eitaa logo
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
507 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
187 فایل
پرورش جوانان خداجوی بسیجی، فتح الفتوح امام خمینی است. مقام معظم رهبری یاد مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح؛ حاج محمد #صباغیان که انتظار بر شهادت را رسم پرواز می دانست، صلوات.🌷 مدیر گروه @fathol_fotooh نذر صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از مسئولان اعزام نقل می کند «یک ماه پیش از او دعوت کردیم و به تهران اومد، باهاش جلسه داشتیم، قرار بود هفدهم خرداد ۹۸ به سوریه اعزام بشه، جمعه زمان پروازش بود. دوسه بار باهاش شوخی کردیم که حاجی وصیت نامه رو بنویس، احتمال شهادت زیاده، با بغض گفت خیلی وقته در حسرت شهادت موندم. پنج ساعت بیشتر مهمان ما نبود، ولی بچه ها خیلی باهاش حال کردن. آدم خیلی خاکی بود. به همه همکارا عطر و پول متبرک هدیه داد». خدای متعال زودتر دعای او را مستجاب کرد و در شب قدر برات شهادتش امضاء شد و روز قدر به شهادت رسید. مهمان امشب ما حاج شیخ محمد دومین امام جمعه شهید کازرون شادی روحش و همه شهدای روحانی .🌷
💌دعوتید به معراج شهدا 🌙وداع با ماه مبارک رمضان در جوار شهدای گمنام 💠دوشنبه ۱۳ خرداد از ساعت ۱۸:۳۰ 🌷ضلع جنوب پارک شهر انتهای خیابان بهشت کوچه #معراج_شهدا #افطاری_ساده 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
animation.gif
131.1K
دوم دی 1339، در شهرستان گرگان به دنیا آمد. بسیجی به جبهه رفت و سوم خرداد ۱۳۶۱، با سمت تک تیرانداز در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده عبداله زادگاهش قرار دارد. مهمان امشب #سفره_افطار ما #شهید علیرضا #طغرائی شادی روحش #صلوات.🌷
دستنوشته شهید برای ماه رمضان👇 ماه رمضان ماه مبارزه با بزرگترين دشمن انسان است (مبارزه با نفس و خودسازي) هر كس بتواند در اين مبارزه در طول زندگيش پيروز شود رستگار خواهد بود و آن مبارزه با نفس است و از اينكه جنگ هم به ماه رمضان رسيده از اين بابت تمام شرايط براي رستگاري انسانها آماده است عدّه‌اي به جهاد اكبر و اصغر مشغول مي‌شوند و در آخر اجري عظيم در دنيا و آخرت براي خود مي‌خرند و رستگار خواهند شد و عده‌اي شكست و خواري نصيبشان خواهد شد.  انشاءالله كه خداوند امت اسلام را از گروه اول قرار دهد اكثر بچه‌ها عهد كرده‌اند كه قرآن را در اين ماه تمام كنند و فكر مي‌كنم كه بچه‌ها هنوز يكبار قرآن را نخوانده باشند و من همينطور جداً خيلي پيش خدا و امام و پيغمبر شرمنده هستم و بيست و اندي عمر گرفته‌ام و معتقد به اسلام و خدا هستم ولي هنوز نخواندم كه ببينم خدايم با من چگونه صحبت مي‌كند آخر مگر چه عيبي داشت اي بنده خدا كه تو حاضر نيستي فقط براي يكبار قرآن را بخواني روز شنبه 13/4/60 است دو جز قرآن را خواندم جداً وقتيكه قرآن را مي خواندم قلب و وجودم روشن مي‌شد چه رسد با اينكه بفهمم و عمل كنم گويا كه دارم پرواز مي‌كنم به جايي متعالي نزديك مي‌شوم. در خودم حس كردم كه من دارم معني و مفهوم پيدا مي‌كنم متوجه شدم كه گم شده‌ام (قرآن) را پيدا كرده‌ام خيلي‌ چيزها فهميدم كه در طول عمرم در فكرش نبوده‌ام خدايا ما را ببخش و ما را بخاطر فراموش كردن از كتابت و دوري جستن از او مورد عفو قرار بده. خدايا با تو عهد مي‌بندم كه تا آخر اين ماه عزيز سخنانت را بخوانم و انشاءالله كه در فهميدن و عمل كردن آن مرا ياري كني خدايا با تو عهد مي‌كنم كه بعد از جنگ خودم را به تو و با سخنانت بيشتر نزديك كنم اميد است. مهمان امشب ما علیرضا شادی روحش .🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسر گرامی امام درباره ساده‌زیستی سیدمصطفی می‌گوید: «دو ماه [بعد از ازدواج] مصطفی در منزل ما بود تا آن‌که خانه پیدا کردند. آن‌ها هیچ اثاث نداشتند. از همان وسایل خودمان آنان را هم صاحب اثاث کردیم. یک قطعه قالی و یک گلیم و دو دست رختخواب، یک دست ظرف چینی، یک کتری، یک دست استکان و نعلبکی، یک چراغ فتیله‌ای و دو قابلمه به آن‌ها دادیم، رفتند و به زندگی‌شان پرداختند ... او یخچال نداشت و وقتی به او می‌گفتند در این زمینه‌ها فکری کن، بچه‌هایت چه گناهی کرده‌اند؟ می‌گفت: خدا را خوش نمی‌آید که پدر پیرم این‌گونه زندگی کنند و من یخچال داشته باشم.» حاج آقا مصطفی، مطلقاً آقازادگی نداشت. نه لباسش، نه عبایش، نه کفشش، نه زندگی خصوصی‌اش، نه خانه‌اش، مطلقاً، هیچ بوی تفاخر آقازادگی از آن نمی‌آمد مهمان امشب نا سید مصطفی شادی روح امام خمینی و دو فرزند بزرگوار شان و همه فرزندان معنوی روح الله خمینی .🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چندین سال است که رأس ساعت ۱۰ صبح، ساعت گلوله باران و قتل عام وحشیانه مردم شریف دشت ورامین در #۱۵_خرداد ۱۳۴۲ محل شهادتشان گلباران می‌شود.  ما نیز هدیه خون پاکشان و ادامه راهشان گلبارانی از صلوات.🌷 خواهیم داشت. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸
#بسیجی_سقا در #فکه کنار یکی از ارتفاعات، تعدادی شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت. او در حالی روی زمین افتاده بود که دو دبه پلاستیکی 20 لیتری آب در دستان استخوانی اش بود. یکی از دبه ها ترکش خورده و سوراخ شده بود. ولی دبه دیگر، سالم و پر از آب بود. درِ دبّه را که باز کردیم، با وجود این که حدود 12 سال از شهادت این بسیجی سقا می گذشت، آب آن بسیار گوارا و خنک مانده بود. شادی روحش #صلوات.🌷
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد. شهید #زین_الدين به ياد حاج محمد #صباغیان که هر شب جمعه این پیام را میفرستاد و شهدا صلوات.🌷
5ace0e08f7927fb4249ef6cc_-3989124088857670341.mp3
2.82M
حاج آقا على اکبرى👆 🔻 " رفتار مؤمن پس از ماه مبارک مراقبت، محافظت، بهره برداری انتشار این مطلب هدیه به روح شهید (حج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز آقا علیه السلام بود و رمز ما یا ابوالفضل علیه السلام. محل کارمان هم بود. اولین شهید کشف شد. شهید « »، گردان امام محمدباقر علیه السلام ، گروهان حبیب و از بچه های کاشان. گفتیم اگر شهید بعدی هم اسمش ابوالفضل بود، این جا گوشه ای از حرم آقا ابوالفضل (علیه السلام) است. رفتم پشت بیل و زمین را کندم که بچه ها پریدند داخل چاله. خیلی عجیب بود. یک دست شهید از مچ قطع شده که داخل مشتش، جیره های شب عملیات (پسته و ...) مانده بود. آب زلالی هم از حفره خاکریز بیرون می ریخت. گفتیم آب از قمقمه ای است که کنار پیکر شهید است؛ اما قمقمه خشک خشک بود. با پیدا شدن پیکر، آب قطع شد. وقتی پلاک شهید را استعلام کردیم، دیگر دنبال آب نبودیم، جواب را گرفتیم. 👈 شهید « » گردان امام محمدباقر علیه السلام گروهان حبیب که او هم بچه کاشان بود. شادی روح این دو و همه شهدای دفاع مقدس بویژه شهدای منطقه ، صلوات.🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در سال ۷۳ تعدادی از  را به معراج شهدا آوردند. در همان شب یکی از کارکنان معراج در خواب می بیند که فردی به او می گوید: « من یکی از شهدای گمنامی هستم که امشب آورده اند. سال هاست که خانواده ام خبری از من ندارند. شما زحمت بکش و برو مدارکم را که شامل پلاک، کارت و چشم مصنوعی من است و داخل کیسه ای گلی به همراه پیکرم می باشد، بردار و بگو که مشخصات مرا ثبت کنند.» بعد از این که این برادر خوابش را بازگو می کند، کسی تحویلش نمی گیرد، اما با دیدن مجدد این خواب و با اصرار او، پیکرهای شهدا بررسی می شوند و در کنار یکی از اجساد، کیسه ای پیدا می شود که با گل همراه بود و برادران تفحص چون احتمال داده بودند از خاک شهید است، ضمیمه جسد کرده بودند. چیزهایی که شهید گفته بود، درون آن بود. بعد از شناسایی جسد، معلوم شد که ایشان در سال ۶۵ مفقود الاثر شده است و در سال ۶۱هم یکی از چشم هایش را از دست داده بود. شادی رو شهدا .🌷
