#بسیجی_سقا
در #فکه کنار یکی از ارتفاعات، تعدادی شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت. او در حالی روی زمین افتاده بود که دو دبه پلاستیکی 20 لیتری آب در دستان استخوانی اش بود. یکی از دبه ها ترکش خورده و سوراخ شده بود. ولی دبه دیگر، سالم و پر از آب بود. درِ دبّه را که باز کردیم، با وجود این که حدود 12 سال از شهادت این بسیجی سقا می گذشت، آب آن بسیار گوارا و خنک مانده بود.
شادی روحش #صلوات.🌷
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد.
شهید #زین_الدين
به ياد حاج محمد #صباغیان که هر شب جمعه این پیام را میفرستاد و شهدا صلوات.🌷
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
Kumayl-halawaji.mp3
30.32M
دعای #کمیل به یاد شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
5ace0e08f7927fb4249ef6cc_-3989124088857670341.mp3
2.82M
حاج آقا على اکبرى👆
🔻 " رفتار مؤمن پس از ماه مبارک #رمضان
مراقبت، محافظت، بهره برداری
انتشار این مطلب هدیه به روح شهید #منا (حج)
#شهید #آقایی_پور
روز #ولادت آقا #امام_رضا علیه السلام بود و رمز ما یا ابوالفضل علیه السلام.
محل کارمان هم #طلائیه بود. اولین شهید کشف شد. شهید « #ابوالفضل_خدایار»، گردان امام محمدباقر علیه السلام ، گروهان حبیب و از بچه های کاشان. گفتیم اگر شهید بعدی هم اسمش ابوالفضل بود، این جا گوشه ای از حرم آقا ابوالفضل (علیه السلام) است.
رفتم پشت بیل و زمین را کندم که بچه ها پریدند داخل چاله. خیلی عجیب بود. یک دست شهید از مچ قطع شده که داخل مشتش، جیره های شب عملیات (پسته و ...) مانده بود. آب زلالی هم از حفره خاکریز بیرون می ریخت. گفتیم آب از قمقمه ای است که کنار پیکر شهید است؛ اما قمقمه خشک خشک بود. با پیدا شدن پیکر، آب قطع شد. وقتی پلاک شهید را استعلام کردیم، دیگر دنبال آب نبودیم، جواب را گرفتیم.
👈 شهید « #ابوالفضل_ابوالفضلی» گردان امام محمدباقر علیه السلام گروهان حبیب که او هم بچه کاشان بود.
شادی روح این دو #شهید و همه شهدای دفاع مقدس بویژه شهدای منطقه #طلائیه، صلوات.🌷
در سال ۷۳ تعدادی از #شهدای_گمنام را به معراج شهدا آوردند. در همان شب یکی از کارکنان معراج در خواب می بیند که فردی به او می گوید: « من یکی از شهدای گمنامی هستم که امشب آورده اند. سال هاست که خانواده ام خبری از من ندارند. شما زحمت بکش و برو مدارکم را که شامل پلاک، کارت و چشم مصنوعی من است و داخل کیسه ای گلی به همراه پیکرم می باشد، بردار و بگو که مشخصات مرا ثبت کنند.» بعد از این که این برادر خوابش را بازگو می کند، کسی تحویلش نمی گیرد، اما با دیدن مجدد این خواب و با اصرار او، پیکرهای شهدا بررسی می شوند و در کنار یکی از اجساد، کیسه ای پیدا می شود که با گل همراه بود و برادران تفحص چون احتمال داده بودند از خاک شهید است، ضمیمه جسد کرده بودند. چیزهایی که شهید گفته بود، درون آن بود. بعد از شناسایی جسد، معلوم شد که ایشان در سال ۶۵ مفقود الاثر شده است و در سال ۶۱هم یکی از چشم هایش را از دست داده بود.
شادی رو شهدا #صلوات.🌷
#نماز_تنهایی
نه اینکه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلکه گاهی همینطوری به قول خودش برای خنده، بعضی از بچههای ناآشنا را دست به سر میکرد.
