هدایت شده از دیوان فضل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوتاه
و
دیدنی
هدایت شده از محمداسماعیل فضل الهی
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد
توحید روضه خوان شد، کوثر به گریه افتاد
از داغ زهرِ آن دو ملعونه، جسم احمد...
می سوخت آن چنان که بستر به گریه افتاد
وقتی که بی حیا گفت: "إنّ الرَّجل، لَیَهجُر"
جبریل ناله سر داد، منبر به گریه افتاد
هم دختر نبی بود، هم مادر پیمبر
بدجور مادرانه، دختر به گریه افتاد
یاد "حُسینُ مِنّی..." با جدّ خویش می سوخت
آمد حسین، نزدِ دلبر به گریه افتاد
تا حکم صبر را داد احمد به مرتضایش
خیره به همسرش شد، حیدر به گریه افتاد
در بین کوچه کشتند، آقای ما حسن را
از بعد آن دوشنبه، مضطر به گریه افتاد
رفت و ندید احمد، زهرا میان آتش...
آن قدر ناله سر داد، تا در به گریه افتاد
بعد از هجوم دشمن، تا دید میخ در را
از غربت امیرش، قنبر به گریه افتاد
روز دهم شد و شمر آمد میان مقتل
آن قدر ضربه زد که خنجر به گریه افتاد
با قد خم رسید و در بین قتلگه دید...
فرزند بی سرش را، مادر به گریه افتاد
جوری در آن هیاهو فریاد زد: "بُنیّ..."
تا صبح روز محشر، نوکر به گریه افتاد
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
سردار جمل@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
دارویی جز زهر، دردم را چنین درمان نکرد
مشکلم را جز شهادت در جهان آسان نکرد
جان من از دوستان و دشمنان آزرده گشت
هیچ کس درد غریبی مرا درمان نکرد
زخم ها ی قلبم از زخم زبان ها کم نبود
یک نفر اندوه بسیار مرا عنوان نکرد
من که سردار جمل بودم شدم سردار غم
زان همه شاهد کسی درد مرا اذعان نکرد
جز غم مادر که دل را رو به ویرانی کشید
هیچ طوفانی دلم را این چنین ویران نکرد
روی سیلی خورده ی مادر به چشمم نقش بست
هیچ تصویری چنین چشم مرا گریان نکرد
ریختم غم را درون سینه ام ، تا عاقبت
زهر ، غم را ریخت بیرون و دگر پنهان نکرد
گرچه خواندم برحسینم روضه ی لایوم .. را
سخت بود اما علاج سید عطشان نکرد
تیر پاشیدند جای گل به روی پیکرم
هیچ کس تابوت را این گونه گلباران نکرد
رسم دونان بود هیزم جای گل می آورند
این چنین حق نبی را امتی جبران نکرد
ای «وفایی» خصم دین در کربلا ،بهتر ازاین
کینه ی خود را تلافی با سم اسبان نکرد
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
#امام_رضا_ع_مدح_و_شهادت
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
گله ای نیست اگر غصه ی بی حد داریم
خلوتی هست که در گوشه ی مشهد داریم
ما نرفتیم هنوز از حرمش دلتنگیم
چشم امّید به دیدارِ مجدد داریم
گفته سر میزند آنگونه که از سلمانی
این قراریست که با صاحب مرقد داریم
ما گنهکارترین ها وسط صحن رضا
آنچه در خلد برین خلق ندارد داریم
روضه میخوانم از آن شاه که در اندوهش
دیده ای در طلب اشک مقید داریم
ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر
از عبا ما چه قدر خاطره ی بد داریم
شاه بر شانه ی خم، پیکر خود را میبرد
با عبا داشت علی اکبر خود را میبرد
شاعر: #مسعود_یوسف_پور
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
هر آنچه بیت که نذر تو شد حرام نشد
و از تو هرچه سرودیم ما تمام نشد
کرم به پشت در خانه تو زانو زد
در این مقام کسی با تو هم مقام نشد
بگو که جنگ همیشه محافظ دین نیست
قسم به تیغ که صلحت کم ازقیام نشد
تویی غریب ترین آیه ای که نازل شد
غرور هیچ کسی چون تو قتل عام نشد
روا نبود که در کوچه ها زمین بخوری
غریب پر زدی و وقت انتقام نشد
میان خانه خود هم نداشتی همدم
مرام همسرتو قدر یک غلام نشد
تو را به وعده هم خوابی معاویه کشت