نه اینکه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلکه گاهی همینطوری به قول خودش برای خنده، بعضی از بچه‌های ناآشنا را دست به سر می‌کرد. یک بار همین کار را با یکی از دوستان طلبه کرد، وقتی صدای اذان بلند شد آن طلبه گفت: «نمی‌آیی برویم نماز⁉» پاسخ می‌دهد: «نه، همینجا می‌خوانم» آن بنده خدا هم کمی از فضایل نماز جماعت و مسجد برایش گفت. اما او هم جواب داد: «خود خدا هم در قرآن گفته:«ان‌الصلوه تنهاء...» تنها، حتی نگفته دوتایی، سه‌تایی.😁 طلبه که فکر نمی‌کرد قضیه شوخی باشد یک مکثی کرد به جای اینکه ترجمه صحیح را به او بگوید، گفت:«گفته، تن‌ها» یعنی چند نفری، نه تنها و یک نفری ... بعد که فهمید سرکار بوده هردو با خنده برای اقامه نماز به حسینیه رفتند 🍃🌿🍃🌿🍃🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فتح الفتوح: حاجیه خانم حلیمه خاتون خانیان، شهید سیدحمزه و 🌷 داود، ابوالقاسم، کاظم و کریم سجادیان، پس از سال‌ها مجاهدت و مقاومت به علت بیماری و کهولت سن به همسر و فرزندان شهیدش پیوست. سیدحمزه سجادیان در سال ۶۵ در منطقه و در عملیات کربلای پنج، شهید سیدابوالقاسم سجادیان در سال ۶۲ در عملیات ، شهید سیدکریم سجادیان در سال ۶۱ در منطقه  در عملیات والفجر مقدماتی و شهیدان سیدکاظم و سید داوود سجادیان در سال ۶۱ در عملیات  که منجر به آزاد سازی خرمشهر شد، به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. شادی روح شهیدان و حاجیه خانم .🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 شهید حمید (حسین) ، فرزند اکبر، متولد سال 1345 در شهر خانوک از توابع استان کرمان، با آغاز جنگ تحمیلی و فرمان بسیج از سوی امام خمینی(ره) مدرسه را رها کرد و راهی دانشگاه عشق (جبهه) شد. در عملیات ، یک شب مانده به آزادی خرمشهر به آسمان حضرت دوست نقب زد. شهید «حمید عرب نژاد» در این عملیات مفقودالاثر و پس از ۲۴ سال به عنوان « » بر دوش مردم روزه دار تشییع و در دفن شد.   آقای یزدی زاده از اهالی کاظم آباد (35 کیلومتری کرمان) می‌گوید: شبی داشتم از تلویزیون مراسم تشییع شهدا را نگاه می‌کردم. دلم گرفت و حال عجیبی به من دست داد. با خودم گفتم کاش من هم در جمع این مردم برای تشییع و خاکسپاری شهدا حاضر بودم و با همان حال خوابیدم. در عالم خواب، همان تشییع با شکوه را دیدم ولی با عظمت تر، پس از تشییع، یک برادر پاسدار آمد و گفت: با شما کار دارند. وقتی رفتم، به من گفتند: شما باید خاکسپاری شهدا را انجام دهی.... ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ...زیر لب شروع کردم به خواندن اشعاری پيرامون امام حسین (ع) و گودال قتلگاه و همزمان شهدا را درون قبر قرار می‌گذاشتم. سومین شهید را که گذاشتم، یکباره متوجه شدم قبر روشن و به اندازه یک اتاق بزرگ شد. چند لحظه بعد شهید بر تختی نشست. ترس بر من غلبه کرد؛ خواستم از قبر بیرون شوم و یک دفعه به خودم آمدم و گفتم که شهید که ترس ندارد. برگشتم. شهید به من گفت: «همان شعر‌هایی که زمزمه می‌کردی بخوان». من می‌خواندم و او سینه می‌زد. پس از چند لحظه گفت: «از تو یک خواهش دارم. من هستم، بچه خانوک. باید بروی به پدرم بگویی که من در اینجا دفن هستم و .» تأکید کرد که حتما بروم و در مقابل به من قول شفاعت داد. از خواب بیدار شدم، گریه می‌کردم ساعت یک و نیم بامداد بود. خانمم بیدار شد. برای او خوابم را تعریف کردم . ادامه دارد...