یک بار همین کار را با یکی از دوستان طلبه کرد، وقتی صدای اذان بلند شد آن طلبه گفت: «نمیآیی برویم نماز⁉»
پاسخ میدهد: «نه، همینجا میخوانم»
آن بنده خدا هم کمی از فضایل نماز جماعت و مسجد برایش گفت. اما او هم جواب داد: «خود خدا هم در قرآن گفته:«انالصلوه تنهاء...» تنها، حتی نگفته دوتایی، سهتایی.😁
طلبه که فکر نمیکرد قضیه شوخی باشد یک مکثی کرد به جای اینکه ترجمه صحیح را به او بگوید، گفت:«گفته، تنها» یعنی چند نفری، نه تنها و یک نفری ...
بعد که فهمید سرکار بوده هردو با خنده برای اقامه نماز به حسینیه رفتند
🍃🌿🍃🌿🍃🌿
فتح الفتوح:
حاجیه خانم حلیمه خاتون خانیان، #همسر شهید سیدحمزه #سجادیان و #مادر #چهار_شهید 🌷
داود، ابوالقاسم، کاظم و کریم سجادیان، پس از سالها مجاهدت و مقاومت به علت بیماری و کهولت سن به همسر و فرزندان شهیدش پیوست.
سیدحمزه سجادیان در سال ۶۵ در منطقه #شلمچه و در عملیات کربلای پنج، شهید سیدابوالقاسم سجادیان در سال ۶۲ در عملیات #خیبر، شهید سیدکریم سجادیان در سال ۶۱ در منطقه #فکه در عملیات والفجر مقدماتی و شهیدان سیدکاظم و سید داوود سجادیان در سال ۶۱ در عملیات #بیت_المقدس که منجر به آزاد سازی خرمشهر شد، به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
شادی روح شهیدان و حاجیه خانم #صلوات.🌷
#شهید_گمنام_سلام
#خاطرات
#حسین_اکبر
#قسمت1
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شهید حمید (حسین) #عرب_نژاد، فرزند اکبر، متولد سال 1345 در شهر خانوک از توابع استان کرمان، با آغاز جنگ تحمیلی و فرمان بسیج از سوی امام خمینی(ره) مدرسه را رها کرد و راهی دانشگاه عشق (جبهه) شد. در عملیات #بیت_المقدس، یک شب مانده به آزادی خرمشهر به آسمان حضرت دوست نقب زد.
شهید «حمید عرب نژاد» در این عملیات مفقودالاثر و پس از ۲۴ سال به عنوان « #شهيد_گمنام » بر دوش مردم روزه دار #تهران تشییع و در #مسجد_فائق دفن شد.
آقای یزدی زاده از اهالی کاظم آباد (35 کیلومتری کرمان) میگوید: شبی داشتم از تلویزیون مراسم تشییع شهدا را نگاه میکردم. دلم گرفت و حال عجیبی به من دست داد. با خودم گفتم کاش من هم در جمع این مردم برای تشییع و خاکسپاری شهدا حاضر بودم و با همان حال خوابیدم.
در عالم خواب، همان تشییع با شکوه را دیدم ولی با عظمت تر، پس از تشییع، یک برادر پاسدار آمد و گفت: با شما کار دارند. وقتی رفتم، به من گفتند: شما باید خاکسپاری شهدا را انجام دهی....
ادامه دارد
#شهید_گمنام_سلام
#خاطرات
#حسین_اکبر
#قسمت2
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
...زیر لب شروع کردم به خواندن اشعاری پيرامون امام حسین (ع) و گودال قتلگاه و همزمان شهدا را درون قبر قرار میگذاشتم. سومین شهید را که گذاشتم، یکباره متوجه شدم قبر روشن و به اندازه یک اتاق بزرگ شد.
چند لحظه بعد شهید بر تختی نشست. ترس بر من غلبه کرد؛ خواستم از قبر بیرون شوم و یک دفعه به خودم آمدم و گفتم که شهید که ترس ندارد. برگشتم. شهید به من گفت: «همان شعرهایی که زمزمه میکردی بخوان».
من میخواندم و او سینه میزد. پس از چند لحظه گفت: «از تو یک خواهش دارم. من #حسین_اکبر هستم، بچه خانوک. باید بروی به پدرم بگویی که من در اینجا دفن هستم و #نفر_سومم.»
تأکید کرد که حتما بروم و در مقابل به من قول شفاعت داد. از خواب بیدار شدم، گریه میکردم ساعت یک و نیم بامداد بود. خانمم بیدار شد. برای او خوابم را تعریف کردم
.
ادامه دارد...