چه دردها که کشیدی و التیام نشد
ولی به لطف خدا پیکر تو سالم ماند
اگرچه موقع تشییع احترام نشد
تنت به زیر سم تازه سطور نرفت
کنار تشت دگر دورت ازدحام نشد
گریز روضه من مصرعی غم انگیز است
کسی مزاحم جان دادن امام نشد
شاعر: #محمود_یوسفی
#
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
به مدینه خبری داغ ببر از فردا
که ز شبهای شما رفته سحر از فردا
پدر پیر شما میل به رفتن کرده
نیست روی سرتان دست پدر از فردا
مَلَک الموت خجالت زده ی فاطمه شد
مانده پشت در و آورده خبر از فردا
بستر مرگِ نبی مجلس روضه شده است
روضه میخواند به صد سوزِ جگر از فردا
گفت احمد که علی دوره صبرت آمد
بی جواب است سلام تو دگر از فردا
کار تو سوختن و سوختن و سوختن است
تویی و خون دل و دیدهی تر از فردا
تیغ تو فاطمه است و سپرت فاطمه است
چه نیازی ست به تیغ و به سپر از فردا
نظری کرد به زهرا نفسش بند آمد..
فاطمه جان نرو دیگر دمِ در از فردا
بی علی رد نشو از کوچه خطر بسیار است
امنیت نیست ز کوچه نگذر از فردا
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
مداحی_آنلاین_روضه_پیامبر_اکرم_سید.mp3
5.43M
🔳 #شهادت_پیامبر_اکرم(ص)
🌴ملک وجود غرق در اندوه و در عزاست
🌴آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
مداحی_آنلاین_داره_کم_کم_رو_تموم_شهر_میثم_مطیعی.mp3
5.29M
🔳 #شهادت_پیامبر_اکرم(ص)
🌴داره کم کم رو تموم شهر
🌴غبار غم میشینه
🎤 #میثم_مطیعی
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
4_5782913755981547591.mp3
9.01M
🔳 #شهادت_پیامبر_اکرم(ص)
🌴یا علی من برم در خونت آتیش میگیره
🌴یا علی من برم یکی پس این #در میمیره
🎤 #محمود_کریمی
⏯ #زمینه
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
مداحی آنلاین - ای دل دیوانه راهی باز کن - کریمی.mp3
1.85M
🔳 #شهادت_پیامبر_اکرم(ص)
🌴ای دل دیوانه راهی باز کن
🌴تا مدینه یک نفس پرواز کن
🎤 #محمود_کریمی
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
سه مناسبت در دو بیت ازمحمد اسماعیل فضل الهی (مشهدالرضا)
خورشید زداغ مصطفی می گرید
مهتاب زقبر مجتبی می گرید
شد آخر ماه صفر و چشم ملک
ازغربت حضرت رضا می گرید
🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑
هدایت شده از محمداسماعیل فضل الهی
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
https://t.me/diyanfazl
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
نام تو پناه است، نگاه تو امان است
آغوش تو، دلبازترین جای جهان است
با نغمهی نقارهات، ای حضرت خورشید!
نبض دل ما، دم همه دم، در ضربان است
سر از پی سر، در دل صحن تو، به خاک است
دل از پی دل، از سر شوق تو، روان است
با فاصله، دلچسبترین واجبِ عالم،
آوردن نامت، پس از آن، گفتنِ جان است
من از تو شفا و تو صفا خواستی از من
حاجات من، این است، کرامات تو، آن است
جاروست در این صحن، به دستان بزرگان
خم، در خم ایوان تو، سرهای سران است
بیتاب رسیدیم و در ایوان تو دیدیم
آن ساحل امنی که خدا گفت، همان است
اینجا چه خبرهاست؟ که از چشمهی هر دل
تا برکهی هر چشم، خدا در جریان است
انکارِ تو، ای شمس جهان! کم هنری نیست
خفاش در این رشته، هنرمند زمان است
از غیرت عشق است، که آیینهی حُسنت
از دیدهی آلودهی بیعشق، نهان است
گفتند: مگو شاه، به این شاه، چه گویم؟
«آن را که عیان است، چه حاجت به بیان است؟»
سلطان، تو اگر نیستی، ای قبلهی ما! کیست؟
وقتی که به دست تو، دلِ اهل جهان است
شبگردم و این رخصتِ از شمس سرودن،
لطف پسر حضرت موسی، به شبان است
دل گفت: بچسبم به ضریحت، دمِ دل، گرم!
