 @fatemi222
یا وجیها
به دیوار
آن روز کاظمین چو بازار شام شد دنیا برای بار نهم بی‌امام شد دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت آن‌قدر اشک ریخت که چشمش تمام شد جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام در بارش ملائکه خود، بار عام شد تا سایه‌بان شود به تن زهر دیده‌اش خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد... آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد آن روز ذوالفقار علی در نیام شد آتش نشست در جگر کربلایی‌اش یعنی به رسم خون خدا تشنه‌کام شد... 🔸شاعر: ____________________________ 🆔 @fatemi222
ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد مسموم شد ز زهر جگر سوز اُم فضل از روی شوق در ره جانانه جان سپرد شهادت حضرت جوادالائمه، امام محمد تقی (ع) تسلیت باد
مداحی و روضه های امام باقر علیه السلام 👇👇 پیش تو ای که شکافنده دانشهایی https://eitaa.com/fatemi8/335 ذکر من سلام من کیست حضرت باقر https://eitaa.com/fatemi8/336 هجوم موج بلا را به چشم خود دیدم https://eitaa.com/fatemi8/336 عاقبت آه کشیدم نفس آخر رو https://eitaa.com/fatemi8/338
پیش تو ای که شکافنده دانشهایی زیر و رو کردن این دل که ندارد کاری به نگاهی بشکافد دل شاعر که ندید بهتر از بیت شما، در دو جهان درباری به فدای تو و آن جد غریب تو: حسین به فدای تو و آن جد کریم تو: حسن تو کریم ابن کریمی، تو غریب ابن غریب ماه سجاد، شده برکه‌ی عشقت، دل من نه کمیتم، که به زیبایی بیتم بخری نه فرزدق، که شوم مرثیه‌خوان غم تو با کدامین قلم، از داغ تو فریاد کشم؟ ای که پنجاه و سه سال اشک، نشد مرهم تو تا که بی‌تاب شود، هر دل عاشورایی از زبان تو سخن گفت، خداوند حسین شرحه شرحه، غم تو شرح زیارت‌نامه ست دید آن روز چه‌ها، چشم تو؟ فرزند حسین! با نگاهی پر از امید به دستان عمو شاهد بدرقه‌ی آخر سقا بودی فقط این روضه برای غم عمری کافی‌ست: بی عمو، جد تو می‌آمد و آنجا بودی @hosenih از غم و رنج اسیری، سفر کوفه و شام خون اگر از دل هر سنگ نجوشد، چه کند؟ بعد از این کرببلایی که شدی راوی آن عالمی رخت عزا، با تو نپوشد، چه کند؟ باز هم پر زد و آمد که سلامی بدهد زائر چشم تو شد، چون دل جابر، دل من هست همنام تو، آن ماه و برایش چقدر، چقدر تنگ شده، حضرت باقر، دل من شاعر: https://eitaa.com/fatemi8
۱ 🔸ذکرِ من سلام من کیست حضرت باقر 🔸حجِّ من قیام من کیست حضرت باقر 🔸اسوه‌یِ تمام من کیست حضرت باقر 🔸زمزمُ و مقامِ من کیست حضرت باقر ایامِ شهادتِ یادگارِ کربلا... امام باقرِ ... ‌ امشب از همین جا... یک کاروانِ دل بریم مدینه... کنار قبر بی شمعُ و چراغِ امام باقر... 🔸یا باقر از فَرطِ غَمت افسُرده گشتیم 🔸از غُصّه جانسوزِ تو پژمرده گشتیم 🔸پنجُم امامُ و هفتمین معصوم هستى 🔸جانم فدایت پَس چِرا مَسموم هستى 🔸جسم شَریفت از چِه كم كم آب گشته 🔸بنگر كه صادِق از غَمت بى تاب گشته ایام یتیمیِ امام صادقِ... خیلی به امام صادق سخت گذشت... اما شیعیان نگذاشتند حضرت تنها بمونه... مدینه یک پارچه ضَجّه و ماتَم شد... همه به امام صادق سَر سَلامتی میدادند... میخوام بگم دلها بسوزه برای امام سجّاد... ای کاش یک نَفر با امام سجّاد همدردی میکرد... به جای اینکه بهش تسلیت بگن... غُلِ جامِعِه آوردند... دستهاش رو به گردن بَستند... پاها رو زیر شکم شتر... 