☝️
🕌🕌🕌🕌
یه مدینه ، یه بقیعه یه امامی که حرم نداره. .😢
🎙حاج محمود کریمی
به مناسبت سالروز #تخریب_بقیع توسط آل سعود و وهابیت لعنت الله علیه
#السلام_علیکم_یا_ائمه_بقیع
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
✅ او به شهادت خود یقین داشت ...
🌸 زمانی که به زیارت کربلا و مکه رفتیم، خواستم لباس آخرت (کفن) بگیرم، او گفت: «من نیازی ندارم؛ شما اگر میخواهید برای خودنان تهیه کنید.» او به شهادت خود یقین داشت.
🌸 بارها می گفت : حالا فرصت جهاد پیش آماده است چرا از آن استفاده نکنیم! اگر در این مسیر به درجه شهادت برسیم چه بهتر ولی حتی اگر به درجه جانبازی هم نایل شویم باز هم در این فرصت جهادی که خدا به ما داده است پیروزیم و با رفتن خود به عنوان مدافع حرم حداقل توانسته ایم تکلیف خود را در این مسیر درست انجام دهیم.
🌸 نصف شبی همراه با حسینعلی گلزار شهدای رشت و بالای سر قبر شهید سید مسافر رفتیم. حسین از این شهید که همرزمش بود خیلی تعریف کرد و برگشت به من وصیت کرد: وقتی شهید شدم من را در همین جایی که ایستادهام دفن کنید. اینجا جای من است! مطمئن باشید کنار شهید مسافر جای من است و خالی میماند.
#قهرمان_من ؛ #شهید_حسینعلی_پورابراهیمی
سومین سالگرد شهادت
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
هدایت شده از شبهای با شهدا
یاد شهید #رضا_حاجی_زاده به خیر؛
مراسم عروسی ما به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم. جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری؟ میدانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود، من هم در جواب فیلمبردار گفتم: انشاءالله عاقبت ما ختم به #شهادت شود. من رضا را خیلی دوست داشتم، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود. بعد از رضا پرسید شما چه آرزویی دارید؟ گفت همین که خانم گفت
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
آقا رضا همیشه میگفت من دوست دارم یک شغل دوم پیدا کنم که اگر روزی سپاه به من حقوق نداد #به_خاطر_پول_بیرون_نیایم
یعنی اینقدر عاشق کارش بود
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد.
شهید #زین_الدين
به ياد حاج محمد #صباغیان که هر شب جمعه این پیام را میفرستاد و شهدا صلوات.🌷
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
Kumayl-halawaji.mp3
30.32M
دعای #کمیل به یاد شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #برش_دیداری| رهبرانقلاب، امروز در دیدار نخستوزیر ژاپن:
❌ ترامپ را شایسته مبادله پیام هم نمیدانم
☝️قابل استفاده در استوری اینستاگرام
💻 @Khamenei_ir
#شهید_گمنام_سلام
#خاطرات
#حسین_اکبر
#قسمت3
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
دو روز بعد، از برادر همسرم خواستم که برود و به خانواده شهید خبر بدهید، چند روز گذشت و خبری نشد. خودم با موتور سیکلت رفتم خانوک.
نشانی شهيد را از چند نفر پرسیدم. با توجه به گذشت ۲۴ سال کسی یادش نبود. رفتم گلزار شهدا آنجا هم چيزي دستگيرم نشد. تا اينكه از یک نفر پرسیدم. او گفت: «به این نام یک نفر را دفن کردهاند. جنازه اش را همان سالها آوردهاند با ناامیدی برگشتم به طرف کاظم آباد.»
همسرم گفت: «باید از یک فرد مسن تر مي پرسيدی».
دوباره با همسرم به خانوك رفتيم. یک نفر داشت از روبه رو میآمد، پرسیدم: « شما شهیدی به نام حسین اکبر میشناسی که مفقود باشد.»
گفت: «بله! پسر خواهرم است.»
گفتم: «با پدر ایشان کار دارم.» تا اين جمله را گفتم، ماشینی از راه رسید. پدر شهید بود. به اتفاق هم به خانه ایشان رفتیم و من جریان خواب را تعریف کردم.
چند عکس شهید آنجا بود. به همسرم در گوشی گفتم: «شهیدی که خواب دیدم بین اینها نیست.»
... ادامه دارد
شادی روح شهدا صلوات.🌷