عقلم که فقط گفت: برو، وقت اذان است
شاعر: #قاسم_صرافان
https://t.me/diyanfazl
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#مناجات_با_امام_حسین
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
آن روز كه به داغِ غمت مبتلا شديم
دل خون تر از شقايق دشتِ بلا شديم
ما يادمان كه نيست ولي راستي حسين
با درد غربت تو كجا آشنا شديم؟!
ممنون از اينكه آمدي آقاي ما شدي
ممنون از اينكه نوكر اين خانه ما شديم
شكرِ خدا كه فاطمه ما را خريده است
شكر خدا كه خرج بساط شما شديم
غربت سراي ماست عزاخانه ي شما
با گريه بر تو بود عزيز خدا شديم
ما را خدا به عشق تو مي بخشد عاقبت
ما عاقبت به خيرِ تو در روضه ها شديم
گم می شویم تا که تو پیدایمان کنی
نوکر شدیم تا که تو آقایمان کنی
شاید دلت به حال دل ما بسوزد و
فکری برای روز مبادایمان کنی
ما یک برات کرب و بلا لای پوشه ایم
ساکت نشسته ایم تو امضایمان کنی
چیزی ز شاه بودن تو کم نمیشود
در بین نوکرانت اگر جایمان کنی
ما را هدف ز نوکری ترفیع رتبه نیست
مجنون نمیشویم که لیلایمان کنی
چندیست مرده ام ز انفاس قدسیت
اصلا بعید نیست مسیحایمان کنی
حتی غزل تغزلتان را بیان نکرد
باید عنایتی به غزلهایمان کنی
بی جذبه ی عصا که به جایی نمیرسم
یک جذبه کن که حضرت موسایمان کن
🔸شاعر:
#مصطفی_متولی
____
ناشر:
#محمداسماعیل فضل الهی
هدایت شده از محمداسماعیل فضل الهی
#حضرت_زهرا_س_مدح
حملهٔ این روزها به خانه حضرت علی علیه السلام
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
آفرینش ز دولت زهراست
کعبه مات عبادت زهراست
نخل های فدک که چیزی نیست
دوجهان ملک حضرت زهراست
همه خدمت گذار فضه شدند
فضه اما به خدمت زهراست
پدرش هم که رفت تا معراج
شک ندارم به دعوت زهراست
گرچه با آب روزه اش وا شد
نان عالم ز برکت زهراست
زهد اورا ببین که کهنه حصیر
بالش استراحت زهراست
فاطمه در حمایت علی است
و علی در حمایت زهراست
"طاعت مفترض" که میخوانیم
در حقیقت اطاعت زهراست
ولی امر ماست مثل علی
شیعه دینش ولایت زهراست
شرح و تفسیر داده مادر را
عمر زینب روایت زهراست
راضیه عالمه اغیثینی
مادرم فاطمه اغیثینی
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
هدایت شده از محمداسماعیل فضل الهی
#امام_حسین_ع_مناجات
@fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
@fazlll
ببار رحمت خود را، هميشه بارانی
دلم هوای تو كرده خودت كه ميدانی
دو ماه گريه برای مصیبت تو کم است
چه ميشود كه هميشه مرا بگريانی
به هر محله كه رفتم به چشم خود ديدم
نداشت غير در خانه ی تو خواهانی
تو را به جان عزيزت بيا از اين خانه
مرا جدا مكن آنی و كمتر از آنی
غريبه نيست كسی كه غريبه مي آيد
چه زود ميشود اينجا كسی خودمانی
مقابل حرم تو مسيحی افتاده
كه نيست شرط حسينی شدن مسلمانی
نگاه تو به سياهی جُون قيمت داد
گران شدند غلامان تو به ارزانی
به درد تو كه نخوردم اگرچه ميدانم
ولي به كار می آيم برای دربانی
دوباره آمده اند و دوباره جا ماندم
نميشود كه مرا زائرت بگردانی؟
چرا لباس تو را از تنت در آوردند
كه اينچنين ته اين قتلگاه عريانی
شعر از گروه #یا_مظلوم