🔸پایِ تو را به ناقِه‌یِ رَم کرده بَست شمر 🔸از کربلا به کوفه تَن ات زین عذاب سُوخت یک نگاه کرد به سمتِ بدنِ بابای غریبش حسین... نزدیک بود از شدّت غم و اندوه جان بده... یکوقت بی‌بی زینب عرضه داشت: مَالي أرَاكَ‌ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يا بَقِیَّةَ المَاضِين چیکار داری با خودت میکنی ای یادگارِ گذشتگان... میبینم داری جان میدی عزیز برادرم... فرمود عمه جان: ببین اینها بدنهایِ نحسِ خودشون رو دَفن کردند‌... اما بدن بابای غریبم حسین... عریان و بی‌کفن رویِ زمین کربلا... حسین... 🔸کفَنی داشت زِ خاک و کفنی داشت ز خون 🔸تا نگویند حُسینِ بنِ علی، بی کفن است 🔸استخوانی اگر از سینۀ او باقی ماند 🔸آن هم از ضرب سمِّ اسب، شکن در شکن است https://eitaa.com/fatemi8
متن روضه ۲ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَ إِمَامِ الْهُدَى وَ قَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَ الْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِكَ... 🔸هجوم موجِ بلا را به چشمِ خود دیدم 🔸غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم 🔸به سر زنان پیِ عمّه به روی تل رفتم 🔸ذبیحِ دشتِ منا را به چشمِ خود دیدم 🔸عمو که خورد زمین رویِ حرمله واشد 🔸تمام واقعه ها را به چشم خود دیدم مصیبت امام باقر... مصیبت کربلاست... آخه این آقا یادگار دشت بلاست... همه مصیبتهای کربلا رو دیده امام باقر... 🔸زمان حملۀ آن ده سوارِ تازه نفس 🔸غبارِ رویِ هوا را به چشم خود دیدم 🔸سلام بر بدنِ بی سری که عریان شد 🔸تنِ به خاک، رها را، به چشم خود دیدم خودم‌ دیدم... بدنِ جدِ غریبم حسین... رویِ زمین کربلا... حسین... 🔸فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا 🔸میانِ هلهله ها را به چشم خود دیدم خودم دیدم اون لحظه ای رو که... خیمه هامون رو آتیش زدند... عُلیا مخدّره زینب... اومد خیمه آقا زین العابدین... صدا زد عزیزِ برادرم... دارن خیمه هامون رو آتیش میزنند... ای ولیّ خدا چه کنیم... فرمود‌ عمه جان..‌. عَلَیکُنَّ بِالفِرار 🔸با چشم اشک بار علَیکُنَّ بِالفِرار 🔸با قلب داغ دار علَیکُنَّ بِالفِرار 🔸وقتی کمان حرمله شلاق دست شد 🔸پنهان و آشکار علَیکُنَّ بِالفِرار امان از اون لحظه ای که... این زن و بچه ها با پای برهنه... توی بیابون ها فرار میکردند... انقدر این بچه ها وحشت کرده بودند... همدیگه رو از ترس در آغوش می گرفتند... 🔸بار بلا به شانه کشیدم به کودکی 🔸از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی 🔸از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه 🔸دنبالِ عمّه هام دویدم به کودکی هیچوقت یادم نمیره... 🔸آن شب که در مقابل من عمّه را زدند 🔸فریاد الفِرار شنیدم به کودکی 🔸عمه اگرچه در همه جا سپر شد ولی 🔸من ضربِ دستِ شمر چشیدم به کودکی حسین... بیت آخرم باشه... یاصاحب الزمان منو ببخشید‌... 🔸با کعبِ نی لباس همه پاره پاره شد 🔸بدتر ز اهلِ شام ندیدم به کودکی (: قاسم_نعمتی) https://eitaa.com/fatemi8
🔲◾️▪️شهادت امام باقر(علیه السلام) تسلیت باد ▪️عاقبت آه کشیدم نفسِ آخـر را نفسِ سوخته از خاطره ای پرپر را ▪️روضه خوانیِ مرا گرم نمودی امشب روضه یِ آن همه گُل،آن همه نیلوفر را ▪️آخرین حلقه یِ شب هایِ محرّم هستم شُکر اِی زَهر ندیدم سحری دیگر را ▪️باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده است باورم نیست تماشای تَنی بی سر را ▪️باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود دیدنِ ســوختنِ چـارقَــدِ دخــتر را ▪️غارتِ خود و عَلَم،غارتِ گهواره و مَشک غـارتِ پیرهــن و غـارتِ انگشتر را ▪️ذوالجَناحی که زِ یالَش به زمین خون می ریخت نیـزه هایی که رُبـودند سَــرِ اکبر را ▪️آه در گوشه ی ویرانه که دِق مرگ شدیم تا کـه همبـازیِ من زد نفسِ آخـر را ▪️کمکِ عمّه شدم تا بدنَش خاک کنیم بیـن زنجیر نهـان کرد تَنی لاغــر را ▪️چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم سرخ دیدم بدنش،تکّه ای از معجر را حسن لطفی 🆔 @fatemi222
من کوفه را چون مردگان بی‌درد دیدم نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاه‌الرجالند خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد قـلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود زن‌هـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد از بام‌ها بر فرق من آتش فشاندنـد مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم صید بـه خـون غلطیده‌ی بـالای بامم وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم عکس لب خشک تـو را در آب دیدم در موج خون دریای لارا دیدم امروز از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز انگـار می‌بینم جراحـات تنـت را خونین به چنگ گرگ‌ها پیراهنت را انگـار ‌بینـم لاله‌های پـرپـرت را پاشیده از هم عضوعضوِ اکـبرت را انگار می‌بینم که بعد از قتـل یـاران هم تیرباران می‌شوی، هم سنگ باران انگـار مـی‌بینم ذبیـح کـوچکت را زخم گلوی شیرخواره کودکت را انگار می‌بینم که با اشک دو دیـده داری به روی دست خود دست بریده انگار بینم غرق خـون آیینه‌ات را جای سم اسبان و زخم سینه‌ات را انگار بینم شمـر مـی‌آید بـه گودال انگار بینم می‌زنی در خون پر و بال ...انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من تنهـا نـه ایـن نامرد مردم می‌کُشندم در کـوچه‌های شهر کوفه می‌کِشندم «میثم» شرار از نظم جانسوزت فشاندی بس کن که دل‌ها را به بحر خون نشاندی ✍️استاد 🆔 @fatemi222
↩️هوادار تو هستم. من کوفه را چون مردگان بی‌درد دیدم https://eitaa.com/fatemi8/339 🔹روضه حضرت مسلم https://eitaa.com/fatemi222/4025 🔹شباهت حضرت مسلم با امام حسین https://eitaa.com/fatemi222/181 🔹روضه مسلم https://eitaa.com/fatemi222/178 🔹سختیها و مشقات تحول افرینی مسلم https://eitaa.com/fatemi222/1224 🔹کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین https://eitaa.com/fatemi8/341 🔹کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین https://eitaa.com/fatemi8/343 🔹ای خدا شب شده و من چه کنم https://eitaa.com/fatemi8/346 🔹بر سینۀ خود می‌فشارم زانوی غم را https://eitaa.com/fatemi8/482 🔹کوفه پُر است از مردم نامَرد، برگرد https://eitaa.com/fatemi8/483 🔹روضه:ای یار که در راهی و زینجا خبرت نیست https://eitaa.com/fatemi8/1356 طفلان https://eitaa.com/fatemi8/1099
مناجات 3 🔸جانم فدای تو یا صاحب الزمان یابن الحسن... 🔸قربان آن مقام تو یا صاحب الزمان امام زمان... آقای خوبم... 🔸جان می دهم به خاطر یک لحظه دیدنت ببین حرف دلت هست یانه... 🔸دل عاشق سلام تو یا صاحب الزمان کجایی آقا جانم... امام زمان... یعنی میشه وقتی شما میآیید... من زنده باشم... درمقابل شما بایستم... دست ادب روی سینه بگذارم ... بگم السلام علیک یا بقیه الله... 🔸دل عاشق سلام تو یا صاحب الزمان 🔸ما منتظر به راه قدوم تو مانده ایم یواش یواش دلتونو آماده کنید... 🔸ما منتظر به راه قدوم تو مانده ایم 🔸کی می رسد قیام تو یا صاحب الزمان آقا... کی میشه شما بیایید... انتقام جد غریبتون حسین رو بگیرید.. شب اول محرم دلت رو کجا ببرم... بذار اینطوری بگم... آقا... کی میشه بیای... انتقام غریب کوفه (مسلم بن عقیل) رو بگیری... بمیرم چه کردند با آقامون مسلم بن عقیل... https://eitaa.com/fatemi8 👇👇👇
متن روضه 1 🔸کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین 🔸قسمتم سنگ جفا گشته میا کوفه حسین شب اول محرم... بریم در خانه ی غریب کوفه... آقامون.. مسلم بن عقیل... (ببین چطوری با اربابش حسین داره درد دل میکنه...) 🔸کوفه ای که پدرت حاکم آن بود قدیم 🔸عاری از شرم و حیا گشته میا کوفه حسین غریب و تنها... توی کوچه های شهر کوفه... داره با اربابش ابی عبدالله... درد دل میکنه... حسین جان ...آقا 🔸نگران گلوی طفل توام چون اینجا آقای من... 🔸نگران گلوی طفل توام چون اینجا 🔸مملواز حرمله ها گشته میاکوفه حسین تنها و غریب در کوچه های شهر کوفه... اومد کنار یک خونه ای ایستاد... تکیه داد به دیوار غریبی... یه پیره زنی در رو باز کرد.. صدازد.. آقا...چرا اینجا ایستادید؟ مگه خبر ندارید شهر امنیت نداره... اول آقا مسلم بن عقیل صدا زد... خانوم... میشه برام آبی بیاری... (قربون لبهای تشنه ات برم اقاجونم) این پیرزن رفت و برا آقا آب آورد... وقتی حضرت آب رو نوشیدند... دوباره این پیر زن صدا زد... آقا این روزها شهر امنیت نداره... برای چی هنوز ایستادید... یه دفعه آقا مسلم بن عقیل فرمودند... کجا برم... من تو این شهر خونه ای ندارم... من توی این شهر غریبم... پیر زن به سیمای نورانی اقا مسلم بن عقیل نگاهی کرد... عرضه داشت... آقا جان... مگه شما کی هستید حضرت فرمودند... من مسلم بن عقیلم... سفیر ابی عبد الله ام... تا پیر زن فهمید این آقا فرستاده ی حسینه... صدا زد... آقا... جانم به فدای شما... این خانه... خانه ی شماست... منم کنیز شمام... ای کاش مردم کوفه.. به اندازه این پیر زن معرفت میداشتند... هر طوری بود... نانجیبها خبردار شدند... نزدیکی های صبح... خونه ی پیرزن رو محاصره کردند... مسلم از خانه بیرون اومد... جنگ نمایانی کرد... خیلی از این نانجیبها رو به درک واصل کرد... اما بلاخره آقا رو با مکر و حیله گرفتار کردند... بردن بالای دار الإماره... حالا میخواهی گریه کنی بسم الله... مردم کوفه دارن نگاه میکنند... هر کسی یه حرفی میزنه... یکی میگه حتما آقا رو آزاد میکنند... یکی میگه نه... دیگه آقا رو به شهادت میرسونند... همه دارن نگاه میکنند... یه دفعه دیدن سر از تن آقا جدا کردند... ای وای... ای وای... غریبانه... بدن بی جان مسلم را... از بالای دارالإماره به زمین انداختند... یاصاحب الزمان... میخوام بگم اینجا... سر از تن آقا مسلم بن عقیل جدا کردن... بدن نازنینش رو غریبانه از بالای بام به زمین انداختند... اما... دیگه زن و بچه مسلم نبودن ببینن... دیگه دختر بچه اش نبود ببینه... بمیرم... برات حسین.... جلو چشمان زینب... جلو چشمان بچه های حسین.. صدا زدند... اسبهاتون رو نعل تازه بزنید... آنقدر بر روی بدن عزیز زهرا... اسب دواندند... تمام استخوان ها شکست... 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آره آن جلوه که فانی نشود نور خداست (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) https://eitaa.com/fatemi8